جینی و الفیاس در حالی که با حالتی مات ومبهوت همدیگر را نگاه می کردند سر و صدایی از پاگرد پله ها شنیده می شد :
-برید کنار ... اون لنگ درازتو از روی سیم بردار مرگخوار لعنتی .... کروشیو !! ..... من از این وسایل مشنگی متنفرم!!....
بلا در حالیکه میکروفونی در دست داشت و سیم آن روی زمین کشیده می شد از پله ها بالا می آمد و زیر لب زمزمه می کرد :
حالا معلوم میشه واقعا این دوتا از ماهستن یا از اونا .... اگه ارباب هم نفهمیده باشه من که مطمئنم اینا یه ریگی به کفششون هست ...
بلا که حالا به نزدیک جینی والفیاس رسیده بود پوزخندی زد و با حالت تمسخر رو به جینی کرد و گفت : عزیزم ، میبینم که از اینکه قراره امروز به اون ریش پشمکی حرفای بوووق بزنی خیلی خوشحالی ، مگه نه ؟؟
تو سالن اجتماعات منتظرتونیم
، بای تا نیم ساعت دیگه...
بلا این را گفت ، قهقهه ای سر داد
و به طرف انتهای راهرو یه راه افتاد..
فرسنگها دورتر ، خانه شماره دوازده گریمولدتیک... تاک ... تیک .... تاک...
عقربه های ساعت همچنان به کندی در حرکت بودند و سکوت خفقان آوری بر خانه گریمولد حاکم بود که ...
-هاپیچ.........چه ..........
پرسیوال در دستمالش فینی کرد وروبه جسیکا گفت :
-جسی، دخترم هنوز خبری نشده؟ پس این اسنیپ مو روغنی کجا موند؟ مگه قرار نبود بعد ساکن شدن جینی و الفیاس ، به ما یه جغدی ، چیزی بفرسته تا از نگرانی دربیایم؟
جسیکا که همراه چو داشت زمزمه وار نقشه را مرور می کرد رو به پرسیوال کرد : نه بابا پرسی، شما که اسنیپ رو می شناسین، عادتشه همیشه دقیقه نود کاراشو انجام بده ! به هر حال یا خودش میاد یا نامه اش یا ...
پناه بر مرلین !!
جسیکا زبونشو گاز گرفت و گفت: آره ، بالاخره میاد...
بعد مکثی کرد و دوباره مشغول مرور نقشه شد..
چند دقیقه بعد :...........ترققق ........
در با صدای ترقی محکم باز شد و گوریک که چندین پاکت بزرگ را در بغل داشت وارد خانه شد . روی یکی از پاکتها علامت جمجمه ای دیده می شد ...