هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: بنیاد مورخان
پیام زده شده در: ۲۰:۴۵ چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۲
#71
احتمالا شانزدهمین دوره ترین های گریفیندور (مهر و آبان87)

بهترين نويسنده:

جیمز سیریوس پاتر

فعال ترين عضو:

مونتگومری

بهترين عضو تازه وارد:

کورمک مک لاگن

نتیجه



تصویر کوچک شده


پاسخ به: قلعه ي روشنايي!
پیام زده شده در: ۱۷:۱۳ چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۲
#72
- چه بلایی داره سر دنیای جادویی میاد...؟!

تدی سعی کرد بر اوضاع مسلط شود. دهانش خشک شده بود. باصدایی گرفته گفت:
- یه بار دیگه همگی چوبدستیاتونو بالا بیارید و یه ورد ساده رو اجرا کنین.

فریادهای لوموس، ریپارو و وینگاردیوم له ویوسا در راهرو پیچید، اما هیچ اتفاقی نیفتاد.

ویولت چشم از چوبدستی اش برداشت و نگاهش با نگاه وحشت زده محفلی ها تلقی کرد. نمی خواست فکرش را به زبان بیاورد اما...

- اگه هیچ جادویی کار نکنه پس...

حتی قبل از این که ویولت فکرش را به طور کامل به زبان بیاورد، زمین شروع به لرزیدن کرد. تمام مجسمه هایی که به زور ورد بر روی دیوار نگه داشته شده بودند، روی زمین سقوط کردند. تابلوها با زمین برخورد می کردند اما صدای صاحب تصویر نمی آمد. مشخص بود که جادوی تابلوها نیز از بین رفته است.

برای هیچ کس این اوضاع قابل درک نبود. دنیا و جادویی که با آن بزرگ شده و خو گرفته بودند، داشت جلوی چشمانشان از بین می رفت. افکاری که در ذهن تک تکشان رشد می کرد، ترس آن ها را بیش از پیش زیاد می کرد. همه آن ها می دانستند که بدون جادو هیچند.



تصویر کوچک شده


پاسخ به: بنیاد مورخان
پیام زده شده در: ۱۵:۵۸ چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۲
#73
احتمالا پانزدهمین دوره ترین های گریفیندور (مرداد و شهریور 87)

بهترين نويسنده:

جیمز سیریوس پاتر

فعال ترين عضو:

پرسی ویزلی

بهترين عضو تازه وارد:

آرا مساوی بوده، در نتیجه انتخابی نداشتیم!

بهترین بازیکن کوییدیچ:

تد ریموس لوپین

نتیجه


ویرایش شده توسط آليس لانگ باتم در تاریخ ۱۳۹۲/۱۲/۲۱ ۱۸:۲۹:۰۳
ویرایش شده توسط آليس لانگ باتم در تاریخ ۱۳۹۲/۱۲/۲۱ ۱۸:۴۸:۳۸


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بنیاد مورخان
پیام زده شده در: ۱۵:۵۲ چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۲
#74
احتمالا چهاردهمین دوره ترین های گریفیندور (خرداد و تیر 87)

بهترين نويسنده:

گلگومات

فعال ترين عضو:

پرسی ویزلی

بهترين عضو تازه وارد:

رون ویزلی

بهترین بازیکن کوییدیچ:

آلبوس دامبلدور

نتیجه


ویرایش شده توسط آليس لانگ باتم در تاریخ ۱۳۹۲/۱۲/۲۱ ۱۸:۳۱:۳۸
ویرایش شده توسط آليس لانگ باتم در تاریخ ۱۳۹۲/۱۲/۲۱ ۱۸:۴۸:۲۷


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بنیاد مورخان
پیام زده شده در: ۱۵:۴۲ چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۲
#75
احتمالا سیزدهمین دوره ترین های گریفیندور (فروردین و اردیبهشت 87)

بهترين نويسنده:

سیریوس بلک و تد ریموس لوپین

فعال ترين عضو:

پرسی ویزلی

بهترين عضو تازه وارد:

پیتر پتی گرو


نتیجه


ویرایش شده توسط آليس لانگ باتم در تاریخ ۱۳۹۲/۱۲/۲۱ ۱۸:۳۸:۱۳


تصویر کوچک شده


پاسخ به: ویلای صدفی
پیام زده شده در: ۲۰:۱۰ جمعه ۱۶ اسفند ۱۳۹۲
#76
برای لحظاتی جمع مرگخوارها و محفلی ها در سکوتی از جنس ترس فرو رفت. تنها صدایی که سکوت شب را می شکست، نفس های بی تاب فنریر بود. زوزه های تدی قطع شده بود و این خبر خوبی نبود. سر او جایی، پیش شکاری، گرم بود.

رون دست جیمز را می فشرد و جمع مرگخوارها کم کم از آنتونین و فنریر دور می شدند. لب های آنتونین می لرزید و قادر به حرکت دادن چوبدستی اش نبود. بلاتریکس تمام قدرتش را جمع کرد و فریاد زد:
- احمق بی عرضه! اون چوبدستی لعنتیتو تکون بده!

فنریر به فریاد بلاتریکس واکنش نشان داد. آنتونین را رها کرد و وحشیانه اطرافش را جستجو کرد. شکارش را یافت. در گوشه ای ایستاده و تمام حرکات او را زیرنظر داشت. خوی حیوانی اش او را وادار نکرد، بلکه چیزی در ذهنش فریاد می زد : " اون لیاقت مردن رو داره! ".

جیمز دست رون را که محو صحنه ی پیش رویش شده بود را کشید و با درسی که از اتفاق چند ثانیه قبل گرفته بود، با صدایی که تنها رون قادر به شنیدن آن بود گفت:
- دایی! تدی، آلیس! باید پیداش...

ولی قبل از این که جمله اش را کامل کند، صدای جیغ دو زن، بدنش را لرزاند.



تصویر کوچک شده


پاسخ به: نوزده سال بعد
پیام زده شده در: ۱۳:۵۳ جمعه ۱۶ اسفند ۱۳۹۲
#77
- ولی...
- ولی بی ولی!

تدی نمی خواست قبول کند اما چیزی در اعماق دلش به او نهیب می زد، قبول کن!
به چشمان مشتاق برادر کوچکش نگریست، چشمانی که عاجزانه از او می خواستند قبول کند. سرانجام تدی تسلیم شد و دستش را به کمرش زد و زیر لبی گفت:
- همیشه حرف توئه!

کابوس های تدی چند شب بعد نیز ادامه داشت اما حداقل از عذاب وجدانی که قلبش را آزار می داد، خبری نبود. هری به آن دو مشکوک شده بود و سر میز غذا آن ها را سوال پیچ می کرد.

- واسه چی از شب تا صبح تو اون اتاقین؟
- این سوالا رو واسه چی می پرسین؟

حتی جینی تمام تلاشش را برای سردرآوردن از کار آن ها می کرد. همیشه مجبور بودند روی در طلسمی اجرا کنند که به محض نزدیک شدن جینی به آن ها خبر دهد.

- تدی جیمز، گشنتون نیست؟
- بزارین میخوام ملافه هاتونو عوض کنم.

هری هربار حس آشنایی را در رفتار آنان مشاهده می کرد، سخت به فکر فرو می رفت. این حس و حال را قبلا خودش نیز تجربه کرده بود، ولی کجا؟ حس دنبال یه چیزی بودن، حس مخفیانه وارد جایی شدن!
در طول عمرش بارها و بارها این حس را تجربه کرده بود ولی در قسمتی از عمرش این حس قوی تر بود. تصمیم گرفت بی خیال شود و کمی استراحت کند.

فلش بک

- بیا بشین آقای پاتر!
خم شد از کیفش قلمش را دربیاورد اما بلافاصله آمبریج گفت:
- نه با قلم خودتون! با یکی از قلمای من!

سپس به سمت میزش رفت و در پشت آن جای گرفت.

- ولی پروفسور، شما به من مرکب ندادین؟!
- لازم نیست!

پایان فلش بک

سریع روی مبل نشست. عرق از سرو رویش می ریخت. لحظاتی به خواب یا در واقع کابوسی که دیده بود، اندیشید. زیر لبی گفت:
- آمبریج پست فطرت! سگ وزارتخونه!

وزارتخونه، وزارتخونه، هوراکراکس ها، خانه گریمالد، نقشه کشیدن و شانسی که آوردند.
- ولی اونا نمی تونن!

جینی وحشت زده وارد اتاق شد و گفت:
- چی شده هری؟ چرا داد میزنی؟

هری پیشانی اش را مالید و گفت:
- هیچی، فقط یه کابوس!

پس از برطرف شدن نگرانی جینی، بلند شد و به سمت اتاقی که مطمئن بود تدی و جیمز در آن در حال نقشه کشیدن اند، رهسپار شد او نباید می گذاشت آن ها وارد این بازی شوند.


ویرایش شده توسط آليس لانگ باتم در تاریخ ۱۳۹۲/۱۲/۱۶ ۱۴:۰۸:۱۲


تصویر کوچک شده


پاسخ به: ویلای صدفی
پیام زده شده در: ۱۶:۵۶ پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۲
#78
- رون چه پیشنهادی داری؟

دست هایش که در حال بستن بند کفش هایش بودند، بی اختیار سریع تر عمل کردند. سریع از جایش بلند شد. ردایش را صاف کرد و سرانجام تسلیم شد و ناچار به اعتراف.

- من فکر می کردم تو نقشه ای داری!

چند لحظه سکوت گویای همه چیز بود. سکوت ایجادشده توسط آلیس شکسته شد:
- ناچاریم بدون نقشه پیش بریم!

رون دهانش را برای اعتراض باز کرد اما با درک این که چاره ای ندارند، سرش را به نشانه موافقت تکان داد.

- آدرس خونه بیلو که بلدی؟ چون من بلد نیستم.

رون بدون این که چیزی بگوید، دستش را به سمت آلیس دراز کرد. ذهنش پیرامون روزی پرواز می کرد که آدرس همین خانه را به دابی داده بود. فقط امیدوار بود سرنوشتشان مثل دفعه قبل نباشد و قبری در کنار قبر دابی کنده نشود.

ساحل ویلای صدفی

دو نفری که مامور شده بودند خبری از ویلای صدفی بگیرند، بدون این که هیبچ حرفی بینشان رد و بدل شود، به سمت ویلای صدفی می رفتند. موج سکوتی که میانشان بود حتی بیشتر از آنی بود که آلیس بپرسد "چرا در دریا آپارات کردند؟ "

- فکر می کنی تدی زندست؟
دیوار افکار رون فروریخت و بعد از تجزیه سوال آلیس در ذهنش با صدایی که لرزشش به خوبی مشخص بود، گفت:
- حتما زندست! فقط شاید...صدایش کمی ارامتر شد ادامه داد: شاید دو سه تا کروشیو خورده باشه.

کلمه ی کروشیو اثری باورنکردنی روی آلیس گذاشت. قدم هایش را تندتر کرد و گفت:
- نباید بزاریم! اون هنوز جوونه، نباید زندگیش از دست بره.

وقتی به ویلا رسیدند، آلیس دستش را روی دستگیره گذاشت اما فورا عقب کشید.

- کروشیو! دیگه منو به دلسوزی متهم نمی‌کنی، لسترنج!

کروشیو، کروشیو، کروشیو. کلمات در ذهنش زنگ می زدند. اگر رون مانعش نشده بود؛ آن زن را می کشت. رون تا وقتی که از خالی شدن آشپزخانه مطمئن نشد، آلیس را رها نکرد.

آلیس در را با حداکثر سرعت و توانی که داشت باز کرد. لحظه ای هردو به صندلی شکسته وسط آشپزخانه خیره شدند و موهای فیروزه ای غرق خون جلوی چشمانشان رژه رفت.
تدی از درد به خود می پیچید و صورتش اصلا قابل تشخیص نبود. کلماتی نامفهوم را زیر لب ادا می کرد.

- داره هذیون میگه!
- اون هذیون نمیگه!

دو نفر همزمان چوبدستی هایشان را به دست گرفتند و به طور غریزی به سمت در آشپزخانه برگشتند. ولی صدا از پشت سر می آمد. آن ها باید حدس می زدند. جیمز برادرش را در آغوش گرفته بود و با چشمانی خشمگین به آن ها خیره شده بود.




تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۲۰:۰۹ چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۲
#79
- چگونه در جنگل تا رسیدن کمک زنده می مانید؟ ( با استفاده از گیاه ها ) ( برای خوردن، خوابیدن، کار خرابی (!) کردن، سرگرمی، پوشش و حتی مریضی ... ) ( رول یا غیر رول ) ( 20 نمره)

استـــــــــــــــــــاد!
استــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاد!
خستــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم!
ببینین! حتی حوصله رنگی کردن روی سوالات را هم نداریم. استاد ما اولش رول نوشتیم، بعد حوصلمان پراکنده شد، تبدیل به غیررول شد. شما به بزرگی خودتان ببخشید.

اول یه درخت رو میگرفتیم می رفتیم بالا. از اون بالا یه نگا به دور و ورمون می انداختیم، بعد از این که قشنگ بررسی کزدیم در کدوم محدوده ایم، میومدیم پایین.

بعد واس این که از گشنگی نمیریم، قارچی چیزی جمع میکردیم میخورزدیم. حالا یا سمی میشد، میمردیم، یا سالم میشد، زنده میموندیم.

استاد گفتین پوشش؟ مگه وقتی مارو بفرستین اونور جنگل، لباسامونم ناپدید میشن؟ یا مرلین! استاد این کارو با ما نکنین! رز بیا پاسخگو باش!

استاد سوال ساده دارم از حضورت؟ ایا شما از دسته از استادهایی که اعتقاد داری، تشویق برای یکی، تنبیه برای همه؟

استاد مسیجی.. امم یعنی پاترونوسی واسه نویل میفرستادم و پکیج راهنمایی در جنگل را دریافت میکردم و خودم را از مخمصه نجات میدادم و خلاص!

- چرا به فیلم توجه نمی کردید؟ مشغول ِ چه کاری بودید؟ ( مدرسه است! بیناموسی ممنوع! ) ( 10 نمره)

خرچ خر حر جر خرچ

- ایش! چه خبره؟

- هیچی تو سرت به پاپ کورنت باشه!

- اون چیه؟ داری چی درس میکنی؟ بمب اتم؟ بزار یه پروف بگم.

آلیس نفسش را با خشم فوت کرد و با صدایی که فقط روحیه ی دانش آموزی قادر به شنیدنش است، گفت:
- دارم می سابم!
- چیو؟
- شیطونه میگه... مایتابم تهش سیاه شده، دارم می سابم. رفع شد انشامرلین؟
- اوهوم!

پروفسور گرین گرس چشم غره ای رفت و به دنبال منبع صدا میان آن همه صدا گشت. یه آلیس و لینی خیره شد و هردو مثل دانش آموزی خوب و درسخون سرجاشون میخ شدند.

- پیس پیس، هلگا.
- هان؟
- ببین زورت میرسه این سوختگیه مایتابرو رفع کنی؟
- وا! به هیکل من میاد اصلا؟ ناخنام خراب میشه، بده لینی.
- داره پاپ کورن میخوره.
- خوب بده دافنه.
- حواست کجاس؟ دافنه اینجا پروفه!

در این هنگام بود که پس از دیالوگ های فراوان توصیفی ظاهر شد و فلور دیالوگ احساسی اش را بیان کرد و بعد رز، اعتراض، پروف و جنگل.
و در آخر آلیس موند و مایتابش!



تصویر کوچک شده


پاسخ به: بهترین عضو تازه وارد سال
پیام زده شده در: ۱۹:۲۵ چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۲
#80
اهم...اهم!
مثل این که باید دوباره رای بدیم!

پروفسور فلیت ویک



تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.