انتقاد: آیا اگر ما ملت جادوگر خود را به یک مرگخور بدهیم امکان این نیست که سفیدیان نابود گردند و ملت جادوگر در سیاهی و پلیدی زندگی کنند؟ آیا با رای دادن به شما زندگی مردم به روال عادی بر میگردد؟ آیا مرگخور ها ملت را گمراه نمیکنند؟
میجنگم، زیرا من...
یک ویزلی ام
خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!
من انتقاد دارم! به چه دلیل باید یک جیب بر وزیر بشه؟ آیا اینکار خوبیست که ما خودمان را دستی ک جیب بر بدهیم تا تمام گالیون های مارا دور بریزد؟ ما آینده میخواهیم و این آینده را در دستان شما قرار نمیدهیم! دوستان همه هوشیار باشید!
میجنگم، زیرا من...
یک ویزلی ام
خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!
با سلام به کاندیدای وزارت سحر و جادو!
بنده سوالاتی داشتم:
1.اگر شما برای وزارت انتخاب شوید، چه تغییری به دنیای جادوگران میدهید؟
2.شما چه برنامه هایی دارید؟
3.در سال چند گالیون از رعیت ها میگیرید و چند گالیون میدهید؟
4.جواب ندی رای نمیدم!
5.جواب بدی اگه خوب باشه رای میدم!
6.اما چون گریفیندوری هستی بازم بهت رای میدم!
میجنگم، زیرا من...
یک ویزلی ام
خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!
لحظه ای بعد بیل با تعجب به سمت دامبلدور رفت.
-اینجا چه خبره؟ دامبلدور ماجرا چیه؟ تو به من دروغ گفتی؟
-اوه نه! من واقعا دروغ نگفتم!
-پس جینی اونجا چیکار میکرد؟
-نمیدونم! امممم... تو این مواقع ارواح به داد آدم میرسن! وایسا! اجی مجی لاترجی ارواح ظاهر شوند!
دقایقی بعد از سالن پذیرایی صدایی آمد! صدایی آشنا بود! بیل و دامبلدور فلور دلاکور، جیمز، جینی و هری را رها کرده و به سمت سالن پذیرایی رفتند. روی کاناپه مردی با قد متوسط و مویی قرمز نشسته بود. او فرد بود...فرد با غرور به دامبلدور و بیل نگاهی انداخت.
-چی میخواین؟
-من جسد جینی رو پیدا کرده بودم! اما اون الآن زندست! ماجرا چیه؟
-اوه... فکر کردم با این همه دانشت فهمیدی که ماجرا چیه! اما حالا که نمیدونی... اممممم وایسا گوی پسگو رو بیارم!
گویی قرمز رنگ ظاهر شد. فرد وردی خواند و بخاری در گوی به وجود آمد... پس از چند دقیقه تصویری آمد. بلاتریکس لسترنج بود! معجونی در دست داشت. معجونی سیاه که حباب میداد. آن را خورد و پس از چند دقیقه به یک فرد دیگر تبدیل شد! به جینروا ویزلی. از آنجایی که این بخار ماجرا را سریع نشان میداد ، میگفت بلاتریکس لسترنج یا جینی ویزلی جدید به خانه ی جینی ویزلی رفت. چوبش را زیر گلوی او گذاشت و سعی کرد که اورا بکشد اما جینی ویزلی با یه چندتا حرکت کاراته چوب او را به سمت خودش کرفت و بلاتریکس را کشت!
-حالا فهمیدی؟
-نه! چون این که اگه بمیرن باید به حالت اولیه برگردن ! مگه اینکه...
-آره درست فهمیدی! معجون مرکب ابدی!
میجنگم، زیرا من...
یک ویزلی ام
خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!
ماندانای بابا بگو ببینم ! آیا تو از داشتن یه همچین نقشی که دله دزده راضی هستی؟ اصلا چرا بین این همه اسم ماندانا رو انتخاب کردی؟ باید جواب بدی!
میجنگم، زیرا من...
یک ویزلی ام
خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!
بابا جان قربانت بشم باری دگر آمدم تو یه ماموریت بده برم قول میدم محفلی ناز و گوگولی مگولی بشم
اینطور که یادمه تو درخواست قبلیت یه ماموریتی برات در نظر گرفته بودم. انجام شد؟!
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۱۳ ۰:۲۳:۴۱
میجنگم، زیرا من...
یک ویزلی ام
خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!
با سلام خدمت دوستان عزیز!
متاسفانه اتفاق بسیار بسیار بدی برام پیش اومده و اینه که تا یکی دو ماه نمیتونم کاریو انجام بدم
میجنگم، زیرا من...
یک ویزلی ام
خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!