اتوبوس شوالیه هر اتوبوسی نبود! شوالیه بود. یک شوالیه هم به این راحتیها زیر بار بازجویی نمیرود. از طرفی مدعیالعموم هم هر مدعیالعمومی نبود! لرد سیاه بود. یک لرد سیاه هم به این راحتیها از خواستهی خود پا پس نمیکشد. بنابراین دو طرف وارد مذاکره شدند. اتوبوس از لرد خواست او را بازجویی نکند و در عوض خودش هم حاضر شد جعبه سیاهش را در اختیار لرد قرار بدهد و لرد که از هر چیز سیاهی استقبال میکرد این پیشنهاد را پذیرفت. به هر حال اتوبوس شوالیه هر اتوبوسی نبود! نه تنها جعبه سیاه، بلکه جعبه سفید، قرمز، آبی و اصلا جعبه 36 رنگ استدلر داشت. او از دوران مینیبوسی این 36 جعبه را داشت و هیچکدام هیچ فایدهای به حالش نداشتند. البته برای دیگران چرا! آخر سیستم آموزشی اتوبوسها اینطوری است که 20-30 مینیبوس را فارغ از رنگ و فرهنگ و پیشینه و استعدادها، میفرستند به یک گاراژ در کنار هم و اطلاعات عموما غلطی را به همهی آنها میآموزند تا اتوبوسهای فرمانپذیری تحویل جامعه بدهند. در آن دوران، این 36 رنگ چشم خیلی از مینیبوسهای با قالپاق و رینگ مندرس را از کاسه درآورده بود. بگذریم!
لرد سیاه، جعبه سیاه پلیری گذاشته بود وسط اتوبوس و با دقت به صداهای ضبط شده گوش میکرد تا مورد مشکوکی پیدا کند.
«پیست! پیست! ببینم تو رو! دیدمت برو! »- رودولف؟ این صدای تو نبود عزیزم؟
- چیزه ... دیدم یکی داشت بدون بلیط سوار میشد! منظورم این بود که بلیطت رو ...
- تو چی کاره باشی که بلیطشو؟
- ارباب این چی میگه؟
مگه من دربون نیستم؟ بده خواستم وظایف دربونیمو حتا در سفر هم به نحو احسن انجام بدم؟
- ساکت شید بذارید ببینیم چی دستگیرمون میشه!
«پیست! پیست! پا میدی؟»- عزیزم؟
بازم صدای ...
- صبر کن بلا! میخوایم روند دادگاه کاملا قانونی و شفاف باشه. بذار ما بازجویی کنیم، اجرای حکم رو برعهدهی تو میذاریم. خوب رودولف ... ما تا تهش رو رفتیم! زدی تو کار قاچاق اعضای بدن! در این صحنه دنبال پا بودی ... بعدم رفتی سراغ جیگر تام.
- چیزه ارباب ... با هوریس بودم! پایهی صندلیم کنده شده بود. گفتم یکی از پایههای مبلش ... یعنی خودشو بده تا بذارم جاش!
- و داد؟!
- داد! چرا نده؟! من و هوریس رفیقیم! رفیق چند ساله! مثل دو تا برادر میمونیم! مثل دو تا برادر! چرا نده؟ شما میگی یه پا ... من اگه سه تا پا هم میخواستم میداد!
- چرا؟!
- رفاقت! شما از این رفیقا ندارین؟ خوب چی کار کنم! من دارم!
«مزنهی رون چند؟»- مثل این که تو واقعا به اعضای بدن علاقه خاصی داری رودولف!
- نگفته بودم ارباب؟ حقوق دربونی کفاف نمیده ... با همون رفیق چند ساله زدیم تو خط تنظیم بازار. هوریس ذرت قیمت میکنه ... من مرغ!
«جیگرتو!»رودولف نگاهی به بلاتریکس انداخت، نگاهی به لرد. و انتخابش را کرد!
- با تام بودم ارباب. دستهی جفت قمههام بشکنه اگه دروغ بگم! اینو با تام بودم.
بله. اعتراف میکنم که با تام بودم و جیگرش رو ازش گرفتم.