هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: سه نشانه
پیام زده شده در: ۱:۰۲ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
#71
ویولت بودلر


حاملگی 11 ماهه
جدای از تلگرام
خانه ی خیابان اختر


ما نباشیم، کی باشه؟!


پاسخ به: سه نشانه
پیام زده شده در: ۰:۵۸ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
#72
بانز - کراب



میتینگ دو نفره با ریتا اسکیتر
گعده ی شبانه و شوخی دستی با اکبرشاه
صاحب معنوی دانشگاه تهران


ما نباشیم، کی باشه؟!


پاسخ به: سه نشانه
پیام زده شده در: ۰:۵۲ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
#73
زاخاریاس اسمیت

سن بلوغ
مهدی موسوی
تیراندازی از پشت به یار خودی


ما نباشیم، کی باشه؟!


پاسخ به: سه نشانه
پیام زده شده در: ۰:۴۴ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
#74
لینی وارنر


گایز
نصب جادوکار از روی رابطه
موی پریشون


ما نباشیم، کی باشه؟!


پاسخ به: سه نشانه
پیام زده شده در: ۰:۴۱ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
#75
استرجس پادمور

لرزش دست
موافقت
هم کلاسی


ما نباشیم، کی باشه؟!


پاسخ به: سه نشانه
پیام زده شده در: ۰:۳۸ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
#76
ماش - رگ آبی مچ دست - زیرشلواری فسفری


ما نباشیم، کی باشه؟!


پاسخ به: اتوبوس شووالیه
پیام زده شده در: ۰:۰۷ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
#77
اتوبوس شوالیه هر اتوبوسی نبود! شوالیه بود. یک شوالیه هم به این راحتی‌ها زیر بار بازجویی نمی‌رود. از طرفی مدعی‌العموم هم هر مدعی‌العمومی نبود! لرد سیاه بود. یک لرد سیاه هم به این راحتی‌ها از خواسته‌ی خود پا پس نمی‌کشد. بنابراین دو طرف وارد مذاکره شدند. اتوبوس از لرد خواست او را بازجویی نکند و در عوض خودش هم حاضر شد جعبه سیاهش را در اختیار لرد قرار بدهد و لرد که از هر چیز سیاهی استقبال می‌کرد این پیشنهاد را پذیرفت. به هر حال اتوبوس شوالیه هر اتوبوسی نبود! نه تنها جعبه سیاه، بلکه جعبه سفید، قرمز، آبی و اصلا جعبه 36 رنگ استدلر داشت. او از دوران مینی‌بوسی این 36 جعبه را داشت و هیچ‌کدام هیچ فایده‌ای به حالش نداشتند. البته برای دیگران چرا! آخر سیستم آموزشی اتوبوس‌ها این‌طوری است که 20-30 مینی‌بوس را فارغ از رنگ و فرهنگ و پیشینه و استعدادها، می‌فرستند به یک گاراژ در کنار هم و اطلاعات عموما غلطی را به همه‌ی آن‌ها می‌آموزند تا اتوبوس‌های فرمان‌پذیری تحویل جامعه بدهند. در آن دوران، این 36 رنگ چشم خیلی از مینی‌بوس‌های با قالپاق و رینگ مندرس را از کاسه درآورده بود. بگذریم!

لرد سیاه، جعبه سیاه پلیری گذاشته بود وسط اتوبوس و با دقت به صداهای ضبط شده گوش می‌کرد تا مورد مشکوکی پیدا کند.

«پیست! پیست! ببینم تو رو! دیدمت برو! »

- رودولف؟ این صدای تو نبود عزیزم؟
- چیزه ... دیدم یکی داشت بدون بلیط سوار می‌شد! منظورم این بود که بلیطت رو ...
- تو چی کاره باشی که بلیطشو؟
- ارباب این چی می‌گه؟ مگه من دربون نیستم؟ بده خواستم وظایف دربونیمو حتا در سفر هم به نحو احسن انجام بدم؟
- ساکت شید بذارید ببینیم چی دستگیرمون می‌شه!

«پیست! پیست! پا می‌دی؟»

- عزیزم؟ بازم صدای ...
- صبر کن بلا! می‌خوایم روند دادگاه کاملا قانونی و شفاف باشه. بذار ما بازجویی کنیم، اجرای حکم رو برعهده‌ی تو می‌ذاریم. خوب رودولف ... ما تا تهش رو رفتیم! زدی تو کار قاچاق اعضای بدن! در این صحنه دنبال پا بودی ... بعدم رفتی سراغ جیگر تام.
- چیزه ارباب ... با هوریس بودم! پایه‌ی صندلیم کنده شده بود. گفتم یکی از پایه‌های مبلش ... یعنی خودشو بده تا بذارم جاش!
- و داد؟!
- داد! چرا نده؟! من و هوریس رفیقیم! رفیق چند ساله! مثل دو تا برادر می‌مونیم! مثل دو تا برادر! چرا نده؟ شما می‌گی یه پا ... من اگه سه تا پا هم می‌خواستم می‌داد!
- چرا؟!
- رفاقت! شما از این رفیقا ندارین؟ خوب چی کار کنم! من دارم!

«مزنه‌ی رون چند؟»

- مثل این که تو واقعا به اعضای بدن علاقه خاصی داری رودولف!
- نگفته بودم ارباب؟ حقوق دربونی کفاف نمی‌ده ... با همون رفیق چند ساله زدیم تو خط تنظیم بازار. هوریس ذرت قیمت می‌کنه ... من مرغ!

«جیگرتو!»

رودولف نگاهی به بلاتریکس انداخت، نگاهی به لرد. و انتخابش را کرد!

- با تام بودم ارباب. دسته‌ی جفت قمه‌هام بشکنه اگه دروغ بگم! اینو با تام بودم. بله. اعتراف می‌کنم که با تام بودم و جیگرش رو ازش گرفتم.


ویرایش شده توسط ماروولو گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۹ ۱۱:۱۶:۳۲

ما نباشیم، کی باشه؟!


پاسخ به: کافه هاگزهد
پیام زده شده در: ۱۵:۱۹ دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۹
#78
- هی پسر! تک‌روی کن به هیشکی پاس نده! یسسسس! معطل چی هستی؟ تکل از پشت بزن رباطش پاره بشه تا گل نزده! اوفففف! پیست! پیست! تا کسی حواسش نیست دروازه رو کوچیک کن! جان جان! با توپ پلاستیکی یه لایه شوت بزن تا زانوت آب بیاره! اومممم آره با اون توپ والیبالم فوتبال بازی کنید که تخم مرغی شه! یالا یالا!

هکتور که همیشه نظم را در بی‌نظمی می‌دید و شیفته‌ی آنارشی‌گری بود، با حرکت براونی، لرزان لرزان از گوشه‌ای به گوشه‌ی دیگر حیاط می‌رفت و دانش‌آموزان را برای آشوب بیشتر تهییج می‌کرد و خودش ستیسفای می‌شد.

- هی! هی! تو می‌دونی چرا بروسلی و پسرش یه‌جور کشته شدن؟ تا حالا بهش فکر کردی؟

البته روش هکتور چندان هم موفقیت‌آمیز نبود. ظاهرا میل دانش‌آموزان به کارهایی که او توصیه می‌کرد، فقط از بابت ممنوعیتشان بود و حال که به آن توصیه می‌شدند دیگر از آن استقبالی نمی‌کردند.
لینی اما راهی نتیجه بخش را در پیش گرفت. اگرچه او با این سوال خارج از موضوع، نشان داد که یک ریونی است و تنها به پرورش قدرت ذهن می‌اندیشد و درکی از قدرت جسم ندارد. اما در عین حال او یک ریونی بود و به خوبی می‌دانست که همه چیز با سوال آغاز می‌شود؛ کسی که سوال داشته باشد، پی فلسفه می‌رود و کسی که فلسفه بداند، چارچوب‌های سنتی و متعصبانه را برنمی‌تابد و در برابر بایدها قد علم می‌کند.
او برای هر دانش‌آموزی که می‌رسید، این سوال را مطرح می‌کرد و بذر اندیشه را در دلش می‌کاشت.
چندتایی از دانش‌آموزان، به مشاهیر مشنگ‌ها تبدیل شدند. هگل، شوپنهاور، دکارت، ابن خلدون، ملاصدرا و ژیژک از جمله‌ی این دانش‌آموزان بودند. همچنین یکی از آن‌ها که کم‌طاقت‌تر بود، هر بار به این سوال فکر می‌کرد، می‌گریست و بعدها کتاب «وقتی نیچه گریست» در رابطه با او نوشته شد.
برخی دیگر رد دادند و شاعری پیشه کردند. مانند سهراب سپهری که در این باره سروده: «چه کسی بود بروسلی را کشت؟»
و در آخر بی‌جنبه‌ترین‌ها به دامن اعتیاد گریختند و برای فرار از این سوال و حقایقی که به رویشان باز می‌کرد، تا آخرین لحظات پیش از در جوب افتادنشان، افیون را رها نکردند.




پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۳:۰۳ دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۹
#79
پافت که روی سدریک عرق ملی داشت، از فرصت استفاده کرد تا انتقام دست سوخته‌ی او را از تام بگیرد.

- مقاوم در برابر اسیدش رو مطمئن نیستم بانو اما یک دست اکسترنال که قابلیت کنترل و مانور زیادی داره داریم!

و پیش از آن که تام فرصت اعتراض پیدا کند، دستش را در اختیار مروپ قرار داد.

- نگران نباش تام! دانه‌ی گندمِ غیرتراریخته‌ی سبوس‌دارِ مامان سخاوتمندتر از این حرف‌هاست. اگه بچه‌ی خوبی باشی و در برابر آزمایشات علمیِ مامان لب به اعتراض نگشایی، شاید یه دست نقره‌ای گیرت اومد. اصلا مرلین رو چه دیدی؟ یکهو می‌بینی ز هر شانه برخواست هفتاد دست!

تام به خوبی تطمیع شده بود. او که به تازگی پروژه‌ تولید برق جادویی در زیرزمین خانه‌ی ریدل را کلید زده بود، با هفتاد دست می‌توانست خیلی زود به تولید انبوه دست یابد. البته باید در کنار دست، بنیه‌ی نیروگاه را نیز تقویت می‌کرد که در این زمینه نیز با توجه به خورجین پر از موز مروپ و گله‌ی گاومیش‌های شیرده به جا مانده از باروفیو جای نگرانی وجود نداشت.

- خوب توجه کنید ! امروز آزمایش جذابی تحت عنوان «در معده‌ی یک فنریر چه خواهیم یافت» رو داریم که برای نوگلای باغ جادو که در کلاس اصول تغذیه‌ی مامان شرکت دارن خیلی مفیده و می‌تونن با یکی از تاثیرات ناگیاهخواری آشنا بشن.

مروپ این را گفت و دست تام را مانند قلاب ماهیگیری در معده‌ی پهناور فنریر انداخت و اولین صیدش را بیرون کشید.

- این عینک کله زخمی نیست؟
- چرا.
- پس خودش کو؟
- دفعش کردم! با معدم ناسازگاری داشت، جفتمون اذیت می‌شدیم.

- فنر؟ شتر؟
- شنیده بودم خروجیش خواص درمانی داره ... ولی خوب چندشم می‌شد! گفتم درسته قورتش بدم ... بالاخره همون تو کاراشو می‌کنه دیگه!

صید بعدی یک انسان بود!

- ارادت! خیلی ارادت!
- عه من اینو می‌شناسم! این یه رپر معروف مشنگه!
- اینو چرا خوردیش فنر؟
- توضیحی ندارم! تصویر کوچک شده

- چه پسری!

صید، این را گفت و یک گام به تام نزدیک شد. رودولف که می‌ترسید طعمه‌ی بعدیِ نگاهِ ناپاکِ صید، یک ساحره باشد و دست زیاد شود، او را با یک اردنگی از سوژه خارج کرد و کسی توجهی به نعره‌ی «عشقم مادراتون!» که دورتر و دورتر می‌شد، نشان نداد. همه‌ی حواس‌ها معطوف به صید بعدی بود.



پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱۷:۰۵ یکشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۹
#80
نقل قول:
سلام آقای گانت محترم!

امتیاز ما در رنک ۱۹۱بود الان کم شده به چه دلیل کم شد!
با توجه به اینکه ما کوییدیچ رو بردیم و امتیازی برای ما محسوب میشه!

اگر من ندانسته ام منو آگاه کنید ! و ریوینکلاو همیشه که نمیشه گفت ولی اکثر مواقع امتیازمون بیشتر ازینا بوده ولی الان امتیاز اونا ۱۹۷ و ما ۱۸۷ شده با اینکه هردو ۱۹۱ بودیم!




علیک سلام!
اعتراض مستدل اینه که شما بین امتیازایی که توی کلاس‌ها گروهتون کسب کرده و امتیازاتی که ما توی تاپیک شرح امتیازات ثبت کردیم تفاوتی ببینی. یا توی جمع این امتیازات اشتباه محاسباتی صورت گرفته باشه.
این که اون موقع انقدر بود الان شد اونقدر منو یاد دو تا اعتراض جذاب می‌ندازه!

نقل قول:
من اول بودم، خوابیدم بیدار شدم دیدم آخرم!


نقل قول:
ما اول 12 درصد بودیم ... بعد به جای این که زیاد شه بشه 13 درصد کم شد رسید به 11 درصد.




شما امتیازاتی که ما حساب کردیم رو با امتیاز اساتید مقایسه کن، اگر اشتباهی بود خوشحال می‌شم گزارش کنی تا ضمن عذرخواهی بابت اشتباه محاسباتی اصلاحش کنم و حقی ناحق نشه.

اما جهت تنویر افکار عمومی، این مساله‌ی ساده که چرا کم شده رو شرح می‌دم.
آرتیمیسا واجد شرایط شرکت توی کلاسا نبوده و شرکت کرده. تو دو جلسه از اکثر کلاس‌ها، یه امتیازاتی کسب کرده. این امتیازات همه و همه توی مجموع امتیازات هافل که شما توی تابلوی شنی می‌دیدی بوده. همزمان با اضافه کردن امتیازات جلسه‌ی دوم دو تا کلاس آخری که امتیازاتشون اعلام شد، این امتیازات هم از مجموع کم شد. امتیازی که کم شد بیشتر از امتیازی بود که اضافه شد. مجموع امتیازات کم شد!

بیا به شکل یه معادله‌ی ریاضی بهش نگاه کنیم تا مطمئن شی که با این اتفاق فقط امتیازات آرتیمیسا محاسبه نشده و امتیازی از هافل کم نشده.

x = امتیازاتی که دانش‌آموزای هافلی واجد شرایط کسب کردن
y = امتیازاتی که آرتیمیسا کسب کرده
p = امتیازاتی که الان روی تابلو محاسبه شده
p = x + y - y = x

مشخصه؟ امتیازاتی که یک بار به اشتباه به گروه اضافه شده، حذف شده و همه چیز برگشته سر جای اول.


ضمنا کوییدیچ هم هیچ ارتباطی به این قضیه نداشته چون بعد از اتمام لیگ، تیم‌ها با توجه به مقامشون توی جدول امتیاز می‌گیرن و هر برد به صورت جدا امتیازی برای گروه‌ها نمیاره. (شاید در ترم‌های آتی بیاره. )


حالا همه‌ی هافلپافی‌ها از بین رسید فلک شدن توسط آقای فیلچ و رسید کمک به مدرسه یکیشو تحویل من بدن تا کل امتیازاتشونو کم نکردم.







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.