1. کاری که گفته شد را انجام بدهید. (۳۰ امتیاز)مغازه های پرزرق و برق دور و برش را گرفته بودند. میان آن همه چراغ و تبلیغات گم شده بود. حتی چند دقیقه ای فراموش کرده بود، برای چه کاری آن جاست. اما با یادآوری تصمیمش، عزمش را جزم کرد و از یکی از رهگذرهای خیابان پرسید:
- خانم، ببخشید! لباس فوتبال از کجا می تونم تهیه کنم؟
زن که بچه ای در بغلش بود، بچه را محکم تر بغل کرد و جوری به آلیس نگاه کرد که آلیس یک لحظه از سوال خود پشیمان شد. اما بعد با پررویی تمام در چشم های زن زل زد و منتظر جواب ماند. زن پس از چند لحظه تسلیم شد و جواب داد:
- سه کوچه پایین تر، مغازه مش ممده. بعد از دوتا مغازه، مغازه ی کورممده. از اون بپرس، بهت میگه.
سپس راهش را کشید و رفت. آلیس بهت زده به جای خالی زن نگاه کرد و جمله ای را در ذهنش حک کرد:
- هیچ وقت از یه مشنگ آدرس نپرس.
آلیس پس از سه ساعت جست و جو و پرس و جو از مش ممد و بقیه، موفق به یافتن مغازه ای شد که به نظر می آمد، لباس ورزشی می فروشد. وارد مغازه شد و یکراست به سمت پیشخوان رفت و رو به صاحب مغازه که مردی کچل بود، کرد و پرسید:
-سلام آقا! یه دست لباس فوتبال می خواستم!
مرد به جعبه ای مکعبی شکل که در دستش بود، خیره شده بود و انگشت هایش با سرعت روی آن حرکت می کردند، بدون این که سرش را بلند کند پرسید:
- پسرتون چن سالشه؟
آلیس لبخند زد و جواب داد:
- واسه خودم می خوام!
مرد سرش را بلند کرد و آلیس برای اولین بار چهره او را دید. کمی شبیه ولدمورت بود و فقط دماغی که داشت اصلا مناسبش نبود.
مرد کچل نهیب زد:
- بفرمایید خانوم!
دور و برش را نگاه کرد و پرسید:
- کجا می تونم پرو کنم؟
مرد با بیحوصلگی پاسخ داد:
- پرو نداریم، خانوم! زودتر حساب کن، کار داریم.
آلیس زیرلب زمزمه کرد:
- حیف که به نمره احتیاج دارم وگرنه...
از مغازه خارج شد و به سمت ورزشگاهی که برای یک روز رزرو کرده بود، رهسپار شد.
روی صندلی ولو شد. به زمین چمنی که روبرویش بود، نگاه کرد و آهی کشید. بسته ی کنار دستش را برداشت و به سمت رختکن رفت.
با تعجب به کفش های اسپورتش که مارک رویش می درخشید و پیراهنش که شماره هشت روی آن حک شده بود، خیره شده بود.
سلانه سلانه به سمت وسط زمین رفت. چوبدستیش را بلند کرد و وردی را زیر لب زمزمه کرد. وقتی چشم هایش را باز کرد، 22 نفر دورش ایستاده بودند. 11 نفر مانند خودش قرمز پوشیده بودند. پس از سوت داور کاپیتان ها باهم دست دادند. آلیس به قیافه ی نفر روبروییش که مثل دمنتوری بود که تازه از حموم دراومده، نگاه کرد و خندش رو فرو خورد.
بازی شروع شد و آلیس بالاخره بعد از، از دست دادن 754 پاس موفق به گرفتن پاسی از جانب یکی از هم تیمیاش شد. مثل وحشی های آمازونی به سمت دروازه هجوم برد.
دوتا از ابی های دمنتورشکل یا دمنتورهای آبی شکل، به سمتش هجوم آوردند و با یه حرکت ساده، هم موفق به گرفتن توپ و هم موفق به زمین زدن آلیس شدند.
آلیس بر روی زمین دراز کشیده بود و ساق پایش می سوخت. به خورشید بالای سرش نگاه کرد. کمبود اکسیژن داشت و نفسش بالا نمی آمد. آخرین چیزی که دید، گلی بود که وارد دروازه شد.
2. نقشه ی روی تخته سیاه رو رسم کنید. (امتیاز تشویقی)گذاشتم رو میزتون!