هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: لیست زندانیان
پیام زده شده در: ۲۳:۰۵ پنجشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۴
#91
با درود خدمت ساحرگان و جادوگران عزيز! بدانيد و آگاه باشيد که، آيلين پرنس زندانى شماره ى سه با زدن سه پست شامل زندان آزکابان1 و 2 و 3 آزاد شد. هرچند اين مجرم با زدن پست هاى اضافه ى 4 و 5 قصد در دادن رشوه به رئيس زندان را داشت، لکن اينجانب به خاطر هوش سرشار به فريب مورد نظر جاخالى داده و فريب پخش شد در ديوار.

همچنين زندانى شماره ى چهار، اورلا کوييريک با زدن سه پست 1 و 2 و 3 آزاد شد.

و در آخر دافنه گرينگراس هم با زدن سه پست، به جمع آزادان پيوست.

زندانيان حال حاضر عبارت اند از:

1-فلور دلاکور

2- ادوارد بونز

که جرم شرکت نکردن در مسابقه و حکمشان زدن سه پست در زندان و يا وزارت سحر و جادو است.

باتشکر
رييس زندان آريانا دامبلدور


ویرایش شده توسط آریانا دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۶ ۲۳:۰۸:۴۱
ویرایش شده توسط آریانا دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۲۵ ۰:۵۰:۲۵

Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around




پاسخ به: گزارشات روند تکمیل فرهنگنامه!
پیام زده شده در: ۱۵:۳۶ چهارشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۴
#92
فقط قسمت منابع رو ترجمه نكردم چون لينک داده بود به توييتر و سايت هايى که با رولينگ مصاحبه کرده بود. و کتاب ها.
اين قسمت اول هم نياز به جدول داره. حالا لينک اصليش رو ببينيد متوجه مى شيد.



هافلپاف/ دوره ى حضور در هاگوارتز/ یادداشت ها

 راهب چاق/ نامعلوم/ روح تالار

 هنجست وود کرافت/ دوران قرون وسطى/ روستاى تماما جادویى هاگزمید را تأسیس کرد 

بریجت ونلاک/  1213-1220/ او یک فرد مشهور در زمینه ى پیش بینى آینده با اعداد بود که توانست خواص جادویى عدد هفت را کشف کند

آرتمیسا لوفکین/ 1765-1772/ وزیر سحر جادو از 1798 تا 1811

گروگن استامپ / 1781-1788/ وزیر سحر و جادو از 1811 تا 1819

نیوتن نیوت اسکمندر/ 1908- 1916/ جانورشناس معروف و مدیر مدرسه ى سحر و جادوگرى هاگوارتز 

دوگالد مک فیل/ نامعلوم/ وزیر سحر و جادو در دوره اى نامعلوم 

اگلنتین پوفت/ نامعلوم/ مخترع لیف جادویى حمام

 هفزیباه اسمیت/  نامعلوم/ نواده ى هلگا هافلپاف 

سیلوانس کتلبرن/ نامعلوم/ دومین استاد درس مراقبت از موجودات جادویى

پومونا اسپروت/ 1942-1949 یا 1952-1959/ دومین استاد درس گیاهشناسى و رئیس گروه هافلپاف

 نیمفادورا تانکس/ 1984-1991/ کارآگاه و یکى از اعضاى محفل ققنوس. همسر ریموس لوپین و مادر تدى لوپین. او در نبرد هاگوارتز کشته شد.

گابریل ترومن / 1980-1990/ سرگروه

 سدریک دیگورى / 1989-1995/ سرگروه، کاپیتان و جستجوگر تیم کوییدیچ هافلپاف، قهرمان جام آتش. او در ششمین سال تحصیلى خود کشته شد.

آنتونى ریکت/  1990/ مدافع تیم کوییدیچ هافلپاف 

کادوالدر /1990/مهاجم تیم کوییدیچ هافلپاف

 گرگورى مانزلو/ 1990/فقط در هرى پاتر و شاهزده ي دو رگه( بازى ويديويى) ديده مى شود.

هايدي مک ودى/  1990/ مهاجم تيم کوييديچ هافلپاف

هربرت فليت/ 1990/ دروازه بان تيم کوييديچ هافلپاف

مالکوم پريس/ 1990/ مهاجم تيم کوييديچ هافلپاف

ماکسين افلاهرتى/ 1990/ مدافع تيم کوييديچ هافلپاف

استبينز/ 1990/ -

سامربى/ 1990/جستجوگر تيم کوييديچ هافلپاف

سامرز/ 1990/مهاجم تيم کوييديچ هافلپاف

تامزين اپلبى/ 1990/ مهاجم تيم کوييديچ هافلپاف

زاخارياس اسميت/ 1990/ مهاجم هافلپاف، عضو ارتش دامبلدور(جدا شده)

جاستين فينچ فلچلى / 1991-1997(؟)/ عضو ارتش دامبلدور، با توجه به اينکه ماگل بوده است به احتمال زياد او سال آخر خود را که طى آن لردولدمورت کنترل هاگوارتز و وزارت سحروجادو را در دست داشت، حضور نداشته است.

ارنى مک ميلان/ 1991-1998/ سرگروه و عضو ارتش دامبلدور

 هانا ابوت / 1991-1998/ سرگروه و عضو ارتش دامبلدور، وى با نويل لانگ باتوم ازدواج کرد.

ليان / 1991-1998/ دوست کتى بل که شهادت دادن او باعث نفرين شدنش شد. وى در نبرد هاگوارتز شرکت کرد و جان سالم به در برد.

مگان جونز /1991-1998/ -

سوزان بونز/ 1991-1998/ عضو ارتش دامبلدور، وى اولين بار در کلاس غيب و ظاهر شدن بخشى از اعضاى بدنش به صورت تصادفى از هم منفصل شدند.

 وين هاپکينز/ 1991-1998/ -

اليور ريورز/  1991-1998/ -

راجر مالون/  1991-1998/ -

هدر /1992-1999/ عضو باشگاه دوئل

 النور برنستون/  1994-2001

کوين ويتبى / 1994-2001

لورا مدلى / 1994-2001

اون کالدول/ 1994-2001

رز زلر / 1995-2002

روهيت داس/  ديده شده در سال هاى 1993-1994/

گابريل تيت/ 1990

ملوين کاتريک 

ليندا چادزلى 

تورا دينت 

نيتين ديوکار 

نيکولا دودورث

هاروکا اندو

آنابل انتويستل 

کى فورمبى 

ترودى گالستون 

براندن هالکرک 

رشيد حسين 

سيسى ماکرره 

برنارد ملتبى 

بنجامين مک اون 

هکاته اوآخام 

مادلين اورمسکيرک 

مادهوماتى پارمار

گيل پوکلينگتون 

ساتيندر سينگ

مانيش اسرينيواسان 

لسلى تودينگتون 

دارل ترنر 

کاتسوجى يامازاکى

کاسوکه يوشيوکا

متيو کتلتوفت

تدى لوپين/ 2009-2016/ پسر يتيم ريموس لوپين و نيمفادورا تانکس، سرگروه در مدرسه در سال هاى 2015-2016


پشت صحنه

اونا ارزش معنوى و واقعى گورکن رو درک نمى کنن. نفرت انگيز نيستن اين افراد؟- افسوس بر اون ها.

-- جى. کى. رولينگ در پاسخ به نظر يکى از طرفداران درباره ى هافلپاف در توييتر


• در اولين تصورهاى جى. کى. رولينگ براى سرى کتاب هاى هرى پاتر، نماد گروه هافلپاف يک خرس به جاى گورکن بود.

• هافلپاف بدترين جادوگران سياه را در بين چهار گروه پروش داده است،( در صورت وجود.)

• گيفارد ابوت به احتمال زياد يک هافلپافى بوده است، با توجه به نگرشش نسبت به اين گروه و داشتن نام خانوادگى مشابه با هانا ابوت که از مشاهير هافلپاف بوده است.


• آموس ديگورى امکان دارد هافلپافى بوده باشد اگر وارد هافلپاف شده باشد. مانند پسرش سدريک ديگورى که هافلپافى بوده است.


بيشتر اعضاى هافلپاف به نظر مى رسد که موهاى خرمايى يا بلوند دارند، درحالى که سوزان بونز و هلگا هافلپاف موهاى قرمزى داشتند. علاوه بر اين، استاد پومونا اسپروت اغلب لباس هاى قهوه اى مى پوشيده است. جالب توجه است اين موضوع يادآور ويژگى هاى گروه است؛ قهوه اى/ خرمايى با عنصر خاک در ارتباط است، مانند رنگ سياه( يکى ديگر از رنگ هاى هافلپاف است).

• به همين ترتيب، رنگ بلوند موها مى تواند نشان دهنده ى رنگ زرد- يکى ديگر از رنگ هاى گروه- باشد.

• زيرزمين هافلپاف تنها سالن اجتماعاتى است که هرى پاتر در طول سال هاى تحصيلش در هاگوارتز وارد آن نشد.

• در پخش زنده ى برنامه ى " هرى پاتر: فراتر از صفحه"، جى کى رولينگ اين را راجع به گروه هافلپاف گفت:<< اين موضوع ممکنه مردم رو شگفت زده کنه، اما حقيقت اينه که... در بسيارى از جهات، هافلپاف گروه مورد علاقه ى منه. در اينجا استدلال من، خرس قطبيه.( به علاوه، من نمى خوام بيش از حد اتفاقات رو براى کسانى که همه ى قسمت ها رو نخوندن رو کنم، درواقع قصد دارم بگم که من به چيزايى که مى گم حواسم هست). يه جايى از کتاب آخر هستش که هر گروه مى تونه انتخاب کنه که مبارزه کنه يا نه و اين انتخاب براى هر کسى در گروه هستش. اسليترينى ها به دلايلى که قابل درکه تصميم مى گيرن که مشارکت نکنن. راونکلاوى ها، بعضى هاشون تصميم به شرکت مى گيرن و بعضى هاشون نه. هافلپافى ها، مانند اينکه همه شون يه نفر هستن، موندن، مثل همون کارى که گريفيندورى ها کردن. گروه گريفيندور شامل تعداد زيادى از افراد شجاع و خودنما هستش، که اين کار تنها راه اون ها هستش، من يه گريفيندورى ام، من بايد قبول کنم. مى دونيد، شجاعت هست، و همچنين خودنمايى، و گاهى هر دو باهم. اما هافلپافى ها براى دليل متفاوتى موندن؛ اون ها سعى در خودنمايى نداشتن، اونا بى پروا نبودن، دليل موندنشون جوهره و ذات گروه هافلپاف هستش. بزرگترين فرزندم( دخترم جسيکا) اخيرا موضوع خيلى قابل تفکرى را به من گفت، در واقع، او به من گفت-- به هرحال به گروه هافلپاف گروهبندى نشده-- اما او به من گفت:<< من فکر مى کنم همه ى ما بايد بخوايم که هافلپافى باشيم.>> و من فقط مى تونم به شما بگم که، من نمى خوام ابدا مأيوس باشن کسانى که به گروه هافلپاف گروهبندى شدن.>>

• گابريل ترومن مى گويد که هافلپافى ها اغلب در درس گياه شناسى خوب هستند. نويل لانگ باتم به برترى داشتن در اين درس معروف بود اما در گروه گريفيندور قرار گرفت، با وجود خواهش هاى کلاه گروهبندى براى رفتن او به هافلپاف.

• گروه هافلپاف چهارمين جام خانگى را در پاترمور کسب کرد.

• لباس گروه هافلپاف در بازى هاى ويديويى" هرى پاتر و سنگ جادو" و " هرى پاتر و تالار اسرار"، به جاى زرد، بنفش است.


حضور

• هرى پاتر و سنگ جادو( اولين حضور)
• هرى پاتر و سنگ جادو( فيلم)
• هرى پاتر و سنگ جادو( بازى ويديويى)
• هرى پاتر و تالار اسرار
• هرى پاتر و تالار اسرار ( فيلم)
• هرى پاتر و تالار اسرار ( بازى ويديويى)
• هرى پاتر و زندانى آزکابان
• هرى پاتر و زندانى آزکابان ( فيلم)
• هرى پاتر و زندانى آزکابان ( بازى ويديويى)
• هرى پاتر و جام آتش
• هرى پاتر و جام آتش ( فيلم)
• هرى پاتر و جام آتش ( بازى ويديويى)
• هرى پاتر و محفل ققنوس
• هرى پاتر و محفل ققنوس ( فيلم)
• هرى پاتر و محفل ققنوس ( بازى ويديويى)
• هرى پاتر و شاهزاده ى دو رگه
• هرى پاتر و شاهزاده ى دو رگه ( فيلم)
• هرى پاتر و شاهزاده ى دو رگه ( بازى ويديويى)
• هرى پاتر و يادگاران مرگ
• هرى پاتر و يادگاران مرگ ( فيلم)
• هرى پاتر و يادگاران مرگ( بازى ويديويى)
هرى پاتر: جام جهانى کوييديچ
بازى هاى ويديويى هرى پاتر سال هاى1-4 ( LEGO harry potter)
بازى هاى ويديويى هرى پاتر سال هاي 5-7( LEGO harry potter)
بازى هاى ويديويى هرى پاتر( harry potter for kinect)
بازي هاي ويديويي هرى پاتر( wonderful book: book of spells)
پاترمور

قرار داده شد!
لینک صفحه : Hufflepuff


ویرایش شده توسط آریانا دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۵ ۱۵:۴۱:۵۵
ویرایش شده توسط تام ریدل در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۵ ۲۲:۳۵:۴۷

Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around




پاسخ به: قبرستان
پیام زده شده در: ۲۲:۰۱ یکشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۴
#93
بله كار از كار گذشته بود. هکتور معجون را در گوش گاوميش هاى زبان بسته ريخته بود. باروفيو کپ کرد.

-
- نگران نباش باروفيو الان اون چوبدستى ها رو بالا ميارن.
-
- باروفيو خوبي؟

اما باروفيو کپ کرده بود. باروفيو شوکه شده بود. گاوميش هاى عزيزش حالا معجون هکتور خورده شده بودند. مرگخواران که از حال باروفيو نگران بودند جلو آمدند تا از شوک درش بياورند. آمليا دستش را مقابل صورت باروفيو تکان داد.
- ببين باروفيو بيا يه جور ديگه به قضيه نگاه کنيم. معجون هاى هکتور تا حالا کسى رو نکشته... اين جنبه ى مثبت قضيه س. گاوميشات زنده مى مونن.
- درسته حاجي غم نخور دعا مى کنيم خوب ميشن گاو ميشات.

باروفيو كم كم آرام شد.
- گاو ميشام ره...
- آره باروفيو مي دونيم. نگران نباش خوب ميشن.
- گاو ميشاى من ره...
- مي دونيييم... نگران نباش.
- گاوميشم ره...
- آره...
- بذار حرفم ره بزنم.

شتررررررررق

باروفيو سيلى محکمى به ممدپاتر که داشت دلدارى اش مى داد زد و بعد انگشتش را به سمت گاو ميش هايش دراز کرد.
- چرا گاوميش هاى روستايى دارن باد مى کنن؟

نگاه مرگخواران به سمت گاوميش ها برگشت. گويا معجون داشت اثر مى کرد و حالا به جاى بالا آوردن، گاوميش ها درحال باد کردن بودند. مثل عمل تلمبه زدن گاوميش ها يکى يکى با صداى پيس پيس پيس پيس در حال باد شدن بودند. گاوميش ها ترسيده بودند و مدام صدا مى کردند.
- ماااااااا. ماااااااا.
- ماااااااا.
- چرا مااااااااااا؟

با اعتراض گاوميش آخر که مبني بر چرا ما اين بلا سرمان آمده؟ باروفيو مشتى در هوا براى هکتور که همچنان با حالت قضيه را دنبال مي كرد تكان داد و به سمت اولين گاوميش دويد.
- نمى ذارم بريد.

و از سم گاوميش گرفت. اما گاوميش سنگين بود. باروفيو مرگخواران ديگر را صدا کرد.
- چرا وايسادين؟ روستايى کمک ره خواسته!

آمليا و تراورز به سمت باروفيو دويدند. در همين حين گاوميش دوم که باد شده بود به هوا بلند شد. باروفيو فرياد زد تا تعدادى از مرگخواران گاوميش دوم را بگيرند.

چند دقيقه بعد مرگخواران که حالا هر کدام يک سم از گاوميش هاى باروفيو را گرفته بودند، در آسمان در حال پرواز بودند.


ویرایش شده توسط آریانا دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۲ ۲۲:۰۴:۵۵

Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around




پاسخ به: قبرستان
پیام زده شده در: ۱۳:۳۵ جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴
#94
آرام آرام دود كاملا از بين رفت و مرگخوار ها توانستند به وضوح يکديگر را ببيند. صورت همه شان سياه شده بود و سرفه مى کردند. هکتور که هنوز پاتيل را از سرش درنياورده بود، جاى چشم و دهان را روى پاتيل که دود گرفته بود تميز کرد. گيبن دستمالى به روى بتن هايش کشيد. باروفيو يک دور گاوميش هايش را بغل کرد، سرش را روى قفسه ى سينه شان گذاشت تا مطمئن بشود قلبشان خوب کار مى کند، يک دور سم هايشان را ورزش داد، کمى سوارشان شد و شيرشان را دوشيد تا مطمئن بشود خشک نشده و وقتى اين عمليات هاى چک کردن دار و ندار ها تمام شد، مرگخوارها دوباره زل زدند به رهبر مستعدشان.

داى که در دلش خدا خدا مى کرد کسى معنى مستعد را از او نپرسد، لاله را از دوش چپ به دوش راست منتقل کرد و گفت.
- دوستان و عزيزان!
_ بععععلههههه؟
- جواب نديد!

و وقتي مرگخواران ساکت شدند، داى دوباره شروع کرد.
- دوستان و عزيزان... مفتخرم که...

در اينجا داى دوباره از خدا خواست تا کسى معنى مفتخر را از او نپرسد.
- مفتخرم که مى دونيد من رهبرى اين گروه رو دارم... و حالا که معجون اثر نکرد تنها فکرم اينه که چون توى بيابونيم صبر کنيم شب بشه و با توجه به ستاره ها جهت يابى کنيم.

مرگخواران که باور نمى کردند رهبرشان انقدر مستعد باشد به مستعد بودن رهبرشان ايمان آوردند و سعى کردند ميزان مستعد خودشان را به مستعد رهبرشان نزديک کنند و مستعد تر بشوند و روزى آن ها هم رهبر مستعدى بشوند ولى تا مستعد تر شدن تصميم گرفتند که منتظر شب بمانند و فعلا مستعد نشوند.

شب هنگام

صداى اذان زوزه ى گرگ ها که شنيده شد و با ظهور اولين ستاره در آسمان، همه ى مرگخواران حتى آن ها که مستعد نبودند هم نتيجه گرفتند که شب شده است. به همين علت سريع همه دور هم جمع شدند و رو به آسمان دراز کشيدند. باروفيو هر چند کمى سخت بود ولى گاوميش هايش را هم رو به آسمان دراز کرد.
- مااااااااآ...
- جانم گاوم؟
- ماااووووماااااا...
- گشنه ايد؟ بيايد اين علفا رو بخوريد!
- ولي اونا علف نبودن. اونا دوستاي دافنه بودن كه اومده بودن تظاهرات تا دافنه آزاد شه.
- گيبن، يکى از بتن ها رو بده من بذار زير سرم!
- برو بابا! اون موقع که مى گفتم يکى کمک کنه همه ش رو به هوا سوت مى زديد و به خودتون نمى گرفتيد... حالا که لازمتون شده مى خوايد. عمرا!
- ساكت.

رهبر مستعد انگشتش را به سمت ستاره اى در آسمان گرفت.
- اون ستاره ى قطبى نيست.

و بعد ستاره ى ديگرى را هم نشان داد.
- اونم نيست.
- داى بهتر نيست اونى که ستاره ى قطبى هستش رو نشون بدى؟
- آخه من نمي دونم كدومه. فكر كردم شما بلديد.


ویرایش شده توسط آریانا دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۴/۱۱/۳۰ ۱۳:۴۱:۱۶

Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around




پاسخ به: قبرستان
پیام زده شده در: ۱:۴۰ پنجشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۴
#95
زندان آزکابان

جيييييييييييز[ افکت سوختن]

- آآآخ... دستم...

چييييييييييس [ افکت ريختن آب روى سوختگى]

- آخيييييش..

آريانا ساعد دست چپش را روى ميز گذاشته بود و هر دو دقيقه يک بار که توسط اربابش احضار مى شد و نشان شومش سرخ مى شد و مى سوخت، يک ليوان آب يخ روى آن مى ريخت.


آريانا ناگهان چشمش به تصوير خودش درون آينه افتاد. لباس فرم کارمندان زندان را پوشيده بود ولى از طرفى هم نشان شوم روى دستش بود. شروع کرد با خودش صحبت کردن.
- خجالت بکش تو بايد به اربابت خدمت کنى...

تصوير درون آينه تاييد کرد.
- آره راست مي گى.

آريانا به سمت در راه افتاد تا پيش اربابش برود اما دستش روى دستگيره ثابت ماند و بعد دوباره به مقابل آينه بازگشت.
- پس وظيفه ى رياست آزکابان چى ميشه؟
- تو خجالت نمى کشى رياست آزکابان رو به مرگخوار بودن مى فروشى؟
- آره خجالت آوره.

آريانا به سمت صندلي رياستش راه افتاد. وسط راه متوقف شد.
- پس محبت هاى ارباب در حقم چى؟

سريع از روي صندلي بلند شد ولي بعد دوباره نشست.
- رياستم چى؟ قسم سقراط خوردم من!

اتاق قرارهاى مرگخواران

لحظه اى سکوت در اتاق قرارهاى مرگخواران ايجاد شد که نشان از لود شدن خبرهاى ناگهانى در ذهنشان بود و بعد ناگهان آشوبى به پا شد.

- ولى نزديک بهاره و برگاى من ريخته... من با اين قيافه کجا بيام؟

دافنه اين را گفت و بعد سريع خودش را داخل يک گلدان پرت کرد و صداى گريه اش بلند شد. تراورز نگاهش را از دافنه برداشت و به تسبيحش چشم دوخت.
- چه جلافتا... مرلين اکبر... برادر هکتور يه بار ديگه ليست رو بخون! خواهرا اتوبوسشون از برادرا جداست ديگه؟
- اتوبوس نمي شه... آزكابان وسط دريا هسته! من نمى ذارم گاوميشاى من ره کسى سوار بشه.

باروفيو گاوميشش را کنار کشيد و بعد ناگهان يك بتن در وسط اتاق شروع به دويدن کرد. سوزان جيغ زنان به سمت عمه اش آمليا دويد.
- بتن دونده!
- من بتن نيستم! من فليت ويكم! اون گيبن فکر کرد من چهارپايه ام بتن ها رو گذاشت رو سر من!
- ميييييييييييييو.

داى، وندلين را ديد که فندکش را زير لاله گرفته است.
- چرا آخه؟
- من از هزارپا مى ترسم. آتييييشش مي زنم.
- مييييييييو!
- ساااااااكت!

اين هكتور بود كه حالا موفق شده بود جاي دو چشم و يک دهان روى پاتيل درست کند.
- بايد راه بيافتيم! حالا!


ویرایش شده توسط آریانا دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۴/۱۱/۲۹ ۲:۰۶:۱۲

Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around




پاسخ به: گزارشات روند تکمیل فرهنگنامه!
پیام زده شده در: ۱۹:۴۵ چهارشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۴
#96
ويژگى ها

دانش آموزان اين گروه به سخت کوشى، مهربانى، وظيفه شناسى، صداقت و تا يک اندازه به عدالت مشهور هستند. ممکن است به خاطر ارزش هايشان باشد که هافلپافى ها اهل رقابت با ديگر گروه ها نيستند و يا درمورد موفقيت آن ها، بى توجه و کم اهميت تر هستند. هافلپاف، فراگيرترين در ميان چهار گروه است. ارزش نهادن به کار سخت، فداکارى، صبر، وفادارى و تا يک اندازه انصاف، يک ميل ذاتى خاص در بين اعضاى آن است.

به نظر مى رسد گروه هافلپاف کم ترين رقابت را با گروه هاى ديگر دارد؛ به جز در کوييديچ. اگرچه مسابقه ى جام آتش به طور موقت فشار زيادى را در رابطه ى بين گريفيندور و هافلپاف ايجاد کرد، با توجه به شرايط غيرمعمول انتخاب دونفر، هرى پاتر به عنوان دانش آموز گريفيندور و سدريک ديگورى به عنوان دانش آموز هافلپاف براى قهرمانى مسابقه.

شهرت

همه مى گن هافلپاف پره از آدم هاى احمق و کودن.
- هاگريد

با توجه به گفته ى مينروا مک گونگال، هر يک از چهار گروه مدرسه ى هاگوارتز، جادوگران و ساحرگان استثنايى را در زمان خود پرورش داده اند، اما با توجه به مصلحت انديشى هلگا هافلپاف در پذيرش هر دانش آموز و عملکرد ضعيف اين گروه در جام هاى خانگى، اغلب تصور مى شود که هافلپاف، گروه جادوگرانى با استعداد کمتر است. اگرچه اين تنها يک سوء تفاهم و برداشت اشتباه از شعر کلاه گروهبندى است. گروه هافلپاف بسيارى از اعضاى موفق و مؤثر دنياي جادوگرى را در خود پرورش داده است.

هافلپاف کم ترين تعداد جادوگران سياه را نسبت به ساير گروه هاى هاگوارتز داشته است. رفتار شاد و دوستانه ى آن ها را احتمالا مى توان از ويژگى هاى اين گروه حساب کرد. هافلپاف به صورتى پايدار و محکم، وفادارى خود را در طول نبرد هاگوارتز در سال 1998 نشان داد؛ زمانى که آن ها نسبت به گروه خود هرى پاتر يعنى گريفيندور، دومين گروهى بودند که دانش آموزانشان در شمار افرادى بودند که تمايل داشتند بمانند و در مقابل ولدمورت و نيروهاى او در دفاع از مدرسه شان بجنگند.

سالن اجتماعات

خوابگاه و سالن اجتماعات هافلپاف هرگز توسط بيگانه ها ديده نمى شود و تنها گروهى است که مزاحمان را از طريق دستگاه ها دفع مى کند. آن دستگاه ها از طريق يک توده از بشکه هاى بزرگ که در سايه ى شکاف سنگى ديوار، در سمت راست يک راهرو در نزديکى آشپزخانه است، قابل دسترسى هستند. اگر به بشکه ى دوم از پايين، وسطى از رديف دوم طبق ريتم هلگا هافلپاف ضربه زده شود، باز خواهد شد.

به عنوان دستگاه امنيتى براى دفع غيرهافلپافى ها، ضربه زدن بر روى هر بشکه ى اشتباه، يا ضربه زدن به تعداد دفعات نادرست، نتايجش ترکيدن يکى ديگر از بشکه ها و خيس شدن دغل باز با سرکه است.

اگرچه هنگامى که شما از ورودى تونل عبور کنيد، خوابگاه هافلپاف جايى دنج و آرام و مکانى دلپذير است؛ آنجا همواره آفتابى و روشن است. سالن عمومى اين گروه، يک مکان بزرگ، فضايي طبيعي، سالن گرد و با سقف کوتاه است. منظره اى که از پنجره هاى گرد سالن ديده مى شود، قاصدک ها و چمن هاى موج دار است.

تاكيد دكور بر حس طبيعي بودن سالن باگل وگیاهان آويزاني که درش وجود دارد كه بعضی از آن ها حتی میخوانند و می رقصند. وسايل مسى صيقلى که وقتی لمس میکنيد انگارمخمل هستند. یک گوشه دنج که با مبلمان هایی که خطوط زردومشکی دارند وصندلی که از يک دانش آموز هافلپافى استقبال مى کنند براى استراحت و بحث درمورد نمونه جالبى که رئيس گروه، پومونا اسپروت تعيين کرده است. يک دانش آموز هافلپافى از طريق درهاى بزرگ و گرد روى ديوارهاى سالن عمومى به خوابگاهشان بازمى گردد.

رئيس گروه

رئيس گروه هافلپاف، قبل و در زمان هرى پاتر، پومونا اسپروت بود. او استادى درس گياه شناسى را در مدرسه ى سحر و جادوگرى هاگوارتز به عهده داشت. ممکن است قبل از منصوب شدن پومونا به عنوان استاد درس گياه شناسى و رياست گروه، هربرت بيرى که استاد سابق اين درس بوده است، رئيس گروه بوده باشد، البته به اين بستگى دارد که هافلپافى بوده است يا نه.

ترجمه تا سر Known Hufflepuffs. ادامه ش هم به زودي.

صفحه به روز شد!
لینک صفحه : هافلپاف


ویرایش شده توسط آریانا دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۴/۱۱/۲۸ ۱۹:۵۲:۰۷
ویرایش شده توسط تام ریدل در تاریخ ۱۳۹۴/۱۱/۲۸ ۲۱:۴۵:۲۲

Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around




پاسخ به: شکنجه گاه
پیام زده شده در: ۰:۲۹ دوشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۴
#97
پست پايانى

لوسيوس هنوز کمى گيج بود. خون خشک شده روى موهاى زردش ديده مى شد.
- اينجا چه خبره آرسينوس؟

آرسينوس با دستش اشاره کرد تا لوسيوس بنشيند. سپس خودش هم پشت ميزش نشست.
- من نياز به کمکت دارم... يه مقدار پول مى خوام...
- چى شده که وزير به پول من محتاج شده؟

آرسينوس احساس کرد که دارد پشت نقاب خفه مى شود. خوشحال بود که لوسيوس چهره ى مضطربش را نمى ديد.
- تو دردسر افتادم... فقط بگو مى تونى يه کم بهم پول قرض بدى؟
- اما چه دردسرى؟

ناگهان در باز شد. در کمال تعجب تراورز همراه دو کارآگاه وفادارش اورلا و تدتانکس بود. تراورز جلو آمد.
- شايد بهتر باشه تو اتاق بازجويى دردرسرى که توش افتادين رو برامون تعريف کنيد جناب وزير!

آرسينوس نگاهش روى اورلا ثابت ماند.
- اما... ما روى تو طلسم فرمان اجرا کرديم!!

ولى به جاى اورلا، تدتانکس جواب داد.
- و ما فهميديم. اورلا امکان نداشت به زندان حمله کنه... نقشه تون خنده دار و بچگانه بود.

اورلا جلو آمد.
- اجازه هست تا زندان همراهيتون کنم؟

آرسينوس دندان هايش را روى هم فشار داد. اينجا پايان کارش بود.


Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around




پاسخ به: کلاه گروه بندی
پیام زده شده در: ۱۹:۵۵ شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۴
#98
- خب؟ كجا مي خواي بري؟

آريانا كه مخاطب جمله بود، با تعجب كلاه را از روي سرش برداشت. ناگهان هياهوى دانش آموزان از بين رفت و همه بهت زده، زل زدند به آريانا و کلاه گروهبندى توى دستش.

- تو کلاه واقعى اى يا تقلبى اى؟ مثل اينکه يادت رفته تو بايد بگى من کجا بايد برم! تو با اين کله پوکى کلاه شدى؟

صداى خنده ى تعدادى از دانش آموزان به گوش رسيد. تعدادى در گوشى پچ پچ کردند و خود کلاه فقط توانست سرفه کند از اعتبارش که در چند ثانيه زير سوال رفت. صداى سومى به جر و بحث خاتمه داد.
- مشكلي پيش اومده دوشيزه دامبلدور؟

آريانا موهايش را از جلوى صورتش کنار زد. برادرش آلبوس با ابهت مقابلش ايستاده بود. آريانا مى دانست که نبايد او را داداش صدا کند. حتى اجازه نداشت خان داداش صدا کند. نبايد گريه مى کرد و خودش را خواهر کوچولوى آلبوس مى ناميد. آريانا مى دانست... نبايد... مى گفت... داداش!
- دااااداااش...

صداي خنده ي دانش آموزان سالن اجتماعات را پر کرد. آريانا شروع کرد به گريه کردن. دامبلدور با نگرانى نگاهى به اطراف انداخت، عينکش را صاف کرد و با مهربانى به سمت آريانا خم شد.
- دوشيزه دامبلدور، شما مى دونيد که من اينجا داداشتون نيستم و بايد منو پرفسور دامبلدور صدا کنيد. اگر کلاه سوالى پرسيده، قصدش فقط دونستن نظر شما و انتخاب بهتر گروه بوده.

سپس دستمالى از جيبش درآورد و به دست آريانا داد؛ کلاه را از دست خواهرش گرفت و دوباره روى سر دخترک گذاشت.
- به کلاه اعتماد کن! اون گروه درست رو برات انتخاب مى کنه.

و بعد لبخندى زد و چوبدستى اش را روى هوا تکان داد. جرقه هاى رنگارنگى از چوبدستى بيرون جست و روى هوا جمله اى ظاهر شد:

شجاعت گريفيندورى، اصالت اسليترينى، دانايى راونکلاويى و پشتکار هافلپافى است که جادو را واقعى مى سازد!

بلافاصله دانش آموزان دست زدند و هياهو دوباره شروع شد. کلاه اين بار با احتياط تر جمله اش را تکرار کرد.
- مى خوام فقط نظرت رو بدونم، دوست دارى توى کدوم گروه قرار بگيرى؟ کمى از توانايي هات بگو!

آريانا دماغش را بالا کشيد.
- خب... من کمى دير اومدم هاگوارتز چون يه فشفشه ام. به همين علت نمى دونستم تو چجورى کار مى کنى و کلا اميدى براى ورود به هاگوارتز نداشتم...
- خب چطور اومدى پس؟

آريانا لبخند زد.
- زحمت کشيدم خب. من هر روز تلاش مى کردم. با چوبدستى تمرين مى کردم. سعى مى کردم با جارو پرواز کنم... سخت بود. اثراتش تقريبا ناچيز بود... ولى بى فايد نبود.

سرش را بلند کرد و برادرش را ديد که با چشمان آبى زيبايش با نگرانى به او زل زده بود.
- برادر... يعنى... پرفسور دامبلدور هم وقتى تلاشم رو ديد اجازه داد. اون گفت سختى هايى که کشيدم در برابر مشکلاتى که قراره باهاشون تو هاگوارتز رو به رو بشم هيچه! پس هرگز نبايد نااميد بشم!

حالا دانش آموزان بى صبرانه منتظر بودند. به جز سر و صداى روح ها صدايى شنيده نمى شد.

- منم بهش قول دادم که تمام تلاشم رو بکنم... ولى فکر کنم گند زدم. نبايد گريه مى کردم و بهش مى گفتم داداش.

كلاه سرفه ي ديگرى کرد.
- خب تو تازه واردى... تازه واردا هميشه گند مى زنن و بقيه بهشون مى خندن...
- چى؟
- ساكت شو دختر! بذار حرفمو بزنم. :vay:
-
- تلاش تو قابل ستايشه ولى بهتر از اون اعتماد برادرت بود. مى فرستمت پيش افرادى که تلاش جزوى از خون اونا هستش. برادر و افراد گروهت رو نااميد نکن... برو به...

هافلپاف!


ویرایش شده توسط آریانا دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۴/۱۱/۲۴ ۲۰:۰۰:۰۳

Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around




پاسخ به: تابلوی شن پیچ زندان (اعلامیه های آزکابان)
پیام زده شده در: ۱۳:۵۸ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴
#99
مسابقه ى فرار از زندان

اين مسابقه در اول بهمن ماه با حضور گروه هاى دو و سه نفرى که هر گروه شامل يک محفلى و حداکثر دو مرگخوار بود، در بند موجودات خطرناک، آغاز شد.

که تيم ها عبارت بودند از 1- هكتور دگورث گرنجر، ويولت بودلر و ريگولوس بلک 2- تراورز، روونا ريونکلاو و روبيوس هاگريد 3- آريانا دامبلدور، لاکرتيا بلک و رز زلر 4- سيوروس اسنيپ، يوآن آبركرومبي و وينكي 5- گيبن، اوتو بگمن و دافنه گرينگراس 6- فيليوس فليت ويک و برايان دامبلدور 7- مورگانا لى فاى، آيلين پرنس و اورلا کوييريك 8- ادوارد بونز و فلور دلاكور.

مسابقه با پست هاى پى در پى و تلاش بسيار شرکت کنندگان همراه بود اما در نهايت تيم شماره ى يک با امتياز نهايى 18/16 و با نوزده پست، برنده ى مسابقه شد و تيم هاى شماره ى دو و سه، به ترتيب دوم و سوم شدند.

بهترين شرکت کننده ى اين مسابقه با مجموع امتياز نوزده از بيست، آريانا دامبلدور از تيم شماره ى سه بود.

داوران مسابقه شامل، دو داور اصلی (لرد ولدمورت و آلبوس دامبلدور) و دو کمک داور (لینی وارنر و آرسینوس جیگر) بودند.

افرادى که در مسابقه ثبت نام کرده ولى شرکت نکردند بعد از مسابقه، مجرم شناخته شده و محکوم شدند.

رئيس زندان آريانا دامبلدور



ویرایش شده توسط آریانا دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۴/۱۱/۲۳ ۱۴:۴۱:۲۲

Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around




پاسخ به: لیست زندانیان
پیام زده شده در: ۱۳:۳۳ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴
1- دافنه گرينگراس معروف به داف ترين گل ها.
2- ادوارد بونز معروف به پروف.
3- آيلين پرنس معروف به إيلين.
4- اورلا کوييريک
معروف به اورلاح.
5- فلور دلاکور معروف به فغور دلاغور.

جرم: شرکت نکردن در مسابقه ى فرار از زندان در حالى که ثبت نام کرده بودند.

حکم: سه رول در آزكابان يا وزارت سحر و جادو.

رئيس زندان آريانا دامبلدور


Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.