هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱۳:۳۹ یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹
#91
منم با آقای سدریک موافقم. آقای گری بک توی پستی که گذاشته نوشته پست از من نیست و اما دابز اونو نوشته. اگه خانوم دابز وقت اینو داشتن که پست رو بنویسن چرا با اکانت خودشون لاگین نکردن؟



هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس گیاهشناسی
پیام زده شده در: ۱۳:۲۲ یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹
#92
سلام پروفسور لی.

1. یه اسم مناسب برای گیاهی که گفته شد، انتخاب کنید. (1 نمره)

گیاه بی نظارت، بی لیاقت. چون اول نظارتی روش نیست و هر جایی که دلش میخواد میره.اگه من نظارت این گیاهو داشتم از جاش حرکت نمیکرد. بی لیاقت هم برای اینکه اصلا فکر نمیکنه لیاقت حضور در گلدونو داره. فکر میکنه لیاقت بهره مندی از مواد معدنی رو نداره.دوست داره بپوسه.

2. یه روش برای سرگرم کردن گیاه مذکور پیشنهاد بدید. (3 نمره)

مواد لازم:
یک کامپیوتر گیمینگ.
یک ترابایت هارد پر از فیلم و موسیقی.
500 گیگ اینترنت.

گیاه را جلوی کامپیوتر گذاشته ، موس و کیبورد را جلوی گیاه گذاشته و به گیاه میگوییم:
-هر غلطی دلت خواست بکن.

سپس به گوشه ای رفته و گیاه را که در حال بازی call of phoenix:dumbeldor revenge بوده و فیلم titanic را میبیند تماشا میکنیم. در صورت تمام شدن اینترنت 500 گیگ اینترنت دیگر خریده ، peq 2020 را دانلود کرده و گیاه را ول میکنیم تا پدر کامپیوتر را در اورد. راه حل ما تضمینی بوده و ضمانت 3 ساله دارد. اگر گیاه کامپیوتر را ول کرد میتوانید با حضور در ستاد تبلیغاتی ما، یک کروشیو به ما بزنید.

3. به نظرتون چرا این گیاه علاقه داره فرار کنه؟ (2 نمره)

آموزش سیستمی! لیبرالیسم های لعنت الاستالین با فرو کردن این فکر در کله گیاهان که «گیاه ها لیاقت حضور در گلدان را ندارند و باید از خاک محروم بمانند.» گیاهان ما را تشویق به فرار از گلدان ها کرده و علاقه دارند که مغز گیاهان ما را فاسد کنند.

4. توضیح بدید فکر می‌کنید چه اتفاقی برای لینی افتاده؟ (2 نمره)

والا تا اونجایی که دیدیم گیاه یه گاز از لینی زد که شما با حرکت سوپر لی گونه ای لینی رو از دهان گیاه گوشتخوار نجات دادید و لینی روی زمین افتاد.از اونجایی که مغز پیکسی گونه لینی در اون لحظه هنگ کرده بود. روی زمین دور میزد. دختران فرار می کردن که لینی زیر دست و پاشون له نشه و پسر ها هم حمله میکردن تا لینی رو بگیرن.

5. تصورتون از شکل این گیاه چیه؟ نقاشی بکشید یا سعی کنید یه توضیح روشن و کامل بدین. اگر نقاشی می‌کشید می‌تونید یه توضیح مختصر هم بهش اضافه کنید. (2 نمره)

عکس گیاه

به ظاهرش نگاه نکنید. این گیاه هم با استفاده از قدرت باد که توی برگ های دایره ایش میچرخه وو هم با پاهای کوچیک ریشه ایش به قدری تند میدوئه که مجبور شدم صد بار با جارو دنبالش برم. تازه کجاشو دیدین. حتی باد شدید باشه میتونه پرواز کنه.



هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کلاس طلسم‌های باستانی
پیام زده شده در: ۱۲:۳۳ یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹
#93
سلام پروفسور استانفورد.


۱-برای احضار روح چه کسی رو انتخاب می کنید و چه نسبتی باهاتون داره؟ (۳نمره)

معلومه. میخوام مادربزرگم، ننه هپزیبام،هپزیبا اسمیت رو احضار کنم. ننه هپزیبام همونی بود که لرد ازش دو تا جان پیچ گرفت. بعدم با سقاوت کشتش.

۲-چرا این روح رو احضار کردید؟ از روحی که احضار کردید یه سوال بپرسید و جواب خلاقانه ش رو برام بنویسید. )۷نمره)


وقتی ننه هپزیبام رو احضار کردم، براش از تمام افتخاراتم گفتم ، نظارت بر جن های خونگی و کاپیتانی کوییدیچ هافلپاف رو براش بیان کردم. خواستم که ننم به من افتخار کنه. ازش پرسیدم: به من افتخار میکنی؟من نوه خوبی هستم ننه؟
ننه هپزیبام گفت : نظارت هاگزمیدو گرفتی زاخی جون؟ نظارت لندنو چی ننه؟ حتی کوچه دیاگون هم خوبه پسر گلم.
از خجالت آب شدم. وقتی جواب نه شنید روشو کرد اونور و گفت:
-ازت نا امید شدم.

ای کاش میمردم و اینو نمیشنیدم. ننه هیپزیبام رفت و من تنها موندم. البته سریع یاد ضد طلسما افتادم و از طلسم تشکر کردم. بعدم رفتم یه گوشه زار زدم.



هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۲:۰۰ یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹
#94
سلام پروفسور مصی.

1. فرض کنید که شما یک مدافع کوییدیچ هستین و قصد دارین با چماق یک ضربه منجر به مصدومیت جدی در حریف ایجاد کنید به شکلی که نه خطای شما گرفته بشه و نه اون بازیکن بتونه بازی رو ادامه بده. ضربه به سر باعث خطا و پنالتی میشه و به ضرر تیم شماست. در نتیجه با رعایت مفاد حضور کاربر سیزده ساله و اصول PG ، یک نقطه یا عضو (به غیر از سر) رو جهت هدف گیری با بلاجر انتخاب کنید و شرح بدین هدف گیری این نقطه یا عضو چگونه منجر به مصدومیت جدی در بازیکن حریف میشه؟ (5 امتیاز)

آقا یه روز با بچه محلا داشتیم کوییدیچ میزدیم. اونجا هم که قانون مدار نبود، منو کردن مدافع. یه بلاجری اومد همینجوری سمتم منم با استرس اینکه نکنه این بلاجر باعث مرگ من و در نتیجه بی نظارت موندن بشه، با چماق بهش حمله کردم. اونم بی انصافی نکرد و رفت سمت زیر شکم بازیکن خودمون...
مصدومیت... والا به استالین چیزی نشد فقط یک ماهی سنت مانگو بود. حالا اینکه از عمو به عمه تبدیل شد بحثش جداست.

2. بازیکنان کوییدیچ در زمان های استراحت، نیاز به تفریحات مرتبط با کوییدیچ دارن تا روحیه شون خوب بمونه. ور رفتن با توپ های کوییدیچ شامل کوافل، بلاجر و اسنیچ طلایی و تحقیر این عناصر کوییدیچ در پشت صحنه یکی از این تفریحات به حساب میاد. برای هر کدوم از این سه توپ با مثال یا شرح مختصر، یک روش تفریحی یا بازی یا ور رفتن جداگونه غیر از کوییدیچ پیشنهاد بدین یا حتی طراحی کنید. نیم نگاهی به دنیای رنکارنگ ماگل ها بلامانع است. (3 امتیاز)

آقا یه روز با بچه های محفل رفتیم کوییدیچ تو زمین خاکی. اسنیچو نگرفتن و بعد از دوازده ساعت بازی بی وقفه رفتیم رختکن دیدیم یه گروه کارگر ماگلی دریلشونو جا گذاشتن. رفتیم برداشتیمش افتادیم به جون بلاجر. حالا یه دور ریموند افتاد به جونش یه دور جوزفین. حتی یه خراشم نیفتاد روش. بعدش که نوبت من شد، دریلو گذاشتم روی دور تند . همینجوری بلاجرو سوراخ میکردیم که یدفعه بلاجر عصبانی شد و رفت سمت کله من...
جاتون خالی، کل تابستونو کما تو سنت مانگو بودم. راستی بلاجره تو بودی حسن؟

دوم اینکه باز هم با کوافل همینکارو میکردیم اما کوافله زود سوراخ میشد. برای همین بعد از هر سورخ بادش میکردیم و هوا میکردیم کوافلو. خیلی حال میده بادکنک کوافلی فقط بعدش باید تو فضا کوییدیچ بازی میکردیم چون کوافل همینجوری میرفت بالا.

سوم اینگه بال های کوچیکو اسنیچو میکندیم، گره میزدیم یا قیچی میکردیم و بعدم وصل میکردیم. البته اسنیچ جبران میکرد و در میرفت. یه روز اینقدر عصبانی شد مثل بلاجر زد صورت ریموند خورد کرد. poor reymond


3. ترکیب تیم کوییدیچ ایده آل جادوگرانی خودتون رو بچینید. فرض کنید خودتون هم در این تیم هستین و نقش کاپیتان رو دارید. هفت بازیکن اصلی شامل یک دروازه بان، دو مدافع، سه مهاجم و یک جستجوگر رو لیست کنید. فرقی نداره اعضای فعلی یا قبلی جادوگران. (2 امتیاز)


دروازه بان: سدریک دیگوری( به شرطی که نخوابه وسط مسابقه )

مدافعان:رودولف لسترنج،هوریس اسلاگهورن(همون مودی، خانوم فیگ و ماروولو گانت)

مهاجمان: من شیلا بروکس، یوان آبرکرومبی (گزارشگر بازیکن)

جستجو گر: سرکادوگان


ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۲۶ ۱۶:۲۰:۵۶
ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۲۷ ۹:۰۰:۴۸


هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: زمين كويیديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۵:۱۸ پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۹
#95
هافلپاف vs گریفیندور


سوژه: دو راهی

زاخاریاس دستبند کاپیتانی خود را به بازو خود بست و خوشحال و خندان وارد تالار شد. رو به آیرین و کندرا کرد و گفت :
-از شکل جانور نماتون بیاید بیرون. داور بفهمه جانور نمایید هافلپافو بازنده میکنه. اصلا هم معلوم نیست داره طرفداری از گروه مورد علاقش میکنه.

آیرین و کندرا میویی کردند و تبدیل به انسان شدند. اگلانتاین پکی به پیپ زد به زاخاریاس کرد و گفت:
-زاخار؟ نمیخوای منو بذاری تو زمین؟ همچین مهاجم بدی نیستما.

زاخاریاس با بی توجهی گفت:
-آهای وین! اون بیلو واسه چی میبری؟ بهونه میدی دست داور تا حذفمون کنه ها. چی گفتی اگلا؟ آهان. راستش من سعی کردم تا جایی که میشه فقط از جوونها استفاده کنم. میدونی که، فدراسیون هاگوارتز قانون گذاشته فقط دو تا ارشد تو زمین باشن. منم از برایان و حسن استفاده کردم.
-باشه. مرسی.

اگلا با غمگینی پکی به پیپ زد و از تالار خارج شد. زاخاریاس دوباره مشغول به ایراد گرفتن شد و گفت:
-آهای ارنی. یادت نره حسنو وقتی بلاجره پرتاب کنی. وقتی رو حالت انسانیه نزنی به کلش دم و دستگاهش کلا بیاد پایین. برایان دسکشت. موقع گرفتن پنالتی انرژی های مثبت کمکت نمیکنه ها.

ناگهان از پنجره مجازی تالار جغدی مانند توپ تنیس محکم به کله زاخاریاس خورد و نامه ای دست زاخاریاس داد. روی نامه نوشته شده بود:
زاخاریاس اسمیت! ما شرطبندای بوق بوق بت همه روی بردن گریفندور توی این مسابقه شرط بستیم. حواست باشه جلوی دروازه کوافلو بنداز زمین. کوافلو پاس نده. فقط بنداز زمین! نکنه دلت از دست دادن کاپیتانی کوییدیچ میخواد؟ میدونی که ما کاری میکنی که حتی خواب نظارتم نبینی.

زاخاریاس آب دهانش را قورت داد. نامه را در دست گرفت و مچاله کرد. او در دو راهی سختی گرفتار شده بود. اگر هافلپاف میباخت آبروی او در مدرسه میرفت چون در اولین بازی کاپیتانیش باخته بود و اگر می برد حتی خواب نظارت را هم نمیدید. او میدانست شرط بندان بوق بوق بت بسیار خطرناکند.
بداضطراب و نگرانی رو به بقیه کرد و گفت:
-خوب بچه ها. زود جاروهاتونو بردارین بریم.

زمین مسابقه هاگوارتز-برنامه کوییدیچ برتر

سلااااام. خوش اومدید. با یه برنامه کوییدیچ برتر دیگه. امروز در خدمتتون هستیم با مسابقه هاگوارتز گریفندور در برابر هافلپاف. در زمین هاگوارتز گزارشگر ما آقای آبرکرومبی در خدمت ما هستن. آقای ابر کرومبی، ترکیب دو تیم رو چطور بررسی میکنید؟

متشکرم گری، سلام امروز اینجا هستیم برای پخش زنده مسابقه کریفندور و هافلپاف. مثل اینکه مربی تیم هافلپاف،فنریز گری بک، از ترس قطع شدن دست بازیکنان در هنگام بازی، ادوارد، مهاجم این تیم رو روی نیمکت گذاشته و به جای اون سر کادوگان رو بازی داده. اما معلوم نیست اون چطوری میتونه از توی تابلو کوافل رو پرتاب کنه. در تصمیم عجیب دیگه ای مرگ و هاگرید به ترتیب در پست مهاجم و مدافع بازی میکنن. آیا قراره مرگ باعث از بین رفتن بازیکنان تیم هافلپاف به صورت عجیبی بشه؟ ایا هاگرید با استفاده از موتور سیکلت سیریوس بلک قراره تقلب کنه؟ جواب این سوالات رو در زمین بازی میبینیم.

زمین کوییدیچ هاگوارتز

با پرتاب کوافل مسابقه شروع شد. زاخاریاس بلافاصله توپ را به وین داد و خودش دور شد. به دیوار ورزشگاه تکیه داد تا اعصاب بسیار ضعیفش را آرام کند. استرس از دست دادن کاپیتانی زمین گیرش کرده بود. با استرس جارو را بلند کرد تا به بازی برگردد که بلاجری از طرف هاگرید به سمت کندرا پرتاب شد. بلاجر مستقیم به صورت کندرا برخورد کرد و گردن او را شکست. داور در سوت خود دمید و یک پنالتی اعلام کرد. هاگرید غرولند کنان میگفت:
-چی میگید؟من فقط با چوماق زدم.اصلا به این دست میخوره بلاجر پرت کونه؟

وین پشت توپ قرار گرفت و با یک ضربه ان را تبدیل به گل کرد. مربی تیم سدریک پس از بیدار شدن از خواب بعد از اینکه دید کندرا مجروح شده پومانا را با او تعویض کرد و بازی ادامه یافت.دوباره کوافل دست هافل افتاد و مهاجمان آن را به یک دیگر پاس میدادند. بعد از اینکه زاخاریاس از کتاب پرتاب شده جا خالی داد، پومانا کوافل را پاس داد. و صدای «بزن یکی دیگه» تماشاگران بلند شد. زاخاریاس ناگهان کوافل را انداخت و در نتیجه توپ به الکساندرا رسید. الکساندارا کوافل را به زیبایی از زیر پاهای برایان رد کرد و فریاد «حیا کن رها کن» هافلپافی ها بلند شد. زاخاریاس با خود میگفت:
-چیزی نیست. چیزی نیست. فراموش میکنن چه گندی زدم.

دوباره کوافل در دست هافلپافی ها افتاد. اینبار زاخاریاس کوافل را جلو برد. بلاجر های هاگرید و کتاب های اما را رد کرد اما در جلوی دروازه مقابل لاوندری که از این همه مهارت تعجب کرده بود، کوافل را دوباره انداخت و اینبار کوافل به مرگ رسید. برایان را تهدید به گرفتن جانش کرد و در یک لحضه دوباره دروازه هافلپاف باز شد. اینبار شعار های تماشاگران بیشتر شد و زاخاریاس بغض کرد.

بیست دقیقه بعد

نتیجه بازی صد و سی به ده به نفع گریفیندور بود. روحیه تمام بازیکنان نابود شده بود و سرکادوگان از روی تابلو سوار بر جادو فریاد میزد:
-همه آنها را خرچنگ کنید همرزمان. بروید و تا میتوانید هویجشان کنید که زمان بردن رسیده است.

تا به حال زاخاریاس ده بار توپ لو داده بود و هربار یا مرگ و یا الکساندرا آنرا به گل تبدیل کرده بودند. هافلپافی ها کم کم به فحش دادن به زاخاریاس روی اورده بودند. تا جایی که سدریک از صدای تماشاگران بیدار شد و اگلانتاین را به جای زاخاریاس وارد زمین کرد. زاخاریاس روی نیمکت نشست و اشکش سرازیر شد. ایکاش میتوانست به انها بگوید که برای زندگیش مجبور بوده اینکار را بکند. از زمانی که اگلانتاین وارد بازی شد هافلپاف روحیه گرفت و نتیجه صد و سی به صد و بیست به نفع هافلپاف شد. زاخاریاس اگلانتاین را میدید که با مهارت هایش حتی بهتر از او کوافل را از سوراخ ها رد میکرد. دوباره اشک در چشمانش حلقه زد و خواست تا وارد رختکن شود که صدای تشویقی بلند آمد. یکی از تیم ها اسنیج را گرفته بود! زاخاریاس جرئت نداشت نگاه کند. در همان لحضه گریه کنان سمت دستشویی دوید تا با خودش خلوت کند.

دقایقی بعد

زاخاریاس جارو به دست به سمت تالار هافلپاف راه افتاد. هر چه که بود، میشد اختلاف را جبران کرد. آنها هنوز بازی با ریونکلا را داشتند . با چوبدستی با ریتم هلگا هافلپاف به بشکه کنار دیوار ضربه زد و در تالار باز شد. ناگهان سیل عظیم هافلپافی ها به سویش آمدند و او را بلند کردند. او میتوانست از دور گربه ای را ببیند که اسنیچ را در دستش گرفته بود. اما پس چرا او را تشویق میکردند؟ مگر او بد بازی نکرده بود.
-هه هه هه هه وی وی وی وی یعنی له هستما. آقو مگه میشه اگلانتایان اینقدر راحت زاخاریاسو گول بزنه وا.
-همه این ها نتیجه انرژی های مثبت و الهی نزدیک ما و اگلانتاین بوده. :yoga: با استفاده از این انرژی ها میشه همیشه موفق شد.

اگلانتاین خجالت زده همزمان که پکی به پیپش میزد جلو آمد و گفت:
-زاخاریاس راستشو بخوای... این من بودم که اون نامه رو فرستادم تا بتونم تو مسابقه بازی کنم. نگران نباش من به همه ی بچه های هافلپاف گفتم که تو بی تقصیر بودی.

اگر رول یک پایان کلیشه ای داشت، زاخاریاس همانجا اگلانتاین را ریز ریز میکرد اما زاخاریاس آنقدر خوشحال بود که به جمعیت پیوست تا با هم برد را جشن بگیرند.

پایان


ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۲۳ ۱۷:۳۰:۲۸
ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۲۳ ۱۷:۳۱:۱۹
ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۲۳ ۱۷:۴۰:۲۶
دلیل ویرایش: / :
ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۲۳ ۱۹:۱۷:۵۲


هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۱۴:۲۱ شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹
#96
-آهای! تنه لشتونو جمع کنید! برید بیرون.

آخرین مشتریان کافه که از شدت مستی حتی نمیتوانستند از جای خود پا شوند به زور از کافه بیرون انداخته شدند. صاحب کافه در را قفل کرد و رو به پنه لوپه کرد و با غرولندی گفت:
-یادت نره چراغارو خاموش کنی مارگارت. فردا صبح بیدار شدم نبینم زمین کثیف باشه.

پنه لوپه منتظر فرصتی بود تا بتواند نامه را بخواند. فانوس کوچکی را روشن کرد. نامه چروکی را باز کرد و نامه را خواند:
سلام پنه لوپه.
نمیدونم که چرا اسمت رو عوض کردی و تو این کافه مشغول به کار شدی. اما اسم تو پنه لوپه کلیر واتره. دختر ریونکلایی و محفلی. عاشق نوشابه ای و آرزو داری یه روز کارخونه نوشابه بزنی. یک روز با هم همراه پروفسور دامبلدور راهی ماموریتی برای مبارزه با مرگخوارا شدین و منو برای محافظت از خونه گریمولد گذاشتین. یادت نمیاد؟ گریمولد ؟ شماره دوازده؟ قرار گاه محفل!
شاید منو یادت نباشه. من زاخاریاسم. زاخاریاس اسمیت. هافلپافی و عاشق نظارت. یادت میاد؟ روزی که نوشابه هات به طرز عجیبی گم شدن؟ اون کار من بود.میخواستم باهاشم معجون درست کنم.
میخوام یه روز همگی با هم ملاقات کنیم. با اما، ریموند، جوزفین ....
دو هفته دیگه میتونی بیای پاتیل درز دار؟اونجا همه چی رو برات مفصل نوضیح میدم. اگه نتونستی ا ز دست صاحب کارت فرار کنی خودم میام دنبالت.
قربانت
زاخاریاس


چشمه هایی از گذشته در ذهنش پدیدار شد. نوشابه، پنه لوپه و محفل ققنوس. کم کم داشت طلسم فراموشی شکسته میشد.

همان لحظه بیرون

زاخاریاس نقشه ای را از جیب خودش در آورد و چوبدستی را رو به آن گرفت. به آرامی گفت:
-ققنوس از خاکستر برمیخیزد.

پروفسور دامبلدور که میدانست روزی اعضای محفل از هم جدا خواهند شد، نقشه ای را به همه اعضا داده بود تا از هم با خبر باشند. زاخاریاس دوباره چوب دستی را رو به نقشه گرفت و گفت:
-جوزفین مونتگومری رو نشون بده.

نقشه زوم کرد و روی نقطه ای در لندن متوقف شد. جوزفین در خیابانی در لندن رو به روی مغازه ای ثابت ایستاده بود. چوبدستی را رو به نقشه گرفت و گفت:
-ققنوس خاکستر می شود.

لحضه ای بعد زاخاریاس غیب شد.



هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: پایگاه بسیج دانش‌آموزی هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۶:۳۲ سه شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۹
#97
ماموریت دوم هم با موفقیت انجام شد


دعا کن اسمیت ...دعا کن این رژیم مشنگ پرست روی کار بمونه! وگرنه هیچ وقت هیج هافلپافی ناظر نخواهد شد!
+4


ویرایش شده توسط ماروولو گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۸ ۱۵:۱۵:۰۲


هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: هاگوارتز در تاریخ (داستان‌های یک مدرسه‌ی در دست احداث)
پیام زده شده در: ۱۶:۱۹ سه شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۹
#98
خلاصه:دانش آموزان بسیجی با زمان برگردانی به عقب برگردونده شدن تا دنبال منشا بویی تو هاگوارتز بگردن. 3 نفر دانش آموز در دستشویی میرتل گریان با فیلچ برخورد میکنن و در میرن که البته پای چپ تام در موقع فرار در میره و دوستاش مجبورن حملش کنن.

دو دوست تام در واقع خیلی هم دوستان تام نبودند. زاخاریاس با اکراه پای تام را حمل میکرد و اگلانتاین هم بدن سنگین تام را روی دوشش انداخته بود و با تمام سرعتش میدوید و صد البته پیپ هم میکشید. هر دو با سرعت به سمت دخمه ها در حرکت بودند تا در انجا بتوانند فیلچ را قال بگذارند.
-مثل اینکه هاگوارتز باستان یه طور نظارتی میخواد.اگه من ناظر هاگوارتز بودم فیلچی تو هاگوارتز وجود نداشت.
-در این مورد باهات موافقم زاخاریاس. به نظرت اگه دست تامو بندازم فیلچو گمراه میکنه؟

تام با نگاه «آخه این درسته؟» گونه، نگاهی به اگلانتاین انداخت و گفت:
-حق بسیجی به مرلین خوردن نداره برادرا. پس شعار «المومنونه اخوه» ما کجا رفته؟

تا حالا سه نفر، شش طبقه پایین رفته بودند و تقریبا به زیر زمین رسیده بودند اما فیلچ هنوز از تعقیب آن سه دست نکشیده بود.

جایی نامعلوم در دخمه ها

-مادر، ما میخواهیم در تالار خصوصی ما همین الان باز شود.
-غصه نخور هلو انجیری مامان. فرزند با ابهت مامان به تالار خصوصی اسلایترین نیاز نداره.خودم براش تالار درست میکنم.

لرد ولدمورت از همان یازده سالگی هم با ابهت بود و روی دیگران تاثیر میگذاشت. اما اکنون نمیتوانست با ابهت در تالار خصوصی اسلایترین را باز کند.
-ما چه نیازی به آب پرتقال داریم مادر. در را برایمان باز کنید.
-زرد آلو مامان غصه نخوره. خودم این تالار بی تربیتو جوری تربیت میکنم که برای عزیز مامان اتوماتیک باز بشه.

بلافاصله دیوار از هم باز شد و تالار اسلایترین نمایان شد. رمز تالار تربیت بود. مروپ رفت برای فرزندش تخت روانی بیاورد تا روی آن فرزندش را حمل کند که ناگهان دو نفر که فرد دیگری را حمل میکردند به درون تالار اسلایترین پریدند.



هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۳:۳۵ یکشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۹
#99
درخواست دوئل دارم با آیلین پرینس. میشه دو تا دوئل همزمان کرد؟
هماهنگ شده و مهلتم ۳ هفته
این دوئل برای هاگوارتزه



هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: پایگاه بسیج دانش‌آموزی هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۷:۰۶ شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۹
درود بر تمام جهاد گران پایگاه.
ماموریت اول انجام شد.


به امید روزی که با اخراج تمامی ضعیفه‌ها از هاگوارتز روح سالازار را شاد کنم! آری به امید آن روز! +4


ویرایش شده توسط ماروولو گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۸ ۱۴:۲۷:۴۶


هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.