هافلپاف vs گریفیندور
سوژه: دو راهیزاخاریاس دستبند کاپیتانی خود را به بازو خود بست و خوشحال و خندان وارد تالار شد. رو به آیرین و کندرا کرد و گفت :
-از شکل جانور نماتون بیاید بیرون. داور بفهمه جانور نمایید هافلپافو بازنده میکنه. اصلا هم معلوم نیست داره طرفداری از گروه مورد علاقش میکنه.
آیرین و کندرا میویی کردند و تبدیل به انسان شدند. اگلانتاین پکی به پیپ زد به زاخاریاس کرد و گفت:
-زاخار؟ نمیخوای منو بذاری تو زمین؟ همچین مهاجم بدی نیستما.
زاخاریاس با بی توجهی گفت:
-آهای وین! اون بیلو واسه چی میبری؟ بهونه میدی دست داور تا حذفمون کنه ها.
چی گفتی اگلا؟ آهان. راستش من سعی کردم تا جایی که میشه فقط از جوونها استفاده کنم. میدونی که، فدراسیون هاگوارتز قانون گذاشته فقط دو تا ارشد تو زمین باشن. منم از برایان و حسن استفاده کردم.
-باشه. مرسی.
اگلا با غمگینی پکی به پیپ زد و از تالار خارج شد. زاخاریاس دوباره مشغول به ایراد گرفتن شد و گفت:
-آهای ارنی. یادت نره حسنو وقتی بلاجره پرتاب کنی. وقتی رو حالت انسانیه نزنی به کلش دم و دستگاهش کلا بیاد پایین.
برایان دسکشت. موقع گرفتن پنالتی انرژی های مثبت کمکت نمیکنه ها.
ناگهان از پنجره مجازی تالار جغدی مانند توپ تنیس محکم به کله زاخاریاس خورد و نامه ای دست زاخاریاس داد. روی نامه نوشته شده بود:
زاخاریاس اسمیت! ما شرطبندای بوق بوق بت همه روی بردن گریفندور توی این مسابقه شرط بستیم. حواست باشه جلوی دروازه کوافلو بنداز زمین. کوافلو پاس نده. فقط بنداز زمین! نکنه دلت از دست دادن کاپیتانی کوییدیچ میخواد؟ میدونی که ما کاری میکنی که حتی خواب نظارتم نبینی.زاخاریاس آب دهانش را قورت داد. نامه را در دست گرفت و مچاله کرد. او در دو راهی سختی گرفتار شده بود. اگر هافلپاف میباخت آبروی او در مدرسه میرفت چون در اولین بازی کاپیتانیش باخته بود و اگر می برد حتی خواب نظارت را هم نمیدید. او میدانست شرط بندان بوق بوق بت بسیار خطرناکند.
بداضطراب و نگرانی رو به بقیه کرد و گفت:
-خوب بچه ها. زود جاروهاتونو بردارین بریم.
زمین مسابقه هاگوارتز-برنامه کوییدیچ برترسلااااام. خوش اومدید. با یه برنامه کوییدیچ برتر دیگه. امروز در خدمتتون هستیم با مسابقه هاگوارتز گریفندور در برابر هافلپاف. در زمین هاگوارتز گزارشگر ما آقای آبرکرومبی در خدمت ما هستن. آقای ابر کرومبی، ترکیب دو تیم رو چطور بررسی میکنید؟
متشکرم گری، سلام امروز اینجا هستیم برای پخش زنده مسابقه کریفندور و هافلپاف. مثل اینکه مربی تیم هافلپاف،فنریز گری بک، از ترس قطع شدن دست بازیکنان در هنگام بازی، ادوارد، مهاجم این تیم رو روی نیمکت گذاشته و به جای اون سر کادوگان رو بازی داده. اما معلوم نیست اون چطوری میتونه از توی تابلو کوافل رو پرتاب کنه. در تصمیم عجیب دیگه ای مرگ و هاگرید به ترتیب در پست مهاجم و مدافع بازی میکنن. آیا قراره مرگ باعث از بین رفتن بازیکنان تیم هافلپاف به صورت عجیبی بشه؟ ایا هاگرید با استفاده از موتور سیکلت سیریوس بلک قراره تقلب کنه؟ جواب این سوالات رو در زمین بازی میبینیم.
زمین کوییدیچ هاگوارتزبا پرتاب کوافل مسابقه شروع شد. زاخاریاس بلافاصله توپ را به وین داد و خودش دور شد. به دیوار ورزشگاه تکیه داد تا اعصاب بسیار ضعیفش را آرام کند. استرس از دست دادن کاپیتانی زمین گیرش کرده بود. با استرس جارو را بلند کرد تا به بازی برگردد که بلاجری از طرف هاگرید به سمت کندرا پرتاب شد. بلاجر مستقیم به صورت کندرا برخورد کرد و گردن او را شکست. داور در سوت خود دمید و یک پنالتی اعلام کرد. هاگرید غرولند کنان میگفت:
-چی میگید؟من فقط با چوماق زدم.اصلا به این دست میخوره بلاجر پرت کونه؟
وین پشت توپ قرار گرفت و با یک ضربه ان را تبدیل به گل کرد. مربی تیم سدریک پس از بیدار شدن از خواب بعد از اینکه دید کندرا مجروح شده پومانا را با او تعویض کرد و بازی ادامه یافت.دوباره کوافل دست هافل افتاد و مهاجمان آن را به یک دیگر پاس میدادند. بعد از اینکه زاخاریاس از کتاب پرتاب شده جا خالی داد، پومانا کوافل را پاس داد. و صدای «بزن یکی دیگه» تماشاگران بلند شد. زاخاریاس ناگهان کوافل را انداخت و در نتیجه توپ به الکساندرا رسید. الکساندارا کوافل را به زیبایی از زیر پاهای برایان رد کرد و فریاد «حیا کن رها کن» هافلپافی ها بلند شد. زاخاریاس با خود میگفت:
-چیزی نیست. چیزی نیست. فراموش میکنن چه گندی زدم.
دوباره کوافل در دست هافلپافی ها افتاد. اینبار زاخاریاس کوافل را جلو برد. بلاجر های هاگرید و کتاب های اما را رد کرد اما در جلوی دروازه مقابل لاوندری که از این همه مهارت تعجب کرده بود، کوافل را دوباره انداخت و اینبار کوافل به مرگ رسید. برایان را تهدید به گرفتن جانش کرد و در یک لحضه دوباره دروازه هافلپاف باز شد. اینبار شعار های تماشاگران بیشتر شد و زاخاریاس بغض کرد.
بیست دقیقه بعدنتیجه بازی صد و سی به ده به نفع گریفیندور بود. روحیه تمام بازیکنان نابود شده بود و سرکادوگان از روی تابلو سوار بر جادو فریاد میزد:
-همه آنها را خرچنگ کنید همرزمان.
بروید و تا میتوانید هویجشان کنید که زمان بردن رسیده است.
تا به حال زاخاریاس ده بار توپ لو داده بود و هربار یا مرگ و یا الکساندرا آنرا به گل تبدیل کرده بودند. هافلپافی ها کم کم به فحش دادن به زاخاریاس روی اورده بودند. تا جایی که سدریک از صدای تماشاگران بیدار شد و اگلانتاین را به جای زاخاریاس وارد زمین کرد. زاخاریاس روی نیمکت نشست و اشکش سرازیر شد. ایکاش میتوانست به انها بگوید که برای زندگیش مجبور بوده اینکار را بکند. از زمانی که اگلانتاین وارد بازی شد هافلپاف روحیه گرفت و نتیجه صد و سی به صد و بیست به نفع هافلپاف شد. زاخاریاس اگلانتاین را میدید که با مهارت هایش حتی بهتر از او کوافل را از سوراخ ها رد میکرد. دوباره اشک در چشمانش حلقه زد و خواست تا وارد رختکن شود که صدای تشویقی بلند آمد. یکی از تیم ها اسنیج را گرفته بود! زاخاریاس جرئت نداشت نگاه کند. در همان لحضه گریه کنان سمت دستشویی دوید تا با خودش خلوت کند.
دقایقی بعدزاخاریاس جارو به دست به سمت تالار هافلپاف راه افتاد. هر چه که بود، میشد اختلاف را جبران کرد. آنها هنوز بازی با ریونکلا را داشتند . با چوبدستی با ریتم هلگا هافلپاف به بشکه کنار دیوار ضربه زد و در تالار باز شد. ناگهان سیل عظیم هافلپافی ها به سویش آمدند و او را بلند کردند. او میتوانست از دور گربه ای را ببیند که اسنیچ را در دستش گرفته بود. اما پس چرا او را تشویق میکردند؟ مگر او بد بازی نکرده بود.
-هه هه هه هه وی وی وی وی
یعنی له هستما. آقو مگه میشه اگلانتایان اینقدر راحت زاخاریاسو گول بزنه وا.
-همه این ها نتیجه انرژی های مثبت و الهی نزدیک ما و اگلانتاین بوده. :yoga: با استفاده از این انرژی ها میشه همیشه موفق شد.
اگلانتاین خجالت زده همزمان که پکی به پیپش میزد جلو آمد و گفت:
-زاخاریاس راستشو بخوای... این من بودم که اون نامه رو فرستادم تا بتونم تو مسابقه بازی کنم. نگران نباش من به همه ی بچه های هافلپاف گفتم که تو بی تقصیر بودی.
اگر رول یک پایان کلیشه ای داشت، زاخاریاس همانجا اگلانتاین را ریز ریز میکرد اما زاخاریاس آنقدر خوشحال بود که به جمعیت پیوست تا با هم برد را جشن بگیرند.
پایان