يك سال بعد!!
كريچر: دويست بار از روي اين اطلاعيه ي شماره ي 978 مي نويسي و پخش مي كني!
هدويگ: چشم ارباب كريچر.
و براي چندهزارمين بار از پنجره بيرون ميره!
كريچر خوشحال از اينكه در يك سال آينده همه چيز طبق مرادش بوده و خيلي هم بهش تو پست رياستش خوش گذشته و حالي هم برده!... آهان، ميره پيش ادي!
- امروز يه تصميم خيلي خفني گرفتم!
- شما هميشه تصميماتون خفنه ارباب!
- يعني اين تصميمم خفن نيست!؟
- چرا اينم مثل بقيه خفنه!
- نه اين تصميم مثل بقيه نيست!
....
سه ساعت بعد!
ادي در حالي كه وسط زمين و هوا معلق نگه داشته شده بود و از دهنش كف روي زمين سرازير بود گفت:
- بله ارباب! هر چي شما بگين...بفرماييد!!
- آفرين! خب تصميم اينه كه اين حذبيا رو آزاد كنيم!!!
ادي:
- مي خوام يه فيلم براي هالي ويزارد بسازم به اسم دختران فراري!! و به اينا براي بازي كردن توش احتياج دارم! برو آمادشون كن.
توي اتاق بقل هدويگ از پنجره طبق معمول اومد تو و روي شونه ي ققي نشست!
- چه خبر ققي؟
- فعلا داره خوب پيش ميره!!!
- برو بابا!! يه ساله داري همينو ميگي هنوزم وضعيتمون همونه.
- نه اين دفعه واقعا خوب پيش ميره!
ویرایش شده توسط آرامينتا ملي فلوا در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۱۱ ۱۷:۰۳:۰۸