هافل vs اسلیصبح يك روز آفتابي...
آفتاب از پشت ساختمان بزرگ هاگوارتز زبانه ميكشيد و آسمانِ خالي از ابر رو نورباران ميكند...
تمام سكوهاي زمين كوييديج هاگوارتز پر شده بودند... بيش از نيمي از ورزشگاه را هواداران اسليترين تشكيل ميدادند و قسمت ديگر را هواداران هافلپاف.
منتهي تفاوتي در اين ميان به چشم ميخورد... و آن اين بود كه تماشاچيان هافل همگي به رنگ زرد در آمده بودند و يكدست و يكپارچه تيم گروه محبوب خويش را تشويق ميكردند... ولي تماشاچيان اسليترين از نظم خاصي پيروي نميكردند و هر از گاهي شعارهايي ميدادند...
رختكن هافلپاف...- بچه ها اين آخرين مسابقه ماست و ما بايد همونطور كه تا اينجا پيش اومديم، اين يكي رو هم مقتدرانه و البته جوانمردانه پيروز شيم...
- درسته!
همگي بچه هاي داخل رختكن با هم اين فرياد را سر دادند... و اسپروات مانند هميشه در حال روحيه دادن بود...
بچه ها در حال تعويض لباسهايشان بودند... لباسهاي زرد رنگ با رگه هاي مشكي، با آرم گوركن هافل در پشت لباسها و همچنين در قسمت سمت چپ سينه.
- بچه ها من يه بار ديگه نكات مهم رو گوشزد ميكنم...
اسپروات شروع به گفتن آخرين نكات كرد و بچه ها به دقت گوش ميدادند. اسپروات هر جمله را رو به فردي مگفت.
- لودو و اِما، تمام حواستون به دوتا بلاجر بازي باشه! شما كارتون رو خوب بلديد، نيازي نميبينم توضيح بيشتري بدم، ولي بيشتر از اين كه به فكر زدن حريف باشيد، مواظب باشيد بچه هاي خودمون ضربه نخورن...
اما كاملآ آماده چماق به دست در كنار لودو كه مشغول بستن بند كفشهايش بود نشسته بود، هر دو سرهايشان را به نشانه تفهيم تكان دادند...
و اسپروات ادامه داد:
- دنيس، ادوارد و دِرِك... تمرينات رو فراموش نكنيد... تكروي موقوف... يادتون نره... تمام تاكتيكها رو در جاي خودش بكار ببريد...
- چشم پروفسور.
- باشه.
پس از دنيس و ادوارد، درك از داخل كمود گفت: حتمآ پروفسور...
- تو چرا هنوز لباساتو نپوشيدي؟
- دارم آماده ميشم پروفسور...
- سريعتر درك جان.
اسپروات ادامه داد:
سدريك، تو هم كه كارت مشخصه...
و پروفسور چشمكي همراه با لبخند به سدريك زد و سدريك نيز به نشانه ي تاييد گفت: پروفسور مطمئن باشيد كه من نهايت سعيم رو ميكنم.
رختكن اسليترين...رختكن اسلي هم وضعيت مشابهي داشت...
همگي در حال تعويض لباس بودند... آرامينتا در حال صحبت كردن بود:
- بچه ها ما اين بازي رو ميبريم...
- ميبريم...
همگي فرياد زدند. و آرامينتا ادامه داد:
- بچه ها يادتون باشه كه اسليترين هميشه قهرمانه و هميشه بايد قهرمان بشه...
- آره...
اتحاد در بين اسليترين ها نيز ديده ميشد...
- بچه ها داور هم طرف ماست... بنابراين نگراني از بابت هيچ چيز نداريم...
در اين لحظه لرد شروع به صحبت كرد:
- بله... بچه ها داور امروز مسابقه از ياران قديمي جبهه سياهه و نبايد نگران هيچ چيز باشيم... ما ميبريم... در ضمن يك جنگ رواني خوب در زمين هميشه موثره.
و با اين صحبتها بروبچز اسلي جاروهاي خودشون رو كه مثل هميشه از آخرين مدل هاي جاروي كوييديج بود و اين بار به نظر از بودجه لرد(!) تامين شده بودند رو برداشتند و به سمت زمين حركت كردند...
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
دو تيم در انتهاي راه روي ورود به زمين بازي هستند و منتظر اجازه ورود...
صداي كر كننده تماشاچيان مشتاق به گوش بازيكنان ميرسه و مقداري استرس رو در اونها بالا ميبره...
اسپروات رو به بچه هاي تيم:
- اونا منتظرن تا برد ما رو ببينند.
و در اين لحظه بازيكنان هر دو تيم به طور همزمان داخل زمين ميشن...
صداي تماشاچيان اوج ميگيره...
دو كاپيتان دست ميدند و با صداي كشيده و بلند سوت داور چهارده بازيكن به آسمان بلند ميشند...
اولين توپ رو ايگور كاركاروف ميگيره... كاركاروف بلافاصله كوافل رو براي سورس اسنيپ ميندازه... اسنيپ خودش جلو ميره...
" بله، ايگور كوافل رو براي سورس ميندازه... سورس جلو ميره... دنيس به استقبالش مياد... ولي دنيس جا ميمونه... سورس حالا توپ رو براي ماركوس ميندازه..."ماركوس فلينت توپ رو جلو ميبره ولي لودو يك بلاجر رو با تمام قدرت به سمتش ميفرسته...
"اوه... بلاجر با تمام سرعت به سمت ماركوس مياد... واي... خداي من... ماركوس با يك حركت زيبا بلاجر رو رد ميكنه... و حالا فقط اسپروات رو پيش رو داره..."ماركوس يك حركت فريبنده انجام ميده و قصد داره كه شوت بزنه ولي در همين لحظه توپ رو ميندازه براي ايگور كه كمي اونطرف تر به حلقه سمت چپ نزديك شده...
"يك پاس عالي از ماركوس..."در همين لحظه درك توپ رو بين هوا و زمين ميقاپه و حمله به يك ضد حمله تبديل ميشه...
"اوه... عجب بازي ايه! درك با سرعت بسيار بالا داره به سمت حلقه اسلي ميره..."در اين بين چند بلاجر كم قدرت از جانب بليز و لرد هم به سمت درك فرستاده ميشه كه هيچ كدوم به درك برخورد نميكنه...
"اوه... اين يكي بلاجر رو هم اما دفع ميكنه..."تماشاچيان هافل به شدت دارند تيم رو تشويق ميكنند...
"درك حالا توپ رو براي ادوارد ميندازه، اداورد هم معطل نميكنه و توپ رو خيلي سريع به دنيس ميسپاره... حالا دنيس جلو دروازه اسلي هست... به نظر حلقه سمت راست رو نشونه گرفته..."در اين لحظه سامانتا به حلقه سمت راست كمي نزديك ميشه... ولي دنيس توپ رو ميندازه براي درك و درك بلافاصله توپ رو از حلقه وسط رد ميكنه...
"گل... گل... گل براي هافل... اولين گل بازي رو هافلپاف به ثمر ميرسونه..."تماشاچيان اسلي تغريبا ساكت شده اند و هافلي ها دارن خودشون رو جريوس ماكزيما ميدن!
"حالا اين اسلي هست كه حمله ميكنه... فعلآ از اسنيچ هم كه خبري نشده..."سدريك و آرامينتا دارند بر فراض ورزشگاه ميچرخند و هنوز چيزي نديدند.
"كوافل در دستان سورس هست... لرد چسبيده به سورس حركت ميكنه... اوه... يك بلاجر به سمت سورس مياد... لرد چماقش رو بلند ميكنه... اوه نه! چماق لرد زودتر از بلاجر به صورت سورس ميخوره!!!"در اين لحظه صداي خنده ي تماشاچيان هافل و بعضي از اسلي ها بلند ميشه...
"اوه... نه... لرد بلاجر رو هم نميتونه بزنه و بلاجر به لرد برخورد ميكنه... ولي خوب، چيزيش نميشه!"در اين لحظه صداي تماشاچيان هافل بلند ميشه...
" ولدي بايد برقصه... ولدي بايد برقصه... "
لرد باشنيدن اين شعارها قاطي ميكنه و به سمت تماشاچيان ميره... اين در حاليه كه اسلي داره حملش رو ادامه ميده و توپ در دستان ايگور هست...
لرد چوبدستيش رو بيرون ميكشه...
داور در سوت خود ميدمه...
- لرد... چوبدستيت رو بزار سر جاش... اين خلاف قانونه...
- تو كه طرف ما بودي!
دارو با صدايي آهسته طوري كه فقط لرد بشنوه:
- هنوز هم هستم... ولي نميتونم اجازه بدم كه به اين راحتي تو زمين آدم بكوشي!
لرد: اوكي! (
)
"خوب... به نظر ميرسه كه لرد بايد از زمين اخراج شه... و يك پنالتي هم براي هافل بايد گرفته بشه... چون استفاده از چوبدستي برخلاف قوانينه..."ولي برخلاف صحبت هاي گزارشگر بازي، لرد در زمين باقي ميمونه و داور هم كوافل رو در اختيار بازيكنان اسلي قرار ميده!
تماشاچيان هافپاف يك صدا:
" هوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو... "
با سوت داور بازي ادامه پيدا ميكنه...
تماشاچيان هافل هماهنگ:
" داور دقت كن! داور دقت كن! ... " (
)
ايگور توپ رو براي ماركوس ميندازه و ماركوس شوت ميكنه و...
"گل... گل براي اسلي... حالا بازي مساوي ميشه..."بازي همينطور ادامه پيدا ميكنه و بازيكنان اسلي خيلي خشن بازي ميكنند و داور هم اعتنايي نميكنه...
"بله، نتيجه بازي 50-40 به نفع هافلپاف هست... دنيس داره جلو ميره... بليز بهش نزديك ميشه... لودو هم جلو ميره..."در اين لحظه بليز با چماق به جاروي دنيس ميزنه و دنيس رو واژگون ميكنه...
"اوه... يك حركت غير ورزشي از بليز... اين ميتونه يه پنالتي براي هافل داشته باشه..."در همين لحظه لودو يك بلاجر رو محكم به بليز ميزنه و بليز سقوط ميكنه!
داور در سوت خودش ميدمه...!
- لودو اخراج هست و يك پنالتي براي اسليترين...
در همين لحظه اسپروات تقاضاي وقت استراحت ميكنه...
بازيكنان همگي پايين ميان و اسپروات شروع به صحبت ميكنه:
- بچه ها اونا داور رو خريدن و هيچ چاره اي نداريم جز اين كه بازي خودمون رو بكنيم... شما نبايد عصبي بشيد... لودو تو هم سريع برو به رختكن...
- اما پروفسور من كار خلاف قانوني نكردي... فقط...
- ميدونم لودو... ولي فايده اي نداره... پس بازي رو ادامه ميديم... فقط اميدوارم سدريك زودتر بتونه اسنيچ رو بگيره...
پنالتي زده ميشه و نتيجه 50-50 برابر ميشه.
در اين ميان بدليل خشانت فراوان بازيكنان حريف و هيچنين ناداوري، تماشاچيان هافل يه شدت معترض بودند و عده اي نيز درحال اشك ريختن!
بازي ادامه پيدا ميكنه و نتيجه بازي 60-90 به نفع اسلي هست...
"يه حمله ديگه از اسلي... اينبار ايگور خودش داره جلو ميره... اوه... ادوارد توپش رو ميقاپه..."در اين لحظه صداي سوت داور بلند ميشه...
- من كه كاري نكردم... توپ رو رو هوا گرفتم...
- پنالتي...
- اين چه وضعشه...
- ادوارد جك از بازي اخراجه...
ادوارد با خشم به سمت داور ميره و يقه داور رو ميگيره...
لرد به سرعت جلو مياد و ادوارد رو از داور جدا ميكنه و انتظامات زمين(!) ميريزن و ادوارد رو ميگيرن!
در اين لحظه اما اشك ريزان به سمت اسپروات ميره و ميگه:
- پروفسور من ديگه نميتونم ادامه بدم...
- اشكالي نداره... تعويضت ميكنيم... به بورگين بگو بياد تو زمين...
- متشكرم پروفسور... من رو ببخشيد...
سووووت!
با صداي سوت داور پنالتي زده ميشه... ولي اسپروات خيلي خوب توپ رو ميگيره...
"بله... اين اسپي هست كه توپ رو مال خودش ميكنه و به سرعت بازي رو شروع ميكنه..."صداي سوت داور بلند ميشه...
- خطا! يكي از بازيكنا زودتر از ضربه وارد منطقه گل زني شد! ضربه تكرار ميشه...
"به نظر ميرسه كه بايد ضربه تكرار بشه... به عقيده داور خطا انجام شده..."پنالتي مجددآ زده ميشه و اينبار ماركوس توپ رو به بيرون از حلقه ها ميزنه و اسپروات هيچ دخالتي نميكنه...
سووووت!
- تكرار ضربه...
"بله... دوباره بايد بزنند ضربه رو، اين نظر داوره!"ضربه اينبار تبديل به گل ميشه و بازي ادامه پيدا ميكنه...
نتيجه 70-130 به نفع اسلي...
"دنيس جلو ميره... توپ رو ميندازه براي درك... درك دوباره به دنيس... الان هافل دوتا بازيكن كمتر داره... ادوارد و لودو اخراج شدند... بايد ببينم كه سرنوشت اين بازي چي ميشه؟!...
اوه... به نظر ميرسه كه آرامينتا چيزي ديده... بله... اسنيچ... سدريك هم به سمت اون ميره... عجب رقابت سختي... اوه نه خداي من... سدريك متوقف ميشه! به نظر طلسمي اجرا شده... بله اين ولدمورته كه اونو طلسم كرده... آرامينتا داره به اسنيچ نزديك و نزديكتر ميشه... سدريك دوباره حركت ميكنه، به نظر طلسمش توسط يكي باطل شده! سدريك به آرامينتا ميرسه... هر دو دستشون رو به طرف اسنيچ ميبرند..."تمام نگاه ها متوجه آرامينتا و سدريك هست و هيچ صدايي از كسي بجز گزارشگر بيردن نمياد... حتي بازيكنان نيز بازي رو رها كردند و فقط نظاره گر رقابت اين دو هستند... حتي ولدمورت هم اونقدر مجذوب اين رقابت شده كه ديگه از چوبدستيش استفاده نميكنه...
"اوه... هر دو مي ايستند... به نظر اتفاقي افتاده... هيچ چيز مشخص نيست... معلوم نيست چرا يهو هر دو ايستادند؟!"در اين لحظه اين سدريكه كه دستش رو بالا ميبره و اسنيچ ميان انگشتانش بال ميزنه!
"اوه...خداي من، بله اسنيچه... سدريك بالاخره موفق ميشه اسنيچ رو بگيره..."در اين لحظه صداي جيغ و داد تماشاگران هافلپاف واقعآ كر كنندست!
"بله، هافلپاف با نتيجه 220-130 برنده اين بازي ميشه..."بازيكنان هافل سر از پا نميشناسند و همگي اشك ريزان به آغوش هم ميروند! (صحنه بي ناموسي! از توصيف آن به علت ترس از بلاك شدن معضوريم!!! اين روزا دست به بلاك مديران گل كرده!
)
تماشاچيان اسلي هم غم زده و ناراحت دارند ورزشگاه رو ترك ميكنند و بازيكنان اين تيم هم دارند به رختكن ميرن...
در اين بين ولدي يقه ي داور رو ميگيره و ميگه: مردك، مگه قرار نبود تيم ما ببره؟!
- من كه هر كاري ميتونستم كردم ارباب!
- تو غلط كردي... پس چرا اون اسنيچ رو گرفت؟!
- ارباب اون كه ديگه دست من نبود!
- حالا نشونت ميدم دست كي بود! بيا بريم...
و ولدمورت داور رو سوار جاروش ميكنه و پرواز ميكنه و از ورزشگاه خارج ميشه! (
)