بلیز میپره هوا و یه چاقو پرت میکنه و چاقوئه میره تو گردن یک غول بی شاخ و دم سپس با شمشیر میزنه گردن یکی دیگه از سربازای دشمن رو قطع میکنه و بلافاصله جفت پا میره تو صورت سرباز دوم از ستون سوم ردیف دوم از سمت راست و در همون حال با چوبدستی نفرین هایی روانه ملت میکنه و در همون حال میاد رو زمین و نفس نفس زنان پشت به پشت ایگور قرار میگیره ...
دوربين عقب مياد و از تلويزيون 102 اينچ دژ فاصله ميگره
رو به روي تلويزيون امپراطور و سالازار دارن . . . فيل ميخورن !
امپراطور : ايول سالي عجب فيلم اكشنيه از كجا گيرش آوردي
سالازار : نميدونم تو بوف رو ميز بود
ولي فيلمش از اون نوع فيلماييه كه . . .
امپراطور : :mama: فيلمو نيگا سالي نقد و ول كن
سالازار :
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
ادامه ماجرا :
ايگور در حالي كه سر و صورتش سياه شده بود با صداي تو دماغي : مو ها ها ها ها ما هنوز زنده ايم
امپي :
سالي اين صداي ويز ويز از كجاست ؟
سالازار :
ببين اين تو نيست ؟
** اينجا تهرونه يعني شهري كه . . .
سالازار دنبال منبع صدا ميگرده
امپراطور : اهم ببخشيد گوشي جديدمه!
امپراطور گوشيو بر ميداره و ميگه : كيه ؟
سالازار : بابا اون آِي فونه كه وقتي ورش ميدارن ميگن كيه اينو بايد بگي الو !!
امپراطور:
خوب اينم آي فونه ديگه اخمخ !!
در همين زمان يه مكان ديگه
نيرو ها ي نوشابه اي در حال استراحت بودند كه ناگهان چراغها روشن شدند صداي تراختور ها بلند شد !
نورممد : بر خيزي اي نوشابه اي ها بجنگيد و پيروز شويد اهههم!!
نيرو هاي نوشابه اي بلند شدن و اسلحه دست گرفتن و براي نبرد شبانه جايگيري كردن !
صداي دست زدن چند نفري بلند شد :
اسكاور و كيرچ براي نيرو ها دست زدند!
نور ممد : قربان چي شده ؟ مگه شما نگفتين ميخواين شبي خون بزنين ؟؟
كريچ : نه بابا ميخواستيم آمادگي نيروهامونو امتحان كنيم ! اين خشم شب بود !
نيروهاي نوشابه اي در جا شات داون شدند !!!
كمي بعد مرلين در حال ديده باني !!
بعد از درگيري عشاق با عشاق جن !! چند ساعتي بود كه سكوتي مطلق بر جنگ سايه افكنده بود
مرلين يه نمه مشكوك ميشه و شنل نامرئي تنش ميكنه ميره نزديك اردوگاه دشمن ببينه اوضاع چطوره !
به ميانه اردوگاه كه ميرسه ميبينه ايگور و چند نفري از دوستاش نشستن دارن نون بيار كباب ببر بازي ميكنن! آروم از كنارشون رد ميشه و به داخل اردوگاه ميره . . . .
-=-=-=--
اردو گاه دوشمن !
ايگور دستشو از زير دست رندوم مرگخوار 008 ميكشه و فرياد پيروزي سر ميده كه ناگهان چشمش به يك طناب پشمي سفيد رنگ ميافته كه داره روي زمين كشيده ميشه و به سمت اردوگاه ميره !
و دوزاريش ميافته :
-=-=-=--
مرلين از همه جا بيخبر وارد اردوگاه ميشه و ميبينه ملت يه چادر زدن 10 تا كامپيوتر گذاشتن دارن كانتر بازي ميكنن !
مرلين :
در همين لحظه ايگور با قدرت و اقتدار تمام روي مرلين مپيره و شنل رو از روي سرش ميكشه كنار! مزلين كه خودشو توي محاصره مرگ خوارها ميبينه با دهان باز هاج و واح ميمونه
مرلين : آخه چطورييي؟
كاركارف ريش مرلينو كه از پشتش تا ده متر امتداد داشته نشون ميده
مرلين :
اوه ماي ريش . . . !
ویرایش شده توسط سالازار اسلایترین در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۱۲ ۰:۲۰:۱۸