خب ولی ظاهرا لازم نبود که کسی فکر کنه سالاز قصد داره با انبر دست چی کار کنه زیرا ناگهان ولدمورت در رو به شدت باز میکنه و فریاد میزنه : سالاز بدو برو سربازا شورش کردن
سالاز : چی . چی شده الان میرم همین جا مواظب این گل پسر باش اومدم
سالاز با عجله از در اتاق بیرون میره لحظه ای ولدمورت درنگ میکنه سپس نگاه موزیانه ای به بیل میندازه و میگه : خودم شکنجت میکنم
سپس زنجیرهای بیل رو باز میکنه و بیل رو که بیهوش بود روی شونه خودش میندازه و روانه شکنجه گاه خودش میشه
در راه سالاز داره با عجله میره که ببینه چه خبر شده که ناگهان محکم به شکم کراب میخوره و پخش زمین میشه
سالاز : چند بار به گفتم لاغر شو هان کروشیو
کراب بر روی زمین می افته و شروع به جیغ و داد میکنه سالاز آروم چوبدستی خودش رو بالا میگیره و میگه خوب بسه دیگه بلند شو بگو کیا شورش کردن تا یک شکنجه حسابیشون بدم
کراب در حالی که داشت بدن خودش رو ماساژ میداد با تعجب گفت : چی میگی کسی شورش نکرده
سالاز : خود لرد به من گفت
کراب : نه بابا تازه همه بخاطر این پیروزی جشنم گرفتن
ناگهان سالزا متوجه میشه که ولدمورت گولش زده
بر میگرده و با آخرین سرعت به سمت شکنجه گاه ولدمورت میره
در شکنجه گاه ولدمورت
ولدمورت : به به ببین کیا اینجا هستن هردوتاتون مال من هستین این انبردست اینم اره برقی اینم از این حالا بیام این یکی رو هم به زنجیر بکشم
ولدمورت میاد که بیل رو ه به زنجیر بکشه اما در همون لحظه سالاز از راه میرسه
ولدمورت : ای به خشکی شانس یادم رفته بود در رو قفل کنم
سالاز : حالا گروگان من رو ور میداری یک بلایی سرت بیارم که تا عمر داری یادت نره
ولدمورت : آخه یک چیزی بگو که با عقل جور در بیاد
سالاز : آره الان نشونت میدم این کله رو داشته باش
ولدمورت : آخ حالا منو میزنی پس بگیر که اومد
سالاز : آخخخخخخخخخخخ
در این میان بیل آروم چشماش رو باز میکنه و چشمش به سیریوس می افته که در کنارش به زنجیر کشیده شده سپس نگاهی به سالاز و لرد میکنه سرگرم دعوا با هم بودن و بیل و سیریوس رو کاملا فراموش کرده بودن بیل آروم به سمت سیریوس میره و زنجیرهاش رو باز میکنه
سیریوس : ممنون
بیل : خواهش میکنم وظیفم بود سپس هر دوشون به دور از چشم ولدمورت و سالاز که با هم داشتند دعوا میکردند سینه خیز خودشون رو به در میرسونند سپس هر دو شون از سر جای خودشون بلند میشن و میخوان فرار کنند که ناگهان ولدمورت و سالاز در حالی که گردنهای همدیگر رو گرفته بودند در همون حالت ثابت میمونند و برمیگردند و بیل و سیریوس رو میبینند که دمه در ایستادند
لحظه ای سکوت بر قرار میشه ناگهان سیریوس فریاد میزنه : حالا
و هر دو از اتاق خارج میشن و با آخرین توان شروع به دویدن میکنن.............
---------------------
اوه رونان جان معذرت میخوام من پست تورو فقط یکبار سریع خوندم اصلا نفهمیدم که گفتی که سیریوس خشک شده وقتی هم که گفتی شکنجه گاه ولدمورت من فکر کردم سالاز هم یک شکنجه گاه مجزا داره
( این قسمت رو بعد از تذکر رونان به متن اضافه کردم)