هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: داستانهای سه خطی
پیام زده شده در: ۱۴:۳۳ شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۷
#84

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
... خسته و بی حوصله به سمت تالار اسلیترین حرکت می کرد و ناراحت بود که چرا در این موقعیت پروفسور اسلاگهورن را نیافته . گویا باید فردا به دیدارش می رفت و موضوع را با او در میان می گذاشت ... برای همین با سرعت بیشتری به راهش ادامه داد و راهش را پیمود .
---------------------------------------------------------------------------
تالار خصوصی اسلیترین مملو از دانش اموزانی بود که خسته از تکالیف و امتحانات روزانه می نالیدند...تام با حالتی تحقیر برانگیز به ان ها نگاه کرد و سپس پوزخندی زد و به راهش ادامه داد.
در خوابگاه پسران جک مکین پسر لاغر مو قرمزی با کک مک هایی که سراسر صورت سپیدش را گرفته بود روی تخت دراز کشیده بود و بقیه برای انجام تکلیف معجون سازی به تالار اصلی رفته بودند.به اسمان تاریک و ستاره های درخشان نگاه کرد و با فکر فردا به خواب عمیقی فرو رفت!
---------------------------------------------------------------------------
صبح زود از خواب بیدار شد و مشغول لباس پوشیدن شد تا پس از خوردن صبحانه در سرسرای اصلی ، نزد پروفسور اسلاگهورن برود و از او سؤالاتش را بپرسد .
... قبل از حرکت نگاهی به تکالیفش انداخت و پس از آنکه از کامل بودنشان اطمینان حاصل کرد از خوابگاه پسرانه ی اسلیترین خارج شد و به سمت سرسرای اصلی رفت .
----------------------------------------------------------------------
هیاهوی همیشگی سرسرا را فرا گرفته بود.با بی میلی بر سر میز نشست.فکر رسیدن به اهداف شومش یک لحظه نیز راحتش نمیذاشت. به سرعت،نون برشته را در دهان خود کرد و با ولع،نوشیدنی خود را نوشید. به آرامی از جای خود بلند شد و پیش بسوی کلاس حرکت کرد.




Re: داستانهای سه خطی
پیام زده شده در: ۱۳:۵۷ شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۷
#83

پوریا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۵ پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۴۹ شنبه ۲۵ آبان ۱۳۸۷
از مرلینگاه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5
آفلاین
... خسته و بی حوصله به سمت تالار اسلیترین حرکت می کرد و ناراحت بود که چرا در این موقعیت پروفسور اسلاگهورن را نیافته . گویا باید فردا به دیدارش می رفت و موضوع را با او در میان می گذاشت ... برای همین با سرعت بیشتری به راهش ادامه داد و راهش را پیمود .
---------------------------------------------------------------------------
تالار خصوصی اسلیترین مملو از دانش اموزانی بود که خسته از تکالیف و امتحانات روزانه می نالیدند...تام با حالتی تحقیر برانگیز به ان ها نگاه کرد و سپس پوزخندی زد و به راهش ادامه داد.
در خوابگاه پسران جک مکین پسر لاغر مو قرمزی با کک مک هایی که سراسر صورت سپیدش را گرفته بود روی تخت دراز کشیده بود و بقیه برای انجام تکلیف معجون سازی به تالار اصلی رفته بودند.به اسمان تاریک و ستاره های درخشان نگاه کرد و با فکر فردا به خواب عمیقی فرو رفت!
---------------------------------------------------------------------------
صبح زود از خواب بیدار شد و مشغول لباس پوشیدن شد تا پس از خوردن صبحانه در سرسرای اصلی ، نزد پروفسور اسلاگهورن برود و از او سؤالاتش را بپرسد .
... قبل از حرکت نگاهی به تکالیفش انداخت و پس از آنکه از کامل بودنشان اطمینان حاصل کرد از خوابگاه پسرانه ی اسلیترین خارج شد و به سمت سرسرای اصلی رفت .
---------------------------------------------------------------------------



Re: داستانهای سه خطی
پیام زده شده در: ۲۳:۰۳ جمعه ۱۵ شهریور ۱۳۸۷
#82

بلاتريكس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۱ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۹۴
از ما هم شنیدن...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 705
آفلاین
\... خسته و بی حوصله به سمت تالار اسلیترین حرکت می کرد و ناراحت بود که چرا در این موقعیت پروفسور اسلاگهورن را نیافته . گویا باید فردا به دیدارش می رفت و موضوع را با او در میان می گذاشت ... برای همین با سرعت بیشتری به راهش ادامه داد و راهش را پیمود
____________________________

تالار خصوصی اسلیترین مملو از دانش اموزانی بود که خسته از تکالیف و امتحانات روزانه می نالیدند.
تام با حالتی تحقیر برانگیز به ان ها نگاه کرد و سپس پوزخندی زد و به راهش ادامه داد.
در خوابگاه پسران جک مکین پسر لاغر مو قرمزی با کک مک هایی که سراسر صورت سپیدش را گرفته بود روی تخت دراز کشیده بود و بقیه برای انجام تکلیف معجون سازی به تالار اصلی رفته بودند.به اسمان تاریک و ستاره های درخشان نگاه کرد و با فکر فردا به خواب عمیقی فرو رفت!


وقتی شب برمی خیزد
دنیا را در خود پنهان می کند
در تاریکی غیرقابل رُسوخ
سرما بر می خیزد
از خاک
و هوا را آلوده می کند
ناگهان...
زندگی معنایی جدید به خود می گیردl


Re: داستانهای سه خطی
پیام زده شده در: ۲۱:۱۷ جمعه ۱۵ شهریور ۱۳۸۷
#81

پوریا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۵ پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۴۹ شنبه ۲۵ آبان ۱۳۸۷
از مرلینگاه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5
آفلاین
سوژه :

سوژه اصلی اینه که تام می خواد از هوریس اسلاگهورن بپرسه که هورکراکس چیه ... [ در این مابین اتفاقات زیادی میفته و تام به مقصد و هدف نهاییش نزدیکتر یا از اون دورتر می شه ]

*البته سوژه شبیه به این رو ما قبلا در اسلیترین داشتیم ، ولی با این متفاوت بود و آخر سر هم تموم نشد*

هورکراس یا جان پیچ به وسایلی گفته می شود که مقداری از روح شخص با مثلا کشتن یک نفر در اون جسم قرار می گیره و کلا روح دریده می شه . لرد ولدمورت 7 هورکراکس داشت .
__________________________________________________


شروع :

... خسته و بی حوصله به سمت تالار اسلیترین حرکت می کرد و ناراحت بود که چرا در این موقعیت پروفسور اسلاگهورن را نیافته . گویا باید فردا به دیدارش می رفت و موضوع را با او در میان می گذاشت ... برای همین با سرعت بیشتری به راهش ادامه داد و راهش را پیمود .


ادامه بدین !



Re: داستانهای سه خطی
پیام زده شده در: ۱۸:۰۸ جمعه ۱۵ شهریور ۱۳۸۷
#80

پوریا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۵ پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۴۹ شنبه ۲۵ آبان ۱۳۸۷
از مرلینگاه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5
آفلاین
با سلام !



طبق صحبتی که با ناظر مردمی این انجمن ، آنیتا دامبلدور شد ! ایشون مجوز راه اندازی این تاپیک رو در میخانه ی مسنجر دادند و فرمودند که هر چه زودتر کمک های ناظرانه ی خود را به ما می رسانند .

جدا از شوخی و اینا ، این تاپیک به زودی با هدف نوشتن داستان های ادامه دار که بین 3 تا 5 خط هستند ، شروع مجدد به کار خواهد کرد . امیدوارم که استقبال خوبی رو مشاهده کنیم و تاپیک فعالی داشته باشیم .


توضیحاتی نه چندان زیاد در مورد تاپیک بدم :
1- شما برای ادامه دادن ، نوشته های قبلی را در پستتان حتما باید بگذارید .
2- حتما بین 3 تا 5 خط بنویسید و بیشتر یا کمتر ننویسید .
3- حتما پست اول هر داستان را بخوانید تا از جریان و ماجرای داستان آگاهی پیدا کنید .
4- هر داستان پس از اتمام برای مقالات سایت فرستاده می شود و نام تمامی نویسندگان و دست اندرکاران آن قرار می گیرد .
5- و ...


به زودی آغاز بکار می کنیم



Re: داستانهای سه خطی
پیام زده شده در: ۱۶:۱۹ دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۷
#79

اینگوتیوس پورالold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۲ یکشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۱۷ چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۷
از خر شیطون بیا پایین!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 126
آفلاین
توضیح:راوی این داستان دانای کل سوم شخص هست و دیگه اسنیپ نیست . امیدوارم اشکالی نداشته باشه!

لیلی و اسنیپ در حال قدم زدن بودند و هر کدام یک بطری نوشیدنی کره ای داغ در دست داشتند . جیمز و سیریوس پشت سر آنها حرکت می کردند و جیمز آنقدر بلند با سیریوس صحبت می کرد که لیلی صدایش را بشنود:آره ، باید اونجا بودی و می دیدیش که چطور از جارو پرت شد پایین . این زرزروس فقط به درد روغن مالی به دسته جارو ها میخوره!
هر دو بلند بلند خندیدند . لیلی با عصبانیت به اسنیپ گفت:بیا بریم کافه مادام تریفوت بلکه دست از سرمون بردارن..


ما که رفتیم آسیا....


Re: داستانهای سه خطی
پیام زده شده در: ۱۹:۴۰ سه شنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۷
#78

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۷ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۰۶ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 615 | خلاصه ها: 1
آفلاین
فصل دوم،اولین کلاس هری با اسنیپ


خب،امروز اولین کلاسم با هری پاتر معروفه...چیکار کنم...اون هم پسر جیمز نفرت انگیزه...وهم پسر لیلی عزیز...فهمیدم...اگر رفتارش مثل لیلی بود همونطور که با لیلی رفتار میکردم با اونم رفتار میکنم..ام اگر مثل جیمز بود..پیش همه خردش میکنم...
با استرس هنگام عبور از پله ها دست هاش رو محکم مشت کرده بود اما مثل همیشه سرش رو بالا گرفته بود و از از پله ها به سمت کلاس معجون سازیه خود به سمت پایین حرکت میکرد. در کلاس رو مثل همیشه با قدرت باز کرد
به کل کلاس یک نگاه کلی کرد
اما ناگهان برق نگاهی تموم حواسش رو به خود جلب کرد !
برای یک لحظه دلش میخواست تا به سمت هری بره و اون رو به خاطر چشمانش که مانند لی لی بود بغل کنه!
اما بلافاصله پشیمان شد با دیدن چهره ی جیمز گونه ی هری حس نفرتی لحظه به لحظه در او اوج میگرفت...حس خشم همراه با اضطرابی ناشناس...در خودش حسی شبیه انتقام را حس کرد...انتقام در ظاهر به خاطر جیمز و محافظت در باطن به خاطر لی لی!!!
در بین عشق و نفرتی که در وجودش احساس می کرد.تردیدی هم داشت...اما نه.هرگز و هیچوقت نباید به چشمان این پسر مستقیم نگاه می کرد.باید می گذاشت پسر جیمز پاتر باقی بماند.به آهستگی سراغ لیست اسامی رفت و اسامی را با صدای بلند خواند...
-هری پاتر...بله بله ، شاگرد جدید ما...شاگرد مشهور.
نمیخواست کلماتش اندک احساس محبت او را آشکار سازد...

خب،هر چهره ی مشهوری یه خصوصیاتی داره..با چندتا سوال چه طوری پاتر مشهور..آره،حالا وقتش بود..لیلی معجون سازیش عالی بود..اگه به لیلی رفته باشه باید به سوالام جواب بده...

اسنیپ راضی از فکره هوشمندانه ای که به ذهنش رسیده بود سریعا شروع میکنه دستور العمل سخت ترین معجونی که ممکنه دانش آموزان سال اولی بتونن از پسش بر بیان رو روی تخته مینویسه با توضیحات مختصری که این معجون برای تقویت حافظه به کار میرود و ... به حرف هاش پایان میده و با ترسی خاص منتظره به پایان رسیدن وقت ساختن معجون میشه در آخر کلاس ...
اسنیپ بسیار مشتاقانه منتظر رسیدن،نوبت هری برای دیدن معجونش شد...و وقتی هری جلو اومد،همه چیز براش روشن شد...اون هیچ شباهتی به لیلی نداره...برعکس،خیلی شبیه جیمز پاتر از کارش ممنونه...بیچاره لیلی که هیچ سهمی تو پسرش نداره..جز چشاش..
--------------------------
باز غوطه ور در افكارم ميشوم..هنوز دانش آموزان مشغول آماده سازي معجون هايشان بودند.به ياد خاطرات نوجواني كه با ليلي داشتم..صحبت هايي كه داشتيم و افكار و علايق ليلي.هنوز هم كه هنوزه دوستش دارم و دلم براش تنگ شده.شايد مشكل از منه كه نميتونم با پسر جيمز طوري رفتار كنم كه آلبوس خواست ولي من عاشق ليلي بودم.مغزم رو راحت گذاشتم تا در افكارم غرق شوم!

===========
نفر بعدي لطف كنه و يكي از خاطرات شيرين ليلي و اسنيپ رو كه هري در قدح انديشه در كتاب هاي بعدي ميبينه رو اينجا بياره و لطفا جاي كار بذاره تو همون خاطره تا بقيه هم ادامه بدن!اينجوري بخوايم پيش برمي اين فصل خيلي كوتاه ميشه!

ممنون!




Re: داستانهای سه خطی
پیام زده شده در: ۱۶:۵۹ دوشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۸۷
#77

سيموس  فينيگان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۱ دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۵۲ دوشنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 392
آفلاین
فصل دوم،اولین کلاس هری با اسنیپ

خب،امروز اولین کلاسم با هری پاتر معروفه...چیکار کنم...اون هم پسر جیمز نفرت انگیزه...وهم پسر لیلی عزیز...فهمیدم...اگر رفتارش مثل لیلی بود همونطور که با لیلی رفتار میکردم با اونم رفتار میکنم..ام اگر مثل جیمز بود..پیش همه خردش میکنم...
با استرس هنگام عبور از پله ها دست هاش رو محکم مشت کرده بود اما مثل همیشه سرش رو بالا گرفته بود و از از پله ها به سمت کلاس معجون سازیه خود به سمت پایین حرکت میکرد. در کلاس رو مثل همیشه با قدرت باز کرد
به کل کلاس یک نگاه کلی کرد
اما ناگهان برق نگاهی تموم حواسش رو به خود جلب کرد !
برای یک لحظه دلش میخواست تا به سمت هری بره و اون رو به خاطر چشمانش که مانند لی لی بود بغل کنه!
اما بلافاصله پشیمان شد با دیدن چهره ی جیمز گونه ی هری حس نفرتی لحظه به لحظه در او اوج میگرفت...حس خشم همراه با اضطرابی ناشناس...در خودش حسی شبیه انتقام را حس کرد...انتقام در ظاهر به خاطر جیمز و محافظت در باطن به خاطر لی لی!!!
در بین عشق و نفرتی که در وجودش احساس می کرد.تردیدی هم داشت...اما نه.هرگز و هیچوقت نباید به چشمان این پسر مستقیم نگاه می کرد.باید می گذاشت پسر جیمز پاتر باقی بماند.به آهستگی سراغ لیست اسامی رفت و اسامی را با صدای بلند خواند...
-هری پاتر...بله بله ، شاگرد جدید ما...شاگرد مشهور.
نمیخواست کلماتش اندک احساس محبت او را آشکار سازد...

خب،هر چهره ی مشهوری یه خصوصیاتی داره..با چندتا سوال چه طوری پاتر مشهور..آره،حالا وقتش بود..لیلی معجون سازیش عالی بود..اگه به لیلی رفته باشه باید به سوالام جواب بده...

اسنیپ راضی از فکره هوشمندانه ای که به ذهنش رسیده بود سریعا شروع میکنه دستور العمل سخت ترین معجونی که ممکنه دانش آموزان سال اولی بتونن از پسش بر بیان رو روی تخته مینویسه با توضیحات مختصری که این معجون برای تقویت حافظه به کار میرود و ... به حرف هاش پایان میده و با ترسی خاص منتظره به پایان رسیدن وقت ساختن معجون میشه در آخر کلاس ...
اسنیپ بسیار مشتاقانه منتظر رسیدن،نوبت هری برای دیدن معجونش شد...و وقتی هری جلو اومد،همه چیز براش روشن شد...اون هیچ شباهتی به لیلی نداره...برعکس،خیلی شبیه جیمز پاتر از کارش ممنونه...بیچاره لیلی که هیچ سهمی تو پسرش نداره..جز چشاش..


[size=large][b]و جسم سیمو


Re: داستانهای سه خطی
پیام زده شده در: ۱۵:۲۱ جمعه ۶ اردیبهشت ۱۳۸۷
#76

پرفسور پومانا اسپراوت old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۷ سه شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۵۷ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
از Dark Side Of the moon
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 96
آفلاین
فصل دوم،اولین کلاس هری با اسنیپ

خب،امروز اولین کلاسم با هری پاتر معروفه...چیکار کنم...اون هم پسر جیمز نفرت انگیزه...وهم پسر لیلی عزیز...فهمیدم...اگر رفتارش مثل لیلی بود همونطور که با لیلی رفتار میکردم با اونم رفتار میکنم..ام اگر مثل جیمز بود..پیش همه خردش میکنم...
با استرس هنگام عبور از پله ها دست هاش رو محکم مشت کرده بود اما مثل همیشه سرش رو بالا گرفته بود و از از پله ها به سمت کلاس معجون سازیه خود به سمت پایین حرکت میکرد. در کلاس رو مثل همیشه با قدرت باز کرد
به کل کلاس یک نگاه کلی کرد
اما ناگهان برق نگاهی تموم حواسش رو به خود جلب کرد !
برای یک لحظه دلش میخواست تا به سمت هری بره و اون رو به خاطر چشمانش که مانند لی لی بود بغل کنه!
اما بلافاصله پشیمان شد با دیدن چهره ی جیمز گونه ی هری حس نفرتی لحظه به لحظه در او اوج میگرفت...حس خشم همراه با اضطرابی ناشناس...در خودش حسی شبیه انتقام را حس کرد...انتقام در ظاهر به خاطر جیمز و محافظت در باطن به خاطر لی لی!!!
در بین عشق و نفرتی که در وجودش احساس می کرد.تردیدی هم داشت...اما نه.هرگز و هیچوقت نباید به چشمان این پسر مستقیم نگاه می کرد.باید می گذاشت پسر جیمز پاتر باقی بماند.به آهستگی سراغ لیست اسامی رفت و اسامی را با صدای بلند خواند...
-هری پاتر...بله بله ، شاگرد جدید ما...شاگرد مشهور.
نمیخواست کلماتش اندک احساس محبت او را آشکار سازد...

خب،هر چهره ی مشهوری یه خصوصیاتی داره..با چندتا سوال چه طوری پاتر مشهور..آره،حالا وقتش بود..لیلی معجون سازیش عالی بود..اگه به لیلی رفته باشه باید به سوالام جواب بده...

اسنیپ راضی از فکره هوشمندانه ای که به ذهنش رسیده بود سریعا شروع میکنه دستور العمل سخت ترین معجونی که ممکنه دانش آموزان سال اولی بتونن از پسش بر بیان رو روی تخته مینویسه با توضیحات مختصری که این معجون برای تقویت حافظه به کار میرود و ... به حرف هاش پایان میده و با ترسی خاص منتظره به پایان رسیدن وقت ساختن معجون میشه در آخر کلاس ....


I will leave the sun for the rain...


Re: داستانهای سه خطی
پیام زده شده در: ۱۴:۳۳ جمعه ۶ اردیبهشت ۱۳۸۷
#75

سيموس  فينيگان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۱ دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۵۲ دوشنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 392
آفلاین
فصل دوم،اولین کلاس هری با اسنیپ

خب،امروز اولین کلاسم با هری پاتر معروفه...چیکار کنم...اون هم پسر جیمز نفرت انگیزه...وهم پسر لیلی عزیز...فهمیدم...اگر رفتارش مثل لیلی بود همونطور که با لیلی رفتار میکردم با اونم رفتار میکنم..ام اگر مثل جیمز بود..پیش همه خردش میکنم...
با استرس هنگام عبور از پله ها دست هاش رو محکم مشت کرده بود اما مثل همیشه سرش رو بالا گرفته بود و از از پله ها به سمت کلاس معجون سازیه خود به سمت پایین حرکت میکرد. در کلاس رو مثل همیشه با قدرت باز کرد
به کل کلاس یک نگاه کلی کرد
اما ناگهان برق نگاهی تموم حواسش رو به خود جلب کرد !
برای یک لحظه دلش میخواست تا به سمت هری بره و اون رو به خاطر چشمانش که مانند لی لی بود بغل کنه!
اما بلافاصله پشیمان شد با دیدن چهره ی جیمز گونه ی هری حس نفرتی لحظه به لحظه در او اوج میگرفت...حس خشم همراه با اضطرابی ناشناس...در خودش حسی شبیه انتقام را حس کرد...انتقام در ظاهر به خاطر جیمز و محافظت در باطن به خاطر لی لی!!!
در بین عشق و نفرتی که در وجودش احساس می کرد.تردیدی هم داشت...اما نه.هرگز و هیچوقت نباید به چشمان این پسر مستقیم نگاه می کرد.باید می گذاشت پسر جیمز پاتر باقی بماند.به آهستگی سراغ لیست اسامی رفت و اسامی را با صدای بلند خواند...
-هری پاتر...بله بله ، شاگرد جدید ما...شاگرد مشهور.
نمیخواست کلماتش اندک احساس محبت او را آشکار سازد...

خب،هر چهره ی مشهوری یه خصوصیاتی داره..با چندتا سوال چه طوری پاتر مشهور..آره،حالا وقتش بود..لیلی معجون سازیش عالی بود..اگه به لیلی رفته باشه باید به سوالام جواب بده...


[size=large][b]و جسم سیمو







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.