پست دوئل من و باود
موضوع : خیانت
هوا افتابی بود و به نظر می رسید وضعیت هاگوارتز خوب و قانع کننده باشد، دانش اموزان زیادی امسال به کلاس ها هجوم بردند و سوروس مدیر هاگوارتز از روند فعلی مدرسه راضی بود.
اما ریونکلاوی ها در حول و ولا بودند، تری بوت دوست پسرش را از دست داده بود و بانو هم از الفی جدا شده بود.
به نظر می رسید برج ریونکلاو پر اظطراب ترین برج هاگوارتز است و این به هم خوردن دوستی ها تنها مشکل ریونی ها نبود.
- این دهمین باره که من دارم از ریونکلاو نمره کم میکنم؛ خطای بعدی قابل بخشش نیست.
این صدای مدیر بود که چانگ را می لرزاند.
- بله رییس... حتما.... جلسه بعدی بی وقفه اجرا خواهد شد.
****
- گلرت این اخرین باره که سر کلاس حواست پرتی...
10 امتیاز از ریون کم میشه.
****
کینگزلی تمام اینها را هنگام گذر از قلعه اصلی هاگوارتز و بخش کلاس ها می دید، همه چیز به هم ریخته بود، باید فکری میکرد.
تا به حال چند بار با مستر وزیر و بقیه اعضای اصلی ریون جلسه گذاشته بودند ولی نتیجه بی نتیجه...
فکری به سرش زد باید پیش حلال مشکلات یعنی دامبلدور که الان در خانه درحال استراحت بود می رفت.
دو روز بعد- شما فکر میکنید چه خبر شده پرفسور؟
دامبلدور اهی کشید، این قدر ناامیدی از او بعید بود.
- دقیقا نمیتونم بگم اما؛ شاید یک توطئه!!!
- چی؟؟ توطئه کی؟؟ کی دوست داره ریون...
کینگزلی با خوردن ادامه حرفش به فکر فرو رفت؛ او به دو نفر مشکوک شد؛ گودریک گریفیندور و اعضاش و سالازار استلیترین و گروهش!!
اما به سرعت فکر خیانت دوستان و هم کلاسی هایش را از ذهن بیرون کرد.
دامبلدور که موشکافانه به کینگزلی می نگریست و انگار که ذهنش میخواند گفت:
- همیشه اون کسایی که ما فکر میکنیم خوبن، خوب نیستن، شاگرد خوب.
فکر کن شاید این تنها ریشه در قلب یک تیزهوش داشته باشه.
کینگزلی بی هیچ حرفی خانه دامبلدور را ترک کرد و در راه به سخنان دامبلدور فکر می کرد؛ سخنانی که شاید اگر دیر انرا می فهمید ریون از هم پاشیده بود.
***
افت شدید ریونکلاو حالانرا به ضعیف ترین و پست ترین گروه ها تبدیل کرده بود دیگر هافلپاف هم به انها طعنه می زد!!
کینگزلی گفتگویش با دامبلدور را با اعضای قابل اعتماد ریونکلاو درمیان گذاشت؛ همه به یک نفر مشکوک شدند؛ لودو بگمن.
روز ها گذشت و مشکلات ریونکلاو افزوده می شد کم کم صحبت های اخراج اعضا به میان امد تا اینکه یکروز باود و کینگزلی که در حال قدم زدن در کناره جنگل بودند و درباره مشکلات اخیر بحث می کردند گفتگویی مرموز را شنیدند:
- بله بله ارباب؛ تمام ریونکلاو در هرج و مرجه!!
اعضاش به هم مشکوک شدن اما نمیدونن که این شمایید که گروه های دیگه رو بر علیه اون شها شوروندید.
- احمق این قدر بلند بلند موضوع را نگو؛ شاید یکی بشوند.
صدای اشنایی بود؛ چهره باود در هم رفت و ناگهان گفت:
- لودو بگمن.
کینگزلی به نشانه تایید سر تکان داد و گفت:
- اماده باش وقتی پریدم جلو، از پشت محاصرش کن.
مراقب باش.
- باشه باشه حواسم هست.
اظطراب و نگرانی در چهره هردو موج میزد.
کینگزلی جلو پرید و چوبدستی بلندش را کشید و لودو را صدا کرد:
- چجوری تونستی به گروهت خیانت کنی...
صدای کینگزلی با فریاد ابراکادابرا ی شخصی اشنا در گلو خفه شد و لحظه ای بعد جنازه خود را بر دستان شخص قاتل دید؛ اقای باود.
کینگزلی در لحظات مرگ صدای ان دو را میشنید:
- خوب گول خورد؛ درسی برای اون که دیگه فوضولی نکنه.
- حواست به وزیر دیگر باشه خطرناکه..
- باشه... کارشو میسازم.
- مطمئن باش با این اغتشاشی که راه میوفته جنگ داخلی عظیمی میشه که مطمئنا پیورش ماییم.
- فلور دلاکور داره نظزدیک میشه؛ جادوهای اون قویه، کارشو بساز.
باود سریعا می رود و کینگزلی به حما قت خود می خندید....
پایان.
-----------------------------
ببخشید اگر فیلم هندی شد اما غیر منتظره ترین اتفاق همین بود...
باسپاس توجه داور محترمه
کینگزلی شکلبوت
کاراگاه مرده