-
- خب... نگفتید هرکسی کجا میخواد استخدام بشه؟
مرگخواران متوجه شدند که تنها یک صدم ثانیه فرصت جواب دادن دارند، مغز ریونکلاوی لینی با تمام سرعت به کار افتاد. اما مشکلی که وجود داشت این بود که چشمان مسئول وزارت هر لحظه تنگ تر و مشکوک تر میشدند. ریگولوس که اجازه صحبت کردن را از سوی رودولف یافته بود، سریعا برای جمع و جور کردن قضیه گفت:
- ایشون لینی وارنر هستن... میخوان تو سازمان نابودی موجودات خطرناک عضو بشن.
لینی به رنگ لبو در آمد. لینی همواره مدافع حشرات بود. لینی نمیتوانست این ننگ را تحمل کند. لینی میخواست برود در اسید شنا کند. اما لینی در آن لحظه نمیتوانست. بنابراین در حالی که نگاه خشمناکی به ریگولوس میانداخت، عبور کرد و رفت به سوی سازمان مربوط به خودش.
رودولف به آرامی نوک قمه اش را پشت ریگولوس گذاشت.
- من رو با یه ساحره میندازی ها و مستقیم میفرستیمون سازمان حمایت از ساحره ها... گرفتی؟
پوکرفیس ریگولوس عمیق تر شد. ریگولوس دلش میخواست رودولف را بفرستد به بخش سرایداری. اما با یک دو دو تا چهارتا متوجه شد که اگر اینکار را بکند، دل و روده اش در و دیوار وزارت را مزین میکنند، پس رو به مسئول ورود کرد.
- رودولف لسترنج و مورگانا لیفای هم میخوان برن سازمان حمایت از ساحره ها.
مورگانا آب روغن قاطی کرد و بیهوش شد. اما رودولف چون اصولا به همه ساحرگان علاقه خاص داشت، به سرعت او را بلند کرد، روی شانه هایش انداخت و در افق رفت به سوی سازمان حمایت از ساحرگان.
- هوم... کیا موندن دیگه؟ آها! اینی که نمیبینی رو میبینی؟ این بانزه اسمش. بفرستش سازمان اسرار.
- همین؟ بانز؟ هیچ فامیلی یا اسم کوچیکی نداره؟
- نه... حالا باید جلوی بچه به روش بیاری؟
بانز پوکرفیس شد. بانز دوباره ترور شخصیتی شد. بانز در حالی که اشک میریخت و اشک های نامرئی اش روی زمین میریخت از آنجا دور شد.
ریگولوس به مرگخواران پشت سرش نگاهی کرد و کنت الاف را دید که چشمانش با برقی شیطانی میدرخشیدند.
- ایشون کنت الاف هستن... درسته... "اّلِفِشون ضمه" داره... نگی اّلاف بهشون و آبرو ریزی کنی ها. به عضویت در سازمان رسیدگی به امور یتیمان علاقه زیادی دارن!
مسئول ورود نام کنت الاف را نیز به لیست خود اضافه کرد و به او که دستانش را با حالتی شیطانی بهم میمالید، نگاه کرد.
- ایشون هم که میبینشون مورفین گانت هستن... میخوان برن به امور واردات و صادرات و گمرک... دیگه بهتر میدونی خودت.
- ها... آره... واردات و صادرات دوشت دارم!
مورفین نیز با خوشحالی از آنجا دور شد.
- این جنه رو میبنی؟ وینکیه... انقدر جن های خونگی رو دوست داره! بفرستش سازمان حمایت از جن های خونگی!
- وینکی نخواست جن های خانگی حمایت کرد. وینکی بعدا ریگولوس رو سوراخ سوراخ کرد!
ریگولوس نگاهش را از جن عصبانی که میخواست سر به تنش نباشد، دزدید و به سالازار نگاهی کرد.
- سالازار اسلیترین کبیر رو بفرست به امور مالی!
- حالا کل وزارتتون چند؟
- شما برو فعلا... چونه میزنیم، به نتیجه میرسیم بعدا.
سالازار نیز در حالی که گالیون های وزارت را در دستانش حس میکرد از آنجا دور شد.
- من و سیوروس هم میریم آزمایشگاهِ مخفیِ زیر وزارت.
- امیدوارم اونجا روغن مو هم به اندازه کافی وجود داشته باشه.
- خب انقدر دود نکن که روغن موهات تبخیر بشن.