هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
وینکی جن خانگی باهوشی بود. او با یک دو دو تا چهارتای ساده توانست کل جمله‌ی مامور امنیتی را تجزیه و تحلیل کند و تمام تیکه‌های نهفته در آن را دریابد. سازمان حمایت از جن‌های خانگی در طبقه‌ی یکی مانده به آخر بود آن هم در حالی که آسانسور در آن طبقه توقف نمی‌کرد. این خودش نشان می‌داد که اصلا برای این سازمان اهمیتی قائل نبودند!

اما وینکی جن خانگی متفاوتی بود. او نمی‌خواست سر تعظیم بر آسانسور فرود آورد و تسلیم پله‌های بی‌انتهای میان دو طبقه شود. بنابراین با اعتماد به نفس کامل و مسلسل به دست، پای در آسانسور گذاشته و نه تنها دکمه‌ی یکی مانده به آخر که بدون شک متعلق به طبقه یکی مانده به آخر بود، بلکه تمامی طبقات قبل از آن را نیز می‌فشارد.

شاید فکر کنید علت این کار تلف کردن این یک ساعتی است که در اختیار وینکی قرار داده شده بود. در جواب باید گفت که درست فکر کرده‌اید! اما زهی خیال باطل اگر تصوراتتان در همین نقطه پایان یافته است! زیرا که فکرهای دیگری نیز در سر این جن خانگی می‌گذرد.

از دیگر ویژگی‌های وینکی در این لحظه، به همراه داشتن ساعت بود. وینکی که زیر نظر ارباب قدر قدرتش پله‌های ترقی را به سرعت طی کرده بود، با گرفتن میانگین زمانی که بین هر دو طبقه طی می‌شد، اهداف والایی را در سر داشت.

بالاخره وقتی طبقه‌ها یکی‌یکی طی می‌شدند و وینکی در هر طبقه از خوش‌حالی تیری رها می‌کرد و همراهانش در آسانسور با وحشت در نزدیک‌ترین طبقه‌ای که می‌توانستند پیاده می‌شدند، وینکی به مقصد می‌رسد. مقصد وینکی جایی میان طبقه‌ی آخر و طبقه‌ی دو تا مانده به آخر، یعنی همان طبقه‌ی یکی مانده به آخر بود.

- فکر کردین یک آسانسور توانست جلوی وینکی را گرفت؟ وینکی جن خانگیِ حامیِ جن‌های خانگی نبود، اما وینکی جن خانگیِ حامیِ جن خانگی‌ای به نام وینکی بود. وینکی هرگز تسلیم یک آسانسور نشد.

و درست در لحظه‌ای که طبق محاسبات زمانی‌اش باید جایی میان طبقه‌ی آخر و طبقه‌ی دو تا مانده به آخر می‌بودند، وینکی مسلسلش را به سمت در گرفته و پشت سر هم تیرهایی را شلیک می‌کند.

در آسانسور در یک چشم به هم زدن نابود شده و دیوار پشت سر آن نیز به همان شکل! وینکی که حالا دیگر مانعی را جلوی خود نمی‌دید، با جهشی بلند از درون آسانسور به درون طبقه‌ی یکی مانده به آخر می‌پرد.
- وینکی موفق شد! آسانسور تسلیم وینکی شد! وینکی بدون پله به سازمان حمایت از جن‌های خانگی رسید... نرسید؟

با متوقف شدن آسانسورِ پشت سرش و نگاه‌های خیره و متعجب جادوگران و ساحره‌هایی که مشغول کار در آن طبقه از وزارتخانه بودند، وینکی در میابد که طبقه را اشتباهی گرفته است.

وینکی آب دهانش را قورت می‌دهد و نگاهی به پلاکارد بالای آسانسور می‌اندازد. "طبقه دو تا مانده به آخر"!

وینکی در محاسباتش اشتباه کرده بود. وینکی توسط آسانسور شکست خورده بود! وینکی با چهره‌ای نگران نگاهش را از نوشته‌ی "طبقه دو تا مانده به آخر" برمی‌دارد و در عوض به زیر آن می‌دوزد که نشان می‌داد به درون کدام سازمان قدم گذاشته است...




پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۹:۱۸ جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین


پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۸:۱۳ جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
پنج دقیقه بعد،سازمان حمایت از ساحره ها!

_رودولف...ازت خواهش میکنم،چش و چالت رو جمع کن...همچنین آب دهنت رو!
_نمیتونم...ننه لسترنج همیشه میگفت درس بخونم،یه کار دولتی پیدا کنم ها...گوش ندادم به حرفش...ولی الان من شغل مورد علاقه ام رو پیدا کردم...چه جای فوقالعاده ای!

قبل از آنکه مورگانا بخواهد به رودولف اعتراض کند،ساحره ای که لباس فرم وزارت را پوشیده بود،با لبخندی بر لب به سمت آنها آمد...
_خوش اومدین...میتونم کمکتون کنم؟!
_بله...ما اومدیم استخدام بشیم!
_خیلی خوبه...ولی یه سری شرایط داره استخدام در این سازمان!:pretty:
_چه شرایطی؟!
_مهم تریت شرط اینه که اعتقاد قلبی داشته باشین به حقوق ساحره ها!

مورگانا اصولا فمنیست ترین عضو خانه ریدل بود...طبیعی بود که در آن لحظه فریاد بزند که "معلومه به حقوق ساحره ها ایمان دارم"،و این جمله با فریاد زده شد در آن لحظه...ولی نه از طرف مورگانا...بلکه از طرف رودولف!
_دارم...خیلی هم دارم...خیلی...من اصولا معتقدم به ساحره ها ظلم شده...توی جامعه استفاده ابزاری میشه از ساحره ها...چرا تبعیض؟!چرا ظلم؟!چرا ما ساحره ها...عه؟!یعنی چیز... چرا شما ساحره ها باید زیر یوغ و ستم جادوگرها باشین؟!چرا ساحره ها این حق رو ندارن که به کسی که علاقه خاص بهشون داره برسن؟!چرا ساحره ها رو محدود میکنیم؟!چرا ساحره باید پوشش داشته باشن اصلا؟!
_وای آقا...شما واقعا خیلی روشنفکر و خوبید!
_ها...هستم...تازه پشت بازوم رو ندیدی!

مورگانا با دست به پیشنایش زد...مورگانا میدانست که رودولف دروغ نگفته و به تمام حرف های که زده اعتقاد دارد،هرچند که منظورش از "کسی که علاقه خاص بهشون داره" فقط و فقط خودش بود...اما نمیدانست روشن فکری چه ربطی به پشت بازو دارد!

به هر حال به نظر میرسید رودولف تا یک ساعت آینده در کوزه عسل افتاده باشد!

بخش صادرات و واردات وزارت سحر و جادو!

_شلام...اومدم وارد کنم!
_سلام...خوش اومدین...ولی دقیقا چی رو؟!
_چیز!
_خب ما اینجا خیلی چیزا وارد میکنیم!
_ناموشا؟!
_آره خب...ولی نود درصد وارداتمون که با ارز دولتی هست،نقاب و کراوته!

مورفین به حالت پوکر فیس به کارمند بخش صادرات و واردات خیره شد...سرش را بالا آورد و عکس بزرگ آرسینوس جیگر که بالای اتاق بر روی دیوار زده شده بود را دید که زیر آن نوشته بود "به کدام سو؟"!

واقعا در وزارت آرسینوس چه میگذشت و به کدام سو میرفت؟!


ویرایش شده توسط رودولف لسترنج در تاریخ ۱۳۹۴/۱۱/۳۰ ۱۸:۴۴:۰۵



پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۷:۵۹ جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴

سیوروس اسنیپ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۲۸ پنجشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 499
آفلاین
_آم...خیلی خب...هر کاری میکنید،بکنید....ولی یک ساعت دیگه همه یه جا جمع شیم که بریم سر وقت آرسینوس...حله؟!
_حله!

ملت مرگخوار از اینکه برای یک بار در طول مدت همکاریشان موفق شده بودند بر سر چیزی با هم هماهنگ شده و به توافق برسند به هیجان آمده بودند.اما اسنیپ که کلا موجودی اعصاب ندار،اخمو و همیشه عصبانی بود و در آن لحظه به علت همگروه شدن با ریگولوس خشمگین تر از همیشه به نظر می رسید با شنیدن جیغی که وینکی درست کنار گوشش سر داد سیستم خشم و خشونتش رفت که بار دیگر روی در شرف انفجار تنظیم شود.
- واسه چی جیغ میکشی جن؟

ملت مرگخوار که در آن لحظه همین یک مورد را کم داشتند ذوق و شوقشان به سرعت فروکش کرد و با صورت هایی پوکر فیس وار به اسنیپ خیره شدند.کلا اسنیپ ثابت کرده بود همیشه پتانسیل قدرتمندی در خراب کردن هرگونه حس و حالی داراست چه آن حس کوتاه و موقتی بود و چه قرار بود دائمی و طولانی مدت باشد!با این همه این سکوت ناگهانی بعد از آن گفتگوهای پر شور و شوق چند لحظه پیش چندان به مذاق اسنیپ خوش نیامد.
- واسه چی وقتی سوال میپرسم سکوت میکنید و مثل تسترال تازه متولد شده زل میزنید به من؟10 نمره از گریفندور کم میشه! و تو جن!چرا بیخ گوش من جیغ میکشی وقتی که میدونی در حال تمرکز حواس هستم؟10 نمره دیگه هم از گریفندور کم میشه!

ملت مرگخوار لحظه ای بی اراده سرهایشان را به اطراف چرخاندند تا واکنش آرسینوس را به کسر ناجوانمردانه این امتیازات ببینند.اما همه آنها این نکته را فراموش کرده بودند که کسی که موضوع اصلی این سوژه است خود آرسینوس می باشد و قطعا تا آن لحظه از بیم روبه رو شدن با همکارانش در هفت سوراخ پنهان شده و به این زودی ها برای اعتراض نخواهد آمد!
- بیخود دنبالش نگردین نمیاد!حالا هم عوض اینکه مثل هیپوگریف تازه از تخم دراومده زل بزنید به هم جواب منو بدین مگه تو این پست هرکس نرفت دنبال کار خودش؟پس ما چرا هنوز اینجاییم؟

ملت مرگخوار:

اسنیپ:اوه چه غم انگیز که 20 نمره دیگه م همین الان از گریفندور کم شد!

همان لحظه درون یکی از سوراخ های ناآشنای وزارت سحر و جادو!


آرسینوس در حالیکه از زیر نقاب به موازات صورت اشک میریخت ساعت شنی گروهش را به سینه میفشرد.هنوز هیچ اتفاق خاصی نیافتاده 40 نمره از گروهش کسر شده بود.اگر توانایی اعتراض داشت...
با این وجود این همه علت ناراحتی و وحشت او را تشکیل نمیداد.آرسینوس از ادامه روند کار بیمناک بود.هیچ شکی نبود که باید در انتظار کسر بیشتری از امتیازات به زحمت کسب شده گروه گریفندور میبود...اسنیپ لعنتی!




پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۴:۳۸ جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
یک گروه از مرگخوارا به دستور لرد سیاه برای گروگان گرفتن آرسینوس به وزارت سحر و جادو می رن. قراره وادارش کنن دستور آزادی سه مرگخوار زندانی(دافنه و آیلین و فلور) رو صادر کنه.
مرگخوارا وارد ساختمون وزارت می شن ولی مجبور می شن وانمود کنن که برای استخدام وارد وزار تخونه شدن. مامور ازشون می پرسه هر کدوم قصد دارن تو چه بخشی استخدام بشن که اونا رو به همون قسمت بفرسته.قرار بر این میشه که رودولف و مورگانا به بخش حمایت از ساحره ها،ریگولوس و سیوروس به بخش آزمایشگاه مخفی وزارت،وینکی به بخش حمایت از جن های خونگی،کنت الاف به بخش امور یتیمان،لینی به بخش نابودی موجودات خطرناک،مورفین به بخش صادرات و واردات،و سالازار هم به بخش امور مالی برن و استخدام بشن!(تشکر از لرد ولدمورت بابت خلاصه)

-----------------------------


مامور امنیتی سرتا پای مرگخواران را برنداز کرد...سپس با نارضایتی که در لحنش مشخص بود،گفت:
_خیلی خب...امور مالی آسانسور سمت راست طبقه دوم!صادرات و واردات آسانسور وسط طبقه چهار،نابودی موجودات خطرناک آسانسور سمت چپ،طبقه سوم! آزمایشگاه مخفی،آسانسور نداره،از اون پله گوشه برین سمت پایین! حمایت از جن های خونگی هم طبقه یکی مونده به آخر آسانسور داره،ولی آسانسور وای نمیسه تو اون طبقه و بازم بیاد با پله بری،سازمان حمایت از ساحره ها طبقه همکفه و...آم...گفتی امور یتمیان؟!جک؟!

مامور امنیتی به سمت همکار خود که جک نام داشت برگشت!
_بگو ببینم...امور یتیمان داریم تو وزرات خونه؟!
_آم...آره...همین امروز افتتاح شد...طبقه اوله!

مامور امنیتی که حالا خیالش راحت شده بود دوباره به سمت مرگخواران رو برگرداند و گفت:
_خب....فهمیدین هر کی کجا باید بره؟!
_اوهوم...ولی قبل اینکه از دوستامون جدا شیم یه چند دقیقه بذار با هم خدافظی کنیم!

مامور امنیتی نگاه عاقل اند سفیهی به ریگولوس کرد...اما چون حوصله سروکله زدن با ریگولوس را نداشت،بیخیال شد و گفت:
_خیلی خب...خدافظی کنید!

مرگخوارهم سریعا حلقه ای تشکیل دادند که کسی نتواند صدای انها را بشنود...
_خب...چیکار کنیم حالا؟!
_من فکر کنم باید بریم سعی کنیم استخدام بشیم...یا مثلا هر کاری کنیم که اگه مامورهای امنیتی ما رو دیدن توی راهروهای وزارت،بهمون گیر ندن!
_به نظر من توفیق اجبرایه حتی...آخه من همیشه دوس داشتم برم سازمان اسرار...میدونید؟!من فکر میکنم بانز خالی نباشم...بقیه تیکه هام توی سازمان اسرار باشه!
_منم همیشه دوش داشتم برم تو بخش شادرات واردات،مخشوشا گمرک شرقی!
_منم واقعا از دست هکتور کلافه شدم،وسایل معجون سازیم رو جمع کردم توی خونه ریدل...ولی آزمایشگاه وزرات میتونه جالب باشه!
_آم...خیلی خب...هر کاری میکنید،بکنید....ولی یک ساعت دیگه همه یه جا جمع شیم که بریم سر وقت آرسینوس...حله؟!
_حله!


ویرایش شده توسط رودولف لسترنج در تاریخ ۱۳۹۴/۱۱/۳۰ ۱۵:۱۵:۴۶



پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۴:۰۰ جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
-

- خب... نگفتید هرکسی کجا میخواد استخدام بشه؟

مرگخواران متوجه شدند که تنها یک صدم ثانیه فرصت جواب دادن دارند، مغز ریونکلاوی لینی با تمام سرعت به کار افتاد. اما مشکلی که وجود داشت این بود که چشمان مسئول وزارت هر لحظه تنگ تر و مشکوک تر میشدند. ریگولوس که اجازه صحبت کردن را از سوی رودولف یافته بود، سریعا برای جمع و جور کردن قضیه گفت:
- ایشون لینی وارنر هستن... میخوان تو سازمان نابودی موجودات خطرناک عضو بشن.

لینی به رنگ لبو در آمد. لینی همواره مدافع حشرات بود. لینی نمیتوانست این ننگ را تحمل کند. لینی میخواست برود در اسید شنا کند. اما لینی در آن لحظه نمیتوانست. بنابراین در حالی که نگاه خشمناکی به ریگولوس می‌انداخت، عبور کرد و رفت به سوی سازمان مربوط به خودش.

رودولف به آرامی نوک قمه اش را پشت ریگولوس گذاشت.
- من رو با یه ساحره میندازی ها و مستقیم میفرستیمون سازمان حمایت از ساحره ها... گرفتی؟

پوکرفیس ریگولوس عمیق تر شد. ریگولوس دلش میخواست رودولف را بفرستد به بخش سرایداری. اما با یک دو دو تا چهارتا متوجه شد که اگر اینکار را بکند، دل و روده اش در و دیوار وزارت را مزین میکنند، پس رو به مسئول ورود کرد.
- رودولف لسترنج و مورگانا لی‌فای هم میخوان برن سازمان حمایت از ساحره ها.

مورگانا آب روغن قاطی کرد و بیهوش شد. اما رودولف چون اصولا به همه ساحرگان علاقه خاص داشت، به سرعت او را بلند کرد، روی شانه هایش انداخت و در افق رفت به سوی سازمان حمایت از ساحرگان.

- هوم... کیا موندن دیگه؟ آها! اینی که نمیبینی رو میبینی؟ این بانزه اسمش. بفرستش سازمان اسرار.
- همین؟ بانز؟ هیچ فامیلی یا اسم کوچیکی نداره؟
- نه... حالا باید جلوی بچه به روش بیاری؟

بانز پوکرفیس شد. بانز دوباره ترور شخصیتی شد. بانز در حالی که اشک میریخت و اشک های نامرئی اش روی زمین میریخت از آنجا دور شد.

ریگولوس به مرگخواران پشت سرش نگاهی کرد و کنت الاف را دید که چشمانش با برقی شیطانی میدرخشیدند.
- ایشون کنت الاف هستن... درسته... "اّلِفِشون ضمه" داره... نگی اّلاف بهشون و آبرو ریزی کنی ها. به عضویت در سازمان رسیدگی به امور یتیمان علاقه زیادی دارن!

مسئول ورود نام کنت الاف را نیز به لیست خود اضافه کرد و به او که دستانش را با حالتی شیطانی بهم میمالید، نگاه کرد.

- ایشون هم که میبینشون مورفین گانت هستن... میخوان برن به امور واردات و صادرات و گمرک... دیگه بهتر میدونی خودت.
- ها... آره... واردات و صادرات دوشت دارم!

مورفین نیز با خوشحالی از آنجا دور شد.

- این جنه رو میبنی؟ وینکیه... انقدر جن های خونگی رو دوست داره! بفرستش سازمان حمایت از جن های خونگی!
- وینکی نخواست جن های خانگی حمایت کرد. وینکی بعدا ریگولوس رو سوراخ سوراخ کرد!

ریگولوس نگاهش را از جن عصبانی که میخواست سر به تنش نباشد، دزدید و به سالازار نگاهی کرد.
- سالازار اسلیترین کبیر رو بفرست به امور مالی!
- حالا کل وزارتتون چند؟
- شما برو فعلا... چونه میزنیم، به نتیجه میرسیم بعدا.

سالازار نیز در حالی که گالیون های وزارت را در دستانش حس میکرد از آنجا دور شد.

- من و سیوروس هم میریم آزمایشگاهِ مخفیِ زیر وزارت.
- امیدوارم اونجا روغن مو هم به اندازه کافی وجود داشته باشه.
- خب انقدر دود نکن که روغن موهات تبخیر بشن.



پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۸:۲۳ پنجشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۴

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
رودولف فکرش را هم نمیکرد که روزی از ریگولوس بخواهد ساکت نباشد...اما هر چیزی یک "اولین مرتبه" داشت....
_خیلی خوب ریگولوس...ساکت نباش و خفه نشو...حرف بزن...فقط!میدونم سختته،ولی فقط سعی کن وقتی باهاشون صحبت میکنی حرف دهنت رو بفهمی!
_بسپرش به من!

ریگولوس که بلاخره بعد از مدت ها انتظار فرصتی پیدا کرده بود تا پُز معاونتِ خود در وزارت را بدهد،به سمت مامور امنیتی رفت و گفت:
_هی یو!
_چیزی میخوای؟!
_عه...من چیزم...معاون این خراب شده ام...اومدم برم سرکارم!
_خب بیا برو!
_دوستام هم هستن خب!
_اونا هم کارمند وزارت؟!
_ها؟!نه...یعنی اره...یعنی چیزه...یه لحظه وایسا!

ریگولوس دست از پا دراز تر به سمت مرگخورارن برگشت و به صورت متفکرانه به آنها نگاه گرد...
_چی شده ریگول؟!
_گاومیش بارفیو زایید...نمیذاره شماها برین تو...مثل اینکه حتما باید کارمند وزارت باشین تا وارد بشین!
_خب میگیم اومدیم استخدام!

همه نگاه تحسین انگیزی به لینی انداختند...وجود یک فرد راونکلاویی همیشه راهی برای حل گره سوژه ها مشکلات بود!
سپس همگی همانطور که نگاه های تحسین انگیزشان را به لینی نگه داشته بودند به نزد مامور امنیتی رفتند...
_خب...من که معاونم...اینا هم اومدن استخدام بشن...راه باز کن بریم!
_خب...همینجوری که نمیشه...هر کدوم قراره کدوم بخش برن استخدام بشن؟!اجازه دسترسی به همون قسمت از وزارت رو بهش میدیم!

همه نگاه های تحسین انگیزشان را از لینی برداشتند!چرا نقشه اش کامل نبود و حالا چه جوابی میبایست به مامور میدادند؟!
_رودولف...همه نگاه تحسین انگیزشون رو از من برداشتن...تو چرا هنوز بهم زل زدی؟!
_نگاه تحسین انگیز بهانه است...مهم نفسِ نگاه کردن و چشم چروندن هست!


ویرایش شده توسط رودولف لسترنج در تاریخ ۱۳۹۴/۱۱/۲۹ ۱۸:۵۱:۴۰



پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۷:۴۹ پنجشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۴

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
با خروج مرگخوارانِ خارج از کیف به بیرون از باجه، مورگانا با سر و ته کردن کیفش مرگخواران داخل کیف را تخلیه می‌کند.

وینکی به محض خروج از کیف امیدوارانه به سطح شیب‌دار فلزی باجه زل می‌زند. وینکی نمی‌دانست علت دریافت نکردن نشان(رجوع شود به فصل سازمان اسرار در کتاب هری پاتر و محفل ققنوس! ) ندادن پاسخ درست به ساحره‌ی باجه است، یا علت وزیر و معاونش هستند که ساختار باجه را بعد از به قدرت رسیدن تغییر داده‌اند.

در هر صورت وینکی آرزوهای زیادی داشت. از جمله‌ی آن تابیدن برق نشان ورود به وزارت سحر و جادو، به چشم جادوگران و ساحره‌هایی بود که چشم دیدن توانایی و قدرت او و مسلسلش را نداشتند. علامت شومِ روی ساعدش و این نشان، می‌توانست وینکی را به موفق‌ترین جن خانگی در تمام اعصار تبدیل کند؛ و این چیزی نبود که وینکی از آن چشم‌پوشی کند. وینکی جن خانگی فرصت‌شناسی بود.

وینکی اینبار تهدیدکنان مسلسلش را به سمت سطح شیب‌دار می‌گیرد و طولی نمی‌کشد که چندین نشان به سرعت روی سطح شیب‌دار لیز خورده و کپه‌وار بر روی هم تلنبار می‌شوند. گویا جمعیت زیادشان و سقوط باجه، باعث ایجاد اختلال و چنین تاخیری در ارسال نشان‌ها شده بود.

وینکی که در حین فرود نشان‌ها با دقت مشغول شمردنشان بود، با حیرت نگاهی به کپه‌ی نشان‌ها می‌اندازد.
- ده تا؟ وینکی هیچ اطلاعاتی نداد. ساحره‌ی با کمالاتِ باجه از کجا فهمید وینکی و همراهانش ده تا بود؟

وینکی یکی از نشان‌ها را برمی‌دارد تا نوشته‌ی روی آن را بخواند.

جن خانگیِ علامت شوم دار
در جستجوی وزیر جیگِر

- وینکی کجا موندی؟ بیا دیگه!

وینکی که بالاخره به آرزویش رسیده بود، با شنیدن صدای فریاد سیوروس نشان را بر روی لباسش نصب می‌کند و به سرعت به بقیه ملحق می‌شود. در کمال تعجب باجه حرکتی در راستای بازگشت به بالا انجام نمی‌دهد. به نظر می‌رسید در بدو ورود حسابی وزارتخانه را به هم ریخته بودند!

- الان می‌تونم از بچه‌ها بخوام تا چوبدستی‌هاتون رو برای ثبت نگیرن. اینم از مزایای به همراه داشتن معاون وزیره که نصیب هرکسی نمی‌شه.
- چی بت گفتم ریگولوس؟
- دیر یادآوری می‌کنی خب.

ریگولوس برای بار پنجم نیز خفه می‌شود. مرگخواران به انتهای دهلیز رسیده و با نگاه منتظر مامور امینتی مواجه می‌شوند. ریگولوس سقلمبه‌ای به رودولف می‌زند و می‌گوید:
- هنوزم می‌خوای ساکت باشم؟




پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۷:۰۷ پنجشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۴

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین


پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۴:۴۴ پنجشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۴

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۷ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۸
از یو ویش.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 279
آفلاین
در واقع، ریگولوس که همان لحظه در پاسخ به لبخند ژکوندی که تحویل رودولف داد، توسط رودولف به داخل کیف کشیده شده بود و فحش خورده بود، بطرز روی اعصابی از ساحره ی پشت تلفن دفاع می کرد.
_راس میگه خب رودولف، به نام وزارت نمیشه یکی رو همینجوری بیخود راه داد به داخل وزارت! برعکس حتی! البته من که جذابم و فرد اول کشوری ام اصلا قضیه م فرق میکنه!

تپ.

ریگولوس با پس گردنیِ سخاوتمندانه ی رودولف به درون کیف پرتاب شد و راستش ثانیه ای نگذشت که دوباره کله اش در کنار صورت رودولف ظاهر شد.
_من کلا از اول هم سری در میان سر ها داشتم.
_لامصب! حرف دهنتو میفهمی یا حرف دهنمو بزنم تو... دهن آدمو باز میکنین هی.

ریگولوس که تجربه ی خوبی از نفهم بودن در برابر حرف دهن نداشت، آن هم در مقابلِ رودولف، بسرعت سرش در میان سر ها را واگذار کرده به داخل کیف پرید، و ترجیح داد بیشتر از آن دهان رودولف را باز نکند، چرا که خمیازه واگیر دارد. و چرا که جای نفهم بودنِ قبلی هنوز خوب نشده بود.

_خب؟

صدای خفه ی ریگولوس از داخل کیف، به رودولف پاسخ گفت.
_خب چی؟
_خب چرا این کوفتی راه نمیره؟

صدای کنت از داخل کیف نعره کشید.
_چون تمام مدت داشتی با این بیشعور مذاکره میکردی!

بیشعور مذکور، بلافاصله به حرف آمد.
_بنام ملت مستحکم انگلستان، دیدی چیکار کردی؟ وزارتو نابود کردی.
_ریگولوس... فقط خفه شو.
_زودتر میگفتی.

و ریگولوس خفه شد.

_دوستان؟

صدای ساحره ی پشت خط، بار دیگر باعث شد رودولف تا کمر از درون کیف بزند بیرون و بدون اینکه به قمه اش نگاه کند، آنرا در هوا تکان بدهد و نیمی از ابرو های ریگولوس را با افکت "خرچ" روی زمین بریزد.
_اوه... مثکه دارم از سمت راست شروع میکنم به سرطان گرفتن.
_ریگولوس!
_عه ببخشید یادم نبود.

و ریگولوس دوباره خفه شد.

می دانید... آنها در باجه جا شده بودند، چرا که کیف مورگانا حجم زیادی داشت. بنابرین، حجمی از مرگخوارانِ درون کیف کم و زیاد نشده بود، و آنگاه، نتیجه می گیریم که جرمشان هم درست همان جرمی بود که با آن درون باجه آمده بودند. و می دانید این یعنی چی؟
باجه فقط برای پنج نفر طراحی شده بود.

با صدایی شبیه صدای ترکیدن هندوانه، باجه ی سرخ رنگِ تلفن ناگهان از جایش ول شد و پایین افتاد.

_همش تقصیر توئه رودولف، وزارت رو نابود کردی. انگلستان رو نابود کردی. ویوا یوونتوس.
_چه ربطی داشت؟
_بکوش مربوط بودن در نگاه تو باشد نه در چیزی که به آن می نگری.
_تا جاییکه یادمه تو قرار بود خفه شی.
_اوه بله.

ریگولوس برای بار سوم خفه شد، درست پیش از صدای بلندی که حاکی از برخورد باجه ی تلفن با زمین بود.
_بفرمایین... بطور غیر لفظی به بچها گفتم بیارنتون پایین، به وزارت خوش اومدین.
_ریگولوس!
_چشم.


ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۴/۱۱/۲۹ ۱۴:۵۱:۵۲

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.