نقل قول:
Sunshine نوشته:
تا حالا فکر کردی چرا مجبوریم خودمونو به کسی توضیح بدیم؟ که مثلا ببینن لیاقتشو داریم که دوسمون داشته باشن؟ که ما رو هم تو گروهشون راه بدن؟ من سالهاست دارم بهش فکر میکنم و میدونی چیه؟ لعنت بهشون که مجبورمون میکنن. به دنیا اومدن اجباری، زندگی اجباری و منتنفرم بگم که حتی مرگ اجباری. این که به قول خودشون یه اصیل زاده ی لعنتی هستم هم اجباری بوده. هیچ افتخاری درش وجود نداره. فقط یه لقب مسخره س. از همون موقع که آرامشم رو ازم گرفتن و من رو از اون جای تاریک و ساکت کشیدن بیرون و محکومم کردن به این زندگی، از همه کس و همه چیز متنفر شدم. و خب، سلام. الان اینجام. نشستم رو این صندلی چوبی کهنه که مطمئنم اگه میتونست حرف بزنه، از تک تک لحظه هایی که مجبور بوده وزن بچه های خوشحال از مراسم گروهبندی رو تحمل کنه، شکایت میکرد. زیرلب از صندلی واسه اینکه مجبوره تحملم کنه عذرخواهی میکنم. کلاه گروهبندی تلپی روی سرم میوفته و مطمئنم اون تو دنبال چیزی میگرده که منو به یکی از این گروه های مسخره ربط بده. زیادی طولش داده و من واسه اینکه کارش رو آسونتر کنم آروم میگم: اسلیترین. تمایلی به گروه های دیگه ندارم. هیچکدوم از اون دانش آموزای خوشحال به من نمیخورن. خب شایدم منم که به اونا نمیخورم. بعد از اصالت مسخره ای که دارم، علاقه به لرد سیاه تنها چیزیه که منو به سمت اسلیترین سوق میده. شاید لرد سیاه هم مثل من باشه. اونم از اینهمه اجبار بیزاره. و تاریکی، جایی که ازش اومدم، تنها اصالت منه.
درود بر تو فرزندم!
خیلی خوبه که انقدر راحت می تونی دید و احساساتت نسبت به اتفاقات مختلف رو توصیف کنی.
ولی باید برای گروهبندی، دو تا انتخاب به من بدی تا از بینشون، اونی رو برات انتخاب کنم که مناسب تره.
با اینحال، باید بگم منم نظرم شبیه خودته و فکر می کنم گروه
اسلیترین همونجاییه که باعث موفقیتت میشه!
مرحله بعد: انتخاب یک شخصیت از
لیست شخصیت های گرفته نشده و معرفی آن در
تاپیک معرفی شخصیت.