مکان : نانوایی گراپیان و برادران
زمان : ساعت 6 صبح
کوچه ای است بسی در اندکی تنگ، به طول 800 متر و عرض 2 متر، نانوایی گراپیان و برادران دقیقا در وسط کوچه بنا شده، صف 400 متر از ساحران در سمت راست نانوایی و صف 500 متر جادوگران در سمت چب نانوایی است، هر از چند گاهی تعدادی جادوگر آخر صفی میمیرند چون طول کوچه در این قسمت 400 متر است و طول صف آنان 500 متر، و تعداد افرادی که در 100 متر آخر هستن، درواقع مسط یه چهارراه ایستاده اند و هر از چند گاهی، توسط رانندگان عجول بی حواس که لعنت برادر حمید و گراپ و سایر دوستان بر آنان باد، مورد عنایت واقع میشود و روحشان به دیار باقی می شتابد و هر روح بدو بدو!! در حال سبقت از روح دیگری است تا شاید لطف بیشتری از پروردگار شامل حالش گردد.
در صف ساحران، ونوس دارد با قدرت و استقامت و سرعت تمام، بقیه ساحره ها را در جریان اهدافش قرار میدهد و با هرجمله ای که میگوید، ساحره های بیشتری سرشان را به نشانه موافقت بالا پایین میکنند.
-: من همدرد با مردمم، من به همه شما ساحره ها کمک میکنم، برای جادوگر جماعت حتی پشیزی هم نباید ارزش قائل شد، همین پشیزها را قائل شدیم که انقده پررو شدند و در تلاشند که مارا از طرق! (جمع طریق) مختلف مورد عنایت قرار دهند!! البته بعضی جادوگران طرفدار ما هستند و باید با آنها خوب رفتار نمود ولی بقیه آنان همه از دم......
و دقیقا در طرق مقابل برادر حمید، همین جملات را به جادوگران میگوید و صورت جادوگران، کم کم دارد به سوی صورتی و قرمزی و جیگری و بنفشی با خال خالهای زرد فسفری که نشانه جوش های چرکین است!!! میگراید.
بعد از مدتی اندک که حدودا 2 ساعت میباشد، نفر اول صف ساحران ونوس و نفر اول آن سو، کرام است. گراپ به طرف ونوس برمیگرده : چند تا؟
ونوس : ها؟ چند تا نون؟ حول و حوش 100 تا!!
گراپ : اگه شخص دیگه ای بود قبول نمیکرد ولی چون تو هست باشه!! 1 ساعت دیگه آماده است.
در همین حالت کرام : ابعاد چشم به 50 برابر افزایش یافته، دهانش حفره ای به مساحت 1 متر را نشان میدهد، زبانش روی زمین ولو میشود و مورچه های روی زمین، از زبانش بالا میروند، در واقع قیافه کرام این شکلی میشود :
کرام : یعنی چی اقا، من باید 1ساعت منتظر بمونم؟ مگه شما چند نفرین که 100 تا نون میخواین اصلا؟
ونوس : من همدرد با مردمم، اون 100 تا نون رو هم فقط 5 تاش واسه خودمونه، بقیه اش رو میخوام توس صف توزیع کنم که ملت بیشتر از این معطل نشن، نفری 2 تا نون هم بهشون بدم خوبه،تازه هم به جادوگرا میدم هم به ساحره ها!!!
کرام : ااااا؟ پس اینم یه جور تبلیغاته، خوب حالا که اینجاییم لاقل بذارین سوالامو بپرسم ببینم اصلا ارزش رای دادن رو دارین یا نه
یعنی به شما رای بدم یا نه. اصلا اهداف شما چی هست؟
فلور 45 دقیقه تمام اهدافی رو که قبلا گفته بود میگه، بعد از 45 دقیقه کرام اندکی سرش رو میخارونه.
کرام : خوب پس به سوالای من لطفا جواب بدین. و سوالایی که گفته بود رو میپرسه. ونوس میاد جواب بده که یهو آوریل از تهه صف پیداش میشه.
آوریل : ونوس، ونوس، من چند تا سوال دارم بپرسم؟
ونوس : بپرس عزیزم بپرس.
آوریل : 1- آیا اگه شما وزیر شین، رنگ سال رنگ صورتی میشه؟
2- ایا هفته ای رو با نام هفته حمایت از ساحره نام گذاری میکنین؟
3- آیا تمام اخطارها و تذکرها و نقدها و پاسخ ها به رنگ صورتی خواهد بود؟
4- ایا روزی با نام سالگرد پلنگ صورتی نام گذاری میشود و در آن روز همه مجبور به استفاده از نگ صورتی هستن؟
5- آیا شما میخواید موهاتون رو صورتی کنین؟
6- ایا نمای وزارت خونه به زنگ صورتی درمیاد و تانکس به علت داشتن موهای صورتی، معاون اول شما خواهد بود؟
7- ایا به پیشنهاد شما، یکی از تم های سایت، به رنگ صورتی در میاید؟
8- آیا به عنوان عیدی و کمک و .....به کارمندان خود، قلبهای صورتی هدیه میدهید و هر قلب را معادل 50 گالیون قرار میدهید؟
9- ایا اجازه برگزاری کنسرت به من میدهید؟ و ایا مرا مجبور میکنید از گیتار صورتی استفاده کنم؟
10- و آخرین سوال، به من که براتون شعر به اون تیمیزی!! و با رنگ صورتی!! گفتم، و باز هم این عمل زیبا را انجام خواهم داد، چه میدهید؟
ونوس که دیگه نونهاش حاضر شده بود، یکی رو میذاره توی دهنش و با دندوناش بهش فشار وارد میکنه تا آثار استرس و اضطراب تخلیه شن، اخرش میگه : جوابها رو در ستادم میدم.
و خیلی صورتی وار!! نونها رو تقسیم کرده و به سمت ستادش میره.
نکته رنگی-پایانی : سعی کنید در نوشته های خود کمتر نامی از رنگ صورتی ببرید، چون مطمئنا همه با دیدن و شنیدن آن، کهیرهای صورتی میزنند
_______________________________________________
اگه امکانش هست، ونوس پستش رو یه بار دیگه بعد از من بزنه، اگرم نیس که هیچی، راستی، یه شعرم گفتم
قافیه کم اوردم واسه اسمت، وقتی آن شدی حتما بیا، بگردیم دنبال کلمه!
[size=small]جادÙÚ¯Ø±Ø§Ù Ø¨Ø±Ø§Û ÙÙ
Ù