هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۲۸ سه شنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۵

رابستن لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۲ یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۶
از آمپول می ترسم !!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 646
آفلاین
در هتل كوچك و دلگيري بودم. نصفه شب بود كه صدايي از طبقهي بالا شنيدم
ترسيدم و به ياد ارواح
افتادم از تخت پايين پريدم به ياد داستان هاي هري پاتر افتادم
آرزو مي كردم كه ديوار روبه رويم با تفكر من به اتاق ضروريات تبديل شود ناگهان
ديوار به دري تبديل شد فرصترا غنيمت شمردم و داخلش رفتم . سايههاي را مي ديدم كه بر روي
زمين نقش بسته
بودند .
اميدوار بودم چيزيمانع فرارم از ا آنجا نشود قبل از بيرون آمدن از اتاق حفرهاي را در بالاي در ديدم
در را باز كردم و از اشباح فرار كردم حالا ديگه حسابيخوش حال بودم




Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۰:۱۷ سه شنبه ۶ تیر ۱۳۸۵

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
هنوز تا ساعت 8 شب (فرصت)برای رفتند به (اتاق ضروریات)بود.ایگور فقط ار (ارواح)میترسید که هدفه او را بفهمند و به دیگران بگویند و انها (مانع)انجام کارش بشوند.هر چند وقت یکبار (سایه) خود را میدید و میترسید.
به (طبقه)ای که اتاق مورد نظر در ان بود رسید.ناگهان در باز شد و مردی (خوشحال) از ان بیرون امد.ایگور پشت گلدانی (پنهان)شد.به اتاق ضروریا رسید و وارد ان شد.بعد از مدتی فردی از (حفره) ای وارد اتاق شد.ایگور تعجب کرد چون تا به اون روز حفره ای در انجا ندیده بود.شخص (نقش) ایگور را در ان جنایت بیان کرد و رفت.ایگور با سرعت به تالار خود برگشت در راه به هیچ مشکلی بر نخورد و برای نبرد فردا اماده شد


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۵۳ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۵

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
کلمات جدید:
نقش- پنهان - اتاق ضروریات - حفره - ارواح - خوشحال - فرصت - مانع - طبقه - سایه


هنوز تا نیمه شب فرصت زیادی باقی بود پس تصمیم گرفت گشتی در راهروهای پنهان هاگوارتز بزند شاید جاهایه مخفی بیشتری را برای اکتشاف پیدا کند.
از حفره تابلو بالا رفت و از تالار خصوصی گریفیندور خارج شد.به سمت راهروی طبقه هفتم براه افتاد.بیاد داشت که عده ای همیشه از این راهرو چیزهایه جالبی تعریف میکنن مخصوصا ارواح هاگوارتز.
تقریبا به اواسط راهرو رسیده بود در مقابلش فرشینه زیبایی قرار گرفته بود که نقش عجیبی بر روی آن حک شده بود.خواست تا انتهای راهرو برود اما صدای پایه کسی مانع حرکتش شد.سایه فلیچ درست در انتهای راهرو بر روی دیوار افتاده بود.ترسید.کمی این پا و آن پا کرد شاید جایی در آن نزدیکی را برای مخفی شدن بیابد.
در این لحظه روی دیوار در کنار فرشینه اتاقی را یافت که تا آن زمان ندیده بود.بسرعت وارد آن شد و تا رفتن فلیچ در آنجا ماند.هری پاتر خوشحال بود که اتاق ضروریات را در آن شب یافته بود.





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۲۰ جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
نباید جلب توجه می کرد.پس مثل همیشه خیلی آرام و نرم راه می رفت.پیچ راهرو را پشت سر گذاشت و از جلوی در تالار گریفیندور هم گذشت.به دیوار انتهای راهرو نزدیک شد.پس از اطمینان حاصل کردن از اینکه کسی او را نمی بیند به رو به دیوار ایستاد و به تابلوی عجیبی که روی دیوار بود نگاه کرد.عکس مضحکی از یک ساحره در حالی که معجونی در دست داشت و در حال بو کردن آن بود در تابلو به ایونور و آنور می رفت.ضربه ای به تابلو زد.تابلو به کناری رفت.ولی داخل اتاق پشت تابلو کسی بود.پس سریعا پنهان شد...




Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱:۵۵ دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۵

سامانتا ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۹ پنجشنبه ۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۵:۰۸ یکشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۰
از ما که گذشت!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 248
آفلاین
توجه............توجه1-

1-لطفا هميشه داستان هاي عجيب و هري پاتري بنويسيد.
2-لطفا كلمات مشخص شده را رنگي بنويسيد تا جلب توجه كند!
3-لطفا منبع را ذكر كنيد زيرا من اطمينان ندارم.
4-به تاپيك هاي مضحك مجوز داده نمي شود.

هري در حالي ضربه رون را به پهلويش احساس مي نمود پنهاني نوشته زا بر روي ديوار خواند و از كنار بچه هاي اسليتيرين گذشت.
او در دلش فكر مي كرد پروفسور كوييرل هم مي تواند به خوبيه دولوروس آمبريج از وزارت مجوز بگيرد!


از دفتر خاطراتم :

از او می ترسم... گاه تصور می کنم با هیبتی عظیم در مقابل من ایستاده و م


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۰۷ یکشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۵

erfan


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۶ جمعه ۱۸ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۴۸ چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۶
از خانه ي 936
گروه:
کاربران عضو
پیام: 54
آفلاین
توجه - همیشه - عجیب - پنهان - دیوار -ديوار گذشت - اطمینان - جلب - ضربه - مضحک

هر ميون و هرى براى خريد به كوجه ى دياكون رفتند انها مقدار زيادىبستنىو...خوردند هرميون نكران يول انها بود ولى هرى به او اطمينان خاطر داد. در راه بازكشت توجه انها به دراكو مالفوى جلب شد قيافه ى موزى او كه بر اثر برفى كه از بالا روى سر او ريخته بود مضحك شده بود هرى و هرميون زدند زير خنده و وقتى مالفوى به دنبال صدا ميكشت ان دو خود را زير 1 كارى ينهان كردند
كراب كه با ضربات خود برفها را از روى او ياك ميكرد و ميخنديد .او يس از ياك كردن برفها از خود دوان دوان خود را به اخر كوجه رساند و در تاريكى ديوار نايديد شد.
هرى و هرميون به خانه ى ويزلى ها رفتند و اتفاقات عجيب ان روز را براىرون تعريف كردند


امضا توسط مدیر برداشته شد


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۲۶ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵

بارتیموس کراوچ ( پدر )


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۹ جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۴۷ جمعه ۲۴ شهریور ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 7
آفلاین
روزی هری با هرمیون به مغازه ی جاروی پرنده فروشی رفتند وقتی وارد مغازه شدند توجه آن ها به جاروی نیمبوس 2006 جلب شد. این جارو برای آن ها خیلی عجیب بود .هرمیون به هری گفت : تو این جارو رو برای مسابقه ی کوییدیچ بخر و هری اون جارو رو خرید. وقتی قطار به طرف هاگوارتز حرکت کرد هری جارو را در جعبه ای پنهان کرد . وقتی مسابقه ی کوییدیچ شروع شد هری با اطمینان کامل وارد زمین مسابقه شد . در اواسط بازی هری صحنه ی مضحکی را دید که یک بلاجر محکم به سر الیور وود خورد. بعد از اون آنجلینا توسط بازیکنان تیم اسلیترین به دیوار برخورد کرد و زخمی شد. سپس ناگهان هری گوی زرین را دید و دنبال ان رفت . از پشت دراکو را دید که بسوی ان توپ می رفت . اما جارویش به تندی جاروی هری نمی رفت و هری ان توپ را گرفت و گریفندور برنده شد .
پروفسور اسنیپ از شدت عصبانیت به دیوار ضربه ای زد چون که تیمش باخته بود . پس از گذشت ان بازی برای همیشه تمرینات گروه اسلیترین بیشتر شد.


ویرایش شده توسط ایگور کارکاروف در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۲۰ ۲۰:۳۲:۴۴



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۱۶ جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۸۵

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
سه نفر بودند. با سرعت از سخره ها پایین میرفتند . بدون کوچیک ترین صدایی . تا یه وقت توجه کسی جلب نشه
منظره ی عجیبی بود . بالای کوه یه گروه کاراگاه ایستاده بودن و درست در زیر پای اون ها سه تا مرگخوار داشتن خیلی آروم فرار میکردند. یکی از اون کاراگاه ها داشت گزارش میداد . با اطمینان میگفت کسی توی این کوه ها پنهان نشده . برای اون بالای ها حرفش قابل اطمینان بود . ولی برای مرگخوار های پاین کوه مضحک
حالا دیگه به محل مورد نظر رسیده بودند این قسمت از سخره ها مثل دیوار صاف صاف بود.

یکی از اون ها با چوبدستی به دیوار ضربه زد

یه در مخفی کوچیک باز شد و مرگخوار ها به زور از بین اون گذشتن

حالا باید دستور اربابشون رو انجام میدادن این خیلی سخت تر از فرار از دست کاراگاه ها بود



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۱۸ جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۸۵

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
ایگور از این ور(دیوار) وارد حیاطی شد. میخواست (پنهان) شود ولی منصرف شد.از بغل دیواری (گذشت).ازحیاط به طرف دری رفت.رفت تو.برای اینکه (اطمینان) پیدا کند (جلب) (توجه) کرده است.به در (ضربه) زد.خیلی (عجیب) بود.رییس مثل (همیشه) نبود.اخر رییس مرده بود.فقط جنازش انجا افتاده بود و نامه ای بر روی سینه اش بود.
نامه را باز کرد و خواند.
متن نامه:
خیلی داستان مضحکی بود.


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۲۲ جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۸۵

SataniC PrincE


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۵۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۷
از یه جای خوب توی هاگوارت
گروه:
کاربران عضو
پیام: 95
آفلاین
سوسک بی حرکت کنار دیوار مانده بود تمام سعی خود را می کرد که توجه کسی رو جلب نکنه و از عرض خیابون رد بشه.
اطميناني مضحك دور و بر خودش رو نگاه کرد و بعد اروم تا لب جدول اومد و مث همیشه از جوب رد شد و کنار خیابون ایستاد !!! براش خیلی عجیب بود که اون طرف ها کسی یا ماشینی حرکت نمی کرد !!!


ویرایش شده توسط مارک ایوانز در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۱۹ ۱۷:۲۶:۲۴

ارادت مند ! منه کارمند !
شاهزاده ی شیطانی SataniC PrincE سابق !








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.