هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: فروشگاه لوازم جادویی و سفری ایوانا
پیام زده شده در: ۱۴:۵۶ جمعه ۱۱ شهریور ۱۳۸۴
#88

ایواناold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۰ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۴ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
از تالار خصوصی گریفیندور!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 246
آفلاین
ایوانا:بسه دیگه اندرو نخند اینقدر....حالا یه چیزی پرید از دهنم! زاخی میشه دهنتو ببندی؟! الان مگس میره توش!!!

زاخی:هان..آهان!

اندرو:خب من رفتم!

رزی:کجا؟!

اندرو:دنبال نخودسیاه دیگه!راستی رزی دهنتو ببند وگرنه به قول ایوی....

رزی:خیلی خب بابا...نگو حالم به هم خورد....!

اندرو رفت دنبال نخود سیاه!

ایوی و زاخی بر و بر به رزی نگاه میکنن....

رزی:بله؟! فرمایشی داشتین؟!

زاخی:ببین رزی جان..الان تو هم با اندی برو...ما...

ایوی:ولش کن زاخی....بیا بریم پارک جادوگران قدم بزنیم!

زاخی:البته باید بریم پارک جادوگران ((۲)).....!

و دست در دست هم(!) رفتن بیرون!

اندرو از جایی که قایم شده بود پرید بیرون:

ــ رزی...!مگه نمیدونستی باید این پشه های عشقو تنها بذاریم...؟!


!!Let's rock 'n' ROLE



Re: فروشگاه لوازم جادویی و سفری ایوانا
پیام زده شده در: ۱۴:۴۶ جمعه ۱۱ شهریور ۱۳۸۴
#87

مادام رزمرتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۴ جمعه ۲۴ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۱۹ پنجشنبه ۴ اسفند ۱۳۸۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 127
آفلاین
پست ويلي رو نميدونم چه جوري ادامه بدم بنابراين از پست ايوي ادامه ميدم (با عرض شرمندگي)
_______________
ايوي:مسائل زناشويي ما به تو ربط نداره برگرد سر كارت
زاخي:
اندرو:مي شه بگي چه كاري؟؟؟؟
زاخي:
ايوي:نمي بيني داريم مگس مي پرونيم؟؟؟برو دنبال مشتري
زاخي:
اندرو:بگو برو دنبال نخود سياه
زاخي:
ايوي:هرچي مي خواي اسمشو بذار..........برو ديگه............زاخي؟؟ميشه بپرسم از چي اينقدر تعجب كردي؟؟؟
زاخي: من و تو كي زن و شوهر شديم كه مسائل زناشويي داشته باشيم؟؟؟؟
ايوي:خب نامزدي هم اول ازدواج و زن و شوهريه ديگه !!!!
زاخي:
اندرو كه هنوز از در فروشگاه بيرون نرفته بود يهو زد زير خنده:


[b][size=medium][color=66CCFF]دامبلدور عزيز بدان هر جا كه باشي تا پاي جان ازت حمايت مي كنيم و به تو وفادار خواهيم ماند !!!


Re: فروشگاه لوازم جادویی و سفری ایوانا
پیام زده شده در: ۱۳:۳۸ جمعه ۱۱ شهریور ۱۳۸۴
#86

ایواناold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۰ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۴ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
از تالار خصوصی گریفیندور!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 246
آفلاین
الناز:خب دیگه...زاخی ، ایوانا، من باید برم پیش دوستم...ممکنه از دستم ناراحت شه!

(الی با گونه های گل انداحته رفت!)

زاخی:دوستش؟!دوستش کیه؟! هان...؟!

ایوی:بشین بابا....مگه نمیدونی تو تابستون همه عروسی و نامزدی راه میندازن.. ..فکر کنم چندهفته بعد عروسی ما الی و دوستش نامزد بشن....

زاخی:

ایوی:چیه؟!

زاخی:هان...؟!هیچی....

(تو دلش میگفت لعنت به این شانس!)

ایوی:خب حالا از کجا بریم خرید؟

زاخی:خرید چی عروسی؟

ایوی:نه پس .... آره دیگه! مغاز....یعنی فروشگاه من که لوازم عروسی نداره،داره؟!

زاخی:خب نه....اصلا" میگم بریم لوازم عروسی مامان و بابامو از تو قصرم....(اهم! )...یعنی قصرمون بیاریم چطوره؟! تازه میتونیم نورممد رو صدا کنیم بیاد کمک...بعدش....چیه چرا اینجوری نگاه میکنی؟!

ایوانا:فکر نمیکنی اون وسایل مال عهد بوقه ، زاخاریاس؟!

زاخی:صد بار گفتم منو زاخی صدا کن!

ایوی:منم صد بار گفتم هروقت ازدستت ناراحت بشم میگم زاخاریاس!

زاخی:باشه اوی!!!

ایوی:ببین زاخی...یا ایوانا یا ایوی!

اندرو پرید وسط حرفشون:

ـــ هنوز عقد نکرده دارین سر اسماتون دعوا میکنین؟!


!!Let's rock 'n' ROLE



فروشگاه لوازم جادویی و سفری ایوانا
پیام زده شده در: ۱:۰۲ جمعه ۱۱ شهریور ۱۳۸۴
#85

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۶ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۳۶ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۵
از قدح انديشه دومبول!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 837
آفلاین
ایوانا:دبی پس کوچولوهاتو چی کار میکنی؟؟؟
دبی:خب با خودم میبرمشون دیگه.
ایوانا:آها من گفتم اگر نمیخوای ببریشون یه جنجالی راه بندازیم سر این کوچولو ها
زاخی:اصولا ایوانا عاشق جنجاله من در این مدت کم زندگی با.....
ایوانا:اه زاخی بس کن دیگه.البته فکر نکنی من بدم میادا.نه.بقیه حالشون بد میشه.
زاخی:خب میخوای بریم یه جا دیگه با هم حرف بزنیم. ایوانا:وقت زیاده.بزار فعلا پیش دوستان باشیم.
زاخی:ولی تو برای من از دوستان مهم تری. ملت:
زاخی:ببخشید.یعنی اینکه همه خوبن خب میگفتین
الناز:ایوانا راستی تو گفتی با زاخی رفتی خرید برای مغازه؟؟
ایوانا:آره چطور مگه؟؟؟
زاخی که تازه متوجه الناز شده بود:اوه سلام الناز....
و میره به سمت الناز تا سلام و احوال پرسی و احیانا روبوسی بکنه..
زاخی:آخ ببخشید...
و برمیگرده عقب...خوبی الناز جان؟؟
ایوانا:
زاخی:خب آخه من فامیلی النازو نمیدونم...ببخشید
الناز:راحت باش زاخی جان
زاخی:ممنون.میگم ایوانا النازم جزو اون کساییه که قبل از آشنایی با تو باهاشون دوست بودم.البته الانم دوستم
ایوانا:بله.تویه یکی از عکسایی که بهش نشون دادی دیده بودمش.
الناز:میگم دستتون درد نکنه دیگه مارو دعوت نکردین عروسی..
زاخی:نخیر الناز جان ما هنوز نازمدیم.ایشا الله عروسی تویه همین یکی دو هفته برگزار میشه.
الناز:خلاطه منم دعوت کن دیگه
زاخی:حتما شما از جانب جفتمون دعوت میشی.چون جفتمون میشناسیمت. (زاخی تو دلش:حالا مانیا و کتی رو چه شکلی دعوت کنم؟ )
--------------------------------------



Re: فروشگاه لوازم جادویی و سفری ایوانا
پیام زده شده در: ۲۱:۲۰ پنجشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۴
#84

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۳ پنجشنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۱۲ سه شنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۶
از قاتی اشباح تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 69
آفلاین
الی همین جور یه گوشه نشسته بود که سروکله ی اندی پیدا می شه

اندی:سلام الی
الی:سلام .خوش گذشت؟؟؟
اندی: خیلی خوب بود ....تو که قبل از من رفته بودی
الی:هووومک ..اره ولی من کافه نرفتم
اندی:ولش کن ...کاری هست انجام بدیم ...راستی اوی کجاست؟
الی: با آقای اسمیت... اه انقدر خودش گفته اسمیت تو دهن منم افتاده با زاخی رفته بیرون
اندی: اینم که همیشه بیرووونه....
در همین موقع ایوی وارد می شه
ایوی:سلام دخترا
الی-اندی:سلام ایوی
اندی:میبینم که بازم با زاخی بیرون رفته بودی!!!!
ایوی:زاخی نه آقای اسمیت
اندی:حالا همون که تو می گی!!!حالا کجا رفته بودید؟؟؟
ایوی: هیچی دنبال کارای مغازه رفته بودیم
الی:ایوی..از کی تا حالا دنبال کاای مغازه خودت میری؟؟؟
ایوی:خوب این کارو باید خودم انجام میدادم
الی:اهان پس وجود زاخی هم الزامی بوده
ایوی: اصلا مگه شما ها کار ندارید.برید دنبال کاراتون

ادامه دارد...


فقط گریفندور !!!


Re: فروشگاه لوازم جادویی و سفری ایوانا
پیام زده شده در: ۱۳:۲۸ پنجشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۴
#83

ایواناold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۰ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۴ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
از تالار خصوصی گریفیندور!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 246
آفلاین
دبی...................!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همون موقع که همه زار میزدن.....

ایوانا:بس کنید بچه ها!! دبی همینجا پیش ما میمونه...مگه...مگه...نه دبی؟!

دبی:متاسفم ایوی جان....به دلایل درسی...نمیتونم...!

اندرو:دبی...چند...وقت یه بار...دوباره...می..یای؟!

دبی:گریه نکن اندی....نمیدونم حالا ببینم.....خب دوستان...من دیگه باید برم!

رزی:وایسا دبی....هنوز بقیه نیومدن باهات خداحافظی!

دبی :بقیه؟ مثلا" کی؟

صدایی اومد:من....راستی کوچولوهات کجان دبی؟!


!!Let's rock 'n' ROLE



Re: فروشگاه لوازم جادویی و سفری ایوانا
پیام زده شده در: ۱۳:۲۰ پنجشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۴
#82

برتی بات


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۱ شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۴ جمعه ۹ تیر ۱۳۸۵
از اعماق شهر لندن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 203
آفلاین
برتی و اندی که تازه برگشته ن همه رو میبینن که دارن زار میزنن.
برتی: دبی...نرووو( جلو میره و دبی رو بغل میکنه.)
زاخی:
همه:
دبی:تو دیگه کی هستی؟
برتی: من برتی هستم... عزیییزم...
دبی: من تو رو نمی شناسم
زاخی:
برتی: خوب منم تو رو نمی شناسم.
ایوی: پس چرا داری زار میزنی؟
برتی: امممم...خوب دیدم همه دارن گریه میکنن گفتم حتما دبی شده مدیر سایت بهتره ما هم خودمونو ......(سانسور) کنیم.
همه:
دبی: مدیر سایت؟...من؟...من میگم دارم میرم مدیر سایت چیه؟....
زاخی:
برتی:بابا تو چته زاخی؟ داری دود میکنی....
زاخی ( در حالی که دندون قروچه میکنه): ناموس مردمو ول کن.
دبی که تازه متوجه شده بود سعی میکنه خودشو از دست برتی ول کنه.

برتی:بودی حالا
اندی:
برتی:ببخشید ....خوب پس اگه مدیر سایت نشدی برو دیگه... بای
همه:دبی
برتی:بای دبی...خوش بگذره

دبی:واقعا خوشحالم که تا حالا سعادت آشنایی با شما رو نداشتم.
برتی:همینطوره...

همه:
-----------------------------------
خارج از رول: دبی جان من نمیشناسمت ولی حتما عضو خوبی بودی که همه دارن زار میزنن. پس اگه رفتی دل این بچه ها رو نشکون و زود برگرد.



جلد هفتم کتابهای هری پاتر:"هری پاتر و چهل دزد بغداد."


Re: فروشگاه لوازم جادویی و سفری ایوانا
پیام زده شده در: ۱۱:۴۸ پنجشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۴
#81

مادام رزمرتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۴ جمعه ۲۴ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۱۹ پنجشنبه ۴ اسفند ۱۳۸۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 127
آفلاین
ويليام تو هم از مرحله پرتيا

_____________________

رزي خودشو سريع به مغازه ايوي رسوند

رزي:دبي شنيدم مي خواي بري

دبي:اره ولي سعي مي كنم بهتون سر بزنم

رزي:دبي تو دوست خوبي واسمون بودي تو كلاس رقص تو كلاس من مغازه ي ايوي و ................... ( راستي حالا تكليف كلاس رقص چي مي شه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟) دلم برات تنگ مي شه

همه: ما هم

دبي: من اينقدر عزيز بودم و نمي دونستم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!

ملت:

________________________

حرف اخر:دبي!!!! دلمون واست تنگ مي شه ولي بدون هميشه به يادت هستيم


[b][size=medium][color=66CCFF]دامبلدور عزيز بدان هر جا كه باشي تا پاي جان ازت حمايت مي كنيم و به تو وفادار خواهيم ماند !!!


Re: فروشگاه لوازم جادویی و سفری ایوانا
پیام زده شده در: ۱۰:۵۶ پنجشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۴
#80

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۳ پنجشنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۱۲ سه شنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۶
از قاتی اشباح تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 69
آفلاین
همه تون استعداد زیادی تو خارج از رول زدن دارید
-------------------------------------------------
الی:دبی... دبی نرو دیگه
دبی: منم دوست دارم ولی خوب برام مشکله ولی بلاخره بهتون سر می زنم
الی:خوب ما هم درس داریم . ولی بازم می یام
ایوی: الی بسه .حتما براش مشکله
الی: ایوی تو خودت داشتی تا الان اشک می ریختی که؟؟؟
ایوی: من؟؟؟خوب دبی دوست منه
الی:ایوی یه لحظه بیا کارت دارم
ایوی:نمی شه همین جا بگی؟؟؟
الی:حالا تو بیا اون جا
ایوی: : چیه؟چه کار داری ؟سریع بگو می خوام برم
الی: بیا به این دبی به عنوان یاد گاری یه چیزی این وسایل جدی بده
ایوی: نمی دونم فعلا باید در موردش فکر کنم
الی:ایوی ... یادت باشه اون دوست ما ...
ایوی:گفتم بذار ببینم چی می شه!!!


فقط گریفندور !!!


Re: فروشگاه لوازم جادویی و سفری ایوانا
پیام زده شده در: ۱۸:۴۵ چهارشنبه ۹ شهریور ۱۳۸۴
#79

ایواناold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۰ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۴ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
از تالار خصوصی گریفیندور!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 246
آفلاین
دبی..................!

حالا نمیشه در تصمیمت تجدیدنظر کنی؟!
زاخی تو اشتب زدی؟! و در ضمن......هیچی!

دبی خواهش میکنم! :bigkiss:

اینجا هم فقط نمایشنامه!!


!!Let's rock 'n' ROLE








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.