هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: سازمان کنترل بر روی اصلاح نژادی
پیام زده شده در: ۱۸:۵۳ چهارشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۸۷
#16

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۰۶ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
- خوب هوکی گفت میخواد با من مذاکره کنه!
- مذاکره؟!
- مذاکره؟!
- مذاکره؟!
- جیییـــغ!
ملت محفلی دور تا دور دامبلدور رو گرفته بودن و با چشم هایی گرد شده بهش نگاه میکردند.گرابلی در حالی که پلنگ اسباب بازیش رو ناز میکرد پرسید:حالا میخواین چه کار کنین پروفسور؟ممکنه قصد شومی داشته باشن...
دامبلدور شونه هاش رو بالا انداخت و گفت:مذاکره همیشه بهترین راهه فرزندانم!همیشه مثبت فکر کنید!من به سمت وزارت میرم.مالی؟میشه برام از همون کوفته قلقلی های همیشگیت درست کنی؟!
مالی:البته آلبوس!خوب من متحول شدم ...اگه مرلین خواست و برنگشتی،کوفته ها رو برای مراسمت کنار می زارم...
آلبوس:آفرین!فقط سعی کن یه کم... مثبت تر فکر کنی!
وزارت سحر و جادو- دفتر وزیر
تق تق تق!*
- بفرمایین!
دامبلدور آروم وارد دفتر هوکی شد.عکس جن های خونگی و لرد سیاه( که به عکس پشت کرده بود!) به در و دیوار زده شده بود.میز و صندلی ابری بسیار بزرگ کنار پنجره قرار داشت.
دامبلدور بعد از این که نگاهی به اطراف انداخت گفت : ببخشید،کسی این جا نیست؟
صندلی ابری تکانی خورد.
دامبلدور:
جن خانگی از لای صندلی بیرون آمد و گفت:ببخشید،ام!یه خورده نرم بود!و البته بزرگ!
دامبلدور:
- خوب بنشینید!برم سر اصل مطلب!من میخوام به شما گفت که من تق!*عذر خواست!
دامبلدور:ببخشید این...این هم از عوارض بیماریتونه؟!اَه!
هوکی با چهره ای غضبناک به پیرمرد ریش سفید نگاه کرد و بشکنی زد!
صدایی از پشت در آمد:قربان!تق!مثل این که یادتون رفته آقای دامبلدور برای چی اینجان؟شما برخی توانایی ها رو ندارین!
هوکی آهی کشید و گفت:ببین آقا!تو دانست که من نتوانست جادو کرد.و باید به من کمک کرد.باید به من خون داد.
دامبلدور:هوکی عزیز،میدونی که نتیجه خون دادن یه انسان به یک جانور چی میشه؟فرد گیرنده میمیره!
- منظور این نبود که شما خون داد!منظور این بود شما باید خون داد!یعنی...شما خون اژدها داد!به من داد!
- آهان!خوب زود تر میگفتی!هوکی عزیز!میدونی تهیه این خون برای من چه قدرسخته؟!برادر زن هری توی قسمت بانک خون اژدها ها کلی آشنا داره ولی...بهترین خون ها پیش منه و هر کاری که آسون انجام نمیشه!
هوکی:پس تو چی خواست تا انجام شه؟
- می دونی...خیلی دوست دارم یه بار وزیر شدن رو امتحان کنم!میدونم فشار خونم رو میبره بالا اما خوب،امتحانش که ضرر نداره!؟
هوکی:تو بود پست،تو بود...تق!
- ایش!جن مزخرف ریخت روم!
- مطمئن باش بدون مذاکره ازت اون خون ها رو گرفت!
- بگیر تا صبح دولتت بدمد!تق!*

-------------------------------
تق اول ، آوای در زدن،تق دوم آوای ترکیدن جوش وزیر و تق سوم آوای غیب شدن آلبوس دامبلدور بود!و این است جناس تام ورژن جدید!


ویرایش شده توسط چارلی ویزلی در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۲۳ ۱۹:۰۳:۳۸

دلم تنگ شده برات
چون نیستی اینجا برام
من فرشته ی قصه گو تو بودی تو شبام

تصویر کوچک شده


Re: سازمان کنترل بر روی اصلاح نژادی
پیام زده شده در: ۱۹:۴۵ سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۷
#15

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
- چی به محفل حمله کنیم؟ نه قربان این کار اشتباهیه...باید از راه دوستی وارد بشیم

- هان؟ آره اینم فکر بدی نیست...من خون اژدها میخوام

بلیز و هوکی دوباره نقشه کشیدن و تصمیم گرفتن که از راه دوستی وارد بشن و از آلبوس خون اژدها رو بگیرن.

- خب...حالا چی کار کنیم بلیز؟

- قربان باید بهشون خبر بدیم که یه جا همدیگرو ببینیم...به قول معروف باید باهاشون مذاکره کنیم.

- اه...من حالم از مذاکره و جلسه و این چرت و پرتا بهم میخوره راه دیگه ای به ذهنت نمی رسه؟

پلق

- هوعع(گلاب به روتون افکت بالا آوردن) قربان یه تیکش رفت تو حلقم...اوه اوه داره همون جا زگیل درمیاد...هوععع

خانه گریمالد


- عمو آلبـــــــوس...عمو آلبوس...چقدر خون اژدها داری؟

در همین حین ناگهان یویوی جیمز مستقیما با صورت دامبلدور برخورد و فریادی زد:
- آآآآآخخخخ...به تو چه پسر؟...همیشه مزاحمی؟ برو دنبال کارت...

همین که این حرف رو زد جینی وارد شد و مستقیما به آلبوس نگاه کرد، آلبوس که دید اوضاع بدجوری ضایع شد، گفت:
- به پسرم منظورم اینه که، یکم آروم تر خب...ببین چشم عمو رو درب و داغون کردی. دیدی؟ حالا برو تو اتاقت(و زیر لب گفت: بدو که دیگه نبینمت)

دینگ دانگ...

- جیمز بدو ببین کیه...

- عمو یه پاترونوس از طرف وزیره...

- چرا زنگ زد؟ نکنه از این محافظا خریدین؟

جینی از آشپزخانه فریاد زد:
- پروفسور من خریدم...دیدم به درد میخوره صد گالیون دادم و خریدم.

- ضد گالیون؟ مبارک باشه...

و با هزار زور و ضرب از جاش بلند شد و به سمت در حرکت کرد و با موجودی عجیب الخلقه رو به رو شد. پاترونوس با صدای هوکی شروع به حرف زدن کرد:
- آلبوس دامبلدور...من وزیر سحر و جادو میخوام تو رو ببینم...یعنی میخوام یه مذاکره بات داشته باشم...قرار ما وزارت سحر و جادو...


[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: سازمان کنترل بر روی اصلاح نژادی
پیام زده شده در: ۱۸:۳۱ سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۷
#14

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۸ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
از لرد سیاه اطاعت میکنم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 388
آفلاین
در گریمالد
آلبوس دامبلدور لبخندی نثار لیلی لونا کرد و سرش را به علامت تایید تکان داد.
جیمز: عمو عمو، میشه به منم بدید برم یکم پول دربیارم؟ این عله به من پول نمیده خودش تو بچگی هرچی خواسته خورده حالا نمیزاره من بخورم. عقده ای شدم.
آلبوس دامبلدور لبخندی زد و...
زیییینگ
و گفت:جیمزی حالا که خون اژدها میخوای برو ببین کیه در میزنه؟
جیمز درحالی که خودشو غرق در شکلات های قورباغه ای میدید به سمت در رفت و درحالی که هنوز درتوهمات غوطه ور بود دررو باز کرد.
نوری ابی رنگ به شکل گوسفند وارد شد.
جیمز ییهو هوشیار شد. ازکی تاحالا پاترونوس ها در میزنن؟
(تبلیغات: با خرید طلسم محفوظ کننده دامبلدور، هم اکنون مانع ورود هرچیزی به خانه تان مگر از در و بااجازه ی خودتان شوید. حتی پاترونوس ها را نیز در پشت دیوارها نگاه دارید. برای خرید به خانه گریمالد مراجعه نمایید)
دوربین زاویه شو تغییر میده و آلبوسو نشون میده که هرلحظه اخماش بیشتر تو هم میره و مدام از سرش دود خارج میشه.
گوپس
-هووووی...
-ببخشید شما؟
-من؟ من از اداره حمایت از محیط زیست اومدم. بوقی خیلی کم هوا آلوده است تو هم بیشتر آلودش میکنی؟ به جای دود بگو اکسیژن خارج میشه. اوکی؟
-اوکی
گوپس
آلبوسو نشون میده که هرلحظه اخماش بیشتر تو هم میره و مدام از سرش دود... یعنی اکسیژن خارج میشه
روز بعد، خونه مورفین
-اینجا رادیوپاتربان، هم اکنون میزبان بزرگترین جادوگر قرن، آلبوس دامبلدوره.جناب دامبلدور سخنان خودتون رو بفرمایید
-سلام،میخوام سریعا برم سر اصل مطلب. یه نکته ای که تمام محفلی ها و دشمنان پلیدی رو خوشحال کنه.اول اینکه همونطور که میدونید وزارت خونه زیردست سیاهی شده و باعث رشد مرگخوارا شده. مفتخرم به اطلاع برسانم، دیروز پاترونوس هوکی به دستم رسید که از ما تقاضای کمک کرده بود و ازمون درخواست خون اژدها کرده بود و این نشون میده اون به بیماری فشفشه ساز مبتلا شده که باعث ازبین رفتن نیروی جادویی میشه.اما من همینجا اعلام میکنم هرگز، به سیاهی کمک نخواهم کرد. هوکی نمیتونه از من حتی یک قطره خون اژدها دریافت کنه. طبق اطلاعات من هوکی الان صورتی پر از زگیل هایی داره که مدام منفجر میشه و تعداد بیشتری رو تولید میکنه و با نزدیک شدن به هرنفر اونو آلوده میکنه. به همین خاطر از شما میخوام برای خرید طلسم محافظ صورت به گریمالد بیایید. چیکار کنیم زندگی خرج داره دیگه. و اهممم خب همین.امیدوارم بزودی بفهمیم این زگیل ها راه نفس وزیر سحر و جادو رو بسته و مرگش رو شاهد باشیم.

هوکی با عصبانیت درحالی که مدام زگیل های بیشتری رو صورتش در میاد رادیو را با یک لگد به دونیم میکنه و رو به بلیز فریاد میزنه: همین حالا تمام نور ممد ها و کورممد ها رو جمع کنید، وقتشه که محفلو نابود کنیم



Re: سازمان کنترل بر روی اصلاح نژادی
پیام زده شده در: ۱۵:۳۵ سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۷
#13

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
دووو...
فرت!

شال دراز و کثیف و بوگندوی مورفین گانت از جلوی چهره ی دراز (!) و کثیف و بوگندوی مورفین گانت کنار رفت.

فریاد بلیز به گوش رسید: وزیــــر! این مورفینه!
هوکی با حالت رویایی: آره بلیز، این بود مورفین...

در توهمان هوکی :

جن خانگی از مقابل صف مرگخواران عبور میکرد و تک تک آنها – از جمله ولدی- به دست بوسیش مشغول بودند و حالا این مورفین بود که در حال پاچه خواری بود.

معاون وزیر، با عجله به سمت مورفین که بر روی زمین گلوله شده بود دوید و او را با شدت بلند کرد.
مورفین:

همان لحظات - خانه ی گریمالد :


نوه های محفلی آلبوس دامبلدور و کلا نسل جدید سفیدا، دورادور پیر ریش سفید نشسته و با دل و جان به داستان هایش گوش می دادند:

- بله بچه های من، و این عمو دامبلدورتون بود که بلاخره تونست کاربرد های خون اژدها رو کشف کنه و ...
- پروفسور دامبلدور؟ خون اژدهای اصل خیلی کم یابه! شما اونو دارینش؟

آلبوس دامبلدور لبخندی نثار لیلی لونا کرد و سرش را به علامت تایید تکان داد.
و اما در همین لحظات، مایل ها دورتر از قرارگاه محفل ققنوس، بلیز زابینی با خشم یقه ی معتاد مفنگی را چسبیده و با شدت تکانش می داد :
- مرتیکه ی بوقی! این چی بود به وزیر زدی؟ سوءقصد به جان وزیر!؟ تو اصن فک نکردی شایـ...

پلق!


صدای ترکیدن تک جوش بلیز زابینی که با ظاهر شدن شش جوش دیگر در پیشانیش همراه بود، حرفش را قطع کرد. بلیز ناله ای کرد، اما نه تنها به خاطر شش جوش جدیدش...

مورفین: ول کن یقه رو لامشب! بلیژ منم خون اژدها لاژم دارم!


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۲۲ ۱۶:۰۶:۴۲


Re: سازمان کنترل بر روی اصلاح نژادی
پیام زده شده در: ۱۵:۰۵ سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۷
#12

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۵۶ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۳
از تو دورم دیگه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 586
آفلاین
- آروم بزنیا مردک.. وگرنه می دم بفرستنت بند جادوگران آزکابان!
- نترشید قربون.. مور..یهنی چیژه ..من به کارم واردم!

جادوگر که کسی نبوده جز مورفین گانت در جواب به هوکی جمله بالا رو میگه و لبخند می زنه تا از شدت حالت تهوع چندتا جوش دیگه ی هوکی هم بترکه!

مورفین سوزن رو بیرون می کشه و از اتاق خارج میشه.

در توهمات هوکی:
هوکی که شمایلی عجیب و خارق العاده رو برای خودش تصور می کنه از روی پشت چند ممد که به حالت خمیده در اومدن تا وزیر با زمین تماس برقرار نکنه و خاکی نشه؛ در حال عبوره.

کمی جلوتر سفینه ی فضایی مافوق سری وزیر اعظم که اولین سفینه ی فضایی در جهان جادوگری با دری باز آماده ست تا وزیر اعظم سوارش شه و به فضا بره!

- واو.. الان به سمت بلاتریکس پرواز می کنم.. نه بلاتریکس خوب نیست.. قلب العقرب فکرکنم بهتر باشه! .. عهه.. عهه.. چرا می لرزه.. عهه کی داره تکون می ده.. صد بار گفتم بندری زدن ممنوعه!

هووشت!
پایان توهم

- قربان الان حالتون بهتر شده؟.. الان حس می کنید قدرت جادوییتون رو به دست اوردید؟

جسمی که قبلا هوکی خوانده می شد و الان چیزی در حد توپ چهل تیکه بود غلتی روی تخت می زنه، یک نفس عمیق میکشه و میگه:

- آره بلیز.. خیلی بهتر شدم.. هووم.. قدرت رو حس می کنم بلیز.. حس می کنم قوی تر شدم.. براد پیت که خیلی پیش پا افتادست الان فکر می کنم دیوید بهکامم(!).. هوووم.. کوه رو می ذارم رو دوشم.. رخت.. هن؟.. رخت چی رو می پوشم بلیز؟

قبل از اینکه بلیز حرفی بزنه در کهنه و رو به سنگواره ی اتاق قیییژی صدا می کنه و جادوگر یا همون مورفین وارد میشه..

- خب قربون فعلا می تونید تشریف ببرید.. ولی فردا هم باید بیاید و گرنه... اوهو.. اوهوو ..عووهو.. عهغغوو..(افکت سرفه!)

- مرد!.. عهه.. مرد.. بگیرش بلیز!
- خو من چیکار کنم.. نمیر بوقی.. بلند شو ..بلند شو!

مورفین کف زمین پخش شده و قصد داره با سرفه هاش دل و روده ی خودشو پخش کنه وسط اتاق. هوکی هم دوباره در اوهامات خودش به سمت سفینه اش گام برمی داره.

- ععووو غغییههی!.. خخخخ..

دو غلت دیگر کافی بود که شال کهنه ی مورفین از جلوی صورتش کنار بره..
یک..


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۲۲ ۱۵:۰۹:۴۲

باید از چیزی کاست.. تا به چیزی افزود!تصویر کوچک شده


Re: سازمان کنترل بر روی اصلاح نژادی
پیام زده شده در: ۱۲:۲۳ سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۷
#11

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
- جیگر زلیخا... فرد اعلا... اکسیر جوونیه جون شما
- تخم بازیلیسک... درجه یک... اوریجینال... اصل ژاپن
- مرگ موش، مرگ داکسی، مرگ کوتولو، مرگ جنهای پیر و به درد نخور خونگی

هوکی: همین الان چن تا ممد بفرست سراغ این عجوزه تا دیگه جنس غیر قانونی نفروشه!
بلیز: قربانت گردم، اینجا با ساپورت مالی وزارت می چرخه.نصف جنساشونم تقلبیه. یادتون رفته؟

هوکی آهی میکشه و به دنبال بلیز راهش رو توی کوچه ی تنگ و کثیف ناکترن ادامه میده در حالیکه به شدت مشغول خاروندن سرشه و با ترکیدن هر زگیل،روی محل عفونتش ده تا زگیل دیگه سبز میشه.

- هوکی به این جورابای نایلونی حساسیت داره!
- شما اصرار داشتین با چهره ی مبدل بیاین، من که گفتم همین قیافه از صد تا لباس مبدل بدتره!
- در نمیاد، اه.. اه... گیر کرده بلیز! چسبیده به این زخما. بیا به هوکی کمک کن.
- منو از این یه کار معاف کنید قربان!
- تو هم قدرتت به فنا رفته؟
- اه، اصلا یادم نبود. الان درستش میکنم...هممم... آهان...

بلیز زیر لب وردی رو زمزمه میکنه و چوبدستیش رو دو دور می چرخونه.
جوراب با شدت تمام از سر هوکی کنده میشه و چرک و کثافتش به شدت روی سر و صورت بلیز می پاشه. به سرعت اولین زگیل بلیز هم درست وسط ابروش در میاد.

- من استعفا میدم، من استعفا میدم، صورت زیبای من به خاطر وجدان کاری داره نابود میشه، من استعفا میدم.
- تو هم خون اژدها لازم شدی!

- هی، خون اژدها میخواین؟

هوکی و بلیز به سرعت به طرف منبع صدا بر میگردن، جایی که یک جادوگر با کمر خمیده و دستانی دراز و استخوانی مقابل اونها ایستاده. صورتش قابل تشخیص نیست چون کلاه ردای پوسیده اش که بوی گندش بلند شده رو تا روی دماغش پایین کشیده و فقط موقع حرف زدن، دندون های سیاه و فاصله دارش به چشم میاد.

بلیز که به شدت سعی میکنه به زگیلش دست نزنه، جواب میده:

- آره، آره. تو خون اژدها داری؟
- دنبال من بیاین!

هوکی نگاهی به بلیز میندازه و هر دو دنبالش به راه می افتند. بلیز که مشغول خاروندن پیشونیشه، با لحن متفکری زمزمه میکنه:

- چقدر جنس صداش آشناست!!
- آره، آره. مث کی حرف میزنه....
- اژ این طرف!

بلیز و هوکی: اژ؟


جادوگر مرموز که چند قدمی جلوتر حرکت میکنه وارد یک کوچه ی فرعی میشه و بعد هم میره توی یه کوچه ای که بن بسته و جلوی یک در زنگ زده و شکسته که ارتفاع کمی هم داره متوقف میشه. بدون اینکه سرش رو برگردونه، میگه:

- شدا اژتون در نیاد. بیاین تو!

در ورودی به اتاقکی تاریک باز میشه که تار عنکبوت از در و دیوارش آویزونه و بوی تعفن همه جا رو پر کرده.

- همینژا منتژر باشین.

و به طرف پرده ای که در گوشه ای از اتاق کشیده ان میره و دقیقه ای بعد با یک سرنگ که مایعی شیری رنگ توشه بر میگرده.

- تنها راه خوب شدن شما اینه که خون اژدها بهتون تژریق بشه. اول تو که حالت خراب تره. بعد بده به این دوشتت.

در افکار جادوگر:

این خنگا عمرا بفهمن که این محلول مورفینه و خون اژدها نیشت. اژ فردا خودشون میان اژ من جنش میخرن. این اشت قدرت تونی مونتانا!

و سوژن یعنی سوزن رو وارد بازوی هوکی میکنه.
.
.
.


ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۲۲ ۱۳:۳۵:۰۰

تصویر کوچک شده


Re: سازمان کنترل بر روی اصلاح نژادی
پیام زده شده در: ۲۳:۴۶ دوشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۷
#10

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
- پس به خون اژدها نیاز دارم؟ چی کار کنم؟ از کجا بیارم؟ بلیــــــــــــــــز!

پلـــــــــــق
(افکت پکیدن یکی دیگر از جوشهای صورت هوکی)

- بله؟...با من کاری داشتی؟اه اینا چیه رو در و دیوار؟ همین الان دادم اتاقو تمیز کردن بازم یکی دیگش ترکید؟

- بلیز خون اژدها از کجا بیارم؟ میدونی جقدر قیمتش زیاده؟ همه مالیاتا رو، رو هم بذارم نمیشه اونقدری که اینا گفتن بخرم...

- نیم لیتر دیگه نه؟ این مقدار تو لندن خیلی کمه...باید از یه جای دیگه بیاریم...یا شایدم بهتر باشه بدزدیم!

- هان؟ هر کاری میخوای بکنی بکن...فقط زود

پلــــــــــــق

- اه...جناب وزیر! حالمونو بهم زدیا...

هوکی و بلیز بالاخره تصمیم گرفتن که نیم لیتر خون اژدهایی رو که دکتران اربعه تجویز کرده بودن رو از یه جه بدزدن.(برایی که کسی پی نبره خودشون دست بکار شدن) اما یه سوال پیش اومده بود...از کجا؟ به همین جهت تصمیم گرفتن هر کدومشون با لباس مبدل به دیاگون برن و سروگوشی آب بدهند، تا متوجه بشن خلافکارا از کجا خون اژدها میارن.

در کوچه دیاگون


بلیز ردایی بلند به تن کرده بود و کلاهی بوقی شکل بر سرش گذاشه بود و دهان و دندان و بینی و کلا صورتش رو جز چشماش ر وبا شالگردن پوشانده بود.

هوکی هم برای اینکه خدایی نکرده کسی چهره ی زیباش رو نبینه یک عدد جوراب زنانه روی سرش کشیده بود و شالگردنی را نیز به دور سر بسته بود. کلاه نداشت اما ردایی سیاه و بسیار زاقارت به تن کرده بود. بالاخره وارد عمل شند.

- حالا چی کار کنیم؟...اوی بلیز با توئما!...

- بله؟

- میگم حالا چی کار کنیم؟

- به نظر من الان یه سر بریم کوچه ناکترن اونجا قاچاقچی خون زیاد پیدا میشه.

آن دو به طرف کوچه ناکترن حرکت کردند. هوا بوی نای عجیبی میداد، کوچه تاریک بود و گاه گاه پرندده ای سیاه از کنارشان رد میشد، مردمان آنجا برای جادوگران و ساحران ممولی خیلی عجیب به نظر میرسیدند، اکثرا ردایی سیاه به تن داشتند.آنها آرام آرام در کوچه قدم بر میداشتند تا هر صدایی را بشنوند....


ویرایش شده توسط پروفسور گرابلی پلنک در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۲۱ ۲۳:۵۱:۳۸

[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: سازمان کنترل بر روی اصلاح نژادی
پیام زده شده در: ۲۳:۳۱ دوشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۷
#9

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
بلیز: همممم بذار ببینم ...پخیوس!
بلیز چوبدستیشو یه تکون میده و روبالشی کثیف هوکی از وسط جر میخوره ...
هوکی: ها ... لباس تنم نیست! این چه حرکتی بود؟
بلیز: همممممم هیچی .. داشتم امتحانت میکردم .. میخواستم مطمئن شم که جادوتو از دست دادی و عکس العمل جادویی نشون نمیدی ...
هوکی: خب حالا مطمئن شدی؟
بلیز: آره ... راستی ... شپلخیوس ...

گِره لُنگ هوکی از دور پاش باز میشه و می افته پایین ...
هوکی!!!!!!!!!!
بلیز

چند لحظه بعد ...

هوکی یه گوشه اتاق نشسته و شدیدا داره زور میزنه تا بلکه چند جرقه جادو از خودش تراوش کنه و عده ای ممد هم از اطراف دست های هوکی رو گرفتن و دارن میکشنش تا بلکه اثر زور زدن ها دو چندان شه ... در سویی دیگر بلیز سرگرم رایزنی با عده ای از شخصیت های برجسته بین المللی جهت مقابله با این بحران خفنه ...

بلیز: الو ... کی پشت خطه؟
- گاگول ممد به گوشم ...
بلیز: دکتر ها رو که نکشتین هنوز؟
گاگول ممد: نه الان قراره بندازیمشون جلوی تمساح ها ... گوهاهاها!
بلیز: نه نه .... ندازینشون ... دستور قبلی لغو شده ... برشون گردونید
گاگول ممد: ولی ما میندازیمشون جلوی تمساح ها چون میدونم میخواین ما رو امتحان کنین ... دستتونو خوندم ... گوهاهاها!
بلیز: !!!!!! من معاون اول رئیس سحر و جادو هستم بهت دستور میدم که ما دکتر ها رو زنده میخوایم ...
گاگول ممد: منم سردسته گاگول های محلمون هستم و در کمال صحت و سلامت عقلی آعلام میدارم که این دکتر ها باید به سزای اعمال پلید و ضد بشریشون برسن!

بلیز: واقعا که خیلی گاگولی!
گاگول ممد: خودت گاگولی!
بلیز

یک ساعت بعد ...

هوکی: پس نمونه آزمایش ادرارمو چی کار کردین؟ اصلا من نمونه ادرارمو میخوام ... نمونه ادرارمو پس بدید ...
بلیز: جناب وزیر به اعصابتون مسلط باشید .... دکترا دارن روش کار میکنن ...
هوکی: بازم همون دکترا؟ ... ای خداااااااااا!

همون لحظه یکی از جوش های روی نوک دماغ هوکی جلوی چشم ملت حاضر همینجور بزرگ و بزرگتر میشه تا اینکه میترکه و محتواش میپاشه روی سر و صورت هوکی ...
هوکی

یافتیم ... یافتیم ....!

در همون اثنا سر و صدایی از بیرون اتاق شنیده میشه و به دنبالش در اتاق به صورتی بس انتحاری باز میشه و خیل چهار نفری دکتر ها وارد میشن ...

دکتر شماره 1: نتایج خیره کنندست آقا ...
دکتر شماره 2: چرا ساکتید دکتر شماره 4 ... بگید ما به چه نتایج دست نیافتنی ای دست یافتیم ...
دکتر شماره 4: بله ... به راستی که ما بالاخره فهمیدیم که وزیر شما انسان نیست .. بلکه یکی از گونه های ناقص الخلقه و اشتباهات طبیعی در .....

هوکی!!!!!!!!!

دکتر شماره 3: دکتر شماره 4 لطفا نتیجه نهایی رو بگید ...
دکتر شماره 4: آها ... ما برای درمان این بیماری خطیر به خون اژدها احتیاج داریم .... البته ... اصولا اژدها وجود ندارد .. اما بر طبق معادلات ما گویا خونی با این ویژگی ها میتواند وجود داشته باشد ... و این خون، خون هیچ جونوری نیست مگر اژدها!
دکتر شماره 1: به عبارتی تنها خون یک اژدها میتواند چنین ویژگی هایی رو داشته باشد ...
دکتر شماره3: آیا منفی معادله رو خوردین؟ اژدهای شاخدار آقااا!
دکتر شماره 2: من فکر میکنم دکتر شماره 1 و 4 به نوعی بیماری هاری مبتلا شدند که منفی معادله رو خوردند ...
و این مکالمات و البته خود داستان ادامه دارد ...




Re: سازمان کنترل بر روی اصلاح نژادی
پیام زده شده در: ۲۲:۰۹ دوشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۷
#8

هوکیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۶ سه شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۴۴ چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۹
از جزاير بالاك
گروه:
کاربران عضو
پیام: 173
آفلاین
و بعد ، هر چهار مشنگ ، به شاهكار خفته روي تخت نگاه كردند....
هوكي باند پيچي شده در مقابل آنها روي تخت وزارتي آرام خوابيده بود.

چند ساعت بعد

چند عدد ممد آيينه تمام قدي رو جلو هوكي گرفته بودن و چند ممد ديگر مشغول باز كردن باندهاي دور بدن وزير سحر و جادوي اصلاح شده بودند ، بلاخره تمامي باندها باز و هوكي با بدن جديد خودش مواجه شد ، ابتدا خودش رو نشناخت و با فحش و دري وري از شخص درون آيينه خواست بره كنار تا اون بتونه خودش رو توي ايينه ببينه ، اما بعد از مدتي تلاش بي نتيجه با اين حقيقت تلخ مواجه شد كه موجود درون آيينه ، كسي نيست جز ... خودش !!!

هوكي: مرتيكه هاي بوقي آخه اين كجاش شبيه براد پيته ؟! والله براد پيت اگه شش ، هفت بار هم 18 چرخ از روش رد بشه بازم اين شكلي نميشه !!!!!!
پزشك شماره 1:واقعا فكر نميكرديم با اين شاهكار و تحول بزرگ در علم پزشكي اينقدر ناشايست برخورد بشه ، اين پديده اصلاح نژاد در اين سطح گسترده واقعا يك شاهكاره.
هوكي دستي به زگيل هاي ايجاد شده روي دماغ و پيشونيش و جمجمه ي برآمده و بزرگتر از حد معمولش ميكشه:اين زيگيلا شاهكار پزشكيه ؟! باور كن گراوپي هم در حال حاضر قشنگ تر از منه ... بليـــــــــز .. بگيريد اين پزشكاي زبون نفهم رو بكشيد .. گند زدن به قيافه من.

چند روز بعد

هوكي عكس هاي قبلي خودشو داره نگاه ميكنه و هاي هاي گريه ميكنه ، بليز كه اين وضعيت رو ميبينه در راستاي دلداري دادن به وزير پا پيش ميذاره.

_هوكي ، اينقدر خودت رو عذاب نده ، تو از اولشم خيلي زشت و بد قيافه بودي ، حالا يه كم بيشتر يا كمترش كه فرق نداره ديگه آب از سر تو گذشته ، فوقش به مردم ميگيم آبله اژدهايي گرفتي .
_بليز تا نزدم اون جفت چشاتو از كاسه درآرم ساكت شو ، من همونجويشم هزار هزار تا از اين ساحره ها برام ميميردن ، اما الان چي ببين به چه روزي افتادم ، تازه ناراحتي من از قيافه ام هم نيست يه مشكل ديگه دارم كه خيلي بزرگ تره.
بليز : چه مشكلي ؟!

هوكي دستش رو در هوا برد و بشكني زد ، هيچ نشانه اي از جرقه هاي جادويي كه معمولا در اين حالت ايجاد ميشد نبود.
_من جادومو از دست دادم!!!!
بليز با چشم هاي گرد شده از تعجب به هوكي خيره شد:


ویرایش شده توسط هوکی در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۲۱ ۲۲:۱۴:۲۲

آیینه خود بین
-------------------------------------
[url=http://www.jadoogaran.org/edituser.php]انجام اصلا�


Re: سازمان کنترل بر روی اصلاح نژادی
پیام زده شده در: ۱۸:۴۳ سه شنبه ۸ بهمن ۱۳۸۷
#7

آریانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۱ دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۲
از كنار آرامگاه سپيد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 197
آفلاین
- دكتر شماره ي دو! آخه اين چه وضعشه؟ سوزن رو بايد درست فرو كني...مثل من!
و بعد محكم سوزن رو درون پوست بدن هوكي فرو كرد. ( نكته: هوكي بيهوش است )

دكتر شماره ي سه با عصبانيت سوزن رو پس گرفت و گفت: نخير! اين سوزن يه چيزي كم داره....
دكتر شماره ي چهار فرياد زد: نخ!
ناگهان اخم دكتر شماره ي سه تبديل به لبخندي مليح شد: درسته! پس... اون نخو بيارين!

پزشكان مشغول نخ كردن سوزن بودند كه بليز از پشت در اتاق عمل فرياد زد: كي تموم ميشه؟

پزشك شماره ي يك كه با دقت و ظرافت ، نخ را به سمت سوزن هدايت ميكرد گفت: آخرشه!
مدتي طول كشيد تا سوزن را نخ كردند ، سپس پزشك شماره ي چهار مشغول دوختن شد.
- هي! چي كار ميكني پزشك شماره ي يك؟ چرا داري لبهاشو به هم ميدوزي؟

پزشك شماره ي يك دست از دوختن برداشت و در حالي كه متفكرانه به تك تك پزشكان نگاهي عميق مي انداخت گفت:
- پس كجاشو بايد بدوزم؟
مدتي كوتاه ، تمام پزشكان به فكر فرو رفتند. عاقبت پزشك شماره ي 3 گفت:
- اگر اشتباه نكنم ، كتابي را چند سال پيش خريده بودم با عنوان * دوخت و دوز در خانه * . فكر ميكنيد اين كتاب تا چه حد به ما كمك ميكنه؟

پزشك شماره ي چهار سري تكان داد و گفت: نه! اين راهش نيست. به نظرم بايد از آخرين فني كه بلديم كمك بگيريم.

پزشك شماره ي دو با ترديد گفت: يعني...اين كار عملي ميشه؟

پزشك شماره ي يك با جديت تمام ، جديتي كه يك پزشك سختكوش و وظيفه شناس در جامعه بايد داشته باشد ، رو به ديگر همكارانش گفت:
- حق با پزشك شماره ي ...شماره ي ....شمارت چند بود؟
- چهار!
- آهان! حق با پزشك شماره ي چهاره! بايد اين كار رو انجام بديم.

ناگهان تمام پزشكان هم زمان از جا بلند شدند و به سمت هوكي خفته رفتند.
- چاقو!
- قيچي!
- پنس!
هر چهار پزشك ، با جديت ، در حالي كه دانه هاي عرق بر پيشانيشان به چشم ميخورد ، دست به كار شده بودند.

چهار ساعت و 35 دقيقه ي بعد:

پزشك شماره ي چهار: ما...ما موفق شديم.
پزشك شماره ي سه: كارمون حرف نداشت!
پزشك شماره ي دو: حيرت انگيزه!
پزشك شماره ي يك: تبريك ميگم!
و بعد ، هر چهار مشنگ ، به شاهكار خفته روي تخت نگاه كردند....


خوشبختي به سراغ كسي مي رود كه فرصت انديشه درباره ي بدبختي را ندارد.







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.