هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۶:۱۸ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۷

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
از وجودم قدری نام و نشان هست که هست
ور نه از ضعف در آن جا اثری نیست که نیست


برای روشناییها

لرد: چی؟یکی اتز محفلیا بشینه روش؟ اونم هفت دقیقه؟ این امکان نداره، وای سیبل...کروشیو، همیشه دیر میای! تازه با خودت بمب هم میاری؟

بلا: ارباب، چاره ای نداریم...باید یه کاری بکنیم!

- چی کار کنم؟ باید فکر کنم...اون لعنتی چقدر وقت داره؟

- قربان...دو ساعت و هیژده دقیقه و ...

- خب نمیخواد بقیشو بگی...

در همون لحظات نزد محفلیون


هوا به شدت تاریک بود و نور اندک چوبدستی ها تا دو سه متری محفلی ها رو روشن میکرد. آلبوس متفکرانه نشسته بود و فکر میکرد که:
- یافتم... ...باید یواشکی بگردیم دنبالشون.

محفلیا که از ایده ی خردمندانه( )رهبرشون خوشحال شده بودن...شروع به دست زدن کردن:
-

- خواهش میکنم...من متعلقم به شما...کافیه، خب تدی و جیمز از راست شروع به گشتن کنید، گرابلی و آندرومیدا هم از چپ، من و داوشم هم از این وری میریم.

و با دست پشت سرش ر ونشون داد.(شفاف سازی: جلو شون دیفال بود)
همگی راه افتادن.

دقایقی بعد نزد مرگخوارا


ولدی در حال خاراندن کله کچلش بود که ناگهان احساس کرد چیزی با شتاب به سرش برخورد کرد.

آخ

- این چی بود؟

- ارباب مورفین بود وایساده خوابش برده بود، افتاد رو سر شما.

- کروشیو مورفین...

ضربه ای که به سر لرد وارد شده بود باعث شد...مغزش به کار بیفته:
-یافتم، باید بگردیم دنبالشون و یکیشونو بدزدیم. بهترین راه همینه.مونتی و سیبل برید به راست. من میشینم همینجا.بقیه هم هروری دلشون خواست برن.

مرگخوارا هم به خاطر نقشه و دستور عمیات خردمندانه لردشون به دست زدن مشغول شدن:
- ایول لرد...ماشالا ..سوت جیغ دست هورا!!1

....


ویرایش شده توسط پروفسور گرابلی پلنک در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۲۶ ۱۹:۰۵:۳۷

[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۳:۳۷ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۷

سیبل  تریلانیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۷ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۱۷ یکشنبه ۶ تیر ۱۳۹۵
از برج شمالی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 150
آفلاین
پست ماموریت

-چی؟ کسی منو صدا زد؟
سیبل با چشمای قورباغه ای اش که از خواب آلودگی پف کرده بود و قیافه ی غیر قابل تحملی بهش داده بود وارد نیروگاه شد و آخرین در باز رو پشت سرش بست.
سیبل در حالیکه به سختی سعی میکرد با دست تکان دادن و پریدن و اینا توجه لرد رو روی نقشه به خودش جلب کنه با صدای جیغ جیغی اش گفت:
-ببخشید لرد سیاه...من خواب موندم...خواب...میشنوین؟ میبینین منو؟ منو بخشیدین؟

لرد با استفاده از بی سیم اش صداهای خصمانه درمیاره.
لرد: ایندفعه هم دیر اومدی ماموریت....ایندفعه دیگه اخراجی سیبل تریلانی...مگه دستم بهت نرسه...

سیبل که از ترس کم مونده بود نیروگاه رو مورد عنایت خودش قرار بده برای خودشیرینی دستش رو میبره توی کیفش تا گوی اش رو دربیاره و یه پیشگویی بکنه.
سیبل: الان یه پیشگویی میکنم لرد عزیزم...کجاس این گوی؟!!...آها ایناهاش...اینکه سیاهه! گوی من که سفیده... این چرا...

بلیز ناگهان فریاد میزنه:
-بــــــــمـــــــــب! بمب! اون بمب ساعتیه دست سیبل! فرار کنید...

مورفین:نگران نباشید. من یکی اژ درا رو باژ گژاشتم..

بلاتریکس: همونی که سیبل پشت سرش بست؟

مونتی سریع بیل اش رو بیرون میاره تا به تعداد مرگخوارها گور بکنه!

مورگانا که کاملا خونسردی اس رو حفظ کرده بود بمب رو از سیبل گرفت و به شمارش معکوس ساعت نگاه کرد...
-دو ساعت و بیست و سه دقیقه و سی ثانیه و چهل و چهار صدم ثانیه!

بلیز: این بمب لعنتی چجوری منهدم میشه؟ ها؟
بلا: من قبلا از این بمب ها دیدم... فقط یه راه داره...
همه: چـــــــــــــــی؟
بلا: این بمب ها به گرمای بدن یه سفید احتیاج دارن تا منهدم بشن. یه محفلی باید هفت دقیقه بشینه روش...بعد از هفت دقیقه از توش یه جونور میاد بیرون!
بلیز: چه جونوری؟؟!!!
بلا: هووم...اون دیگه معلوم نیست...شانسیه!...حالا چطوری یه محفلی رو راضی کنیم روش بشینه؟


ویرایش شده توسط سیبل تریلانی در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۲۶ ۱۴:۲۰:۴۵

آینده شما را سیاه میبینم...و سیاهی اوج زیباییست!


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۳:۲۹ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۷

بلاتريكس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۱ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۹۴
از ما هم شنیدن...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 705
آفلاین
پست ماموریت:

- مرگخوارها آماده باشید! محفلی ها داخل نیروگاهن، همشون! در های خروجی رو ببیندین!

در همین لحظه رعد و برقی ساختمان نیروگاه را به لرزه در آورد و لرد سیاه قه قهه وحشتناکی زد.

همان لحظه- سمت چپ:

بلاتریکس و مورگانا به سرعت در رو بستند. مورگانا با تردید به بلاتریکس نگاه کرد که لبخند شومی لبان باریکش را پوشانده بود.

همان لحظه- بالا:

بلیز دستی به موهایش کشید.
- نشنیدین ارباب چی گفت؟ واستادین برِّ و بر به من نگاه می کنین که چی بشه؟ مونتی یک لحظه از اون بیلِت دل بکن. دایی مونتی دو در سمت راست رو ببنده. ایوان اگه گیتارتو ول کردی خوشحال میشم که در سوم و چهارم سمت راست رو ببندی. مورگان! اون دستو از دماغ بارتی بکش بیرون و سه تا در جلو رومون رو ببند. بارتی دو در پشت سر و مورفین هم به علت هشیاری زیادش یک در جلو رومونو ببنده کافیه.


بارتی با عجله لگو مسافرتی اش را جمع کرد و به طرف دو در پشت سری رفت. مورفین تکانی خورد و در حالی که به نظر می رسید جز نام خودش بقیه حرف های بلیز را نشنیده است گفت:
- دِ نامردیه دیگه داداژم! این رشم مروِّت نیشت. چرا خودت هیش دژی رو نمی بندی؟

- چون من باید اینجا واستم و نظارت کنم.

- خب داداش نمیشه اشلا من دری نبندم؟ اشلا حشس نیشت.

بلیز با کلافگی به سایرین نگاه کرد که به سرعت درها را می بستند.
- مورفین چقدر طولش میدی. درو ببند و این قدر هم چرت نزن. ما میریم تو هم بیا.


بلیز به سایر ممد مرگخوار ها اشاره ای کرد و آنان که می دانستند وضعیت بحرانی است بدون هیچ حرفی به دنبالش راه افتاند.

مورفین که با صدای پای ممد مرگخوار ها کمی هشیار شده بود به تنها درب باز نگاه کرد و به فکر فرو رفت:
- وای آخه من با این وژعم چه ژوری درو ببندم بعد برم دنبالشون؟ حالا یه در که باژ بمونه چیژی نمیشه.

مورفین بی رمق لبخندی زد و به طرف بلیز و سایر ممد ها راه افتاد.

همان لحظه- پایین:

لرد یک بار دیگر به نقشه ی غارتگر خیره شد تا وضعیت محفلیون را بررسی کند.

همان لحظه- سمت راست:

- وای بعدشم من خواب دیدم که ولدی می خوادش شما هارو اینجا گیر بندازه.

جیمز به سرعت همه چیز را تعریف کرد. محفلیون با خشم به دامبلدور خیره شده بودند و دامبل با حالت () به آنان نگاه می کرد. مالی که هنوز امیدوار بود با نگرانی پرسید:
- از کجا معلومه که این خواب جیمز درست باشه. همه خواب ها که درست در نمی آد.

جیمز از این همه توجه به وجد آمد و تند تند حرف های پرفسور تریلاینی را برایشان تکرار کرد. دامبل با نگرانی به محفلیون نگاهی کرد و ساکت شد.


ویرایش شده توسط بلاتريكس لسترنج در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۲۶ ۱۳:۳۲:۲۰

وقتی شب برمی خیزد
دنیا را در خود پنهان می کند
در تاریکی غیرقابل رُسوخ
سرما بر می خیزد
از خاک
و هوا را آلوده می کند
ناگهان...
زندگی معنایی جدید به خود می گیردl


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۲:۱۷ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۷

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
تا آخرش...

خلاصه ی سوژه از اول تا پست دیدا :

نیروگاه اتمی سیاها به طرز مشکوکی کارش رو متوقف کرده و از لرد و مرگخواران هم خبری نیست، آلبوس دامبلدور کنجکاو همراه با محفلی ها راهی نیروگاه میشه تا ببینه چرا اونجا تعطیله، البته جیمز توی گریمولد مونده اما بعد از اینکه خواب می بینه تعطیل شدن نیروگاه نقشه ی مرگخواراست، و اونا میخوان محفلی ها رو اونجا گیر بندازن! و با توجه به فلش بکی که در ذهنش اتفاق میفته و به یاد میاره که به گفته ی تریلانی جیمز میتونه خواب های صادقه! ببینه، در صدد کمک کردن و خبر دادن به محفلی ها، توجهش به یویوش که دامبلدور قبل از رفتن رمزتازش کرده، جلب میشه. اشاره کنم که یه کپی از این یویوی رمزتاز هم توی جیب دامبلدوره تا اگه مشکلی پیش اومد بتونن بی دردسر برگردن!

ادامه ی داستان :

از وجودم قدری نام و نشان هست که هست
ور نه از ضعف در آن جا اثری نیست که نیست


- آلبوس؟ چرا لرد نمیتونه به گل و بوته نزدیک شه؟
- اوه مالی، از تو تعجب میکنم، مگه نمیدونی ولدمورت بویی از عشق و لاو و بوس و بغل و گل و سنبل و سیب و سرکه و سمنو و سبزه و ماهی قرمز و عیدتون پیشاپیش مبارک! نمیبره؟
-

همان لحظه – سمت چپ! :
مورگانا لی فای و بلاتریکس لسترنج در حالیکه چوبدستی هایشان را روشن کرده بودند به آرامی در راهروی تاریک و طویل قدم می زدند و کشیک میدادند.

همان لحظه_ بالا! :

سایر ممد های مرگخوار چوبدستی بدست کشیک میدهند.

همان لحظه- پایین :
ولدی پشت نقشه ی غارتگر ورژن جدیدش ایستاده و به نقطه هایی که نشانگر دامبلدور و محفلی ها هستند چشم دوخته.

دقایقی بعد- سمت راست :
آلبوس دامبلدور پیشاپیش دیگر محفلی ها، چوبدستی روشنش را بالا گرفته و به آرامی به سمت نزدیک ترین ورودی حرکت و با تاسف زیر لب زمزمه میکرد:
- تام همیشه یه راه رو یادش میره! هیچوقت جهت های چهارگانه رو یاد نگرفت.

کیلومتر ها دور تر از نیروگاه اتمی ، انگشت های پسرکی کوچک، تن سرد یویویی صورتی رنگ را لمس کرد...

گوپس!!

محفلی هایی که اطراف دامبلدور را گرفته و همراه با او حرکت میکردند، شاهد ظاهر شدن جسم نسبتا کوچکی در جیب وی بودند!

- جیـــــــــــــــــــــــغ!
- جیــــــــــــــــــــــــغ!
- جنه! جنه!
- نهههههههه!
- تامه! چه روش هوشمندانه ای پیدا کرده!
و سپس دامبلدور با حرکتی سریع خود را همانند یک خفاش از سقف راهرو آویزان کرد و همه شاهد پایین افتادن جیمز کوچولو از جیب او بر کف سالن بودند.

زیرزمین نیروگاه :

لرد ولدمورت ساعدش را جلوی دهانش برد، سیمی از کف دستش بیرون زد و بیسیم وار! گزارش داد :
- مرگخوارها آماده باشید! محفلی ها داخل نیروگاهن، همشون! در های خروجی رو ببیندین!


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۲۶ ۱۲:۲۰:۲۹


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۳:۵۳ یکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۷

دیدالوس دیگلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
از جلوی کامپیوترم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 338
آفلاین
از وجودم قدری نام و نشان هست که هست
ور نه از ضعف در آن جا اثری نیست که نیست


خانه ی گریمولد!

جیمز بر روی مبل لم داده بود و با موبایلی که آقا ی ویزلی به او داده بود کار می کرد.
-خب...حالا بزا این دکمه ها رو بزنم ببینم چی میشه...!
جیمز دکمه های شماره ها را زد و گوشی را سر و ته به گوش خود گذاشت و منتظر ماند...
صدای مردی از درون موبایل گفت:
-الو...سلام!شمــ؟

جیمز که هول شده بود و فکر کرده بود که دارد با عمو آلبوسش صحبت می کند جیغ زنان گفت:
-!عمو آلبوس شمایید؟بالاخره پیداتون کردم...ببینید من یک خوابی دید...
-چی میگی بچه؟آلسوش دیگه چیه؟ لعنت به شما مزاحم ها !... گـُــــب! (افکت قطع شدن تلفن همراه )

جیمز که از کارش ناامید ناراحت شده بود تلفن همراهش را به آن سوی اتاق پرتاب کرد... تلفن به میز خورد و چیزی از آن انداخت.

یک یو یوی رنگ و رو رفته از روی میز به زمین افتاد.جیمز به یو یو اش خیره شد و چیزی یادش آمد:

فلش بک!

قبل از اینکه آلبوس و محفلی ها از خونه بروند جیمز خود را به خواب زده بود تا مجبور نشود با همه ی آنها خداحافظی کند.او در این هنگام چیز هایی شنید.
آلبوس به چیزی اشاره کرد و به مالی گفت:
-مالی!بیا این یویوی جیمز رو رمز تاز کنیم که اگر به دام لردو یاراش افتادیم بتونیم فرار کنیم.نظرت چیه؟یک دونه از روش کپی می کنیم و با خودمون میبریم و اون هم رمز تاز می کنیم تا اگر بهش دست زدیم از این خونه سر در بیاریم.خوبه؟

-اممم...نمیدونم...هر طور دوست داری!

بدین ترتیب جیمز وقتی داشت واقعا خوابش می برد صدای وردی را از دهان آلبوس شنید که می خواست یویو را رمز تاز کند.آنگاه خوابش برد و...

پایان فلش بک!!!

جیمز همچنان به یویو اش خیره بود.با خود فکر کرد:
-پس اون یکی یویو هم باید یک جایی مثل جیب عمو آلبوس باشه...

لبخندی اینطوری: زد و به سمت یویواش رفت...


ویرایش شده توسط ديدالوس ديگل در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۲۶ ۹:۵۲:۲۱



غیر ممکن غیر ممکنه! همینی که گفتم...ناراحتی زنگ بزن 118


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۲۲:۳۶ شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۷

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
نیروگاه اتمی سیاهان

- پس من از چپ میرم و شما از بالا میاین؟
- نه ما از بالا میایم و تو از چپ میری.
- خیر عزیزان! تو وقتی از چپ میری,ما از بالا میایم.
- نوک بیل من کج شده...حالا چکار کنم؟

لرد با بیحوصلگی به مرگخوارانش،که در حال مرور کردن نقشه خود بودند خیره شد و اه کشان گفت:
مفلوکان!من گفتم مورگانا و بلا از چپ میرن،سایرین هم میرن بالا!هیچ کاری با محفلیا نداشته باشن!بذارین بیان تو.وقتی مطمئن شدیم که دیگه نمیتونن فرار کنن حمله میکنیم.فهمیدید؟
- قربان نوک بیل من ولی هنوز کج...

صدای گورکن با نفرین لرد خفه شد.مرگخواران بدون گفتن حتی یک کلمه دیگر به جایگاه خود رفتند.

خانه محفل

-ای بابا!این که مشغول میزنه...
جیمز باری دیگر شومینه را روشن کرد و بلند گفت:میخوام با شومینه نیروگاه تماس برقرار کنم!
صورت پیر و زنانه فردی بر روی آتش نارنجی رنگ شومینه پدیدار شد.زن لبخند ملیحی به جیمز زد و گفت:
شومینه مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد...لطفا دوباره تماس بگیرید.

جیمز زبانش را برای زن بیرون اورد و خود را بر روی اولین مبل انداخت. بازتاب شعلهای آتش خانه را روشن کرده بود.جیمز آهی کشید و برای چندمین بار،دستگاه ماگلیی را از جیبش بیرون کشید.
- این وسایل آقای ویزلی هم یک روزی بدرد خورد!حیف که نمیدونم چطوری کار میکنه!

نیروگاه اتمی سیاهان،دم در،لابلای بوتها

- آلبوس تورو به مرلین آرنجتو از چشم بکش بیرون!جا بهتر از این بوته نبود بیایم توش جا بخوریم؟

دامبلدور با صدای آرامی جواب داد:
مالی عزیز...تام به گلها و بوتها نمیتونه نزدیک بشه.اینجا بهترین جا برای جاخوردنه..باید یک نقشه خوب بکشیم و بعد بریم تو.


ویرایش شده توسط مونتگومری در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۲۴ ۲۲:۵۴:۴۹

تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۹:۲۶ شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۷

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۰۶ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
از وجودم قدری نام و نشان هست که هست
ور نه از ضعف در آن جا اثری نیست که نیست


در این لحظه بود که پیکر جیمز روی کاناپه ی کوچک لرزید.
- داکسی مزاحم ولم کن!هی ویز ویز میکنه...خووور پوووف!
ادامه ی خواب!
لرد تای نقشه غارتگر ورژن جدید رو باز کرد و روی میز انداخت.
مورفین:مــ...
- وسط حرف من نپر!
مورفین:
- میدونم چی میخوای بپرسی معتاد بدبخت!لرد ذهن همه رو میخونه!تو میخواستی بپرسی محفلی ها باید برای چی بیان این جا؟خوب جوابش واضحه!اون فوضول ها برای این که بفهمن چرا نیروگاه اتمی،قلب امپراتوری من، تعطیل شده میان و این جا سرک میکشن!و اون وقت ما اونا رو نابود میکنیم!
- ولی...
- وسط حرف من نپر!
- ولی من میخواستم اجاژه بگیرم برم تژریق!این شوالای پیچیده واشه ما پیش نمیاد ارباب!
در همین لحظه با صدای چند" پت پت" دایره هایی روی نقشه غارتگر ظاهر شدند .دایره ها کنار در ورودی قرار گرفته و روی بزرگترین دایره نوشته شده بود آلبوس دامبلدور!
لرد:گیرشون اوردیم!اون پسره صورتی هم هیچ کار نمیتونه بکنه!
پایان خواب!
- جــــــیــــــــغ!
جیمز از روی کاناپه بلند شد و به دور و برش نگاه کرد. توی ساختمون محفل هیچ صدایی به گوش نمیرسید.
- مامان!بابا هری؟!پروفسور؟تدی؟شما کجایین؟!
فلش بک- یک سال پیش
پروفسور تریلانی یک دستش را روی گوی گذاشته و با دست دیگه اش، دست جیمز رو محکم فشار میداد.چشم هاش بالا رفته بود و از پشت عینک ذره بینی بزرگتر از قبل شده بود.صداش گرفته بود و دست هاش میلرزید.
- پسرِ پسر برگزیده!پدر تو زیاد خواب میدید...خواب هایی که به حقیقت میپیوستن...تو هم از این استعداد بهره بردی پسر!خواب های تو هم به حقیقت میپیوندند....
جیمز : منظورتون چیه پروفسور؟
- اوپس!خوابم برد!ببخشید پسرم!داشتم میگفتم...پدرت تا 6 روز دیگه میمیره...!
جیمز:
پایان فلش بک
جیمز:جـــیــــغ!خواب من واقعی بود!کمک!نباید محفلی ها نابود بشن!من باید بهشون خبر بدم!جــــیــــغ!


ویرایش شده توسط چارلی ویزلی در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۲۴ ۱۹:۳۲:۴۳

دلم تنگ شده برات
چون نیستی اینجا برام
من فرشته ی قصه گو تو بودی تو شبام

تصویر کوچک شده


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۴:۳۳ شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۷

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۰ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۲۶ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 805
آفلاین
گفتم یه چی بگم مردم بخندن.

لرد : هوووووم ریگولوس خیلی حرف میزنی،مگه نمیدونی این ورزا هر حرفی بزنی در دادگاه بر علیهت استفاده میشه؟
بلا : او بله حتی اگه سلام بدی،تازه قانون منع مجازات برای افراد زیر سن قانونی هم وجود نداره.
مورگانا ک آره ریگولوس جونم همین دیروز چنان ******* جیمزو که طفلک دیگه دووم نیاورد میدونی که.

ایوان : آره باو کجای کاری تازه چیزی هم نگفته بود ویژدانا
مونتگومری : آره نامردا بی گناه خفش کردن،به نظر من خیلی دیپلمتیک حرفشو زده بود

ملت که به شدت از خورد شدگی فک در اثر حرف خارج شده از دهان موتگومری رنج میبردند قیافه به شدت گولاخی به خود گرفتن

گلگو : آره آره راست میگه تازه توهینی هم در کار نبوده

لرد : اظهر من الشمسه این موضوع عزیزان.

دیگه فک ملت تمام و کمال در اثر این حرف لرد خورد و خاکشیر شد.

- تازه میدونی ریگولوس الان دیگه خیلی نمیشه فرقی قائل شد بین ما و شما.

لرد به سرعت برگشت تا منبع صدا را بیابد اما به محض دیدن آن صحنه بار دیگر فک لرد به خردی گرایید.
پیکر بلند و کشیده آلبوس دامبلدور در برابر لرد سیاه پدیدار شد و همه مرگخواران را غرق تعجب کرد.
آبرفورث : آره ریگولوس جونیور تازه ما همه این مبحث رو رو کاغذ هم آوردیم،میگی نه یه کاغذ بده تا امضامو بزنم واست ببینی صفا کنی

تدی : تازه ریگولی بکس خودتونم همینطورن،الان همین همسر گرامی بنده،امضاش تو عقد ناممون هست به جان خودم

همین که تدی حرفش را به پایان برد همه ملت ییهو زدن زیر گریه.
آبر : الـــــــــــــــــــهی دیدی چی گفت؟حرف جیمز بود ای خداااااااااا(جیــــــــــــــــــــغ،خودزنی)

دامبل که به خودش مسلط شده بود گفت : خوب دیگه بکس بهتره بریم دنبال کارمون،بزار بینیم قرار بود ما از کار شما سر در بیاریم نه؟
لرد : نیـــــیدونم والا
دامبل : آره آره همین بود.اوکی ما دیگه بریم جونیور

لرد : به خدا میسپرمتون به سلامت!!!

ملت :

مورگانا : آره ریگول جون داشتم میگفتم...

اما هنوز حرف مورگانا تموم نشده بود که ریگول از ته دلش داد زد : بـــــــــــــابا بشه فهمیدم دیگه لال میشم،شاید بهترین راه حل همین لال شدن باشه،حداقل اینطوری بقامونو بدست میاریم...

لرد : آره اما به چه قیمتی،سیاه و سپید در رول اما در ریشه سپید...

در این لحظه بود که پیکر جیمز روی کاناپه کوچک لرزید.



****************************************
خدمت همه رفقا و عزیزان عرض میکنم که این پست فقط یه پست هست و اصلا نکته اهانت آمیزی هم درش وجود نداره،اذا نگارنده هرگونه موضوع حاشیه سازی رو تکذیب میکنه


seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۲:۵۶ شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۷

مورگانا لی‌فای


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۰۳ جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۹
از یه دنیای دیگه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 516 | خلاصه ها: 1
آفلاین
اگه پست جیمز کوچولو رو، پست شمارۀ 1 مأموریت در نظر بگیریم، پس:

پست شماره 2 مأموریت

خانۀ ریدل

سکوت مطلق! هیپوگریف پر نمی زند!

خانۀ گریمالد

جیمز کوچولو هنوز در خواب خرگوشی (ببخشید!) یویویی غوطه ور است.

هاگزمید

بروبکس هاگوارتز درحال خوشگذرانی و خرت و پرت خریدنند.

هاگوارتز

مشخ می نویسیم؟

نیروگاه اتمی سیاهان

و اینست آغاز ماجرا!

برج های بلند و مخوف نیروگاه در سکوت و تاریکی فرو رفته اند. پنجره های باریک کاملا با شیشه های سیاه بسته و تاریک شده اند. کوچکترین صدایی از هیچ گوشه و کناری به گوش نمی رسد. حتی موش ها نیز جرات خودنمایی در این فضای مخوف را ندارند.

پایین تر می رویم. پایین تر... باب هزار بار گفتم پایین تر خوب یه راست برو زیرزمین دیه.

گروهی با رداهای سیاه که کلاهشان را تا صورتشان پایین کشیده اند در اطراف میزی جمع شده اند که تنها یک نفر کنار آن نشسته است. فردی با موهایی کاملا براق. آنقدر براق که ابدا دیده نمی شوند و نامرئی به شمار می روند. نقشه ای روی میز پهن شده است و همگان سرشان را روی آن خم کرده اند و میلیمتر به میلیمتر آن را می کاوند. فرد متشخص که موهای نامرئی را داراست با خشونت نقشه را جلوی خودش می کشد:
- این مسخره بازیا چیه درآوردین؟ اینجا که غریبه نیس کلاهاتونو کشیدین جلو صورتتون! عین آدم خودتونو نشون بدین ببینم کی به کیه!

سایرین بلافاصله اطاعت می کنند. دخترک نوجوانی که از این فرمان ذوق زده شده بود بلافاصله کلاهش را عقب زد:
- مای لرد خیلی مرسی که اجازه دادین کلاهمو عقب بزنم. آخه دیگه موهام داشتن خفه می شدن. حالا این نقشه هه چیه که ما دور و برش جم شدیم؟

- کروشیو مورگانا! چطور جرأت می کنی اینطوری از ارباب سوال کنی؟

بانوی با موهای فرفری مشکی و صورت جذاب ولی خشن، جملات فوق را بر زبان آورد. سپس چهره اش در نگاهی که به فرد مو نامرئی انداخت، ملاطفتی غیرعادی یافت:
- ارباب میشه لطف کنین و کاربرد این نقشه رو بهمون بگین؟

ارباب نقشه را دوباره پهن کرد:
- این یه مدل مدرن تر و مجهزتر و با جادوی قوی تر از همون نقشۀ غارتگریه که اون چهار غارتگر ساخته بودنش. پتی گرو درمورد طرز ساختن اون نقشه یه چیزایی یادش بود و من کاملش کردم. با این نقشه می تونیم هرکسی که تا شعاع بیست مایلی نیروگاه هست رو ببینیم و شناسایی کنیم و بفهمیم کجا میره و چکار می کنه.

مردی لاغر و استخوانی، با چهره ای خسته و انگشتان سوخته که اثرات سوزن در جای جای لپ و انگشت و هرجایی که قابل دیدن بود، مشاهده میشد با بیحالی زمزمه کرد:
- قربون دشتت دایی ژون! نمیشد این نقشه تو یه ژورایی مدرن تر می کردی که قاشاقشیای مورفینو نشون بده و منم به یه نوایی برشم؟

ارباب (که حالا می دونیم همون مای لرد هستن!) نگاهی که حاکی از به ستوه آمدنش بود به دائیش انداخت:
- فعلا قاچاقچیا برام جالب نیستن! اینو ساختم تا وقتی محفلیا پیداشون میشه به راحتی گیرشون بیارم و دمار از روزگارشون...

- هوتوتو!

جن کوچکی که همان گوشه کنارها ایستاده بود، رو به مرد جوانی که کلمۀ فوق را به زبان آورده بود کرد:
- حالا مثلا این کلمه چه مناسبتی داشت که شما گفت ارباب ریگولس؟

ریگولس موهای سیاهش را عقب زد:
- هیچی باب! گفتم یه چی بگم ملت بخندن.


ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۲۴ ۱۳:۰۰:۰۲
ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۲۴ ۱۳:۰۳:۳۷


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۹:۰۶ شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۷

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
آغاز ماموریت :

از وجودم قدری نام و نشان هست که هست
ور نه از ضعف در آن جا اثری نیست که نیست


و حالا توجه شما رو به سیاهترین خبرمون جلب میکنم!

نیروگاه اتمی سیاهان، دو روز پیش به دلایلی نامعلوم بسته شد، هیچ اثری از لرد ولدمورت یا مرگخوارانش نیست و توقف ناگهانی کار این نیروگاه برای بسیاری از جادوگران سوال بر انگیز شده است، طبق گزارش خبرگزاری سفید، آنها از ادامه ی کار می ترسند اما طبق گزارش خبرگزاری سیاه، سفیدا می ترسند و طبق گزارش خبرگزاری سفید، بوق به شما سیاها و طبق گزارش خبرگزاری سیاه کروشیو بابا و طبق گزارش خبرگذاری سفید...


تیلیک ( افکت خاموش کردن تلویزیون )


- مااااااااالی! بدو بقچه رو ببند می خوایم بریم نیروگاه!

صدای فریاد آلبوس دامبلدور بود که سکوت خانه ی گریمولد را شکست، بلافاصله محفلی های ریز و درشت از در و دیوار مثل مور و مورچه ریختن پیش پای دامبلدور.

- چی شده پروفسور!؟

دامبلدور با آرامش بند ربدوشامبرش را محکم کرد و روزنامه ای را که در دست داشت به دست چارلی ویزلی داد.
تیتر روزنامه هم از تعطیل شدن ناگهانی نیروگاه سیاهان خبر می داد.
دامبلدور که سردرگمی محفلی ها را دید ادامه داد :

- میریم نیروگاه، باید ببینم چرا فعالیت های هسته ای سیا سوخته شونو متوقف کردن، حتما باز دارن آتیش می سوزونن!

فریاد های " آخه به ما چه ربطی داره!؟؟" یِ محفلی ها در گلو خفه شد و همگی به مقصد نیروگاه اتمی آپارات کردند.
به جز جیمز کوچک، که هنوز بر روی کاناپه ی رنگ و رو رفته خوابیده بود...

....
وقت ندارم بیشتر بنویسم...باید منو ببخشین یه پام لبه گوره!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.