هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۹:۴۷ پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۱

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
ایوان که ظاهرا زیاد از وضعیت ناراضی نبود گفت:به نظر من کمی بیشتر صبر کنیم.اینجا جامون خوبه که.از نور آفتاب استفاده میکنیم.بسیار هم برای استخوانها مفیده.
با نگاههای چپ چپ بقیه مرگخواران ایوان تصمیم گرفت که در سکوت از نور خورشید استفاده کند.
بلاتریکس موقعیت خیابان را بررسی کرد:سه تا درخت اونجا،یه سطل آشغال اینجا، دو تا بوته اون طرف، یه بچه گربه بی حال اون طرفتر.من میگم من و لودو و وینسنت پشت درختا قایم بشیم.ایوان که لاغرتره بره پشت بوته و آنتونین هم پشت بچه گربه قایم بشه و اینجوری از جلوی خونه شماره 12 رد بشیم.
آنتونین:نقشه بسیار خوبیه ولی چند تا اشکال داره.
1-اگه پشت درخت قایم بشیم که نمیتونیم حرکت کنیم.تا جایی که من میدونم درختا ثابتن.سه تا درخت متحرک ممکنه کمی، فقط کمی جلب توجه کنه.
2-من با این هیکلم پشت بچه گربه قایم بشم؟
3-تو با اون موهات، مطمئنی از پشت درخت دیده نمیشی؟

با همین سه اشکال نقشه بلا رد شد.ولی بلا ساحره بسیار باهوشی بود و تسلیم نمیشد.نقشه بعدیش را اعلام کرد:چطوره از سطل آشغال استفاده کنیم؟به اندازه کافی بزرگ هست.میتونیم تهشو سوراخ کنیم و از اون طرف خیابون آروم آروم بریم تا از اینجا رد بشیم.نظر شما چیه؟


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱:۱۶ پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه دستور داده که همه جادوگرای مرگخوار مثل خودش کچل بشن.برای این کار دو روز مهلت داده.بلاتریکس با خوشحالی سرگرم تراشیدن موهای مرگخوارا میشه ولی چون نمیدونه لرد قصد داره از اون موها استفاده کنه همشونو غیب میکنه.وقتی لرد متوجه این موضوع میشه با عصبانیت میگه که میخواسته مو ها رو رو سر خودش بکاره و به مرگخوارا دستور میده بهترین کلاه گیس رو براش پیدا کنن.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مرگخواران جلسه ای تشکیل دادند و محل تمام کلاه گیس فروشیهای موجود را بررسی کردند.

-خب...اینم حذف میشه.شایعه شده که برای درست کردن کلاه گیساش از موی بز استفاده میکنه.شایسته نیست ارباب موی بز سرشون بذارن.
-اینم خط بزنین.کلاه گیساش شپش داشته.شایسته نیست ارباب شپش داشته باشن.
-اینم حذف میشه.برای تبلیغ کلاه گیساش از عکس ارباب استفاده کرده!البته ارباب رو نمیشناخته ولی به هرحال علاوه بر حذف، کشته هم میشه.

مرگخواران همینطور به حذف کردن و خط زدن ادامه دادند.تا اینکه...

-فقط همین یکی موند.به دنبال تحقیقات عمیق و علمیمون میتونم اعلام کنم که بهترین کلاه گیس فروشی این اطراف همینه.باید بریم همینجا!آماده بشین.


ساعتی بعد...

ایوان روزیه کمی خم شد و از پشت دیوار سرک کشید.صدای بی صبرانه بلا از پشت سر ایوان به گوش رسید.
-چی شد؟هنوز اونجان؟

ایوان با کلافگی برگشت و دوباره پشت دیوار پنهان شد.
-آره.یکی میره یکی دیگه میاد.جلوی در اصلا خلوت نمیشه.نمیدونم راه دیگه ای برای رسیدن به مغازه هست یا نه.

لودو نقشه بزرگی را جلویش باز کرد.
-نه...طبق این نقشه هیچ راهی وجود نداره.برای رسیدن به مغازه مجبوریم از میدان گریمولد رد بشیم.من خسته شدم.الان سه ساعته منتظریم اینا برن که بتونیم بی سرو صدا و بدون جلب توجه از جلوی در رد بشیم.یکی یه کاری بکنه!




پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۵:۳۳ جمعه ۳ آذر ۱۳۹۱

پنه لوپه كلير واترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۳ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۳:۳۴ پنجشنبه ۲ آذر ۱۴۰۲
از وزارت سحر و جادو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 300
آفلاین
لرد سیاه بعد از کمی تامل گفت: ولی اگه اینطور باشه، پس من چیکار کنم؟به نظرم با مو اوبهتم بیشتر میشه.
بلا گفت: ارباب شما خبر ندارین، نمیدونید با این کچلی چقد کشته مرده پیدا کردید
- جدی میگینه حالا که فکر میکنم میبینم که من اونقدری باهوش هستم که با کاشتن مو خنگ نشم، شما هم نمیخواد نگران من باشید، برید ماموریتتون رو انجام بدید.
مورفین با مهربانی گفت: پسرم به ریسکش نمی ارزه، خودت مقایسه کن، ببین الآن ایوان کچله و به نظر همه ترسناک میاد، ولی دامبلدور با اون همه مو خیلی دلسوز و مهربون جلوه میکنه.

لرد متفکرانه گفت: راست میگی، ولی نمیدونم چرا اینقدر به داشتن مو علاقه دارم. پس اگه اینطوره شماها هم باید سراتون رو بتراشید، تا من با دیدن شماها حسرت نداشتن مو رو نخورم.

تمامی مرگخواران سکوت کرده بودند، بلا از ناراحتی اشک در چشمانش حلقه بسته بود. لودو تری را بدون مو تصور کرد و از ترس بر خود لرزید. بعد از کمی گذشت زمان لرد گفت: چرا کسی چیزی نمیگه؟ از این به بعد باید همتون کچل باشید. ناگهان لودو بی پروا گفت:
ارباب فکری به ذهنم رسید. تمامی مرگخواران هم صدا گفتند: چه فکری؟؟؟
ارباب نگاه مشتاقانه ای به لودو انداخت و به او اشاره کرد تا حرفش را بزند.
لودو گفت: ارباب شما می تونید از کلاه گیس استفاده کنید. همهمه ای بین مرگخواران به گوش میرسید، لرد با حرکت دستش آن ها را به سکوت تشویق کرد. بعد از کمی تامل گفت: فکر بدی نیست، چرا به ذهن خودم نرسید. آفرین به تو لودو...
تمامی مرگخواران ذوق کرده بودند، زیرا دیگر مجبور نبودند برای همیشه کچل بمانند.
ارباب گفت: همتون برید و بهترین کلاه گیس رو برام پیدا کنید.


ما تشنگان قدرتیم نه شیفتگان خدمت


پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۷:۴۷ پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۹۱

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
ساعتی بعد اتاق لرد سیاه:

مرگخواران دور لرد جمع شده بودند.لرد زیر چشمی نگاهی به آنها انداخت و گفت:میتونم بپرسم با وجود داشتن ماموریتی به اون مهمی اینجا چیکار میکنین؟

بلاتریکس به لرد نزدیک و به چشمانش خیره شد.لرد هم به بلا خیره شد.هر دو به هم خیره شدند.لرد بالاخره از خیره شدن خسته شد.
لرد:چیه؟چرا اونجوری پلک میزنی؟چیزی رفته تو چشمت؟چرا اینقدر به من نزدیکی؟
بلا که متوجه شد جاذبه عمیق چشمانش روی لرد بی اثر است تصمیم گرفتن از قدرت بیان و صدای مسحور کننده اش استفاده کند.
بلا:ارباب.من یه سوالی از شما دارم.به نظر شما دامبلدور باهوشه؟
اخمهای لرد در هم رفت و گفت:مسلمه که نخیر.اون یه پیرمرد کله پوکه.
بلا لبخندی زد و ادامه داد:ارباب مشخص ترین ویژگی دامبلدور چیه؟
لرد که عادت داشت همیشه سوال کند و خوشش نمی آمد جواب دهنده باشد با لحن اعتراض آمیزی جواب داد:خب موها و ریشش.اگه یه سوال بی معنی دیگه بپرسی گرهت میزنم به نجینی.
بلا ادامه بحث را بدون سوال ادامه داد:خب.ارباب دامبلدور کله پوکه.موهاشم بلند و زیاده.به نظر شما این دو مورد نمیتونن ربطی به هم داشته باشن؟
لرد به فکر فرو رفت.کمی بعد زیر لب گفت:شاید حق با تو باشه.خودتم وقتی موهات بلند بود همچین عقل درست و حسابی نداشتی.یعنی موی بلند باعث خنگ شدن آدم میشه؟

بلا و مرگخواران به هدفشان کاملا نزدیک شده بودند.با کمی تلاش بیشتر لرد منصرف میشد.


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
-مثلا چه نقشه ای؟
-مثلا بریم به ارباب بگیم که همین کچلش خیلی خوبه...
-مثلا بریم مشنگ ها رو کچل کنیم.
-مشلا بریم موش جمع کنیم،موهاشونو بدیم ارباب،بگیم موهای خودمونه...

بلاتریکس اخمی کرد و گفت:نقشه تو،لودو،خیلی خوب بود.اما مشکل این بود که ارباب همیشه خوشگلن و نمیشه گفت که در مواقعی زشت یا زیبا میشن.در ضمن،روفوس،بنظرت ارباب حاظره موهای غیر جادویی رو روی سرش بذاره؟نه دیگه...
مورفین اشتباه خودش را تصحیح کرد.
-مشکل نقشه من هم این بود که موش مو نداره...یعنی مو نداره..موی تن نداره..موی شرنداره،ولی موی تن داره..گرفتین؟

ایوان که اشکش را پاک میکرد: گفت:میشه جلوی من این هه ا مو حرف نزنین؟
دستی به جمجمه اش زد و به زور لبخندی زد و ادامه داد:من هیچ وقت مو نداشتم.اما برای شما که قبلا مو داشتین آسونه که در مورد مو حرف بزنین.واقعا که...

پس از این حرف،ایوان روزیه آن اتاق را ترک گفت.مورفین گانت،دایی خجسته لرد ولدمورت که
عمرش جاویدان باد ناگهان فهمید کلید رها شدن از این ماجرای مو،منصرف شدن بلا
از انجام ماموریت است.ایشان فرمود:اگه ارباب مو داشته باشن،خیلی خوشگل و جژاب میشن بلاتریکش.بنژر من که باید کچل بمونه خواهر زاده مورف...وگرنه روژی هژار تا صد هژار تا خاشتگار براش میاد.خوب نیشت الگوی جماعت با بودن هزار تا شاحره ی مرگخوار دور و برش یکی رو انتخاب کنه.اشن هیشکی شایشته ارباب نیشت...تاژه مطمئنم ارباب اژ عشق بدش میاد...
بلارتریکس که تا بحال به این موضوع توجه نکرده بود و از این که موتادی همچون مورفین چنین موضوعی را قبل از او فهمید،کمی تعجب کرد.اما بعد از مکثی کوتاه گفت:باید حتما جلوشو بگیریم...




تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۲۰:۰۶ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۱

سیبل  تریلانیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۷ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۱۷ یکشنبه ۶ تیر ۱۳۹۵
از برج شمالی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 150
آفلاین

سوروس:چرا فکر میکنی من باید بدونم؟
بلا:خب چون تو جاسوسی!
-اگه من جاسوسم چرا اقدامی در این مورد نمیکنی؟
-آخه هممون میدونیم جاسوسیا.ولی کسی نمیتونه ثابتش کنه.تازه ما هنوز نفهمیدیم که تو اون طرفی هستی و برای این طرف کار میکنی یا این طرفی هستی و برای همین طرف کار میکنی یا اوضاع کلا پیچیده تر از این حرفاس!
سوروس با نگاهی توام با باناباوری و سرزنش و کلی حسای دیگه به بلا نگاه میکنه.
-تو؟تو به من گفتی جاسوس؟تو نمیدونی ارباب به من اعتماد کامل داره؟...یا...اون دامبلدور بود که اعتماد کامل داشت.اربابم اعتماد داشت، ولی نه کامل.پس اونی که راز من و لیلی رو میدونسن کدوم بود؟اونی که قراره بکشمش کدوم بود؟ارباب بود؟
با هنگ کردن سوروس،بلا که به هدفش که همون ناک آوت کردن سوروس بود میرسه و بی خیالش میشه و سراغ لودو میره.
-این از دست رفت.بهتره خودمون یه کاری کنیم.به نظرت راهی وجود داره که دامبلدورو پیدا کنیم و راضیش کنیم موهاشو به ما بده؟
لودو چهره دامبلدور بدون مو با اون همه ریشو تصور میکنه و در وهله اول کمی خندش میگیره و در وهله دوم وحشت میکنه!
-نمیدونم.باید با احتیاط بریم جلو.اگه بفهمه موها رو مرگخوارا لازم دارن عمرا راضی نمیشه.باید یه نقشه دیگه بکشیم.


آینده شما را سیاه میبینم...و سیاهی اوج زیباییست!


پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۵:۴۰ چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
مورفین با اخمی گفت:بهتر نیشت اژ یه نفر دم دشت تر مشل بلا اشتفاده کنیم؟
رودولف با سرعت مخالفت کرد.
-منظورت چیه؟مگه خودت عیال نداری؟
لودو گفت:نه.ایشون یکم فقط ته ریش...نه ته مو داشتن.بدرد نمیخورن.
روفوس دستی به سر صافش کشید و با آهی بلند گفت:مقل این که چاره ای نداریم...سوروس کجاست؟

-با اجازه بزرگ تر ها رفته بودم مرلینگاه....

سوروس که شیشه ای از روغن مو های سابقش را با یاد آن روز ها به سرش میمالید گفت:اشکال که نداره؟
-نه.
ناگهان بلاتریکس نکته ای را به یاد آورد.نکته ای که فراموشی آن باعث از دست دادن جانشان میشد.
-ارباب،مو های رنگارنگ و غیر هم جنس و هنم اندازه میخواد.از هر رنگی و از هر جنسی...
-مهم نیست بلاتریکس.میشه با جادو کوتا و بلند و رنگارنگشون کرد.
-با من چی کار داشتین؟
بلاتریکس جواب داد.
-تو میدونی دامبل کجاس؟


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۲:۰۳ چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه دستور داده که همه جادوگرای مرگخوار مثل خودش کچل بشن.برای این کار دو روز مهلت داده.بلاتریکس با خوشحالی سرگرم تراشیدن موهای مرگخوارا میشه ولی چون نمیدونه لرد قصد داره از اون موها استفاده کنه همشونو غیب میکنه.وقتی لرد متوجه این موضوع میشه با عصبانیت میگه که میخواسته مو ها رو رو سر خودش بکاره و به مرگخوارا دستور میده بهترین موها رو براش پیدا کنن یا جادویی برای این کار کشف کنن.

_________________________________________

-تو؟جادو بلدی؟
-جادو که بلدم...ولی این یکیو بلد نیستم.
-ارباب گفت کله زخمی بلده.بریم ازش بپرسیم خب.
-آخه نادان!اگه دست ما به کله زخمی میرسید که نابودش میکردیم همه مشکلاتمون حل میشد.:vay:

لودو متوجه شد ایده ای که داده چندان خوب نیست.
-خب...پس...میتونیم برای ارباب مو پیدا کنیم.وقتی میگم مو, شما یاد کی میفتین؟

همه نگاهها بطرف بلاتریکس برگشت.بلا دستی به موهایش که با معجون رشد سریع دوباره در آمده بود, کشید.
-خب..من اعتراضی ندارم.ولی شما میتونین ارباب رو با این موهای وزوزی تصور کنین؟

همه با سر جواب منفی دادند.مورفین شروع به کشیدن سیگار مشکوکی کرد که مدعی بود به باز شدن فکرش بسیار کمک میکند.
-خب..من میگم...اژ همین معژون رشد شریع نمیشه اشتفاده کرد؟

بلا آخرین قطرات معجون را روی موهایش چکاند.
-نه...برای استفاده از این موهات باید ریشه داشته باشه.اربابم که الهی فدای یک تار موی نداشته شون بشم...البته به نظر من ارباب همینجوری هم در اوج زیبایی هستن.وقتی بدون جارو پرواز میکنن و رداشون توی هوا موج میخوره و...

لودو بیخیال بلا شد.ولی با اصرار ایده اولش را دنبال کرد.
-خب...اینو فراموش کنین.وقتی میگم مو, بعد از بلا یاد کی میفتین؟

کسی جوابی نداد...ولی تصویر جادوگری با موهای سپید و ریش بلند در ذهن همه مرگخواران نقش بسته بود.




پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۲۰:۴۵ یکشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
لرد پس از گفتن این حرف به هزاران مرگخوار نگاه کرد که با چشمان از حدقه در آمده به او ذل زده بودند.لرد ولدمورت باز این که تمام حرف هایش به بلاتریکس به گوش مرگخورا ها رسیده بسیسار دستپاچه شد و با ناراحتی گفت:ارباب دستور میده همتون فراموش کنین که من چی گفتم...
لرد ولدمورت از این که میبینه هیچ کس متوجه حرف هایش نمیشود و همه محو تماشای تصویری اند که مورفین از جیب او کش رفته بود؛بیش از پیش عصبانی میشود و با فریادی بلند به همه میفهماند که به او توجه کنمند.
-شما ها پاتر رو میشناسین؟اون کوچیک که بود با جادو یی که از وجوش بی خبر بود،مو در آورد.شما هم همین کارو میکنین.راستی...

لرد چانه اش را خاراند و گفت:لوسیوس،رنگ موهای جدیدت باید پررنگ تر باشه.رنگش زیاد جالب نبود...

لودو بگمن گفت:ارباب،اجازه میدین ما با عیالمون مشورت کنیم که رنگ موی جدیدمون چه رنگی باشه؟
تری نگاه عاشقانه ای به لودو انداخت و لرد با بی رحمی جواب داد:خیر.
بعد با بلند ترین صدایی که میتوانست فریاد کشید:اسیو پیکچر.
تصویر خیالبافی های بر باد رفته لرد به طرف او آمد و لرد گفت:هیچ حرفی هم دیگه در مورد این عکس نمیشنوم.به هیچ عنوان...
لرد پس از این حرف اتاق را ترک کرد و مرگخوران ماندند با مشکلی بزرگ.


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۸:۱۲ یکشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۱

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
لرد:یعنی چی ؟یعنی بعد از این همه رنج و عذاب و مشقت و سختی، هیچ تار مویی برای ارباب وجود نداره؟

بلاتریکس که ترسیده عقب عقب میره و میگه:ارباب خب شما هدفتونو از این کار نگفته بودین که.من فکر کردم فقط کافیه اینا رو کچل کنم.موهای شپشی اینا رو نگه نداشتم .
لرد عکسی رو از جیب رداش در میاره و بطرف بلا میگیره.
لرد:اینو ببین.
بلا به عکس نگاه میکنه.تصویر لرده با کلی مو.موها جنسها و رنگهای مختلفی دارن.حتی اندازه هاشونم یکسان نیست.یکی کوتاهه و یکی بلند.بلا به سختی جلوی خنده شو میگیره.
بلا:ارباب بسیار جذاب شدین.
لرد خشمگین:قرار بود بسیار جذاب بشم.قبل از اینکه تو موهای عزیزمو به باد بدی!الان میری و هر طور شده برای ارباب تارهای موی کافی و متنوع پیدا میکنی.وای به حالت اگه کسی از این قضیه باخبر بشه.ارباب خیال نداره خودشو مضحکه همه کنه.این موضوع باید بی سرو صدا حل بشه.زیباترین موها رو برای ارباب بیار.روشن شد؟ارباب باید خیره کننده بشه.


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.