خلاصه:
لرد سیاه دستور داده که همه جادوگرای مرگخوار مثل خودش کچل بشن.برای این کار دو روز مهلت داده.بلاتریکس با خوشحالی سرگرم تراشیدن موهای مرگخوارا میشه ولی چون نمیدونه لرد قصد داره از اون موها استفاده کنه همشونو غیب میکنه.وقتی لرد متوجه این موضوع میشه با عصبانیت میگه که میخواسته مو ها رو رو سر خودش بکاره و به مرگخوارا دستور میده بهترین موها رو براش پیدا کنن یا جادویی برای این کار کشف کنن.
_________________________________________
-تو؟جادو بلدی؟
-جادو که بلدم...ولی این یکیو بلد نیستم.
-ارباب گفت کله زخمی بلده.بریم ازش بپرسیم خب.
-آخه نادان!اگه دست ما به کله زخمی میرسید که نابودش میکردیم همه مشکلاتمون حل میشد.:vay:
لودو متوجه شد ایده ای که داده چندان خوب نیست.
-خب...پس...میتونیم برای ارباب مو پیدا کنیم.وقتی میگم مو, شما یاد کی میفتین؟
همه نگاهها بطرف بلاتریکس برگشت.بلا دستی به موهایش که با معجون رشد سریع دوباره در آمده بود, کشید.
-خب..من اعتراضی ندارم.ولی شما میتونین ارباب رو با این موهای وزوزی تصور کنین؟
همه با سر جواب منفی دادند.مورفین شروع به کشیدن سیگار مشکوکی کرد که مدعی بود به باز شدن فکرش بسیار کمک میکند.
-خب..من میگم...اژ همین معژون رشد شریع نمیشه اشتفاده کرد؟
بلا آخرین قطرات معجون را روی موهایش چکاند.
-نه...برای استفاده از این موهات باید ریشه داشته باشه.اربابم که الهی فدای یک تار موی نداشته شون بشم...البته به نظر من ارباب همینجوری هم در اوج زیبایی هستن.وقتی بدون جارو پرواز میکنن و رداشون توی هوا موج میخوره و...
لودو بیخیال بلا شد.ولی با اصرار ایده اولش را دنبال کرد.
-خب...اینو فراموش کنین.وقتی میگم مو, بعد از بلا یاد کی میفتین؟
کسی جوابی نداد...ولی تصویر جادوگری با موهای سپید و ریش بلند در ذهن همه مرگخواران نقش بسته بود.