هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۶:۲۵ جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
تری زیر لب گفت:هر چه با دا باد!
بلاتریکس نعره کشید:اربــــــارب،آماده ایم.
رودولف،همسر بلاتریکس پوزخندی زد.

-یه جوری میگی که انگار منتظر تو ایم.
- مگه نیستین؟

رودولف لسترنج از لحن بلاتریکس متوجه شد که باید زودتر خودشو گم و گور کنه.لرد سیاه پس از چندی بعد آماده شد و نجینی بخت برگشته رو از سرشس باز کرد.چون به قدری اونو محکم به سرش بسته بود که رنگ صورتش از آبی به قرمز تغییر کرد.لرد سیاه شروع به سخنرانی کرد.
-مرگخوان من،به طرف وزارت حرکت میکنیم.ما لودو بگمن،اون احمق روانی(هق هق تری لحظه ای حرف اونو قطع کرد.)
رو سر جاش مینشونیم.فکر کرده دو روز وزیر شده رتبش از من بالا تر رفته.
لرد سیاه صداشو بالا برد.چند فوش گفت و دوباره با آرامش قبلی ادامه داد.

چند دقیقه بعد،ورودی وزارت خانه:

در جایی که هیچ پرنده ای پر نمیزد،ناگهان چند پرنده پر زدند. مرگخوار به همراه اربابشان،لرد ولدمورت کبیر ظاهر شدند.


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۵:۰۳ جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۹۱

پروفسور.ویریدیان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۷ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۱
از قبرسون
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 235
آفلاین
همه ی مرگخوارا با پول پیش ولدک برگشتند

ارباب هی تو سر خودش میزد

بلا : ارباب چیزی شده ؟

ولدی : ارباب ناراحته .

بلا : چرا ارباب ؟

ولدمورت : ارباب چه مرگخوارای خنگی دارن که اربابو کجبور به اعتراف کیکنن کروشیو ارباب به جای مجوز
گفت موز کروشیو خب که چی حالا آماده شین میریم وزارت خونه

ملت مرگخوار : باااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشه

سه ساعت بعد

مرگخوارا هنوز دارن آماده میشن ارباب هی نجینی رو به شکلای مختلغ روی سرشون گره میزنن

ولی نمیبسندن و دوباره یه مدل دیگه میپیچن

هی میپیچن و هی باز میکنن نجینی هم داره با نیشش ب سازمان کودک آزاری مینویسه و از باباش شکایت میکنه

فلور هی موهاشو رنگ میکنه هی نمیپسنده رنگشو عوض میکنه

بلا لباسای خوشگلشو که مال قرن 16 میلادیه پوشیده و داره کتاب هارو انتخاب میکنه تا با خودش بیاره

بلا : مروشیو برای مبتدیان . نه این که منو میبره زیر سوال کروشیوی آتشین آها این خوبه رمز کروشیو . اینم بد نیس


وتری داره فک میکنه که آیا دلش میاد به شوهرش و محل کار شوهرش حمله کنه یا نه



پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۷:۵۹ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
بلاتریکس به طرف یخچال رفت و نعره کشید:ارباب،موز نداریم.
لرد ولدمورت خمیازه ای کشید و گفت:مشکلی نیست.با پرتغال عوضش میکنیم.

بلاتریکس لرزید.
-اما..واقعایتش اینه که هیچ میوه ای نداریم.
لرد ولدمورت چوبدستیشو رو کروشیو اتوماتیک تنظیم کرد و به طرف بلا گرفت.
-زود میرین میوه میخرین.همین الان.

بلاتریکس کپه موهای برق گرفته اش را جمع کرد و به طرف در شیرجه رفت.با نگاهی عاشقانه به روفوس گفت:به من توجه کرد!
سالازار با چهره ای گرفته به کیف پول خالیش نگاهی کرد و گفت:میریم گرینگوتز.

دست چند مرگخوار را گرفت و غیب شد.چند ثانیه بعد مرگخوار ها کنار گرینگوتز ظاهر شدن.اسلیترین،جد لرد ولدمورت یاد حساب خالیش افتاد.با نگاهی دلربا خنده عصبی ای کرد و دست بانو لسترنج خر پول رو کشید و به داخل برد.سالازار آهی در بساط نداشت.سالازار به بلا تعارف کرد ه جلو بره.بلاتریکس،با وقار شروع به راه رفتن کرد.وقتی جن تقاضای کلید کرد،بانو لسترنج مردد شد.اما با نگاهی به سالازار دریافت چاره دیگ ای نداره.کلید رو داد و با هم به صندوق لسترنج ها رفتند.لبخند بزرگی روی لبان سالازار به چشم میخورد.


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۲:۲۲ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۱

پروفسور.ویریدیان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۷ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۱
از قبرسون
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 235
آفلاین
یلا و هوگو جلو در خونه ی ریدل ظاهر میشن و با ترس میرن تو خونه

تو خونه ارباب داره با نجینی و سالازار و باسیلیسک سالازار با هم آواز می خونن

هوگو :سلام اس . اس . اسمشو نبر .

هوگو انتظار داشت ارباب بپره گازش بگیره ولی ارباب با بی تفاوتی گفت :چیزی خورده . سرش جاییی خورده .

بلاتریکس : نه اسمشو نبر .

ارباب این دفعه مصلحت در این دیدند که بر بیا شفتند ( )

ارباب: کروشیو به من بگین ارباب ارباب ارباب ارباب

بلا میبینه همهی مجوز پاک شده واسه همین میگه : ارباب لودو چن تا شرط گذاشت

و شرطارو تو ضیح میده

ارباب فریاد های سهمگین میکشن و حونه ی ریدلو رو سر ساکنینش خراب میکنن غفقط اتاق خودشو سالم نگه میدارن

ارباب : همه ی مرگخوارا راجمع کنیذ تو آشپزخونه .

سالازار که داشت با باسیلیسکش بازی می کرد گفت : پسریم ؟آشپزخانه ندارییم . خراب شدی یست هل هل هل هل
کر کر کر کر

ارباب که احترام به والدینو همیشه رعایت میکردن چیزی نگفتن و فقطگفتن ( ما فهمیدیم گفتن یا نگفتن )


نیم ساعت بعد

همه رو زمین ولو شدن وارباب رو صندلی نشه مرگخوارا دارن به خرابه های خونه نیگاه میکنن.

سالازار از راه میرسه . ارباب پامیشه و جاشو میده به بزرگتر

بلا :آفرین ازارباب یاد بگیرن . .یه صندلی واسه ارباب ظاهر میکنه .

ارباب: بسیار خب ماباید بریم تو وزارت خونه یواشکی لودو رو بدزدیم بعد با موز عوضش کنیم

روفوس: ارباب موز ؟

ارباب : کروشیو



پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۹:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱

لی جردن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۳ پنجشنبه ۹ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۰۸ چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۶
از سوسک سیاه به خاله خرسه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
لودو توسط امداد های غیبی() مجوزی از ناکجا آباد صادر کرد و به هوگو داد. بعد با صدای نسبتا بلندی گفت:
- این مجوز طلسم شده، اگه کسی لرد رو اسمشونبر صدا نکنه جوهرش کمرنگ میشه و اینقدر کمرنگ میشه و هی کمرنگ میشه تا کلا پاک میشه. پس یادتون باشه. ارباب رو اسمشونبر صدا کنید!

وقتی لودو لفظ ارباب رو به کار برد ناگهان جوهر مجوز کمرنگ شد. هوگو نگران نگاهی به مجوز کرد و گفت:
- تو که همین الان گفتی ارباب

جوهر باز هم کمرنگ شد. بلا که داشت از عصبانیت می ترکید فریاد زد:
- اینقدر نگید ارباب!:vay:

جوهر خیلی کمرنگ شد.هوگو در جواب گفت:
-باشه حالا، چرا دعوا راه میندازی؟ دیگه نمی گم ارباب!

جوهر دیگه خیلی خیلی کمرنگ شد. لودو که داشت کفرش در میومد گفت:
- میشه خواهش کنم دعوا سر ارباب گفتنتون رو بزارید واسه خونه ی ریدل؟

جوهر خدایی کمرنگ شده بود هوگو رفت چیزی بگوید که بلا جلوی دهنش رو گرفت. لودو با تعجب به آن دو نگاه کرد و گفت:
- این با ده تا ارباب گفتن باطل میشه. برید دیگه، بقیه شرط ها رو هم یادتون نره.

هوگو و بلا دفتر لودو را ترک کردند. لودو که از سرکار گزاشتن آن ها خعلی خوشش آمده بود،روی صندلی وزارتش لم داد. یادی از خاطرات دوران جوانی اش با دامبل کرد. کمی فکر کرد. به این نتیجه رسید که بهتر است آن دوران را از یاد ببرد کلاه وزارتش را پیش کشید. ناگهان چیزی به یادش آمد... یکی از شرط ها را نگفته بود... شرطی که می توانست وزارتش و خانه ی ریدل را به فنا ببرد. از روی صندلی بلند شد. به دنبال هوگو و بلا رفت. اما اثری از آنها نبود. آنها آپارات کرده بودند... به...به خانه ی ریدل:worry:


ویرایش شده توسط لی جردن در تاریخ ۱۳۹۱/۶/۱۳ ۲۰:۰۴:۴۴

Modir look at that ticket
I work out
Modir look at that ticket
I work out
When I go to "contact us", this is what I see
Modirs are in bed and they wont answer me
I got passion in my head and I ain’t afraid to show it

I’m ANGRY and I know it


تصویر کوچک شده



پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۶:۵۴ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

مرگخوارا(هوگو ویزلی و بلاتریکس) قصد دارن برای آموزگاه مرگخواری از وزیز(لودو بگمن) مجوز بگیرن.لودو برای دادن مجوز شرایطی تعیین میکنه.اولیش اینه که ساحره ها با حجاب به آموزشگاه برن.که به دلیل اینکه ردای مرگخواریشون کلاه داره قبول میکنن.شرط دوم ممنوعیت طلسمهای ممنوعه هست که با اعتراض هوگو و بلا حذف میشه.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
-شرط سومم اینه که ارباب رو هرگز ارباب خطاب نکنید!

هوگو با بی تقاوتی شانه هایش را بالا انداخت.
-خب نمیکنیم.مای لرد خطاب میکنیم.سرورم خطاب میکنیم.

بلاتریکس ادامه داد:
-عشق خطاب میکنیم...شیرینم، عزیزم، گلم!

لودو سرش را به نشانه مخالفت تکان داد.پرونده ای را از کشوی مخصوصش در آورد و روی میز گذاشت.
-نه نه...اینا هم نمیشه.لرد یه جادوگر تحت تعقیبه.با توجه به نوشته های اینجا تنها واژه های تصویب شده وزارت "اسمشو نبر" و لرد ولدمورت" هستن.شماها جرات دارین لرد رو ولدمورت خطاب کنین؟

هوگو و بلا:

لودو پرونده اش را بست.
-پس با این حساب تنها گزینه باقیمونده اسمشو نبره!

هوگو و بلاتریکس با ترس و لرز این شرط را هم قبول کردند.




پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۷:۴۹ شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۱

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
لودو قصد ادامه دادن داشت که بلا جلویش را گرفت.
بلا:صبر کن ببینم.من هنوز متوجه نشدم.ساحره ها با چی چی وارد بشن؟
لودو :حجاب.
بلاتریکس به هوگو نگاه کرد و پرسید:
تو میدونی حجاب چیه؟
هوگو با سرش جواب منفی داد.بلاتریکس چوب جادویش را بطرف لودو گرفت.
همین الان توضیح میدی ببینم حجاب چیه؟ساحره ها باید با چی وارد بشن؟تو الان به ساحره ها توهین کردی؟

لودو خنده بلندی کرد و جواب داد:نه.توهین نکردم.حجاب یعنی باید موهاتون پوشیده باشه که آسلام درخطر نیفته.متوجه شدی؟
بلاتریکس به ردای مرگخواریش اشاره کرد و پرسید:خب کلاه این ردا کافیه؟موهام دیده نمیشه.
لودو جواب داد:آره.همین کافیه.گرچه با این وضعی که موهای تو داره فکر نمیکنم دیده شدنش هم ضرری برای اسلام داشته باشه.شرط دومم اینه که طلسمهای ممنوعه تو آموزشگاه آموزش داده نشه.
فریاد بلاتریکس به هوا بلند شد:
هیچ معلومه چی داری میگی؟طلسمهای ممنوعه آموزش داده نشه؟پس چی آموزش داده بشه؟تنها طلسمهای کاربردی و به درد بخور همین طلسمهای ممنوعه هستن.اگه ارباب اینو بشنوه...
لودو با شنیدن اسم ارباب کمی وحشتزده شد.شرط دوم را از لیست خط زد.
لودو:باشه.این یکیو خط زدم.الان شرط سومو بهت میگم.


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۰:۰۱ پنجشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۱

تری  بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۵ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۲ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 474
آفلاین
هوگو و بلاتریکس با پوزخند وارد وزارتخانه شدند. بعد از کلی جستجو بالاخره دفتر وزیر سحر و جادو رو پیدا کردند.

خواستند وارد دفتر وزیر شوند که ناگهان دختری پرسید : ببخشید خانوم ، شما وقت قبلی داشتین؟

بلا با عصبانیت رو به دختر می کنه و میگه : مگه از این مردک هم باید وقت قبلی گرفت؟!

دختر با تعجب و پوزخند میگه : هه! خانوم محترم مثل اینکه شما نمیدونید کجا اومدین! اینجا دفتر وزیر سحر و جادوئه! اونوقت وقت قبلی نمیخواد!؟ حالتون خوبه؟!

- کروشیو منشی! من رفتم تو!

منشی :

بلا اینو میگه و با پوزخند داخل میشه. وزیر سحر و جادو با تعجب سرشو بالا میاره و از ورود ناگهانی بلا عصبانی میشه.

- هی بلا! چرا در نزدی؟! واستا ببینم ... اصن این منشی من کو؟!

- اینقدر حرف نزن لودو! منشیت فعلا داره درد میکشه! ما اومدیم اینجا ...

هوگو که از اون موقع تا حالا حرفی نزده بود ، حرف بلاتریکس رو قطع می کنه و خودش ادامه میده : ما اومدیم اینجا که مجوز آموزشگاه مرگخواری رو ازت بگیریم.

لودو :

بلا چشم غره ای به هوگو میره و رو به لودو میکنه و میگه : ببین لودو! ارباب دستور دادن بدون هیچ گالیون دادنی مجوز رو رد کنی بیاد! فهمیدی یا یه جور دیگه حالیت کنم؟!

لودو با خونسردی میگه : لیدی لسترنج! به اربابتون بگین الآن من وزیر سحر و جادوئم و شما هم مجوزتون رو باید مثل همه بگیرین!

هوگو دوباره میپره وسط : ینی هیچ راهی وجود نداره؟!

- نچ!

- پس بگیر که اومد بگمن! کروشیو!

لودو جاخالی میده و با ترس ابتدا نگاهی به هوگو میندازه ، سپس به بلا نگاه میکنه و میگه : خب شاید بشه یه کاریش کرد!

بلاتریکس لبخندی میزنه.

- حالا شدی یه وزیر خوب! پس این مجوز رو بده تا ما بریم!

لودو فکری میکنه و میگه : حالا به این راحتیا هم که نمیشه! شرط و شروطی داره!

بلا :

لودو ادامه میده : اگه میخوان خیلی راحت مجوز بگیرین ، پس باید یه قوانینی رو توی آموزشگاه بر قرار کنین! مثلا یکیش اینه که ساحره ها باید با حجاب بیان آموزشگاه!

بلا : چـــــــــــــــی؟!

- صبر کن هنوز ادامه داره! :zogh:


ویرایش شده توسط تری بوت در تاریخ ۱۳۹۱/۶/۹ ۱۰:۰۷:۰۶

Only Raven!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۵:۰۲ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۱

پروفسور.ویریدیان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۷ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۱
از قبرسون
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 235
آفلاین
هوگو به سمت اتاق بلا رفت

تق تق

کسی جواب نداد

تق تق

کسی جواب نداد

تق تق

درباز شد
بلا- مگه مرض داری ابله نمیگی بانو لسترنج میترسن کروشی.

- جون ارباب نزن

-خو حالا چی میخوای

- ارباب گفتن بریم وزارت خونه

- خب بریم

دو نفری به سمت وزارتخونه به راه افتادن و تو راه هوگو همه چیو به بلا حالی کرد

بلا - من اگه لودو رو هفتاد قسمت نکردم

هوگو - تو وزارتخونه بهش حمله نکنیا

بلا - مگه خولم صب کن دور و ور خونه ریدل پیداش شه من میدونم و اون

همین موقع به جلوی وزارت خونه رسیدن هرکی میخواس بره تو وزارت خونه باید بلیط می خرید

بلا- این صف بلیطه

هوگو- بله

بلا- صب کن

بلا از تو کیفش سرخاب سفیداب کشید و رف جلو بلیط فروشی و عشوه خرکی اومد

بلیط فروشه – خانوم اینجا وای نسا برو ته صف

بلا – پخ
همه به بلا زل زدن

بلا – جییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ

عموم مردم متواری شدن و بلا دوتا بلیط برداشت و با هم رفتن تو وزارت خونه



پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۹:۰۵ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۱

فنریر گری بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۲۱ دوشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۴۳ دوشنبه ۹ دی ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 127
آفلاین
::سوژه جدید::

لرد سیاه همان طور که روی صندلی اش پشت میز ریاست نشسته بود و پایش را روی پایش انداخته بود و قهوه صبحگاهی را سر میکشید و پیام امروز را ورق میزد، زیر چشمی هم نگاهی به هوگو داشت که مشغول غذا دادن به نجینی بود.

- هوگو، صد بار بهت گفتم نجینی از ماهی آزاد خوشش نمیاد. کیو دیدی برای صبحونه ماهی آزاد بخوره؟ یه کم مغزت رو به کار بنداز بچه جان. برو یه مشنگی چیزی شکار کن!

هوگو با ناراحتی نگاهی به کیسه ماهی آزاد که روی زمین گذاشته بود انداخت و گفت:
- ولی ارباب من، شما که نمیدونین چقدر پول دادم این ماهی ها رو خریدم. تازه نجینی باید ماهی بخوره، نمیشه که همه اش مشنگ بخوره، ماهی برای سلامتیش هم خوبه.

- نهه!

هوگو با تعجب از لرد پرسید:
- نه؟ ارباب یعنی شما منکر خاصیت ماهی میشین؟

- نه!! امکان نداره!

هوگو چند قدمی به لرد نزدیک شد و گفت:
- من فکر کنم درست متوجه نشدم چی به چی شده ارباب، الان شما از چی تعجب کردین، عصبانی هستین و میخواین که احتمالا چند نفر رو به خورد نجینی بدین؟

لرد فنجان قهوه رو روی میز میکوبه و روزنامه رو به سمت هوگو پرتاب میکنه. بعد از روی صندلی بلند میشه و از پنجره به بیرون نگاه میکنه و زیر لب میگه:
- کلاه بردارا. دوباره یه بامبول جدید درست کردن که پول بگیرن! همیشه همین بساطه.

هوگو نگاهی به روزنامه میندازه. در یکی از صفحه های داخلی تصویر نیم تنه ای از وزیر سحر و جادو مشخصه که با تیتر درشت بالای عکس نوشته شده:
«از این پس تمامی آموزشگاه ها و موسسات آموزشی جادوگری حتی مدرسه هاگوارتز مجبور به اخذ مجوز رسمی جدید خواهند بود.»
در توضیح خبر نیز نوشته شده بود:
«موسساتی که از اخذ مجوز سر باز بزنند، توسط وزارت پلمپ شده و با جریمه های سنگین مواجه خواهند شد. شرایط اخذ مجوز بدین شرح است...»

لرد روزنامه رو از دست هوگو در میاره و میگه:
- لازم نکرده بخونیش. دوباره کلی کاغذ بازی اداری و البته خرج گالیون ها گالیون پول بی زبون برای گرفتن یه ورق پاره به اسم مجوز! واسه من دستور صادر میکنه! هنوز نفهمیده با کی طرفه! هوگو، تو و بلاتریکس وظیفه دارین برین وزارت، با لودو ملاقات کنین و بهش شیرفهم کنین که مجبوره خودش مجوز ما رو با دستای خودش صادر کنه. بدون هیچ پرداخت پول یا چیز دیگه ای. فهمیدی؟

هوگو که زیاد از روند کاغذ بازی های اداری خوشش نمیومد به سرعت سری تکون میده و دوان دوان به دنبال بلاتریکس میره تا همراه اون به پیش وزیر برن و پیغام لرد رو بهش برسونن.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.