هوگو و بلاتریکس با پوزخند وارد وزارتخانه شدند. بعد از کلی جستجو بالاخره دفتر وزیر سحر و جادو رو پیدا کردند.
خواستند وارد دفتر وزیر شوند که ناگهان دختری پرسید : ببخشید خانوم ، شما وقت قبلی داشتین؟
بلا با عصبانیت رو به دختر می کنه و میگه : مگه از این مردک هم باید وقت قبلی گرفت؟!
دختر با تعجب و پوزخند میگه : هه! خانوم محترم مثل اینکه شما نمیدونید کجا اومدین! اینجا دفتر وزیر سحر و جادوئه! اونوقت وقت قبلی نمیخواد!؟ حالتون خوبه؟!
- کروشیو منشی! من رفتم تو!
منشی :
بلا اینو میگه و با پوزخند داخل میشه. وزیر سحر و جادو با تعجب سرشو بالا میاره و از ورود ناگهانی بلا عصبانی میشه.
- هی بلا! چرا در نزدی؟! واستا ببینم ... اصن این منشی من کو؟!
- اینقدر حرف نزن لودو! منشیت فعلا داره درد میکشه! ما اومدیم اینجا ...
هوگو که از اون موقع تا حالا حرفی نزده بود ، حرف بلاتریکس رو قطع می کنه و خودش ادامه میده : ما اومدیم اینجا که مجوز آموزشگاه مرگخواری رو ازت بگیریم.
لودو :
بلا چشم غره ای به هوگو میره و رو به لودو میکنه و میگه : ببین لودو! ارباب دستور دادن بدون هیچ گالیون دادنی مجوز رو رد کنی بیاد! فهمیدی یا یه جور دیگه حالیت کنم؟!
لودو با خونسردی میگه : لیدی لسترنج! به اربابتون بگین الآن من وزیر سحر و جادوئم و شما هم مجوزتون رو باید مثل همه بگیرین!
هوگو دوباره میپره وسط : ینی هیچ راهی وجود نداره؟!
- نچ!
- پس بگیر که اومد بگمن! کروشیو!
لودو جاخالی میده و با ترس ابتدا نگاهی به هوگو میندازه ، سپس به بلا نگاه میکنه و میگه : خب شاید بشه یه کاریش کرد!
بلاتریکس لبخندی میزنه.
- حالا شدی یه وزیر خوب! پس این مجوز رو بده تا ما بریم!
لودو فکری میکنه و میگه : حالا به این راحتیا هم که نمیشه! شرط و شروطی داره!
بلا :
لودو ادامه میده : اگه میخوان خیلی راحت مجوز بگیرین ، پس باید یه قوانینی رو توی آموزشگاه بر قرار کنین! مثلا یکیش اینه که ساحره ها باید با حجاب بیان آموزشگاه!
بلا : چـــــــــــــــی؟!
- صبر کن هنوز ادامه داره! :zogh: