بعد گیلدی با اندکی تمرکز و فشار به خویشتن، طناب ها رو پاره میکنه!!
بعدش هم چند تا بازو میگیره و دهن همه ساحره ها تا ته باز میشه...
من مادام رو که دقیقا در زاویه ی دیدم قرار داشت میدیدم که با لطافت خاصی دامن شو مرتب میکرد و موهاش رو پشت گوشش میزد...
من میلی رومیدیدم که همون طوری که دهنش باز مونده با زاویه ی 90 درجه افقی شد روی زمین!
من فلور رو میدیدم که دچار خود درگیری شده آبرفورث ریکو آشه!!!!کدوم یکی راست میگن؟ ویه نگاه به عکس آشه مینداخت یه نگاه به عکس ریکو
من چو چانگ رومیدیدم که با حرکت بی ناموسانه ای دستاشو بالا برده بود و چشماشو بسته بودو لبخند ملیح میزد!
البته این جز عکس العملی در مقابل دلربایی گیلدی چیزه دیگه ای نبود !
من همه ی اینا رو میدیدم! به مانیا نگاه میکردم این بار طناب فوق العاده کلفتی رو بالای سرش در حال چرخوندن بود
با حرکت فوق العاده آکروباتیک طناب رو 5 دور :دور گیلدی میچرخونه!
اهم!
من یعنی مازامولا کلاه کابویی سرمه!کلاهمو میدم بالا
وندمو میذارم زیر گردن گیلدی!
مادام نگاه پر ذوقی به گیلدی میکنه گویا منتظره گیدی طناب ها رو پاره کنه!
من یعنی مازامولا: ببنیم گیلدی تو هنوز مشکلات روانیت حل نشوده؟
فکر میکردم توهمت رو تو سنت مانگو درمان کردن!
گیلدی:عکساتو میخوای؟ پیش سرهنگ گراپیه!
مادر بزرگ ونوس از در ظاهر میشه!
ونوس: گیلدی ما باید زینجر رو روی تو اجرا کنیم! تو باید متنبه بشی و ورقه یی رو میده دست گیلدی
ونوس: 659 بار از روش بخون
گیلدی نگاهی به نوشته میکنه:شوخی میکنی!
مانیا چماغ سیخ دارشو در میاره!
من یعنی مازامولا: ما با هیچ کس شوخی نداریم!
گیلدی:من اینو نمیخونم!
------------------------------------
گیلدی: من زز هستم من زز بودم من زز خواهم شد.....(از پست خودش کپی کردم)
4 ساعت بعد
گیلدی:من زز هستم من زز بودم من زز خواهم بود
مادام:موزمال ولش کن بره!
در این هنگام مردمک مانیا و موزمال شروع میکنه به چرخیدن!
مازامولا:مادام!!!این گیلدیه اطلاع دارین دیگه!
مادام لبخند ملیح میزنه لپاش سرخ میشه سرشو میندازه پایین! دامنشو مرتب میکنه...
و در این هنگام بود که من چشمانم از حدقه زد بیرون !!جای بابایی خالی بود!
مادام:همین الان ولش نکنی از آداس میندازمت بیرون!
مازامولا:مادام این یه جادوگره@
مادام:تو که دوست نداری بزنم عینه عدست کنم؟
مانیا طناب ها رو باز میکنه گیلدی به عشوه شتری میاد مانیا پخش زمین میشه....
گیلدی نگاهی به مادام میکنه:مادام راستی امشب تو کافه مادام رزمارتا میبینمت! و از سوراخی که مازامولا یعنی من در اثر کوبیدن کلم به دیوار درست کرده بودم میره بیرون!