هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۲۳:۲۰ دوشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
#97

مازامولا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۲ جمعه ۱ آبان ۱۳۸۸
از موزمالستان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 120
آفلاین
بعد گیلدی با اندکی تمرکز و فشار به خویشتن، طناب ها رو پاره میکنه!!
بعدش هم چند تا بازو میگیره و دهن همه ساحره ها تا ته باز میشه...
من مادام رو که دقیقا در زاویه ی دیدم قرار داشت میدیدم که با لطافت خاصی دامن شو مرتب میکرد و موهاش رو پشت گوشش میزد...
من میلی رومیدیدم که همون طوری که دهنش باز مونده با زاویه ی 90 درجه افقی شد روی زمین!
من فلور رو میدیدم که دچار خود درگیری شده آبرفورث ریکو آشه!!!!کدوم یکی راست میگن؟ ویه نگاه به عکس آشه مینداخت یه نگاه به عکس ریکو
من چو چانگ رومیدیدم که با حرکت بی ناموسانه ای دستاشو بالا برده بود و چشماشو بسته بودو لبخند ملیح میزد!
البته این جز عکس العملی در مقابل دلربایی گیلدی چیزه دیگه ای نبود !
من همه ی اینا رو میدیدم! به مانیا نگاه میکردم این بار طناب فوق العاده کلفتی رو بالای سرش در حال چرخوندن بود
با حرکت فوق العاده آکروباتیک طناب رو 5 دور :دور گیلدی میچرخونه!
اهم!
من یعنی مازامولا کلاه کابویی سرمه!کلاهمو میدم بالا
وندمو میذارم زیر گردن گیلدی!
مادام نگاه پر ذوقی به گیلدی میکنه گویا منتظره گیدی طناب ها رو پاره کنه!
من یعنی مازامولا: ببنیم گیلدی تو هنوز مشکلات روانیت حل نشوده؟
فکر میکردم توهمت رو تو سنت مانگو درمان کردن!
گیلدی:عکساتو میخوای؟ پیش سرهنگ گراپیه!
مادر بزرگ ونوس از در ظاهر میشه!
ونوس: گیلدی ما باید زینجر رو روی تو اجرا کنیم! تو باید متنبه بشی و ورقه یی رو میده دست گیلدی
ونوس: 659 بار از روش بخون
گیلدی نگاهی به نوشته میکنه:شوخی میکنی!
مانیا چماغ سیخ دارشو در میاره!
من یعنی مازامولا: ما با هیچ کس شوخی نداریم!
گیلدی:من اینو نمیخونم!
------------------------------------
گیلدی: من زز هستم من زز بودم من زز خواهم شد.....(از پست خودش کپی کردم)
4 ساعت بعد
گیلدی:من زز هستم من زز بودم من زز خواهم بود
مادام:موزمال ولش کن بره!
در این هنگام مردمک مانیا و موزمال شروع میکنه به چرخیدن!
مازامولا:مادام!!!این گیلدیه اطلاع دارین دیگه!
مادام لبخند ملیح میزنه لپاش سرخ میشه سرشو میندازه پایین! دامنشو مرتب میکنه...
و در این هنگام بود که من چشمانم از حدقه زد بیرون !!جای بابایی خالی بود!
مادام:همین الان ولش نکنی از آداس میندازمت بیرون!
مازامولا:مادام این یه جادوگره@
مادام:تو که دوست نداری بزنم عینه عدست کنم؟
مانیا طناب ها رو باز میکنه گیلدی به عشوه شتری میاد مانیا پخش زمین میشه....
گیلدی نگاهی به مادام میکنه:مادام راستی امشب تو کافه مادام رزمارتا میبینمت! و از سوراخی که مازامولا یعنی من در اثر کوبیدن کلم به دیوار درست کرده بودم میره بیرون!


آداس این جا وطن من است!


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۸:۰۱ دوشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
#96

مانیا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۴ یکشنبه ۱ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۸ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶
از Azeroth
گروه:
کاربران عضو
پیام: 210
آفلاین
هوم
باید به اطلاع تمام ساحره های گرامی برسونم که پاتر و کرام و گیلدی رو ول کنید
فعلا بچسبید به آبرفورث و ریکو
به علت این که
آبرفورث در یک کنفرانس کاملا رسمی اعلام کرد که ریکو رو میخواد طلاق بده(مادام شما ببخشش)و دنبال دختری به نام آش(حالا دیگه نمیدونم آشه چی احتمالا رشته)می باشد
پس به این صورت لازمه که هم آبرفورث رو زینجر بکشونیم و هم آش و ریکو رو نصیحت کنیم
هومممم میلی جان من به چه سرنوشتی دچار شدم؟
من که دارم سرحال و با شور و شعف و در زیر سایه مادام ماکسیم زندگیم رو میکنم
فقط یه مدت از آداس غافل بودم
===
این تاپیک خیلی طرفدار داره مثل اینکه چون هر دفعه میام یه پستی توش زدن


تصویر کوچک شده


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۵:۴۸ دوشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
#95

گیلدروی لاکهارتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۵۸ چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۴:۰۶ شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 594
آفلاین
گیلدی به یه صندلی که وسط اتاق قرار داره بسته شده و ساحره ها دورش جمع شدن.... سیم سرور نمید از دور برق میزنه...

دو ساعت و پنجاه و هفت دقیقه پیش...
گیلدی نشسته بود گوشه سلولش توی زندون و سه تا دیوونه ساز از پشت میله ها براش عشوه میمودن که سرهنگ گراپی میاد بهش سر بزنه... گیلدی که حوصلش سر رفته بود روزنامه سرهنگ گراپی رو ازش میگیره تا اندکی مطالعه کنه که با خبر جالبی رو به رو میشه:
«تبصره: ورود جادوگران:پاتر کرام گیلدی به آداس واجب است...
بر همگی ساحره ها واجب است در صورت داشتن هر کونه اطلاعاتی از این جادوگران فراری به سازمان دفاع از حقوق ساحره مراجعه کنن!
به گیلدی فرصت داده شده تا سه ساعت دیگه خودشو به آداس تسلیم کنه!در غیر این صورت با طناب و زینجر وارد عمل خواهیم شد!..»
گیلدی: هوم... چه مشکوک... احتمالا کار این موذماله... عکساشو میخواد...
این خبر خودش انگیزه ای بود برای گیلدی که از زندون فرار کنه...
گیلدی: هوووووووم..... اووووووم.... آه.... اوه.... آخ.... اووووم.... (صداهای زور زدن گیلدی برای تبدیل شدن به حیوان)
دیوونه سازها که از بیکاری داشتن به هم تنفس مصنوعی میدادن، با دیدن خر خوشگل و نانازی که تو سلول گیلدی بود به وجد میان... در سلولو باز میکنن که خر بدبختو مورد تنفس مصنوعی قرار بدن که خره با حرکتی زیرکانه از زیر دستشون فرار میکنه و میره...

دو ساعت و پنجاه و چهار دقیقه پیش....
گیلدی داره توی آب های آزاد شنا میکنه....

یک ساعت و یازده دقیقه پیش...
گیلدی به خشکی میرسه و وارد اولین سوراخی که توی ساحل بود میشه...

سیزده دقیقه پیش...
ساحره ها توی دفتر انجمن نشستن و داری برای خودشون نقشه میکشن که یهو یه خر که زخمی و خونمالیه و آثار خستگی رو میشه توی چهرش دید از سوراخ دماغ مادام میفته بیرون...
گیلدی: های علیک...
مادام: اعلامیه -- بر تمامی ساحره ها و جادوگران عزیز واجب است که هنگام ورود به انجمن سوراخ های بدن خود را مورد بازبینی قرار دهند و از انسداد آن ها اطمینان حاصل کنند...
فلور در یک حرکت بسیار نمایشی یه صندلی و موذمال هم در یک حرکت خلاقانه چند متر طناب ظاهر میکنه!!!

همین الان...
گیلدی (که بسته شده به صندلی): خوب بذارید یه خورده توضیح بدم...
اولا که هر گونه رفتار و فکر بی ناموسی در مورد غول ها و به خصوص یک مورد عظیم الجثه آن ها یعنی مادام ماکسیم رو تکذیب میکنم...
دوما که اگه عکساتونو میخوایید، همش پیش سرهنگ گراپیه... برید از اون بگیرید...
سوما که... ببنید... اصلا چیزه... الان کلی شنا کردم... عضله ها رو اومدن...
بعد گیلدی با اندکی تمرکز و فشار به خویشتن، طناب ها رو پاره میکنه!!
ساحره ها:
بعدش هم چند تا بازو میگیره و دهن همه ساحره ها تا ته باز میشه...
ساحره ها:



Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۳:۴۷ دوشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
#94

مازامولا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۲ جمعه ۱ آبان ۱۳۸۸
از موزمالستان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 120
آفلاین
از وقتی فهمیده بودم بابایی اومده آداس کلی ذوق مرگ شده بودم من واقعا به بابای خودم افتخار میکنم!

عامل نفوذی میلی سنت تازگی ها واسمون خبر هایی اورده بود که مادام رو خیلی عصبانی کرده بود به خاطر همین توی جمع اون روز ریکو هم کنار ما بود
مادام یه ذره از نوشدنی کره ای شو خورد و نگاه عاقل اندر سفیهی به ریکو کرد
مادام:تو یه ساحره ای؟ این حرفا چیه پشت سرت میزنن>؟ یه جادوگر ساحره رو طلاق میده؟
اونم جادوگری که گویا یه یکی از ساحره های دیگه هم قول و قرار گذاشته!
و نگاه خشمناکی به فلور میندازه
مادام سرشو با افسوس تکون میده:واقعا شرم آوره یه جادوگر ساحره رو طلاق بده؟؟؟ این حرف اصلا قابل بخشش نیست
تا بوده ساحره جادوگر رو طلاق میداده اونم فقط در صورتی که جادوگر ززتری پیدا کرده باشه
این حرفا چیه میشنوم؟اتو کردن ردا؟ شام درست کردن؟
تو چه طور جرات کردی اجازه بدی همچین خواسته هایی ازت داشته باشن!
میلی ریکو 3 روز تحت آموزشه فشرده ی زن سالاری توسط استاد گراپی قرار میگره!
مادربزرگ ونوس با نارحتی به ریکو نگاه کرد
ریکو با التماس به مادام نگاه کرد
ماداتم روزنامه ی پیام امروز رو از روی میز بر میداره و بی توجه شروع میکنه به ورق زدن...
اون روز دامن صورتی رنگی پوشیده بود و دستمال گردن همرنگی هم به گردنش بسته بود...
مادام توجهش به نوشته یی جلب شده بود روزنامه رو گرفت جلوی چشش و با دهان باز داشت میخوند
......لحظه به لحظه قرمز تر.میشد
...لحظه به لحظه صدای نفس هاش بلند تر میشد...
ونوس در حالی که قلم پرش رو پشت گوشش زده بود در کنار فلور و میلی ایستاده بود و همگی با ترس به مادام نگاه میکردند
چشم های مادام از سمت چپ به سمت راست جملات رو دنبال میکرد و این حرکت مرتبا تکرار میشد با این تفاوت که انگار مردمک مادام هر لحظه بیرون تر میاومد...
مادام چشماشو بست و روزنامه رو محکم کوبید روی میز!
بیاین اینو بخونین!
___________________________________
بر سر در آداس نوشتهی بزرگی به چشم میخورد
.تبصره: ورود جادوگران:پاتر کرام گیلدی به آداس واجب است...
بر همگی ساحره ها واجب است در صورت داشتن هر کونه اطلاعاتی از این جادوگران فراری به سازمان دفاع از حقوق ساحره مراجعه کنن!
به گیلدی فرصت داده شده تا سه ساعت دیگه خودشو به آداس تسلیم کنه!در غیر این صورت با طناب و زینجر وارد عمل خواهیم شد!..

___________________________________________
داد مادام منو مطمئن کرد که دیگه نه سوراخی میمونه که گیلدی از توش بیاد بیرون نه گیلدیی میمونه که از سوراخی بره بیرون!
اما خبر نداشتم که گیلدی واسه مادام هم دلبری میکنه!
(به پست گیلدی توی زز بازار مراجعه شود)


ویرایش شده توسط Mazamoola در تاریخ ۱۳۸۴/۲/۲۶ ۱۴:۲۵:۴۶
ویرایش شده توسط Mazamoola در تاریخ ۱۳۸۴/۲/۲۶ ۱۴:۳۲:۴۲

آداس این جا وطن من است!


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۲۱:۰۸ یکشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۴
#93

تانکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۷ یکشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۲۰:۲۹ جمعه ۱۵ دی ۱۳۸۵
از همین دور و برا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 199
آفلاین
هی هی!
بعد عمری باز این تاپیکو دیدم!
یادش بخیر اون جوونیا که زن مودی بودم اومدم اینجا شکایت!
به هر حال ساحره های عزیز منم با گراپی کوچولوم از امروز به بعد ازتون حمایت می کنیم.

در ضمن برای اینکه ساحره های عزیز که در گذشته زیر سلطه ی جادوگران قرار داشتن بتونن یه تفریحی بکنن،اولین تور پشت بام نوردی رو برگزار می کنم.
در طول این تور علاوه بر اینکه میتونین ببینین وقتی خونه نیستین شوهراتون چی کار می کنن،با فنون کاراته و دفاع شخصی آشنا می شین.

خوش باشین!


Poor Is The Pupil Who Does Not Surpass His Master


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۹:۱۵ یکشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۴
#92

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 929
آفلاین
آداس محل گردهمایی ساحره ها ی عزیز که مدتیه جادوگران هم سری به این انجمن می زنن.
هوا کم کم در حال تاریک شدن بود
مادام ماکسیم:باید راهی برای جلوگیری از ورود جادوگران پیدا کرد مثلا همین گیلدوری!من توش موندم که چطور می تونه به راحتی وارد بشه بدون اینکه ساحره ای متوجه نشه
ونوس دفتری تو دستشه و داره تند تند می نویسه
مازامولا: من یکبار وقتی که گیلدی داشت وارد می شد دیدمش!درست از یک سوراخ کوچیک داشت می یومد تو
مادام: اولین اعلامیه--باید تمامه سوراخ های انجمن بسته بشه!
همه:چشم
میلی:باید اقدامات اساسی قرار داده بشه مثلا هر هفته یک فرم داده می شه به اعضای انجمن و باید از اون پیروی کنن
نمید: فرم؟!
میلی:بله, مخصوصا برای شما که همیشه با هری مشکل داری کتک کاریو اینا دیگه....
ونوس:دومین اعلامیه--فرم هفته برای اعضا
فلور که تا اون موقع در جمع نبوده وارد می شه
فلور: سلام , دوستان ترتیبشونو دادم ولی ممکنه برای مدتی کوتاه از شرشون راحت باشیم من که هر چی اینارو می ندازم بیرون بازم می یان تو فقطفقط...
همه خیره شدن به فلور و ونوس داره تند تند می نویسه
فلور:فقط یک راه مونده
مازامولا: چه راهی؟
فلور کنار مادام ماکسیم می شینه و یک نگاه به همه می کنه یکم تمرکز می گیره دستاشو می زاره رو پاش و...
فلور:اونا عصبانیت یک ویلا رو ندیدن!
هرمیون که یک گوشه نشسته و بعد از اون جریان ضایع شدن زیاد نمی یاد وسط حالا می یاد وسط
هرمیون:اوه نه وحشتناکه!
میلی: ولی آخه...
فلور بلند می شه و می ایسته خیلی قیلفه اش جدیه
فلور:من حالاشم از دست این جادوگرا کلافه شدم ولی دارم خودمو کنترل می کنم اگه ... اگه...................(مکس) عصبانی بشم هیچی جلو دارم نیست چون رگ مادر بزرگم تو وجودمه!
ونوس:خب می خوای چی کار کنی؟ می خوای اونارو بکشی؟
فلور:راهی بهتر و کاری بهتر از اون!به زینجر می کشونیمشون!
همه: زینجر؟!
فلور: بله زینجریک نوع به زنجیر کشیدنه ولی مدل جدیده!<یک شکنجه ی جدید برای آزاره جادوگران>
(اگر می خوایید بدونید اسم این شکنجه از کجا امده پیام شخصی بزنید)
ونوس:فکری بسی عالی است من که هستم!
همه یک صدا: همه برای یکی ,یکی برای همه!
فلور: زینجر از این به بعد یک نوع شکنجه می شه!
ونوس:تصویب شد! (و با قلم پرش اینو بزرگ می نویسه)
ساحره ها: هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااا
***************************************این نمایشنامه رو حتما بخونید زینجر از این به بعد در آداس مرسومه و همه باید بدونن چیه!برای همین لازمه که این نمایشنامه رو بخونین ,نکته ی قابل توجه:
اگر دوستی این شکنجه رو قبول نداره پیام شخصی بزنه و دلیلشو بگه اگه منطقی بود به ناظر می گم کلا این واژه رو برداره
باتشکر
فلور دلاکور


دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۳:۱۶ یکشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۴
#91

ميلي سنت بالسترود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۴ چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴
از ازروت(سرزمین خاکستری)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 73
آفلاین
میلی:ها ها قابل توجه کرام بگم من صداتو وقتی داشتی مملی رو اغفال می کردی شنیدم . به همین جرم می ندازمت شکنجه گاه آداس . کار یاد مردم میدی من خودم تا گالیون اخر مهریه ی ریکو رو می گیرم براش .
اینجا آ (انجمن)د (دفاع )ا(از)س(ساحره هاست)نه
انجمن دلقک های اشوب گر سادیسمی . و شما فلور جان . بله ایشون یه زن دارن خوبشم دارن . اینو می گم چون اگه یه وقت چیزی بت گفته بدون خالی بسته چون نمی خوام به سرنوشت مانیا دچار شی اینارو دارم میگما........
هری جاتون خالی نباشه انقدر سرمون شلوغه که نمیدونی هر روز داریم به ساحره ها دیه ی همسران کتک خوردشون رو میدیم.
ووووووووو اما هاگرید کمی بیشتر با ما باش . خودم طلاق مادام رو میگیرم برات(این باسه این بود که بگم ما ساحره های آداس هم احساس داریم ) نگاه به چهره های خشن نکنید .
یک توصیه برا همه
به آ د ا س بپیوندید پشیمان نمی شوید


THe return of ADAS


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۲:۴۰ یکشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۴
#90

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین
نميد: مادام ميبيني ميخواد فرار كنه ‍گ‍رااااپ!
هاگريد و هري نميد و ادام رو ميبينن!
هاگريد:
مادام:
هاگريد و هري ميخوان فرار كنن كه گراپي جلوشون سبز ميشه!

هري: وااي هاگريد پدرمون در اومد بدو بريم اداس!
هري و هاگريد دوباره ميرن تو اداس!
فلور: به به اقاي زز تشريف اوردن كجا تشريف ميبردي تو؟؟؟؟؟
هري: من چيزه...اومدم بگم مهمون دارين!
فلور: كيه؟پشت در گذاشتيش اومدي؟
هري: ن‍....نم‍....نم‍..
فلور:اها فهميدم نميد اومده!

فلور ميره درو باز ميكنه
فلور: به به نميد بيا تو!
نميد: معرفي ميكنم:محافظ جديد من:مادام ماكسيم!
فلور:
نميد در گوشي به فلور: ببين ميخوام با گراپي اشناش كنم حواست به اين هاگريده باشه
فلور:
گراپي مياد تو!
مادام:
هاگريد: گراپي بدو برو بيرون كي به تو گفت بياي تو؟
گراپي مياد دست مادامو ميگيره!
فلور: اخي چه رمانتيك!
هري:اره خيلي!
هري از در ميره بيرون!
و جلوي در با گيلدي رو در رو ميشه!
هري: گيلدي تو اينجا چيكار ميكني؟ اينجا كه سوراخ نداره!
گيلدي: گراپي گفت بيام مواظبت باشم درنري!
هري: مگه تو مخالف اداس نبودي؟؟؟؟بذار من برم!
گيلدي:هومك! بدو بريم!

و به اين ترتيب گيلدي و هري فرار ميكنن ولي خبر ندارن كه تمام ماجرا رو گراپي و مادام ماكسيم و نميد ديدن و دارن تعقيبشون ميكنن!


[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۶:۱۳ یکشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۴
#89

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
در همون لحظه....در یک جای کاملا مشکوک!!!!
مملی:میخوام طلاقش بدم!!از دستش خسته شدم!!!
کرام:چرا اخه؟
مملی:شب میام خونه...میبینم خانم داره فاینال بازی میکنه!!!میگم خانوم شام کو؟میگه رسیدم جاهای حساسش!!!...ساکت باش تا اینجا رو برم!!!!
کرام:حالا شام نخور؟
مملی:مگه فقط شامه؟صبح که پا میشم میگم ردا مو اتو کردی؟میگه...اره زیر تشکته!!!تا الان باید صاف شده باشه!!!این فاینال منو بیچاره کرده!!!
کرام:پس تصمیمت برای طلاق قطعیه؟
مملی:اره
کرام تو دلش مملی رو تحسین میکنه:خب...حالا که میخوای طلاق بدیش یه کاری کن خودش طلاق بگیره!!...تا مهریه ندی!!!!
مملی:چجوری؟
کرام:بهش زور بگو!!...بزنش!!!استکباریتو نشون بده!!همونطور که به ما نشون میدی!!!
مملی:آها!!...گرفتم!!!
-----------------------------
هاگرید و هری دارن یواشکی از اداس خارج میشن که یک هیکل بزرگ دم در ایستاده بود!!!
او کسی جز مادام ماکسیم نبود!!!....از پشت او هم کله نمید پیدا شد!!!!


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۵:۰۹ یکشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۴
#88

Irmtfan


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۴ شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۹:۵۷ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵
از پریوت درایو - شماره 4
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3125
آفلاین
هری که این حرفو شنیده راشو کج میکنه که بره: هی گیلیدی تو هم سر خر و کج کن دیگه اینجا جای موندن نیس
گیلیدی : نع نوع نع نوع
همه ساحره ها در حالیکه مهربانانه دارن گیلیدی رو نگاه میکنن: نه منظور فلور جان از گم شید بیرون به انسان های جادوگر بود نه فرشته های جادوگر

هری که کمی عصبانی شده: اوه اون شیطان فرشتس اون
هاگرید با نم اشکی در چشم: باشه ما رفتیم هری جون بیا بریم من و تو مثل همیم میبینی هر دو یتیمیم هر دو زن ذلیلیم هر دومونو مث ... میندازن بیرون

هری با عصبانیت سرشو تکون میده: هاگرید بابا خودتو کنترل کن اون یذره جنمو و آبروم که داشتیم که تو پاک زدی از بین رفت بینم راستی این مللی اینجا نیومده؟

هاگرید: منظورت مملیه؟ نه داره مقدمات ...

فلور میپره وسط حرفش : هی اری در خروجی از اون وره اونجا نه .. اونجا دسشوییه

هری: هیس هاگرید جون مقدمات چی رو؟

هاگرید: طلاق اقا طلاق

هری در حالیکه دستشو میزاره جلوی دهن هاگرید: هیس هیس بابا مگه از جونت سیر شدی این ببر های گرسنه رو میبینی فقط منتظر بهانن که از مگس پرونی در اینجا دس وردارن و یه کاری رو شروع کنن که حوصلشون سر نره آدم که بیکار باشه همین میشه دیگه


Sunny, yesterday my life was filled with rain.
Sunny, you smiled at me and really eased the pain.
The dark days are gone, and the bright days are here,
My sunny one shines so sincere.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the sunshine bouquet.
Sunny, thank you for the love you brought my way.
You gave to me your all and all.
Now i feel ten feet tall.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the truth you let me see.
Sunny, thank you for the facts from a to c.
My life was torn like a windblown sand,
And the rock was formed when you held my hand.
Sunny one so true, i love you.







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.