نکته:این رول به بررسی یکی از روزهای سال سوم تحصیلی هاگوارتز هری و رون می پردازد که رولینگ آن را در کتاب به زبان نیاورده است!
= = = = = == = = = = = = = = = = = = = =
اواسط سال سوم تحصیلی هاگوارتز، در یکی از روزهای گرم که خورشید تمامی تلاشش را به کار می بست، در آهنی کلاس تغییر شکل به شدت به دیوار کناریش کوبیده شد و دانش آموزان عرق ریز آن از کلاس خارج شدند و هر کدا مسیر خود ره به سوی تالار گروه های خود پیمودند.همه آن ها در هنگام راه رفتن سعی داشتند ردای خود را که از خیسی عرق به بدنشان چسبیده بود،جدا کنند!این عرق به خاطر گرمی محیط نبود!فعالیت های عملی و سختی که امروز در کلاس تغییر شکل انجام داده بودند،خستگی را بر تار و بود هر دانش آموزی نقش می بستاند!
هر دسته از دانش آموزان، با یکدیگر پچ پچ های بلندی می کردند که به ظاهر حاکی از اعتراض آن ها از کلاس امروز بود.در این بین غرغرهای رون که بیشتر شبیه نعره بود، جالب توجه بود!
-لعنت به هر چی کلاس هاگوارتز! من دیگه خسته شدم از درس و مدرسه! 10 امتیاز از گروهم کم کرده که نتونستم تورو تغییر شکل با انرژی بدم!هری بیا به فرد و جورج بگیم این معلم رو سرویس کنه!
هری بسیار محتاطانه به گونه ای که کسی در راهرو به او نگاه نکند گفت:
-ببین من رقیب سختی واست بودم.چون نیروی خز شده ی عشق مادرم در من نهفته است، خیلی سخت بود که انرژی هاتو بر من تحمیل کنی!به نظرم اگه از یه چیز ضعیف تر تمرینتو شروع کنی بهتره!
-هری من به خدا نمی دونم از چی شروع کنم!پس فردا دوباره کلاسشو داریم!اگه نتونم این بار خیلی بدبخت می شم!این بار فکر کنم 30 امتیاز کم می کنه از گروهمون!آخه خودت بگو من از چی شروع کنم؟
جیر جیر(صدای سکسکه ی خال خالی)خال خالی سرشو از جیب ردای رون بیرون میاره.صورت چروکش با اون چشم های ریزش اون قدر کوچیکه که هری و رون نمی تونن آثار ترس و وحشت رو تو صورتش ببینن! تصویر دوربین عوش می شه و از دید خال خالی نشون می ده که داره به هری و رون نگاه می کنه! آن دو به طرف دوربین(خال خالی) بر می گردن و با تمام پلیدی و شرارتی که از دو دانش آموز هاگوارتز بر میاد،به دوربین نگاه می کنن!(
) آن ها نمونه ی آزمایشی خود را پیدا کرده بودند!موجودی ضعیف که هر کاری می خواستند، می توانستند بر سر او در آورند.
نیم ساعت بعد در تالار گریفیندوربه محض ورود به تالار، دست های سرد و بی احساس رون،خال خالی را در چنگال خود گرفت.با تمام تلاشی که از یک موش شکست خورده قابل انتظار بود،برای رهایی از دست رون جان می کند.
-خال خالی یه لحظه آروم بگیر!عهه!اه!می گم بتو مرگ بشین سر جات!اه!موش بوقی!کروشیو!
جیییییییییییییییر!بدن موش،برای لحظه ای به شدت لرزید و سپس بیهوش در دستان رون قرار گرفت.رون بدن شل و ول او را بر روی میزی در نزدیکی خود انداخت.
-این بهتر شد!خوب حالا بریم سراغ کارمون!مگی گفت که با کجاها می تونیم انرژی از خودمون ساتع کنیم؟
-یکیش کف دست بود،یکی هم پیشونی،یکی هم باسن اگه اشتباه نکنم!
-عالیه!با کف دست به نظرم راحت ترم!
دست های رون درست در بالای جثه ی نحیف خال خالی قرار گرفت.سایه دستش،احاطه کامل بر او داشت.فکر رون بر روی خال خالی متمرکز شد:
-خیلی خوب!من موی این موشو به رنگ سبز در میارم!هوووووووووم!(افکت زور زدن و تمرکز!)
رون برای تمرکز بیشتر چشم هایش را بست و بعد از چند ثانیه آن را باز کرد.دست هایش را کنار برد و اولین صحنه ای که مشاهده کرد یک موش سبز رنگ اسلیترینی پسند(!!) بر روی میز بود.صدای جیغ و سوت و کف هری به گوش رسید.رون به خاطر کاری که کرده بود کمی سرخ شد.سپس بار دیگر نگاهش را بر روی خال خالی بیهوش متمرکز کرد.دستانش را بار دیگر بر بالای سر او قرار داد.
-خوب حالا کل جثه شو یه خورده بزرگ می کنم!هوووووووم!
جثه ی باد شده ی خال خالی درست مانند بادکنکی بر روی میز قرار گرفت.
ربع ساعت بعدخال خالی هم اکنون موهایش غیب شده بود،چشم هایش درشتشده بود،یک سیبیل درشت بر روی صورتش داشت و بدنش کشیده شده بود.
-خوب دیگه چیکارش کنم؟
-ناخناشو بچین!
-بد نگفتی!
-خیلی خوب این بار باید دقیقا روی ناخنش تمرکز کنم!باید خیلی دقیق باشم!اگه بتونم خیلی عالی می شه!هووووووووووم!
با این که رون در کار خود اطمینان نداشت، اما دل را به دریا زده بود.انرژی از سر و روی او موج می زد.
-تمرکز کن!روی ناخنش!همینه دیگه تمومه!
تــــــــــــــق!(صدای کنده شدن انگشت خال خالی)کنده شدن انگشتش به قدری برای او دردآور بود که او را به هوش آورد.قبل از آن که رون و هری بتوانند کاری کنند، او به سرعت از روی میز پایین پرید و از تالار خارج شد!و به همراه خود ردی خونین بر جای گذاشت.شاید اگر آن دو به صدای خال خالی توجه می کردند،می توانستند جیر جیر او را از درد بشنوند!
-خال خالی...نــــــه!
نکته اصلی داستان:این همه بهم ظلم می کردن،بعد رولینگ بوقی سانسور کرده کتابو نوشته خودش انگشتشو قطع کرده!بعدشم تقصیر گربه ی بدبخت هرمیون می نداختن!من دهن این رولینگو سرویس می کنم!=======================
مشق دوم:
این قانون که از طرف انجمن پزشکی وزارت سحر و جادو تعیید شده دلیلی علمی داره! در بدن افراد جادوگ زیر 19 سال، هورمون های جنسی و تولید مثل همیشه باید در امن و امان باشن!
و از اون جایی که تغییر شکل با انرژی نیاز به زور زیاد داره، این زور ها به نقطه ای از بدن که اسمشو نمی گم وارد می شه و ممکنه در آینده زمینه ساز مشکلاتی از جمله نابودی نسل بشه!