هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۱۰:۳۳ سه شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲

هلگا هافلپاف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۱ چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱۹:۳۶:۴۵ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۴۰۲
از جایی که فکرش هم، زمان رو متوقف میکنه🌚
گروه:
کاربران عضو
پیام: 29
آفلاین
هوا بشدت گرم بود خورشید انگار سخت تر از همیشه تلاش میکرد .
_آهههه این آفتاب لعنتی هم داره سر به سرم میزاره ،باید سریعتر برم فروشگاه ویزارد این آواتار داره کم کم اذیت کننده میشه!
هلگا سریعتر از همیشه راه می‌رفت تا به فروشگاه برسد ولی،آفتاب و شدت آن کلافگی های همیشگی خودش را به همراه داشت .
ده دقیقه بعد هلگا در ده قدمی مغازه ی ویزارد ایستاده بود ولی حتی توانش را نداشت که جلوتر برود ولی چاره چه بود؟غرغرکنان به راه افتاد
(صدای باز شدن در)_سلام
(اسکورپیوس که سخت مشغول ساخت آواتار بود به آرامی پاسخ داد)_سلام خوش اومدید
(نفس زنان وارد میشود)_من یه آواتار میخواستم
(صدا آشنا به نظر میرسید اسکورپیوس ،سربلند می‌کند)_اووه ،بانو هلگا خوش اومدید ،بله لطفا مشخصات آواتار رو بنویسید من الساعه در خدمتتون هستم
_ممنون مالفوی جوان،این روزها واقعا هوای گرم آدم رو خسته میکنه
_بله همینطوره بفرمایید اینجا میتونید بنویسید مشخصات رو(برگه ای به هلگا تحویل میدهد)
_بنظر کامل میاد من به شما میسپارمش(شروع به نوشتن می‌کند و مالفوی جوان به کار خود ادامه میدهد)

سوالات برگه از این قرار بود:
. سبک آواتارتون کدوم باشه؟
1) واقعی (مثال) 2) انیمه کارتونی ) انمیشینی (مثال)
واقعی
2. آواتار رنگی/سیاه و سفید باشد.(اگر میخواهید سیاه و سفید باشد سوال بعدی را جواب ندهید.)
رنگی
3. مشخصات آواتار:
رنگ چشم:کهربایی
رنگ مو:مشکی فر با لایه های موی قرمز
رنگ پوست: گندمی یا سفید
رنگ لباس: آجری یا عنابی

۴. مکان آواتار.(میخواهید در مکانی سر سبز یا جهنم باشد؟) به انتخاب خودتان توی قلعه ی هاگوارتز

۵. وسیله در دست! (مثل آواتار من که کیسه سکه داخل دسته.)
فنجان هلگا هافلپاف
۶. نوع لباس یا رنگ لباس دلخواه شما!
لباس های کلاسیک یا لباسهایی مربوط به جادوگران قرون وسطی

_تموم شد(برگه را رو به اسکورپیوس نگه میدارد)من به شما اطمینان دارم و میدونم تمام مالفوی ها کاری که بهشون سپرده میشه رو به با تمام وجودشون انجام میدند
_ممنونم لطف شمارو میرسونه
_کِی باید برای تحویل گرفتن آواتار برگردم؟
_من برای شما جغد ارسال میکنم
_ممنونم مالفوی جوان ،موفق باشی مطمئنم مثل پدرت آدم بزرگی میشی
_(اسکورپیوس لبخند میزند)خداحافظ بانو هلگا
_(هلگا در حالی که از مغازه بیرون میرود دست تکان میدهد،و لبخند میزند)خداحافظ مالفوی جوان


🦋💛

ما در سایه ها میجنگیم تا به روشنایی خدمت کنیم



پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۱۶:۲۹ یکشنبه ۲ مهر ۱۴۰۲

-LARISSA


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۸ سه شنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱۳:۰۹ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۲
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 9
آفلاین
لیلی بعد از مدت ها یادش افتاد که باید برود و سری به مغازه ی "آواتار ویزاردز" بزند. زود راه افتاد، لباس هایش را پوشید و به طرف مغازه حرکت کرد. آهسته در را باز کرد و ایزابل را دید که دارد با دقت سفارش هارا بررسی میکند. لیلی سلامی کرد و گفت :
اوه ایزابل! از دیدنت خوشحالم.
اسکورپیوس کجاست؟!
ایزابل با آسودگی جواب سلام لیلی را داد و گفت:
منم همینطور، اسکور انقدر سرش کار ریخته که رفته و من فعلا دارم به سفارش ها رسیدگی میکنم. اوه راستی، سفارشات آماده ست.
و با لبخندی دل نشین به حرف هایش پایان داد.
لیلی هیجان زده شد و آهسته آهسته جلو آمد. و ناگهان فریادی زد:
ایزابل مک دوگال! این اولین عکسیه که توش بهتر از خود واقعیم افتادم... باورم نمیشه، تو میتونی بدون چوبدستی جادو کنی. دستات جادو میکنن و چنین چیزی رو خلق میکنن.
و ناباورانه به آنچه که جلویش قرار گرفته بود خیره شد.
******
وای ایزابل واقعا معجزه کردی. بی اندازه ممنونم. ولی یه چیزی، یعنی کار اون لباس ها و جزئیات آواتار واقعی و باقی آواتار هارو خود اسکورپیوس انجام میده؟ چون واسه آواتار که حالتش واقعی بود یه سری مشخصات گفته بودم. اما باور کن عاشقش شدم، تو یه هنرمند به تمام معنایی.


Lily Evans;


پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۱۴:۴۷ شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲

ریونکلاو، مرگخواران

ایزابل مک‌دوگال


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۵ یکشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۱
آخرین ورود:
امروز ۱۵:۵۶:۳۹
از حدشون که گذشتن، از روی جنازشون رد میشم...!
گروه:
مرگخوار
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مدیر شبکه اجتماعی
پیام: 156
آفلاین
ایزابل از داخل مغازه نظاره گر گفت و گوی اسکورپیوس و لیلی بود.
اسکورپیوس جلو آمد و رو به ایزابل گفت:
- امروز خیلی کار سرمون ریخته ایزا

- کار تو بیشتر از من طول میکشه اسکور ... درست کردن آواتار واقعی که کاری نداره واسه من

پس از آن دست به کار شد. اما به همان نام و نشان، سه ساعت مشغول بود.


------------------
سلام لیلی عزیز.
ممنون که مغازه ما رو انتخاب کردی.

با توجه به جزئیاتی که گفتی، من یه آواتار واقعی برات درست کردم که امیدوارم همون چیزی باشه که مد نظرته. اگر که مشکلی بود یا خواستی درش تغییری ایجاد کنی، پیام شخصی بفرست تا هرچه زودتر رسیدگی کنم.

یه نکته دیگه: بقیه آواتار ها رو اسکورپیوس زحمت میکشه و درست میکنه ... شاید یه مدت کوتاه طول بکشه اما حتما رسیدگی میشه.

اینم آواتار شما.


•« ʜᴇ ᴡᴀs ʜɪᴅɪɴɢ ʜɪs sᴀᴅɴᴇss, ʙᴜᴛ ɪ ᴄᴏᴜʟᴅ sᴇᴇ ʜɪs ᴛᴇᴀʀs »•
تصویر کوچک شده


پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۰:۱۰ شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲

-LARISSA


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۸ سه شنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱۳:۰۹ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۲
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 9
آفلاین
لیلی همان موقع که فهمید اسکور مغازه‌ی آواتار را گشوده است، به سمت او هجوم آورد و اسکور که از رفتار غیر طبیعی لیلی کمی تعجب کرده و ترسیده بود عقب عقب رفت. لیلی قبل از اینکه به او برخورد کند ایستاد، نگاه شرمگینی انداخت و شروع به صحبت کرد.
لیلی : سلام اسکور:) برای سفارش آواتار اومدم...
اسکورپیوس : اوه، سلام لیلی. خب، به چی نیاز داری؟!
لیلی : نیاز شدید به آواتار.
لیلی خنده ی کوتاهی کرد.
لیلی : سه آواتار رنگی، با موهای قرمز و چشم های آبی/سبز، پوست سفید، و لبهای قرمز/صورتی. به سه تا آواتار نیاز دارم...
اسکورپیوس: مشکلی نیست لیلی:) یه کم بیشتر توضیح میدی؟
لیلی : البته! یکی از آواتار ها واقعی، اون یکی انیمیشنی، و آخری انیمه ای باشه. لباس ها مجلسی، ردای کوییدیچ، و ردای هاگوارتز باشه. و خیلی مهمه که آرم گریفیندور رو فراموش نکنی. روی ردای کوییدیچ و ردای اصلی حتما آرم رو بزن. و اینکه رنگ لباس مجلسی با خودت، فکر می‌کنی چی بهم میاد؟! توی اون عکسی که ردای کوییدیچ پوشیدم دستم جارو باشه، توی عکسی که ردای هاگوارتز پوشیدم کتاب و توی اون عکسم با لباس مجلسی یه گربه ی مشکی با چشم های سبز باشه. و اینکه تو عکسی که ردای کوییدیچ پوشیدم تو زمین کوییدیچ، تو عکسی که ردای هاگوارتز پوشیدم سرسرای اصلی، و تو عکسی که توش لباس مجلسی پوشیدم توی عمارت قشنگ باشم.
اسکور که با شنیدن توضیحات یادداشت میکرد و بعد از شنیدن هر چیز آرام سر تکان میداد گفت :
وای... پس خیلی کار سرم ریخته.
لیلی خندید و گفت :
شرمنده ولی واقعا نیاز دارم زود آماده بشن. راستی؛ پولشون چقدر شد؟
اسکورپیوس : نه مشکلی نیست لیلی.
لبخند دندان نمایی زد و ادامه داد :
چهل گالیون.
لیلی پول را حساب کرد و اسکورپیوس گفت :
ممنون از خریدت!
لیلی : به امید دیدار.
و لبخندی زد و خارج شد.


ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۴۰۲/۷/۱ ۰:۲۱:۳۶
ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۴۰۲/۷/۱ ۱:۳۷:۳۹

Lily Evans;


پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۱۷:۰۱ چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲

اسلیترین، مرگخواران

دوریا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۵ پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
امروز ۲۰:۰۰:۵۶
از جنگل بایر افکار
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
اسلیترین
مرگخوار
گردانندگان سایت
ناظر انجمن
مترجم
پیام: 311
آفلاین
دوریا در فروشگاه آواتار ویزارد را باز کرد و سرش را داخل برد. اسکورپیوس را دید که دستمال پارچه‌ای هفتادمش هم از عرق خیس شده و آن را به گوشه‌ای انداخت.
-مثل اینکه آواتارهام آماده‌ن!

اسکورپیوس نیم متر به هوا پرید و با نگرانی به دوریا نگاه کرد که دوان دوان به سمت میز کار می‌آمد تا آواتارهایش را ببیند. اگر بار دیگر دوریا حرفی می‌زد قطعا او را طلسم می‌کرد و ورودش را به فروشگاه تا ابد ممنوع می‌کرد. دوریا آواتارها را برداشت و به محض دیدن آن‌ها چشمانش تبدیل به دو قلب بزرگ شد.
-خیلی خوووووبن!

اسکورپیوس نفس راحتی کشید و روی صندلی ولو شد.
***
اسکور! خیلی خوب شدن مرسی ازت! واقعا دوستشون دارم.
ولی فکر نکن این آخر کاره! من به زودی میام تا از بقیه‌ی سبک‌ها هم بهت سفارش بدم! پس اگه می‌خوای ورودم رو ممنوع کنی، بهتره سریعتر اینکارو بکنی!



Tranquil Departure
,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness


پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۱۳:۳۶ چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲

اسلیترین، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

اسکورپیوس مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۱ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
امروز ۱۹:۲۱:۲۹
از دست حسودا و بدخواها!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ایفای نقش
ناظر انجمن
مترجم
پیام: 219
آفلاین
اسکورپیوس در حالی با خستگی عرق هایش را پاک میکرد مشغول آماده کردن آواتار ها شد. هنوز اول کاری دو مشتری آمده بودند و اینطوری سرش را مشغول کرده بودند و او را به تکاپو انداخته بودند.

سفارش های دوریا را با تردید نگاه کرد امیدوار بود او از آواتار های او خوشش بیاید چرا که او مدت بسیار زیادی را مشغول طراحی کردن آواتار دوریا کرده بود و ویژگی هایی را به او اضافه کرده بود تا آواتارش را زیبا تر کند و از طرفی دیگر آواتار هیزل را نگاه کرد. دختران ریونکلاوی سخت پسند بودند و اسکورپیوس باید آواتار خوبی را هم به او تحویل میداد پس دست بکار شد و آواتار را برای مشتری ها آماده کرد.

***



دوریا امیدوارم از آواتار هایی که برات دست کردم لذت ببری! نشستم و با توجه به نکاتی که گفتی دو تا آواتار برات آماده کردم.
آواتار اولی و آواتار دومی

و اما تو هیزل!

اولی!
دومی!
سومی!
چهارمی!

اینا با لباس آبی درست کردم بخاطر اینکه ریونی هستی و بقیه ویژگی ها رو هم طبق میل خودت درست کردم. پشت دوتا هم هاگوارتز رو گذاشتم. امیدوارم خوشت بیاد.




پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۱۹:۲۳ سه شنبه ۷ شهریور ۱۴۰۲

ریونکلاو

هیزل استیکنی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۹ سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۲۴:۴۱
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
پیام: 87
آفلاین
هیزل که تا شنید که اسکور یه مغازه ی اواتار باز کرده دوان دوان از خوابگاه بیرون رفت. بعد ناگهان متوجه شد اصلا نمیداند مغازه ی او کجاست پس دوباره به خوابگاه ریون برگشت و ادرس مغازه را از بچه ها گرفت.وقتی به مغازه رسید اسکور در حال درست کردن پروفایل دوریا بود.هیزل وارد مغازه شد.
-سلام اسکور!
-سلام هیزل!چی میخوای؟
-منم یه اواتار میخوام. مثل مال دوریا.انها خیلی قشنگ بودن.
-خوب میخوای چه سبکی باشن؟رنگ چشم ،پوست،مو و رنگ لباس رو بگو.
-اگه میشه چند تا برام درست کن. چندتا واقعی و چند تا انیمه ای چون حقیقتا بینشون موندم.رنگ م هم که داری می بینی بلوند. مثل اواتار فعلیم.رنگ چشم قهوه ای روشن. رنگ پوست هم مثل همین اواتارم. رنگ لباسم هم هر چی فکر کردی بهم میاد.
-باشه.بعد میخوای چه سبکی باشه؟ و کجا باشی و چی دستت باشه؟
-اممم. چندتا سبک مجلسی . چندتا هم جوری باشه که درس خون بودنم و ریونی بودنم توش مشخص باشه.توی چندتاش چیزی دستم نباشه و توی چندتاش کتاب دستم باشه.توی چندتاش هم جغدم روی دستم نشسته باشه و توی چندتاش چوبدستیم.توی چندتاش توی تالار ریونکلاو و توی چندتاش هم توی عمارت و بیرون عمارت.
-لباست چی چی میخوای بپوشی؟
-توی چندتاش لباس مجلسی و توی چندتا لباس خود هاگوارتزم و توی چندتاش لباس کوییدیچ.توی اونی که لباس کوییدیچ دارم توی زمین کوییدیچ باشم.
اسکو داشت تند و تند مطالبی که هیزل میگفت را روی کاغذ مینوشت.
-ببخشید که بهت زحمت دادم.راستی سختت نیست چندتا درست میکنی؟؟
-نه اصلا.توی صد تا بخواه برات درست میکنم!
-اوه اوه!یادم رفت هزینه اش چند میشه ؟
-قابلی نداره! در حالت عادی میشه 30 گالیون ولی به خاطر افتتاحیه 20 گالیون.
-باشه.امم.بفرمایین!
-خیلی ممنون. یک هفته ی دیگه اماده میشه
-خواهش.فقط من عجله دارم اگه میشه زودتر اماده اش کنین.
-باشه حتما.خداحافظ!
-خداحافظ


🎐 اجـازه نـده هيـچ كس پـاشو رو رويـاهات بـذاره..🌱حتی اگه تاریک ترین رویای جهان باشه... ️


پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۲۲:۰۱ دوشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۲

اسلیترین، مرگخواران

دوریا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۵ پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
امروز ۲۰:۰۰:۵۶
از جنگل بایر افکار
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
اسلیترین
مرگخوار
گردانندگان سایت
ناظر انجمن
مترجم
پیام: 311
آفلاین
دوریا از وقتی سفارشش را به اسکورپیوس داده بود، هر یک ربع یک بار به در فروشگاه نگاهی می‌انداخت تا ببیند آیا قفل در باز شده یا نه. وقتی دید که درها گشوده است، با خوشحالی و دوان دوان، تمام متانتش را فراموش کرد و به سمت فروشگاه رفت.
تا وارد شد، چشمش به کیسه‌ای افتاد که از چوب رخت آویزان شده بود و سریع به سمت آن حرکت کرد.

-دوریا! آواتارهات...

جمله‌ی اسکورپیوس تمام نشده بود، اما دوریا یکی یکی داشت آواتارها را در می‌آورد و با دقت به آن‌ها نگاه می‌کرد. وقتی هر ۷ آواتار را نگاه کرد، با چشمانی که از ذوق می‌درخشید به اسکورپیوس نگاه کرد.
-اینا همش مال منه؟
-آره. نمی‌دونستم چی می‌خوای دقیقا و چندتا برات درست کردم.

دوریا سپاس گزارانه به اسکورپیوس نگاه کرد و دوباره به آواتارها خیره شد و زیر لب زمزمه کرد:
-خیلی قشنگن...

اسکورپیوس خشنود از این واکنش، تعارف کرد:
-اگه می‌خوای می‌تونم بیشتر هم برات درست کنم.

گردن دوریا چنان با سرعت به سمت اسکورپیوس برگشت و چشمانش شروع به برق زدن کرد که اسکورپیوس در دل به خود لعنت فرستاد. این فروشگاه را از همان اول نباید باز می‌کرد.

-نه! بیشتر نمی‌خوام! همینا خیلی خوبن! ولی می‌تونی یکم یکیشو برام تغییر بدی؟

اسکورپیوس از اینکه قرار نبود دوباره ساعت‌ها کار کند، نفس راحتی کشید.
***
اسکور! از این همه هنرت به وجد اومدم! اگر فروشگاهت رو باز نگه داری هر چند وقت میام و ازت آواتار می‌گیرم. (نگران نباش دم به دقیقه نمیام ولی شاید دم به ساعت اومدم! )
آواتارهایی که درست کردی واقعا قشنگن! خیلی خوبن واقعا! مرسی ازت!
نمی‌دونم امکانش هست یا نه ولی اگه بشه، با سری پایین از شدت شرمساری، ممنون می‌شم که این یکی رو چندتا تغییر کوچیک بدی!
یکم اگه تیز بودن صورتش کمتر بشه (نه خیلی!) و موهاش و چشماش تیره‌تر بشه عالیه!
یه دونه از این گردنبندایی که تن این یکیه هم براش بذاری که خیلی خوشحال می‌شم! (اگه فکر می‌کنی با لباس الانش قشنگ نمی‌شه، ریش و قیچی دست خودت! لباسشم تغییر بده.)
استخون بندیش هم مثل همینی که گردنبند داره باشه، به نظرم بهتر میشه.
موهاشم اگر به نظر خودت قشنگتر می‌شه، فرق کج باشه بدون چتری؛ اگر نه همین هم عالیه!
گرگ پشت سرشم یکم بیاد بالاتر که دیگه فوق العاده است!

پ.ن. من که گفتم پشیمون می‌شی!



Tranquil Departure
,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness


پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۲۰:۵۳ دوشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۲

اسلیترین، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

اسکورپیوس مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۱ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
امروز ۱۹:۲۱:۲۹
از دست حسودا و بدخواها!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ایفای نقش
ناظر انجمن
مترجم
پیام: 219
آفلاین
اسکورپیوس در حالی با تردید به سفارش دوریا نگاه می کرد سرتکان داد. سفارش دوریا بسیار سخت بود و عرق اسکورپیوس را در آورده بود. بهر حال اسکورپیوس مطمئن بود دوریا از آواتاری که او برایش آماده کرده بود خوشش می آمد. او برای دوریا چندین آواتار درست کرده بود و امیدوار بود زحمت اش کافی باشد.
اسکورپیوس آواتار ها را درون کیسه ریخت. آواتار ها آنقدر زیاد بودند که چندین کیسه پر شد. اسکورپیوس کیسه آواتار ها را به چوب رخت آویز کرد تا دوریا از راه برسد.

***


دوریا از اونجایی که من مطمئن نبودم چی میخوای چندین آواتار برات آماده کردم تا انتخاب کنی! هر کدوم رو خواستی بهم بگو تا برای گذاشتن روی پروفایلت درستش کنم.

این - این - این - این - این - این - و آخری

امیدوارم خوشت اومده باشه! اگه از بین اینا تصویری به دلت نیومد بهم جزییات بیشتری بده تا آواتار بهتری بهت بدم.




پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۱۸:۰۰ دوشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۲

اسلیترین، مرگخواران

دوریا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۵ پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
امروز ۲۰:۰۰:۵۶
از جنگل بایر افکار
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
اسلیترین
مرگخوار
گردانندگان سایت
ناظر انجمن
مترجم
پیام: 311
آفلاین
دوریا غرغرکنان به سمت فروشگاه آواتار ویزارد می‌رفت.
-هی میگه افتتاحیه است؛ بیاین! بیاین! من که می‌دونم فقط می‌خواد فروشگاهش رو شلوغ کنه وگرنه آخرش نه تخفیف می‌ده نه پارتی بازی می‌کنه من رو بذاره توی اولویت! تهش دو برابر هم می‌خواد بگیره لابد.

دوریا دستش را به سمت دستگیره‌ی در برد و قبل از ورود نفس عمیقی کشید و سعی کرد لبخند بزند.
-حداقل با روی خوش وارد بشم تا بقیه‌ی مشتری‌هاش نپرن!

اما وقتی در را گشود، هیچ کس را در فروشگاه ندید. لبخند مصنوعیش بلافاصله از صورتش محو شد.
-اسکور! کجایی؟ هی می‌گی سر موقع بیاین سر موقع بیاین الان که هیچ کس هم نیست.

اسکورپیوس از انبار پشت مغازه وارد فضای اصلی شد.
-زود اومدی خب! هنوز یک ساعت نشده که قفل مغازه رو باز کردم!
-یعنی چی زود اومدی! تو خودت گفتی این ساعت بیام! تازه من نیم ساعت هم دیرتر اومدم.
-آره چون همه جا دیر می‌رسی ساعت رو بهت زودتر گفتم. هر چی از قبل تعداد افراد داخل فروشگاه بیشتر باشه تاثیر مثبت‌تری داره!

دوریا عصبانی بود. دستش را به سمت چوبدستیش برد بلکه یک دوئل جانانانه با اسکورپیوس بکند و تمام دق دلی سال‌های متمادی زندگی را سرش خالی کند؛ اما اسکورپیوس امروز از دنده‌ی راست بلند شده بود.
-حالا چوبدستیتو غلاف کن! منم یه آواتار جذاب و سلطنتی برات می‌سازم!

دوریا با تردید به اسکورپیوس نگاه کرد.
-چقدر می‌خوای بگیری ازم؟
-چیزی نمی‌گیرم فامیلیم دیگه.
-چجوری می‌خوای کلاهمو برداری؟
-باور کن نه می‌خوام کلاهتو بردارم نه کلاهتو بذارم! اصلا اگه انگشت من به کلاهت خورد اسممو عوض می‌کنم می‌ذارم تسترال صورتی!

دوریا هنوز کاملا مطمئن نبود که چگونه قرار است سرش کلاه برود ولی تا وقتی برگه‌ای را امضا نمی‌کرد، چیزی از دست نمی‌داد.
-خب چه چیزایی داری؟
-هر چی بخوای! انیمه، انیمیشن، سبک واقعی؛ رنگی، سیاه و سفید؛ نامرئی. هر چی دیگه هرچی!
-همممممم! ببین خودت هم بهش اشاره کردی دیگه، من سبک‌های شیک و مجلسی رو دوست دارم. واقعی اگه باشه، فکر کنم قشنگتره؛ ولی خب مثل آواتار الانمم دریاد سبکش خوبه.

قلم پر اسکورپیوس با شوق فراوان روی کاغذ پوستی حرکت می‌کرد و تمام حرف‌های دوریا را می‌نوشت.

-خب، رنگ پوست، رنگ چشم و مو و لباس، اینا چی باشه؟
-دیگه داری می‌بینی منو! یعنی تو نمی‌دونی رنگ موی من چیه؟ این‌ همه هی می‌گم «موهای لخت شلاقی قهوه‌ای سوخته» باز می‌پرسی؟
-دیگه کاغذبازی‌ها باید به درستی انجام بشه!

دوریا که دست به سینه ایستاده بود، پشت چشمی نازک کرد.
-رنگ مو: قهوه‌ای سوخته، رنگ چشم: قهوه‌ای سوخته، رنگ پوست: همین حدود آواتار فعلیم، رنگ لباس هم سبز تیره باشه.
-خب دوست داری کجا باشی؟
-فعلا که در خدمت شمام وسط مغازه!
-نه آواتارت رو می‌گم، دوست داری کجا باشه؟
-سوال‌های سخت می‌پرسی ها! اگه آواتارم رو بزرگ دربیاری که صورتم بیشتر مشخص باشه برام بهتره! مثل همینه خودم! ولی اگه خیلی اصرار داری تمام قد باشه، پشت سرم جنگل ممنوعه یا یه کاخ باشکوه رو بذار!
-خب خب خب! می‌خوای چیزی دستت داشته باشی یا نه؟
-یه آواتار می‌خوای بسازی ببین چقدر سوال می‌پرسی‌ها!
-تو هم هی غر بزن!
-چیزی دستمم نبود مشکلی نیست ولی یه گرگ رو جا بده توی آواتارم. حالا می‌خواد کنارش نشسته باشم یا چهره‌اش کنار چهره‌ام مشخص باشه یا دارم نازش می‌کنم یا هر چی!
-لباست چطوری باشه؟
-قشنگ باشه.
-قشنگ چیه؟
-نمی‌دونم دیگه، یه پیراهن قشنگی، لباس سلطنتی باشکوهی چیزی. خیلی هم سلطنتی نباشه بزنه توی ذوق.

به اینجا که رسید، اسکورپیوس احساس کرد از اینکه پیشنهاد داده تا برای دوریا آواتار درست کند، دارد پشیمان می‌شود. اما معجون ریخته به پاتیل بر نمی‌گردد.
دوریا با ذوق به اسکورپیوس نگاه کرد و گفت:
-خب همینا؟ رنگ لاک ناخن و کفش و اینارو نمی‌خوای؟

با این سوال اسکورپیوس از جا جست.
-نه دیگه دستت درد نکنه. سوالام تموم شد؛ میتونی بری.
-برم؟ مگه نمی‌خوای موقع افتتاحیه باشم؟
-نه با این سفارشی که تو دادی باید در مغازه رو ببیندم و کارهای اینو بکنم!
-چی؟
-هیچی! هیچی!

و اسکورپیوس دوریا را از مغازه به بیرون هل داد و در را پشت سرش قفل کرد.



Tranquil Departure
,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.