سوز و سرمای هوا باعث شده که دندان های دراکو و لاوندر به هم کلیدبشه( یعنی بچسبه)! دهکده ی هاگزمید پر از انسان هایی بس بیکار بود که شاید ساعتهارا بیخود و بی جهت در انجا میگذراندند.دو تا جوان،با شال گردن و کلاه کنار مغازه ی دوک های عسلی ایستاده بودند.
دهکده ی هاگزمید با خانه ها و کافه ها و مغازه های زیر برف رفته،درست مثل کارت پستال شده بود. هاگزمید دهکده ی بزرگی بود. جایی که لاوندر و دراکو ایستاده بودند،کوچه ای بود بلند و پهن. در سمت راست کوچه تماما مغازه و فروشگاه قرار داشت و در سمت دیگر انريال راه به قلعه ی بزرگ هاگوارتز منتهی میشد.
لاوندر قصد داشت برای عضویت در اوباش،نهایت تلاش خودش را به کار بگیرد،بنابراین مسئولیت گزارش را به گردن گرفت.
هر کسی از جلوی لاوندر ودراکو میگذشت، انها جلوی او را میگرفتند واورا سوال پیچ میکردند.
-ببخشید،نظر شما در مورد اراذل و اوباش(؟) چیه!؟
مردی که اون دوتا جلوشو گرفته بودند لحظه ای نگاهش را به صورت
به انها دوخت و سپس،با دیدن دوربین فیلمبرداری،که مستقیما (به طور جاندار=زنده ی خودمون) برنامه را از شبکه ی اوباش پخش میکردشد، با حالت
نگاه قبلی اشو پس گرفت.
-امم..میشه سوالتونو یه بار دیگه بگید؟
-نظر شمادر مورد دسته ی اوباش هاگزمید،چیه؟
مرد یه مقداری فکر میکنه و بعد با دستپاچگی میگه:
-میشه راهنمایی کنید؟
دراکو: تو جیب جا میشه!
لاوندر لباشو رو هم فشار میده تا با این روش از نعره زدن جلوگیری کنه.دراکو با حالت
رو به دوربین میکنه:
-ام،ایشون درجه ی هوشی پایینی دارن،میریم که از نفر دیگری سوال بکنیم!
وقتی لاوندر و دراکو به راه میافتن تا شخص دیگری رو در هاگزمید پیداکنند،شبکه ی اوباش اهنگ بسیار خفن تیمیسی(!) رو پخش میکنه همراه با نشون دادن عکسهای انتحارناک(!)و جلب.
در همون لحظه لاوندر و دراکو یک زن را درست دم در کافه ی قدیمی سه دسته جارو گیر می اندازند.
سه دسته جارو به اندازه ی یک متر زیر برف رفته بود، و درست مثل کیک شکلاتی شده بود. دوربین در حالی که لاوندر در سمت چپ زن و دراکو همچنان با حالت
در سمت راست زن قرار دارند،از اونا فیلم میگیره و منظره ی زیبای کافه را همراه با سفیدی برفها،نمایش میده.
-سلام خانوم، نظر شما در مورد دسته ی اوباش هاگزمید چیه؟
زن یک کت زنانه ی کرم،یک شلوار کرم، یک شال گردن کرم،دستکش کرم و همه چیزش کرم دیگه، پوشیده بوده. موهای بورش در کنارش ریخته شده بود.
زن:
خیلی خوبه خیلی کلاس داره!(کپی رایت پای شهین خانوم!)
لاوندر که کم کم داره از شدت عصبانیت دق میکنه به زن میگه:
-میدونم کلاس داره، ولی منظور من اینبود که بگیدمثلا اگه این طوری باشه بهتره، اینش خوبه ، اونش بده!
زن نگاه
به دوربین میکنه و میگه:
-من همینجا از معلم کلاس اولم، خانوم ... تشکر میکنم که منو در یادگیری درس ها خیلی کمک کردند.
لاوندر:
ببین اومدم یه گزارش تهیه کنما!!
اون رو به دوربین میکنه و علامت میده که قطع بشه. دوباره شبکه ی اوباش داره همون تصاویرو با یه اهنگ غمناک نشون میده. دراکور و لاوندر وارد سه دسته جارو میشن.
کافه ی مستطیلی بزرگی بوده، با میزها و صندلی های بی شمار که در کنار هم تو در تو چیده شده بود. پشت پیشخوان مغازه مادام رزمرتا ایستاده بود.لاوندر به دراکو اشاره میکنه و بعد مادام رزمرتا رو نشون میده.
دراکو:
این خیلی خوبه!
اونا به سمت مادام رزمرتا میرن.
-سلام!
دوربن شروع میکنه فیلم گرفتن.
-نظر شما در مورد دسته ی اوباش هاگزمید چیه،مادام رزمرتا!؟
-میدونید،خیلی خوبه که چنین گروهی وجود داشته باشه و کمک بکنه. به نظرم بهترین کاریه که میشه کرد،همه دوست دارن که جزو این تیمها باشن! اگر به نظرم همین طور پیش بره میتونه خیلی خیلی موفق باشه!
لاوندر که از شدت خوشحالی به خاطر پیداکردن یک ادم حسابی اشک تو چشاش جمع شده رو به دوربین میکنه:
-بله،و حالا بذارید مادام..
امافیلمبردار میگه:
-صبر کن!! از اولشو تا اخرش رو نگرفته!! فیلممون بعد از اون زنه تموم شد!! یعنی باید دیگه برگردیم.
دراکو و لاوندر به صورت
به هم نگاه میکنند و بعد،همگی با هم با خشونت تمام از در بیرون میرن .
--------------------------------------------------------------
ببخشید که خیلی بد بود!امیدوارم تایید بشه.
[font=Tahoma][size=large][b][color=3300FF]نیروی جوان > تفکر جوان > ایده های نو > امید ساحره ها و ج�