هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۹:۵۸ سه شنبه ۳ دی ۱۳۸۷

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
هری معجون را خورده بود و اکنون به جادوگری شکست خورده تبدیل شده بود. سرش را بالا گرفت و به سمت درب خانه ریدل حرکت کرد اما در راه به حوض کوچکی رسید و ناگهان خودش را دید:
- جیـــــــــــــــــغ!...ننن...ـه..این من نیستم...اشتباه شده...واییی...من می دونم با تو کوییرل

پسری که زنده ماند به موجوری بس زشت با دو عدد شاخک سوسک و سبیل موش و پوستی سیاه در زمین خانه ریدل ایستاده بود. او همان کسی بود که زنده مانده بود...یعنی نمرده بود...یعنی اگه می مرد دیگه زنده نبود...یعنی چون نمرد زنده موند...

[ تصویر بردار از دهن راوی دور شده و روی هری زوم می کنه که ناگهان]

پاق..

هری پاتر غیب شد اما دقیقا در راستای قائم و به ارتفاع قد رشید گریندلوالد، شئی عجیب در حال حرکت بود...بله این چیزی نیست جز شاخ سوسکی که بر سر هری ظاهر شده بود...هری آنرا غیب نکرده بود.(روانشناسان دلیل آنرا استرس دانسته اند)

خانه شماره دوازده

- کویی من می دونم با تو!.....ببین چی کارت می کنم

کویی از پشت پنجره: : :yworry

کوییرل در اتاق هری منتظر موفقیت نقشه اش بود، اما با ظاهر شدن او همه نقشه هایش، نقشه های سیاهش برای به دام انداختن هری در دام لرد ولدمورت، نقش بر آب شده بود.

هری به سرعت وارد شد و چوبدستی اش را به سمت کوییرل گرفت:
- کوی این چه کاریه بام کردی؟ واقعا چطور دلت اومد؟ می خوام بدونم

- هـ...هـ...هری تـ..تـ..تو نباید این کار رو بکنی.
....

خانه اشرافی ریدل


محفلیون پس از چند ساعت:

نارسیسا: دامبی، سیاها، شام حاظره...زود باشید لرد سیاه منتظرند.

جیمز: اومدیم خاله نارسی

محفلیا بسیار گرسنه بودند بودند و به سمت سالن غذا خوری هجوم بردند که ناگهان صدای جیغی از داخل حیاط شنیده شد و همگی به سرعت به سمت حیاط دویدند.

- جیـــــــــیـــــــــغ جیــــــــــــــــــغ

بارتی: چه خبره؟

لرد: کروشیو..بیا کنار ببینم...چی شده بلا؟

- ارباب...ارباب..اینو ببینید..این دیگه چیه؟

- این معلومه دیگه شاخک سوسکه...چی شاخک سوسک؟به این بزرگی؟تو زمین من؟
....


ویرایش شده توسط پروفسور گرابلی پلنک در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۳ ۲۰:۰۲:۵۰

[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲۱:۳۴ دوشنبه ۲ دی ۱۳۸۷

نارسیسا مالفویold**


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۳ سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۸
از یه دنیای دیگه !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 392
آفلاین
- روبروی خانۀ ریدل ایستاده بود.درست در میان زمین وسیعی که زمانی باغی سرسبز، سرشار از گل ها و درخت های میوه بود ولی در سال های اخیر هیچ گلی جرات سر از خاک درآوردن نیافته بود و بر درختان خشکیده، به جای میوه های رنگارنگ جمجمه های ماگل های زبان نفهم قرار داشت!

- همممم... چیزه... یه تذکر جدی اینجا لازمه بدم راوی جون!

- چی میگی مزاحم؟

- مطابق قانون شماره 3495 وزارت سحر و جادو: هرگونه توهین به ماگل ها و نیز، ماگل آزاری جرم محسوب شده و مجرم تحت پیگرد قانونی و تبعید دائمی به جزایر بالاکیوس قرار می گیرد!

- انگاری خبر نداری؟

- چی رو؟

- وزیر سحر و جادو عوض شده و مطابق قانون شماره 4567 وزارت سحر و جادو: هیچ ماگلی حق نفس کشیدن نداشته، ماگل زادگان نیز به عنوان مجرم تحت تعقیب قرار می گیرند و اینا!

- خوب اینا چه ربطی به سوژه داره؟

- همون ربط قانون قبلی تو رو. صرفا برای طولانی شدن رول بود

------

روبروی خانۀ ریدل ایستاده بود. درست در میان زمین وسیع خشکیده و بی حاصلی که هر وجبش بوی مرگ می داد. راه نفوذی به داخل خانه نمی یافت. درحقیقت... جرات هم نمی کرد قدم از قدم بردارد و به درب ورودی نزدیک شود. سرش را خم کرد و در میکروفونی که زیر یقه اش کار گذاشته بود زمزمه کرد:
- هممم... ببین کویی... نمی شه این سکانسو تو بازی کنی؟ من منوی خودمو یادم رفته بیارم

گیرنده ای که پشت گوشش بود خش خش کرد:
- نه نمیشه! یادت رفته؟ تو پسری هستی که زنده موند. تو خیلی گولاخی... تو می تونی!

- ولی...

- دیگه اون روی کوییرلی منو بالا نیارها!

« پسری که زنده ماند » دیگر به مکالمه ادامه نداد. به خوبی می دانست که « اون روی کوییرلی » به طرز هولناکی خشن تر از کلیۀ مرگخواران موجود در ساختمان روبرو است. ولی با وجود محفلی هایی که آنها هم با خوردن غذای سیاه، کاملا مشکی رنگ عشقه شده بودند، چندان به کافی بودن خشانت هولناک کوییرل اطمینان نداشت.

فلش بک

- کویی من می خوام این سیاه و سفیدا رو یه دست سفید کنم.

کوییرل که با دقت تعداد سیرهایی که باید لابلای عمامه اش قرار می گرفتند می شمرد، با بی توجهی پرسید:
- چرا؟ مگه خودت از خونه بیرونشون نکردی؟

- چون از سیاه و سفید خوشم نمیاد. منو یاد گورخر میندازه برای نظافتِ بهتر هم باید رنگ همه چی سفید باشه تا لکه ها رو خوب نشون بده!!!

- اونا دیگه مستقل شدن و می تونن راهشونو پیدا کنن. بهشون اعتماد کن

هری با پا ماشین کنترلی خود را به گوشه ای پرتاب کرد:
- بهشون اعتماد مطلق دارم. اونقدر که می دونم به محض اینکه پاشون برسه به خونۀ ریدل اولین طلسمی که به زبونشون می رسه کروشیوست! اینا ایکی ثانیه سیاه میشن. قبلنم تو چت باکس استعداد به کار بردن طلسمای ممنوعه رو نشون داده بودن!

- خوب پس خودت می دونی... سیصد و سی و یک، سیصد و سی و دو اینم سیصد و سی و سه... خوب دیگه، تعدادش درسته!

- حالا چرا سیصد و سی و سه تا؟

- پس چن تا؟

- هیچی باو!

- نقشه ت چیه حالا؟

- باید خودمو شکل کسی در بیارم که هم محفلیا قبولش داشته باشن و هم مرگخوارا. اونم که گریندلوالده چون هم دوست دامبله و هم به اندازه کافی سیاهه و هم الان معلوم نیس کجاس و میشه از اسمش استفاده کرد. حالا به نظرت از کجا می تونم یه دونه موی گریندلوالدو به دست بیارم و خودمو به شکلش در بیارم و برم خونۀ ریدل و ملتو سفید کنم؟ ( ایول تعداد حروف ربط )

کوییرل که از دست شمارش سیرها نجات پیدا کرده بود این بار به دقت فکر کرد:
- خوب میدونی، مو رو خبر ندارم ولی چن سال پیشا گلرت اومده بود اینجا مهمونی. اونجوری نیگام نکن چون مهمونیش کاملا معصومانه بود بعد ناخوناشو اینجا گرفت. تمامشونو دور ریختیم ولی یه تیکه ش پرید زیر کابینت. رفتم تمیزش کنم دیدم یه سوسک روش ایستاده، دلم نیومد بلایی سر سوسکه بیارم. بی خیالش شدم و بعدم یادم رفت برم تمیزش کنم. احتمالا هنوزم همون جا باشه!

- من هرگز اون ناخونو تو معجونم نمی ریزم!

پایان فلش بک

به معجون مرکبی که در دست داشت نگاهی انداخت. بسته کوچکی که در جییبش قرار داشت به دقت باز کرد و از لای دستمال های به شدت ضدعفونی شده و تمیز، تکه ای ناخن چرک و سیاه را درآورد. کوییرل اجازه نداده بود ناخن را ضدعفونی کند چون اعتقاد داشت اثر مناسب را بر معجون نخواهد گذاشت. ناخن را در معجون انداخت و سعی کرد هنگام نوشیدن آن به رنگ سبز چرکی که داشت و بوی تهوع آورش اهمیتی ندهد.

دقایقی بعد، به جای « پسری که زنده ماند » ، جادوگری با معروفیت کمتر و سیاهی بیشتر، ایستاده بود و با اعتماد به نفس به سمت درب خانۀ ریدل پیش می رفت.


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۲ ۲۱:۴۳:۲۴
ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۲ ۲۲:۴۶:۵۶


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲۰:۱۳ دوشنبه ۲ دی ۱۳۸۷

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
- هوشت!
- عوووووووووووووو!
- هوی...هوشت با توئم!
- عوعوعوعوووووووووا!
- توله گرگ زشت!

تدی دست از زوزه کشیدنِ به سوی ماه، برداشته و با خشم به دوربین خیره شد و خطاب به کارگردان گفت :
- تو مملکت شما زوزه کشیدن جرمه!؟
- نه عزیز من! ولی الان به حضور شما توی سکانس خانه ی ریدل به شدت نیازه! نباشی داستان لنگ میمونه! اونوقت تو اومدی اینجا داری زوزه میکشی؟!
- خووو به من چه ربطی داره؟ من خیلی وخته از محفل بیرون زدم! برو باب بذا کارمونو بکنیم! عوو...

کارگردان که همان نویسنده که همان من باشم! زوزه ی تدی را قطع کرد و با چشمانی درشت و آبی و مظلوم و پر از اشک زمزمه کرد:
- اما تو قول دادی تدی...
تدی که تحت تاثیر قرار گرفته بود از تلاش خود برای گاز گرفتن دوربین دست برداشت و در حالیکه زمزمه میکرد "حالا ما یه روزی یه اشتباهی کردیم!" با شانه های فروافتاده از کادر دوربین خارج شد.

دقایقی بعد – خانه ی ریدل :


پاق!

تد ریموس لوپین با چهره ای گرفته بر روی صندلی خالی، در کنار فلیت ویک ظاهر شد.
لرد : اهم اهم! خب جمعمون جمع شد! همونطور که قبلا گفته بودم دامبل، قصد دارم سیاهتون کنم. مخالفتی که ندارین؟

محفلیون :

و لحظاتی بعد، کلیه ی محفلی ها با سر و وضعی سیاسوخته! همراه با دامبلی که ریشش همچون دستش جزغاله شده بود در اتاق خواب سیاهشان دور هم جمع شده بودند.

دامبل : خووو بچه های سفیـ...سیاسوخته ی محفلی من! ما همه به ظاهر سیاه شدیم اما مهم باطن سفید و پاک و گوگوری مگوریمونه! هوی تدی وقتی دارم باهات حرف میزنم زوزه نکش! کروشیـو!

تدی بر روی زمین افتاده و از درد به خود پیچید. دامبلدور بهت زده از کارش طلسم را به سرعت باطل کرد و کنار تدی زانو زد.
محفلی ها با ناباوری به اتفاقی که چند لحظه ی پیش افتاده بود فکر میکردند ، مشکلی که گریبانگیرشان شده بود نقشه ی حمله ی پنهانی به مرگخواران را کاملا از سرشان پراند، خواسته یا ناخواسته سیاه شده بودند!!

خانه گریمالد :


او آنجا بود!
تنها سفیدی در تمام عالم! خفن! گولاخ! زیبا! بادوام! مطمئن! با هفت سال ضمانت! زخمی بر روی پیشانی! عینکی شکسته بر روی بینی!
کادر دوربین که تا آن لحظه تماما زرد بود عقب تر رفت و H بزرگ و زرد رنگ بر روی لباس چسب و آبی سوپرمـ... اممم، هری پاتر که شنل سرخش در باد تکان میخورد و زخم صاعقه مانندش در زیر نور مهتاب میدرخشید را نمایش داد.

او باید سفیدان را که هیچ، سیاهان را هم دوباره سفید میکرد!
او میتوانست و از کرده اش پشیمان بود، شاید اگر بیرون نینداخته بودشان این اتفاق نمی افتاد!
این او بود! پسری که زنده ماند!



Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۸:۰۶ دوشنبه ۲ دی ۱۳۸۷

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
لرد: اهم...اهم جناب دامبلدور و محفلیون ما اینحا جمع شده ایم تا... تا ....تا...

بارتی: شام بخوریم.

لرد:شام بخوریم...نه ببخشید منظرورم اینه که(در همین لحظه کروشیویی حواله بارتی شد)تا...بله فکر می کنم شام بخوریم بهتر باشه.

ملت مرگخوار و محفلی گویی مدتها بود که چیزی نخورده بودند به سوی غذاها حمله ور شدند و با ولع تمام شروع به خوردن کردند.

در افکار لرد:

- من شما ها رو سیاه می کنم. ریشای تو رو میدم ممد آرایشگر برات رنگ کنه دامبل، اون جیمزی رو نگا نشسته با نارسیسا بگو بخند می کنه...إ توله گرگه کجاس؟ نیستش انگار...

در افکار دامبل _ قدس سره _ (در راستای رو کم کنی)

- تامی کچلم واسه ما آدم شده دیگه... مهمونی آنچنانی میده...بیچاره این مرگخوارای در به در انگار شیش ماهه که هیچی نخوردن، نارسیسا بلک رو نگا واسه ما آدم شده دیگه جیمزی ما رو به حرف میگیره...می دونم باهات چی کار کنم کچل...

خارج از افکار


در مدت کوتاهی میز غذا تبدیل به ته ماند هایی شد و همه افراد اعم از محفلی و غیر محفلی برای تمیز کردن میز مورد هجوم بسیج شدند.

دیری دیری دیری دیرییییی دیری دیری(افکت ماشین آشغالی)

لرد: بارتی جان !پسرم !برو آشغالا رو بذار دم در ،بدو پسر گلم.

بارتی: اه...بابا.

لرد:کروشیو..پاشو دیگه، میبینی دامبل اعصاب منو خورد میکنه...کروشیو

بارتی به سرعت از جایش برخاست و کیسه به دست از اتاق خارج شد.

- آلبوس! راستی نگفتی دوست جیمزی اون توله گر...یعنی اون گرگینه خوشگل کجاست؟

- تد رو میگی؟ اون... جیــــــــــغ.... جیمزی، تد کوش؟می دونه ما اینجاییم؟ حتما هری انداختش بیرون.... .واییی

جیمز: نه باو... رفته بود قدم بزنه الان میاد.

در افکار لرد

خب حالا خیالم راحت شد بذار بیاد تا منم عملیات سیاه سازی رو شروع کنم


[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۷:۴۴ شنبه ۳۰ آذر ۱۳۸۷

نارسیسا مالفویold**


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۳ سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۸
از یه دنیای دیگه !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 392
آفلاین
پوفششششششش (افکت تو سری بسیار شدید به راوی)

- چرا میزنی نامرد؟

- بوقی تو نمی دونی لرد سیاه هیچ وقت اشتباه نمی کنه؟ اگرم اشتباه بکنه بهش اعتراف نمی کنه؟ اگرم اعتراف کنه همۀ کسایی که اعترافاتشو شنیدن می کشه و نسلشونو از رو زمین بر می داره؟

- خوب چی کار کنم؟ حواسم نبود. دچار موجی خفن به نام جوزدگی (ک. ر. ب یکی که خفن از دستش عصبانیم) شده بودم که منو درگیر خودش کرده بوده و اینا!

- بعد از این درست روایت می کنی! شیرفهم شد؟

- برو بابا!

و اینک دنبالۀ ماجرا:

خانۀ گریمالد

کوییرل کنار گلدان پشت پنجره ایستاده بود و غروب غم زدۀ بیرون را تماشا می کرد. چون حس رمانتیک خاصی به ذهن یا قلب یا هرجای دیگرش دست نداد رویش را به سمت داخل اتاق برگرداند که هری کنار منوی مدیریتش زانو زده بود و به طرزی کاملا بی خطر اتومبیل اسباب بازی جدیدش را از روی آن عبور می داد. پرسید:
- اون چیه هری؟ یه تفریح ماگلی؟

- اگه بدونی چقد مزه میده!!! از بچگیم آرزو داشتم یکی از این ماشین کنترلیا داشته باشم ولی اون دادلی گنده بک همه چی رو کرده بود واسه خودش. بعدم که این محفلیا اومدن اینجا کنگر خوردن و لنگر انداختن و روم نمی شد بازی کنم! حالا ببین چه کیفی داره! این ماشینه رو اگه هدایت کنی رو بلوکای ایفای نقش، یک در میون ملتو بلاک می کنه . آی حال میده

- هممم... ببین... نمی خوای از بیرون انداختن بروبکس محفلی منصرف شی؟ اینجوری باشه جزایر بالاک کم کم پر میشن و بر اثر ازدحام جمعیت ارزش گردشگری شونو از دست میدن!

- نه! نمی خوام منصرف شم. هنوز تازه دارم مزۀ زنده بودن و آزادی رو می چشم. تازه شاید بعد ماشین بازیم رفتم از دوشیزه زوپسا خواستگاری کردم (ک. ر. ب اینیگو!)

خانه ریدل - آشپزخانه

- جیـــــــــــــــــــــــــــغ ( این پسرونه بود!)

- جـــــــــیــــــــــیــــــــــــیــــــــــغ (این زنونه بود!)

نیمی از ملت محفل و مرگخوار به آشپزخانه هجوم آوردند:
- چی شده نارسیسا؟ چرا سر بچه جیغ می کشی؟ ( این مری بود)

- جیمزی خجالت نمی کشی سر بزرگترت جیغ می کشی؟ ( این بلاتریکس بود)

نارسیسا و جیمز نگاهی به همدیگر و نگاهی هم به مری و بلاتریکس انداختند و از خنده منفجر شدند. جیمزی که از خنده روی زمین غلت میزد گفت:
- وااااای خاله! چه کیفی داشتا. ملتو گذاشتیم سر کار

نارسیسا هم که به شدت به سکسکه افتاده بود، سرش را به علامت تایید تکان داد و شکمش را گرفت که از شدت خنده در حال ترکیدن بود. مری و بلاتریکس چشم غره ای به هم گروهی خود رفتند و برای اولین بار با هم به تفاهم رسیدند:
- اینا عقلشون پریده باو!

جیمزی وسط غلت خوردن به خاطر آورد که تدی عزیزش همراه بقیه محفلی ها به خانۀ ریدل نیامده. فراموش کرده بوند که او مدتی پیش برای به دست آوردن استقلال فکریش، در یک سحرگاه سرد از خانۀ گریمولد خارج شده و دیگر به آن بازنگشته بود. بلافاصله خندیدنش متوقف شد و اشک در چشمانش حلقه زد.

خانه ریدل - تالار جلسات

میز بلند جلسات از وسایل پذیرایی انباشته شده بود. در یک انتهای میز، لرد سیاه درحالی که بلیز سمت راستش و وزیر منتخب... هوکی دامّ ظله العالی سمت چپش قرار داشتند به روبروی خود خیره شده بود. جایی که دامبلدور در انتهای دیگر میز و پرفسور فلیت ویک سمت راستش و پیوز (؟) سمت چپش نشسته بودند.


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۳۰ ۱۷:۴۸:۱۷
ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۳۰ ۱۷:۵۶:۰۵


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۶:۳۰ شنبه ۳۰ آذر ۱۳۸۷

ریـمـوس لوپـیـنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۶ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶
از قلمروی فراموش شدگان !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 395
آفلاین
بععععععععععععععععععععععععله
ملت محفلی :
دامبل :

ملت محفلی به دستور دامبل به سوی خانه ریدل راهی شدن .

15 دقیقه قبل از بیرون ریختن محفلی ها توسط عله

لرد با خوشحالی رو به مرگ خوران کرد و گفت :

فکر کنم عله محفلی ها رو بریزه بیرون حالا که هوکی هم وزیر شده در صد این احتمال بیشتر از گذشته است .

مرگ خوران :
لرد ناگهان دست خود رو بالا برد و رو به مرگ خوران گفت :

ساکت باشید حالا نوبت شادی نیست ما باید دامبل و محفل ققنوس رو به اینجا بکشیم یا همه رو سیاه کنیم یا همه رو نابود کنیم .
مرگ خوران :
لرد به صحبت هاش ادامه داد و رو به مرگ خوران کرد و گفت هر کدوم تون یه وظیفه داره .
لرد شروع کرد به نام برد مرگ خواران کرد .

بلا و نارسیسا و ظیفه شما پخت پز است و رسیدن به محفلی ها
بلا و نارسیسا :
بارتی وظیفه تو اینکه کنار اون توله گرگینه زشت و جیمز جیغ جیغو روابط دوستانه ای پیدا کنی
بارتی :
بابای می شه وقتی با هاش دوست شدم یویوشو بدزدم

شپپپپپپپپپپپپپپپپپلق (افکت پاشیدن بارتی به دیوار)
لرد با عصبانیت رو به بارتی کرد و گفت :

گفتم اوایل با هاشون خوب رفتار کنین انوقت تو می گی یویوشو بدزدم تا با جیغ هاش اینجا رو خراب کنه ما هم بی خانمان شیم .
بارتی :
آنی مونی تو در هر شرایطی از آشپز خانه دور می مانی و در کل حق آشپزی نداری و وظیفه ات نظافت اینجاست
فنریروظیفه تو نگهبانی از اون گرگینه است یهوی نیاد گازمون بگیره بدبخت شیم .
و
بلیز وظیفه تو فعلا بردن این نامه برای دامبل است .

جلوی در خانه ریدل

لرد با خوش رویی به استقبال دامبلدور رفت و در جلوی چشمهای ملت محفلی و مرگ خوار دامبل در آغوش گرفت وبه دامبل گفت از همه ای اشتباه های خود درس گرفته .
ملت محفلی :

همه ملت چه مرگ خوار چه محفلی با شادی وارد خانه ریدل شدن .
ناگهان صدای جیغ از پشت در شنیده شد .
جیمز :

بارتی با سرعت در ورودی را باز کرد و دید جیمز پشت در مونده !
جیمز با جیغ های ممتدد و بنفش وارد سالن شد .

در حالی که گچ های سقف داشت می ریخت با خواهشهای دامبل و لرد جیمز دست از جیغ کشیدن ورداشت .

لرد به سوی بارتی رفت و بارتی

ده دقیقه بعد از وزیر شدن هوکی !

دامبل روبه روی محفلی ها کرد و گفت :

عله مارو از اینجا بیرون می کنه و لرد به سراغ ما می یاد و ما رو به خانه ریدل دعوت می کنه من دعوتشو قبول می کنم و شما سعی کنید چهره هاتون واقعی باشه این بهترین فرسته که ما اونارو سفید کنیم یا نابود .
دامبل و ملت محفلی : :angel:


در قلمروی ما چیزی جز تاریکی دیده نمی شود !
اینجا قلمروی فراموش شدگان است !


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۴:۳۰ شنبه ۳۰ آذر ۱۳۸۷

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
- جمع کن بینیم پیری! خونه ریدلو میخوام چیکار! تو خونه خودم راحتم نمیذارین! تازه کجای کاری!؟ هوکی وزیر شد رفت! هرهر ! نیگا کن! خوش خیال! هههه! برو بیرون از خونه ی من! :lol2:

قلب حساس پیرمرد....شیکست!!

ساعتی بعد ، محفلی های بینوا در زیر رگبار بی رحمانه ی قطرات باران تبدیل به موش های سفید آبکشیده شده بودند.
یاس فلسفی در بین محفلیان موج میزد، دامبلدور پیر ابرچوبدستیش را به شقیقه اش نشانه رفته بود...
- نـــــــــه!
فلیت ویک کوچک درست زیر پای دامبل بالا و پایین می پرید :
- نه دامبل تو نباید خودکشی کنی! ما بهت احتیاج داریم دامبل! نههههه دامبل!
- دهه! ولم کن فیتیل! میخوام خاطره مو دربیارم! کی خواست خودکشی کنه حالا!

در گوشه ی دیگری از خیابان خلوت خیس، پیوز در حالیکه قطرات باران از میان جسم شفافش میگذشت قهقه ی شیطانی سر داده بود.

پاق!


محفلی ها ساکت شده و همه با چشمانی باز به بلیز زابینی که در میان آنها ظاهر شده بود چشم دوختند.
بلیز آب دهانش را قورت داد و نامه ای را از جیب ردایش بیرون کشید ، نامه شروع به صحبت کرد :

اهم اهم! لرد ولدمورت صحبت میکنه! هری انداختت بیرون دامبل؟هرهرهرهرهرهرهر! قوهاهاهاهاها! موهاهاهاها! آخ مردم از خنده! یوهاهاها! آی بلیز بیگی منو! بیگی منو فک کنم هورکراکسم ترکید!

بلیز نیز در حالیکه نامه را در دستانش گرفته بود با صدای لرد همراه شد، حالا نخند کی بخند!
محفلی ها و دامبل : :lol2:
نامه ی لرد دوباره با صدای او شروع کرد :

- اهم اهم! خب بسه! هری قدر شما رو نمیدونه! من این پیغام رو برای شما فرستادم تا بیاید سیاه شید! همتون! از اون ریش دراز گرفته تا اون یوزپلنگ! دیدین چقدر حقیرانه انداختتون بیرون!؟ پس بذارید تنها بمونه! خانه ی ریدل به اندازه ی کافی برای یه لشکر سیاه دیگه جا داره! به من ملحق شین! یوههاهاا! قبوله؟


سپس سکوت حکم فرما شد... محفلی ها به هم خیره شده بودند...
دامبلدور به آرامی در حالیکه ریش خیسش روی زمین کشیده میشد به سمت بلیز رفت:
- با اجازه ی محفلی ها ، بعععععله !



Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۸:۴۵ جمعه ۲۲ آذر ۱۳۸۷

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
زنده باد محفل ققنوس

پس از به پرواز در آمدن جغد مهربانش، هری خودش را روی تختش انداخت و به فکر فرو رفت:

- امروز روز بزرگی برای همه ی جامعه جادوگری است، امروز روزی است که بزرگترین وزیر سحر و جادو معرفی خواهد شد...بله ایشان کسی نیستند جز جناب هوکی بزرگ...

...

محفلیان گریه کنان رو به مرگخواران می کنند و هری نیز در فاصله ای دورتر به آنها نگاه می کند:
- اما این خونه مال شما نیست...هری مالکشه

- اوه! راستی...محفلیا همه بیروووون.

...

هری به آرامی وارد خانه شماره دوازده می شود و تنهای تنهاست...

هری با صدای بارتی کراوچ از افکارش بیرون آمد و به سمت وی رفت.
- پاتر...پاتر این نویسنده زیادی جدی مینویسه بگو سوژه من طنزه.

هری به نویسنده تذکری داد و او از جدی نویسی خارج شد:

هری: تو اینجا چی کار می کنی؟

- من... دقیقا نمی دونم. گفتم بیام یه سری بهت بزنم.

در همین لحظه صدای ترقی آمد و بارتی غیب شد.

هری نیز به سمت میزش شتافت و لپ تاپی که جدیدا از دامبل کادو گرفته بود رو در آورد و روی میزش گذاشت تا به نقشه شوم مرگخواران جامه حقیقت(کمی تا قسمتی ادبی)بپوشاند.

چند دقیقه بعد

تق تق تق...

- بفرمایید!

- اوه! هری اینجایی...چی کار می کنی؟

هری با دیدن دامبل هول شد و لپ تاپش رو خاموش کرد و لبخندی ملیح ( ) به وی تحویل داد.

- هری اعضای محفل یه جلسه گذاشتن و میخوان تو هم به عنوان مدیر بیای.

- چ...چشم پروفسور.

هری نفس عمیقی کشید و از پشت میزش بلند شد و لبسش رو مرتب کرد و به سمت اتاق پذیرایی حرکت کرد. در را زد و وارد شد، با محفلیون در حال گفتگو رو به رو شد و کنار دامبل نشست.

- خب محفلیان عزیز همون طور که می دونید ما تصمیم گرفتیم که درخواستی از هری بکنیم...

- از من؟

هری از اینکه ناگهان وسط صحبتهای دامبل حرف زده بود ناراخت شده و سرش رو زیر انداخت و دامبل ادامه داد:

- بله هری جان...من بی مقدمه میرم سر اصل مطلب ما می خوایم تو مری وزیر بکنی تا ما هم خانه ریدل رو برای تو بگیریم.

هری:


[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۵:۰۴ جمعه ۱۵ آذر ۱۳۸۷

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
سوژه ی جدید !!!



جغد سیاه رنگی به سرعت در هوای آزاد پرواز می کرد و هر لحظه به میدان گریمولد نزدیکتر می شد . نگاهی به اطراف انداخت و به سمت مرز بین دو خانه در کناره ی میدان رفت و به درون دیوار نفوذ کرد .

از راهروهای خانه گذشت و به طبقه ی بالا رفت . از در بازی که اتاق شلوغی را به نمایش می گذاشت وارد شد و در میان تل عظیمی از کتابها و لباسها به سمت پسری با موهای شلخته رفت .
پسرک به سرعت نامه را از پای جغد باز کرد و مشغول خواندن آن شد .

هری پاتر

ما نامه ی تو را خواندیم و حاضریم به تو کمک کنیم . منتظرت هستیم !



پس از آنکه خواندن نامه را به پایان رساند ، نامه به طور اعجاب انگیزی آتش گرفت و موجبات تعجب هری را برای لحظاتی فراهم ساخت . اما خوشحالی چیزی بود که تا مغز استخوانش نفوذ پیدا کرده بود و در او جنب و جوشی ایجاد می کرد .

- ولدمورت حاضره به من کمک کنه . ولی منم باید بهشون کمک کنم که هوکی وزیر بشه . من عله ی بزرگ هستم . من با زوپس و سی پنل همه کار می تونم بکنم هوکی رو وزیر می کنم تا به کمکش بتونم این بوقیا رو از خونم بریزم بیرون !!!


به سرعت به سمت میزش شتافت و شروع به نوشتن کرد ... جواب نامه را پشت همان نوشت و به پای جغد سیاه رنگ بست . جغد بدون کوچکترین اعتنایی به هری به پرواز در آمد و از خانه ی گریمولد خارج شد ...
---------------------------------------------------------------------------
سوژه اینه که هری با زوپس می خواد کاری کنه که هوکی وزیر بشه و در عوض هوکی و دیگر مرگخواران بهش کمک کنن تا محفلیا رو بندازه بیرون و راحت بتونه زندگی کنه .



Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۴:۵۹ جمعه ۱۵ آذر ۱۳۸۷

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
سوژه ی جدید !!!



جغد سیاه رنگی به سرعت در هوای آزاد پرواز می کرد و هر لحظه به میدان گریمولد نزدیکتر می شد . نگاهی به اطراف انداخت و به سمت مرز بین دو خانه در کناره ی میدان رفت و به درون دیوار نفوذ کرد .

از راهروهای خانه گذشت و به طبقه ی بالا رفت . از در بازی که اتاق شلوغی را به نمایش می گذاشت وارد شد و در میان تل عظیمی از کتابها و لباسها به سمت پسری با موهای شلخته رفت .
پسرک به سرعت نامه را از پای جغد باز کرد و مشغول خواندن آن شد .

هری پاتر

ما نامه ی تو را خواندیم و حاضریم به تو کمک کنیم . منتظرت هستیم !



پس از آنکه خواندن نامه را به پایان رساند ، نامه به طور اعجاب انگیزی آتش گرفت و موجبات تعجب هری را برای لحظاتی فراهم ساخت . اما خوشحالی چیزی بود که تا مغز استخوانش نفوذ پیدا کرده بود و در او جنب و جوشی ایجاد می کرد .

- ولدمورت حاضره به من کمک کنه . ولی منم باید بهشون کمک کنم که هوکی وزیر بشه . من عله ی بزرگ هستم . من با زوپس و سی پنل همه کار می تونم بکنم هوکی رو وزیر می کنم تا به کمکش بتونم این بوقیا رو از خونم بریزم بیرون !!!


به سرعت به سمت میزش شتافت و شروع به نوشتن کرد ... جواب نامه را پشت همان نوشت و به پای جغد سیاه رنگ بست . جغد بدون کوچکترین اعتنایی به هری به پرواز در آمد و از خانه ی گریمولد خارج شد ...
---------------------------------------------------------------------------
سوژه اینه که هری با زوپس می خواد کاری کنه که هوکی وزیر بشه و در عوض هوکی و دیگر مرگخواران بهش کمک کنن تا محفلیا رو بندازه بیرون و راحت بتونه زندگی کنه .








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.