یاهو
لحظاتی بعد از لو رفتن ماجرا در خوابگاه دخترا *
همه ی دختران در گوشه ای نشسته بودند و هیچ حرفی نمیزدند!
جسی که هنوز تحت حرف استرجس قرار داشت کنج اتاق نشسته بود و به زمین خیره شده بود !
زمان همچنان در حال سپری شدن بود تا اینکه جسی گفت:
_ من میخوام برم پیش استرجس
اندرو و سارا که کنار در ورودی نشسته بودند جلو جسی را گرفتند .
اندرو پشت چشمی نازک کرد و گفت:
تو میخوای بری پیش اون چی بگی؟
سارا وسط حرف اندرو پرید و گفت:
اصلا چرا باید بری؟
جسی در حالی که اشک تو چشماش حلقه زده بود گفت:
من .... مـــــن ... میخوام ازش معذرت بخوام !
هرمیون که از دور صداها را میشنید گفت:
جسی تو هیج جا نمیری؟.....فهمیدی؟
جسی رویش را طرف همه ی دخترا برگردوند و گفت:
من از کسی دستور نمیگیرم
دخترا:
سارا بازوی جسی را گرفت و گفت:
تو حالت خوبه دختر؟ .... میدونی داری چی کار می کنی؟
جسی نگاه عاقل اندر صفی به وی کرد و گفت:
باشه ...باشــــــــه حرف شما درست ! ... ولی یه کمی حق بدین اون خیلی ناراحت شده !.... فقط میخوام یه سوالی ازش بپرسم همین !
هرمیون سری تکان داد و گفت:
اگه مشکلی پیش اومد من میدونم با تـــــــــــــــــــــو !
جسی
جسی در حال رفتن به بیرون بود که مری گفت:
منم بیام ؟؟؟؟
جسی آهی کشید و قبول کرد همراه که مری با وی برود .
*%*%*% خوابگاه مردان آتشین و شکست خورده %*%*%*
همه همچنان در بهت و حیرت زیبایی جسی در توهمی بس شیرین سیر میکردند ... تا اینکه بیل گفت:
دیدین چه جوری گولمون زدن؟ ... ای داد و بیـــــداد
استرجس که از شدت عصبانیت دستانش را به هم میزد گفت:
باید حالشونو بگیرم ..... نامردم اگه بزارم همینجوری بمونه !
هدویگ دستی به پشت استرجس کشید و گفت:
چی همینجوری بمونه ؟
لوییس که کنار پنجره نشسته بود و به ستاره * های آسمان نگاه میکرد گفت:
من یه فکری دارم !
هدویگ نگاهی به لوییس کرد و گفت:
بگو میشنویم !
لوییس گفت:
من میگم چطوره بین اونا یه جاسوس بزاریم؟ .... میفهمیم رئیسشون کیه و نقشهاشون چیه؟
پسرا :
توماس پوزخندی زد و گفت:
من که به دختر جماعت اعتماد ندارم .... همشون غیر قابل باورن !
لوییس که با حرف تومی انگار آب سردی بر سر وی ریختند گفت:
خب این فقط یه نظر بود همین ؟؟؟
_^_^_^_^ چند دقیقه بعد _^_^_^_
تـــق ... تــــق ... گوپس .... غییییژژژ
بیل رو به تدی کرد و گفت:
بچه برو در رو وا کن !
تدی دوان دوان به سمت در رفت و ناگهان افتاد و غش کرد !
پسرا به سرعت به سمت در رفتند و دوباره به محض دیدن جسی وارد خیال شدند و دوباره ماجرا تکرار شد !
ملت پسر:
جسی نگاهی به اطراف کرد و گفت:
میتونم با استرجس حرف بزنم ؟؟؟
هدویگ که به زمین تکیه داده بود گفت:
بــــــله البته
جسی در حالی که به هدویگ کمک میکرد از روی زمین بلند شود گفت:
بهتره خودت رو کنترل کنی !
هدویگ که همچنان غرق در اغما بود گفت: بــــله البته
جسی کمی جلو رفت ، سرانجام رو به مری کرد و گفت:
میشه چند دقیقه اینجا بمونی؟
مری چشمکی زد و قبول کرد تا منتظر جسی بماند !
قیافیه ی متعجب نیک روی مری ایستاد و گفت:
تو دیگه کی هستی؟
مری در جواب گفت:
آب شو تو جوب ماهی شو برو (*)
جسی کنار مبلی که استرجس روی آن نشسته بود ایستاد و گفت:
سلام
استرجس بلاجبار با حرکت سر جواب جسی را داد و گفت:
کاری داشتی؟
جسی مکثی کرد و به رو به رو استرجس قرار گرفت و گفت:
چرا اینجوری میکنی؟ .... مگه من چیکار کردم؟
استرجس از جا بلند شد و به سمت شومینه رفت و گفت:
اصلا مهم نیست .... خواهش میکنم تنهام بزار !
جسی نزدیک استرجس رفت و در حالی که با چشمان مشکی خود به استرجس خیره شده بود گفت:
منو میبخشی؟ ..... اینا همش یه بازیه ؟ ..... باور کن؟!
استرجس که یک دختر مغرور انتظار این گونه رفتار را نداشت گفت:
باشه ....... فقط باید قول بدی قیافت مثل روز اول کنی اینجوری ممکنه از دستت بدم
جسی :
و بلاخره : :bigkiss:
×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#
راهنما:آب شو تو جوب ماهی شو برو در اصطلاح به معنیه : ساکت شو است !
#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#
سوال :1_ آیا نقشه ای که لوییس گفته بود عملی میشد؟
2_ آیا جسی میتوانست تغییر قیافه بدهد؟
3_ آیا کلکل ها همچنان ادامه داشت؟
4_ ؟؟؟؟؟؟