سيني :ويولت مطمئني درست شنيدي؟؟
ويولت : به جون ... به جون ... به ..به .. اصلا ولش كن ..مطمئنم ..
سيني : اگه مرگخوارها بيان ما رو بگيرن چي ؟ .. من مامانمو مي خوام
ويولت و سيني از ترس پريده بودن بغل هم و زار و زار گريه مي كردن كه يهو چراغها همه روشن ميشن ..و دوباره صداي دوپس دوپس مي ره بالا و ويولت و سيني به حالت
به انبوه جمعيتي كه داشتن بالا پايي مي پريدن نگاه مي كنن ..
سيني رو به ويولت :
ويولت :
به جون تو من شنيدم ...
سيني : چي رو ... اينكه چند نفر داشتن مي گفتن ..
قبل از اينكه واي حرفشو تموم كنه يهو يكي از پيشخدمتا مياد جلوي اونا وايمسته و ميگه :
-: ببخشيد خانم كوچولو ورود اطفال زير 18 سال به اينجا ممنوعه .. پاشو برو بيرون لطفا ...
واي كمي وايمسته اطرافشو نگاه مي كنه كه ببينه خانم كوچولو كي بوده . اما هيچ كسو دور اطرافش پيدا نمي كنه جز سيني براي همين خوشحال ميشه و ميگه :
ا .. سيني اين خانومه با تو كار داره
-: نه خانوم كوچولو با شما بودم بفرما بيرون لطفا ..
-: با من بودي ديگه نه؟؟
-: آره عزيزم ..:mama:
ويولت كه مي بينه كاري از دستش بر نمي ياد .. خودش راهشو مي گيره ميره بيرون و سيني تنها روي يك صندلي مي شينه و به حركات موزون ملت داخل كلاب نگاه مي كنه كه يهو مي بينه يه دو نفري حسابي آشنا مي زنن .. هر چي بيشتر نگاه مي كنه بيشتر يقين مي كنه كه خودشون ..پس با خودش يه سيني ديگه ب مي داره و راه ميوفته طرف اون دونفر ...
اديب و استر هم بي خيال همچي دارن به اين حالت
اون وسط حركت مي زنن كه يهو دو تا سيني جلوشون ظاهر مي شه :
-:به به .. ميبينم كه اعضاي وفادار محفل دارن اين وسط حركات غير آسلاميك در ميارن ..خجالت نمي كشيد ..هان هان هان ؟؟
اديب:بي خيال سيني بعد از هزار سال يه ماموريت تو كلاب بهمون خورده تو هم ضد حال مي زني ها !!
-:ضد حال رو هم الان نشونتون مي دم ..
و سيني با سيني (hammer:) ضرباتي چند بر فرق سر جفتشون وارد مي كنه و اون دو نفر هم مثل بچه هاي خوب مي رن كنار سيني روي صندلي مي شينن ( اينجا توجه داشته باشيد كه اين سيني كه ما كنارش نشستيم جز اشيا بوده و ما موازين شرعي را رعايت كرديم )
بعد از مدتي اون سه نفر براي خودشون رو صندلي نشسته بودند و به حالت هاي زير
( اين استر بود داره سوت بلبلي مي زنه بقيه حوصلشون سر نره )
( اين خودمم كه به ريش موزون ملت مي خندم)
( اينم سيني در حالت انجام ماموريت ) روزگار مي گذروندن كه يهو ديدن بك جوان خوشتيپ به حالتي بس مرموزانه از در پشتي كلاب خارج شد .
سيني :پاشيد از اون طرف رفت..
اون سه نفر هم دنبال كريچ دوييدند و از در خارج شدن .. نه يعني خارج نشدن از پشت در گوش وايستادن ببينن كه كريچ داره با كي حرف مي زنه
كريچر: اوه .. بالاخره اومدي .. خيلي دير كردي ..
صداي مجهول : چي كار كنم ديگه ترافيك بود .
كريچ : عيبي نداره ..مهم اينه كه الان اينجايي
همون صدا : خوب چه خبري برام داشتي ؟
............
راستي آلي جون ..اگه سارا بود به خاطر سوژه دادن امتياز مي داد اما شما ندادي ...سلام.ببین اینو گفتی پستتو ندیدم , دیرتر ویرایش شد(همر)
خب پستت در سطح خوبی بود.موضوع سینی تو سینی کاربرد جالبی داشت بخصوص برای جلوگیری از حرکات عیر آسلامیک.
طنز خوبی داشت.نکات املایی و نگارشی هم رعایت شده بود.در مورد امتیازدهی برای سوژتون هم اقدام میشه.(در پایان هفته 5 امتیاز برای افرادی که سوژه جدید دادن منظور میشه البته بدون ذکر شدن).در مورد پستت هم من نتونستم اشکال فاحشی ازش بگیرم.
4/5 امتیاز به همراه A در کل 5/9 امتیاز.