دختري زيبا، خوش اندام و گل اندام، با موهاي طلايي و چشمان آبي براي عضويت در الف دال حاضر شده بود، نگاه ها به او خيره بود، همه الف دال را فراموش كرده بودند...
نه! اون فقط يك عنكبوت بدتركيب، بي ريخت، لاغر مردني، با موهاي بنفش و چشم هاي قرمز بود كه هيچ كس عنكبوت هم حسابش نمي كرد! ولي عجب توهمي بود! :D
آراگوگ: خانوم! زن من مي... ببخشيد! يعني من مي خوام توي الف دال ثبت نام كنم!
هري: اولا كه خانوم باباته!
من پسرم! دوما پيري! تو اصلا مي دوني الف دال يعني چي كه مي خواي توش ثبت نام كني؟
آراگوگ: مگه
انجمن
لاشه
فروش هاي
دم كلفت
آدم كش
لات نيست؟
هري: اي هم خاك بر سرت! الف دال مخفف انجمن لوس هاي فسيل صفت داركوب منش آنگولايي لخت!
آراگوگ: خب من هم كه همين رو گفتم!
هري: آره جون عمه ات! ببين عمو! تو هم پيري! هم بي ريختي! هم آخر جوادي! يك ذره هم رگه هاي قنبري داري! نه! به همين راحتي نميشه! بايد لياقتت رو به محفل ثابت كني!
آراگوگ: چه طوري مثلا خانوم؟
هري: اولا باور كن من خانوم نيستم! دوما اگر مي خواي لياقت خودت رو ثابت كني بايد بري و با اژدهاي پير هاگوارتز يعني مك گونگال دسته و پنجه نرم كني و حالش رو به بدترين نحو ممكن بگيري!
آراگوگ:
مي دونم كه شوخو مي كني! خب پس...
هري: مگه من با تو شوخي دارم دنبه! جمعش كن ببينم اون قيافه مردني ات رو! تا نظرم عوض نشده بدو برو گمشو و لياقتت ثابت كن بي لياقت معتاد!
---
آراگوگ: خب بر اساس اطلاعاتي كه من دارم اين اژدهاي پير از عهد وروره شاه تا حالا چمبره زده روي مدرسه دست بردارش نيست! حالا ما يا بايد مدرسه رو از چنگش در بياريم كه عملا غيرممكنه يا بايد...
مك گونگال: اي عنــــكبوت زشت بدتركيب! تو اينجا توي مدرسه من چي كار مي كني؟ داري مدرسه خوشگلم رو به گند مي كشي!
آراگوگ:
اين از كجا پيداش شد؟ حالا من چي كار...
يك دفعه مك گونگال دهنش رو باز مي كنه...
آراگوگ: نه! تو رو خدا من رو كباب نكن! غلط كردم! تو رو خدا خانوم!
مك گونگال: چي ميگي تو! يعني خميازه هم نكشم؟
آراگوگ: آهان! خب خيالم راحت شد! فكر كردم مي خواي آتيش بدي بيرون از دهنت! خب پس من از مدرسه شما ميرم بيرون ديگه!
مك گونگال: آره برو! فقط زودتر چون من و فيلچ اينجا كار داريم!
آراگوگ از اتاق ميره بيرون و در رو مي بنده!
(داخل اتاق)
فيلچ از راه ميرسه!
فيلچ: سلام مينروا! زودتر بريم صيغه رو بخونيم تا كسي ما رو با هم نديده!
مك گونگال: بريم عزيزم! فرشته ي مهربونم!
فيلچ كه از خوشحالي داره جفتك ميندازه كله رو مياره جلو تا به نشان قدرداني يك ماچ از روي پروفسور بكنه اما...
آراگوگ: دو كبوتر عاشق رو معرفي مي كنم! مك گونگال و فيلچ!
آراگوگ در آستانه در به همراه جمعيت عظيمي از دانش آموزان مدرسه واستاده!
مك گونگال دمپايي رو در مياره و محكم مي زنه توي كله فيلچ!
مك گونگال: بچه پر رو! اين چه غلطي بود كه مي خواستي بكني!؟ برو شوهر بابات شو!
فيلچ: پيري! آخه اگه من تو رو نگيرم كه تا آخر عمر كسي پيدا نميشه باهت ازدواج كنه!
و مك گونگال و فيلچ همچنان كه دارن دعوا مي كنن از اتاق ميرن بيرون و قهرمان داستان ما (يعني آراگوگ) تا آخر عمر زندگي خوب و خوش پر از لياقتي را آغاز ميكنه!
اين بود انشاء ما!