هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۲۲ پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸

jasem


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۵ چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۲۸ شنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
زمان،علامت شوم، تاریک، باد،ترس،مرگ، برنده، فرار، سخت، نفرین

علمت شومدر آسان تاریک خود نمایی میکرد و در زیر آن همه نوع نفرینیرد بدل میشد.
مرگ فرا رسیه بود و جز فرار چاره ای نبود . تعداد مرگخواران آنقدر زیاد بود که به هیچ وجه نمیشد فکر کرد که محفل برنده میشود.
در دل تاریکی باد شروع به وزیدن کرد .... بادی مخوف ... بادی سایه ...
نه این باد نبود این انوار تاریک شیاطین بود .

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۵ ۱۷:۰۴:۱۲

:[i][b][size=large][color=0000FF]هیچ پایان خوشی وجود ندارØ


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۲۶ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۸

Dark Ranges


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ سه شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۳۴ دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۱
از نبش جنگل سیاه - کوه 233 - غار غول ها ی کوچو لو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
زمان،علامت شوم، تاريک، باد،ترس،مرگ، برنده، فرار، سخت، نفرين
یکی بود یکی نبود . غیر از خدای مرلین هیچ کس نبود .

در یک شب تاریک ، که باد های سرخ و سفید میوزید ، هری در خواب بود که ناگهان از خواب پرید .

هری در خواب دیده بود پنبه دانه ، که گهی لپ لپ خورد ، گهی سک سک .

خیلی وقت بود که هری دیگر از آن خواب پریشان نمیدید .
خیلی وقت بود که هری دیگر سردرد سخت نداشت .


آما : امشب از هری تمایل داشت که به سالها قبل باز گردد . چشمانش را باز کرد . نگاهی به جینی انداخت ؛ و زیر لب زمزمه کرد : جوونی کجایی که یادت بخیر !

چشمانش درد می کرد . آه ... چه دورانی با دامبل داشت ... مادرش به او نگاه می کرد ، مانند یک برنده ، یک قهرمان ... انگار داشت در زمان حرکت می کرد .
آلبوس به او لبخند میزد . چشمانی مجهز به حدقه ای مار شکل به او خیره شده بود . ماه به یک قبر مستقیم میتابید . آن شخص چیزی روی لب زمزمه می کرد . زمزمه اش به نیشخند بدل شد . ریموس به گرگنما تبدیل می شد . هری در حال فرار بود . آن شخص از تاریکی بیرون آمد . مردی بیست و چند ساله ! سیاه پوش . به سمت آن قبر روان شد . ولدمورت فریاد میزد آوادا ... ورمتیل از ترس نفرین یخ زده بود ، سنگ قبر منهدم شد . علامت شوم ولدمورت در آسمان بود .

شخص سیاه پوش دست در قبر برد و یک شی مانند عصا از آن بیرون آورد ؛ یک عصای مارنشان !
با عصا به تکه ی سنگ قبر خرد شده روی زمین اشاره کرد .
هری به سمت سنگ رفت . زانو زد و به سنگ قبر نگریست . روی آن نوشته شده بود : " تام رایدل پسر "

نیشخند مرد سیاه پوش به قهقه تبدیل شد و فریاد زد : و شیطان باز می گردد .


سوسکت می کنم تو را تو


با نفرین" فرورتو "


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۹:۰۷ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۸

آقای واگا!


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۵ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۱:۳۸ پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸
از جاییکه اعصاب آدم خط خطی میشه... جادوگران!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3
آفلاین
زمان،علامت شوم، تاريک، باد،ترس،مرگ، برنده، فرار، سخت، نفرين

هوا به شدت تاريک بود و باد با زوزه هاي وحشتناکش درختان را مي لرزاند. نفس نفس ميزد و عرق سردي بر بدنش نشسته بود.مي دانست زمان زيادي ندارد و مي توانست سايه مرگ را بر روي سرش ببيند...
بايد فرار ميکرد! فقط چند دقيقه از ظاهر شدن علامت شوم بر بالاي خانه اش مي گذشت ولي از همان ثانيه اول ترسي وحشتناک سراسر وجودش را فراگرفته بود.
ميدانست در اين بازي مرگخواراني برنده هستند که تا چند ساعت ديگر جسد وي را در درون يکي از گودال هاي آب رها ميکنند...
او اين را مي دنست که تا چند ساعت ديگر به جسدي بي ارزش تبديل خواهد شد.

تایید شد!


ویرایش شده توسط jghool در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۴ ۹:۰۹:۲۳
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۴ ۱۱:۱۰:۰۰


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۰:۴۲ دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۸

انوش


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۶ شنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۳:۴۸ دوشنبه ۲ اسفند ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 10
آفلاین
مدت ها بود که دیگر گذر زمان مفهومشو براش از دست داده بود جز سختی چیزی از زندگی عایدش نشده بود هر چه بود برنده نبود ...اینده را تاریک میدی؛د هرچه بیشترازش فرار می کرد بیشتر درگیرش می شد.انگار نفرین شده بود.
بوی مرگ میداد ؛ علامات شومشو احساس می کرد. از مرگ نمی ترسید ...اما دوران بعد از مرگ را هم هنوز جلوی خودش داشت؛ شاید به قول دانته طبقه اول دوزخ انتظارش را می کشید ..در معرض بادهای مداوم برای انان که در زندگی پیش از مرگ در پیروی از امیال خود سستی وبلهوسی کردند


خیلی جالب بود.فقط یک نکته مهم : لحن رول اصولا باید لحن نوشتاری باشه و فقط در دیالوگ ها از لحن محاوره استفاده بشه. اما در کل به غیر از لحن، خیلی خوب بود.

تایید شد!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۲ ۱:۰۴:۰۹

ANOOSH


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۰۵ یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۸

Legend Fighter 3000


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۰ یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۶:۴۲ یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
خنک، آفتابی، دریاچه،آرام، عاشقانه، مردمان دریایی،چمن،غرق، دلخوش، نیلگون

هری در کنار دریاچه آرام که در آن مردمان دریایی دلخوش کرده بودند روی چمن ها دراز کشیده و نگاهش به آسمانی که به رنگ نیلگون در آمده بود می نگرید.هوا آفتابی ولی خنک بود.هری دوست داشت تا آخر عمر آنجا بنشیند و فکر کند


تایید شد!

بقیه دوستان، از کلمات جدیدی که در پست شماره 1000 داده شده استفاده کنند.
موفق باشید


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۱ ۱۷:۱۷:۱۵
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۲ ۰:۰۲:۵۲


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱:۱۶ یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۸

انوش


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۶ شنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۳:۴۸ دوشنبه ۲ اسفند ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 10
آفلاین
(خنک، آفتابی، دریاچه،آرام، عاشقانه، مردمان دریائی،چمن،غرق، دلخوش، نیلگون.).
هری تو کلاس اسنیپ ارام نشسته بود وهمچین داشت واسه خودش فکرای عاشقانه می کرد .(در مورد کی رو دیگه من نمیدونم ..!از مردمان دریایی باید بپرسی!!!)همچین داشت قنج می رفت واسه خودش که اگه لی لی میدیدش غرق دلخوشی میشد از دیدن بزمجه اش !!!!....تصور می کرد با طرف نشسته تو چمن زیر درختا کنار دریا چه(همونجا که جیمزو سیریوس و برو بچ اتیش می سوزوندن نودو بوغی سال پیش دیگه!! ) همچین به سقف کلاس زل زده بود که انگار به اسمون نیلگون وافتابی !!!...اسنیپ همچین اومد زد پس کله پسره جفنگ تا دلش خنک شه !!!



دوست عزیز یه مقدار بیشتر روی پست تمرکز کنید، لحن پست رو جدی بگیرید. و محتوا رو هم افزایش بدید!

تایید نشد!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۱ ۹:۳۸:۱۱

ANOOSH


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۰۳ شنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۸

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
سلام


کلمات جدید:زمان،علامت شوم، تاریک، باد،ترس،مرگ، برنده، فرار، سخت، نفرین


1) از ده کلمه ای که تعیین شده حداقل 7 تا باد ( طرف داره کوچه بازاری صحبت میکنه ! ) در داستان به کار بره!وگرنه نفرین میشی !


2) کلماتی که تعیین شدن رو لطفا در نوشته تون رنگی کنید.میتونید هم نکنیدولی ممکنه یه علامت شوم بیاد بالای سرتون و باعث فرارتون از روی ترس بشه ، اما این به ما کمک می کنه که راحت تر پستتون رو بخونیم.. چون اینجا تاریکه و ما مشکل کوررنگی داریم

3)برای اینکه کاربرد کلمات سخته ، میتونید از یه کلمه به شکلهای مختلفش استفاده کنید.مثلا: حرکت: (حرکتی - حرکت کردم - پر حرکت) یا دلم می خواست: (دلت می خواست- دلش خواسته بود) ولی در کل بوقیدین .


4) اینجا یه تاپیک آزاد برای همه ست ، منتهی عمراً برنده و جایزه و اینا نداره ! پس بیخودی نیا داخل و وقتت رو تلف نکن

6) لطفا از نوشتن پست غیر اخلاقی یا دارای توهین پرهیز کنید ، وگرنه با مرگ یکی از اعضا همراه خواهید بود .


زمان صفر ( به تقلید از مسابقات قدیمی تلیوزیون )


خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۹:۵۸ شنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۸

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
سلام

کلمات جدید:زمان،علامت شوم، تاریک، باد،ترس،مرگ، برنده، فرار، سخت، نفرین

1) از ده کلمه ای که تعیین شده حداقل 7 تا باید در داستان به کار بره!


2) کلماتی که تعیین شدن رو لطفا در نوشته تون رنگی کنید.میتونید هم نکنید اما این به ما کمک می کنه که راحت تر پستتون رو بخونیم..

3)میتونید از یه کلمه به شکلهای مختلفش استفاده کنید.مثلا: حرکت: (حرکتی - حرکت کردم - پر حرکت) یا دلم می خواست: (دلت می خواست- دلش خواسته بود)


4) ینجا یه تاپیک آزاد برای همه ست.

6) لطفا از نوشتن پست غیر اخلاقی یا دارای توهین پرهیز کنید.


تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۵۹ جمعه ۱۹ تیر ۱۳۸۸

تایبریوس مک لاگنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵
از پیاده روی با لردسیاه برمیگردم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 314
آفلاین
خنک، آفتابی، دریاچه،آرام، عاشقانه، مردمان دریائی،چمن،غرق، دلخوش، نیلگون.

____________________________________________


مردمان چشمت، زير هياهوي داغ آفتاب، عاشقانه ي آرامي را به يادم مي آورند؛

ميدانم! هنوز هم دلخوش آن درياچه ي نيلگوني هستم، كه براي هميشه از ياد بردمت...

ميدانم! لحن خنك هواي اين روزهاست كه رنگ دريايي چشمانت را در قاب كنار پنجره، كبود كرده است...

ميدانم! طراوت گل و چمن هم ديگر اثر ماندگار لبخند تو را ندارد...

... ميدانم!


در كنار درياچه ي نقره ايي قدم ميزنم
و با بغضي که مدتهاست گلويم را ميفشارد، رو به امواج خروشانش مي ايستم
و در افق،
طرح غم انگيز نگاهش را ميبينم،
كه هنوز هم اثر جادويي اش را به قلب رنجورم نشانه ميرود..
كه هنوز نتوانستم مرگ نا به هنگام و تلخش را باور كنم..
كه هنوز بند بند اين تن نا استوار به نيروي خاطره ي لبخند اوست كه پابرجاست..
با يأس يقه ي ردايم را چنگ ميزنم و در برابر وزش تند نسيم،
وجودِ ويرانم را از هر چه برودت و نيستي حفظ ميكنم..
از سمت جنگل ممنوعه، طوفاني به راهست
و حجم نامشخصي از برگ و شاخه ي درختان مختلف را به اين سو ميآورد..
اخم ميكنم تا مژگانم دربرابر اين طوفان،
از چشمان اشكبارم محافظت كند..
شايد يك طوفان همه ي آن خاطره ي تلخ را از وجودم بزدايد..


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۳۴ جمعه ۱۹ تیر ۱۳۸۸

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
خنک، آفتابی، دریاچه،آرام، عاشقانه، مردمان دریائی،چمن،غرق، دلخوش، نیلگون.


مرلین در حالی که دلش به شدت در غُرُق آشوب و احساس عاشقانه بود و چشمانش را تیز کرده بود تا کرانه نیلگون مرلینگاه را نظاره کند ، فریاد زد :

- ای بوقی ِ خنگ ِ چلمن، آن آفتابه‌ی منو از در ، یا چه میدونم پنجره‌ی آن حرمسرای زنای مردای دریایی بکش بیرون ، دارم از دل ضعفه و دلخشه( همون دل غشه ) میمیرم .


صحنه آرام میشه و مونتگومری با یه دمپایی دنبال مری میفته !

- ای بوقی ِ مجید جان ، کلمات اینا بودن

خنک، آفتابی، دریاچه،آرام، عاشقانه، مردمان دریائی،چمن،غرق، دلخوش، نیلگون.


خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.