امپراطور دیده شد!با سلام درود خدمت شما خوانندگان عزیز! در خدمت شما...
گیزر: بله ! ول من بابا همه من رو می شناسن! اصلا تو رو برای چی استخدام کردن!
مجری: بابا! بله می گفتم! استاد گیزر می خوان برای ما نقد س... ا ببخشید اینجا ستون خاطرات هفتگیه؟! هووووووو! من توی ستون خاطرات هفتگی چی کار می کنم!؟
گیزر: چون من می خوام یه خاطره بگم!
مجری: خب... ماله کی هستش؟
گیزر :یه ربعی میشه!
مجری:بابا!اونکه اخباره..
گیزر: سکوت! یادش به خیر جووونی... هی هی ..... محفل انسی بود ... من بودم... و مرحوم آبرفورث و گراپی قزوین زاده و شیخ سیدیوس!
مجری: استاد مگه ماله یه ربع پیش...
گیزر: سکوت! بله می گفتم! زمانه ای بود....افسوس که زود گذشت! خلاصه من و گراپی و مرحوم آبرفورث داشتیم رد می شدیم که یهو گراپی گفتش من شعرم میاد!
مجری: شعرش میاد؟! یعنی چی مگه چیزه که ب...!
گیزر: سکوت! خلاصه گفتیم بخون! خوند که : شب قزوین است و سیفید و سانسور و زوپینی!
مجری: زوپینی؟!
گیزر: منظور زوپیسه! باید قافیه درست در بیاد!
مجری: خب بعد استاد؟!
گیزر: بعدش از اونور کوی؟
مجری: کوی دانشگاه؟!
گیزر: نه بابا منظورم از کوی کوچس! سیاست زده بوقی! خلاصه از اونور کوی صدا بر اومد! رخصت! و من گفتم فرصت!
مجری:بعدش کشتی گرفتین؟!
گیزر: نه ای خنگ! (دنگ!)
مجری:آخ سرم! بابا چرا می زنی!
گیزر: چون خنگی! یعنی دعوت به مشاعره!
مجری: خب؟!
گیزر: بعدش اون صدا گفتش در جواب : این من هستم که می بینی! چه جوابی! چه وزنی چه قافیه ای! دیگه هیچ کس هیچ نگفت! چون گراپی رفتش اون یارو رو بقل کرد! و طرف احتمالا داشت خفه میشد!
مجری:خب کی بود؟
گیزر: امپراطور دیگه!
مجری: همه اینا یه ربع پیش اتفاق افتاد!
گیزر: آره خاطره ای بود! یادش بخیر!
مجری: مااااااااا! خب بعدش چی شد رفتش؟
گیزر: والا من نمی دونم! گفتش که خط تلفن کاخ قطع شده نمی تونه به زوپیس وصل بشه! ولی دیگه چیزی نگفت چون با گراپی رفتن!
مجری: رفتن کجا؟
گیزر:
مجری: برره؟!
گیزر:نه بابا این شکلک جدیده!
فاز میده!
مجری: خوانندگان عزیز با تشکر از تحملی که فرمودید! فعلا اطلاع خاصی در دست نیست که آیا امپراطور بازگشته یا خیر و آیا چوچانگ رو اون سر به نیست کرده یا خیر! فعلا با تشکر! استاد استادیو تعطیله
گیزر:
به من چه ! آی حال میده ایول