کوییدیچیست ها - قسمت 1 تا 20قار قار قار... صدای پرندگان آوازه خان صبح را نوازش می داد. تیغه آفتاب از بین درختان و برگ ها گذشته و مستقیما بر چشمان خواب آلود سوباسا که تا نیمه شب به تماشای تلویزیون نشسته بود تابید.
» آآآ... حالا چه وقت صبح شدنه... هنوز خوابم میاد..
سوباسا قلط، غلط، غلتی می زند و رویش را از تیغه آفتاب می دزدد.
شترق!
» واخ ننه چه می کنی؟
» صب تا شب لباس می شورم غذا می پزم می ریزم تو اون شیکم صاب مردت.. همش می خوری و می خوابی یا نشستی پای اون تلویزیون کوفتی کوییدیچ نگاه می کنی... پا شو از این جنگل بزن بیرون به کم تفریح کن.. برو با اون بچه های ده بالا کوییدیچ بازی کن بلکه یه بازیکنی چیزی بشی پس فردا پیر شدم، زمین گیر شدم نون آور باشی
سوباسا که جاروی برگ جمع کنی را در دست ننه اش می دید که خود را آماده کرده بود برای بار دوم بر سرش فرود آید از جا پرید و به سمت رودخانه رفت.
سوباسا و مادرش در وسط یک جنگل کوچک کلبه ای داشتند و معاش خود را از دامداری و سبزی کاری بدست می آوردند. پدر سوباسا در اقیانوس های دور مسئول محافظت از اژدهاها بود و سالی یک بار می توانست به آن ها سر بزند. سوباسا با آب خنک رودخانه سر و صورتش را شست و به داخل کلبه رفت.
» ننه اون پیرن گل گلیم کو؟
» باز می خوای تیپ بزنی بری سر خیابون جذب دختر کنی؟
» نه! خودت گفتی برو با بچه های ده کوییدیچ بازی کن.. باید تیپ بزنم..
» تیپ بزنی که بری دخترای ده بالا رو بقاپی؟
سوباسا»
شتلخ!
جاروی کثیف و خاکی برای بار دوم بر سر سوباسا فرود آمد.
» خب چرا می زنی ننه؟
» اینو زدم تا این فکرا از اون مخت بره بیرون.. تو کارتون فوتبالیستا رو ندیدی؟
» فوتبالیستا؟
مادر سوباسا دو صندلی ظاهر می کند و هر دو می نشینند.
» آره ننه... زمون ما.. اون قدیما که من یه بچه کوچیک بودم.. تو یه خونه ماگلی مال اقوام دورمون زندگی می کردیم.. هیییی.... عصرا ساعت 5 بود... آره ساعت 5! یه کارتونی تلویزیون می ذاشت به اسم فوتبالیست ها.. یه پسره جاپونی توش بود به اسم سوباسا... مث خودت خوشگل بود... ای قربونت ننه!
تلق!
(جاروی گلی رو روی صورت سوباسا نوازش می ده)
» این سوبا روز اولی که رفته بود به یه محله ای.. رفت با بچه هاشون قاطی شد... بچه منحرف! منظورم این نیست که رفت قاطی شد! یعنی باهاشون رفیق شد!
داشتم می گفتم. خلاصه این سوبا بود که همشونو دریبل می کرد و خلاصه تیم شاهین رو تشکیل دادن...
»
» چرا کف کردی؟ داشتم می گفتم... تیم شاهین رو تشکیل دادنو.. همون تیم رفت آخرش قهرمان شد! تو هم برو توی ده بالا با بچه هاشون قاطی شو..
» آخ جون ننه! من موافقم... اونجا یه دخترای خوشگلی داره.. برم قاطی شم باهاشون
ننه»
» شوخی می کنم ننه.. نزن!
» می ری با پسرا رفیق می شی و یه تیم تشکیل می دین و می رین قهرمان می شین.. انقذه دوست دارم جای اون ننه خوشگل سوبا توی اون کارتونه بشم
سوباس»
سوباسا به نصیحت مادرش گوش می ده و با کمک مادرش لباس های کوییدیچ قدیمی پدرش رو از ته گنجه پیدا می کند. مادرش با یک ورد مخصوص دسته جاروی برگ جمع کنی را به یه دسته جاروی آخرین سیستم آذرخش تبدیل می کند
» برو ننه.. مرلین به همرات!
سوباسا سوار بر دسته جارو می شه و به سمت بالا پرواز می کنه و از لای درختان عبور کرده و دهکده زیبای بالای سرشان را مسیر خود قرار می دهد.
-------------------------
این بود بیست قسمت اول کوییدیچیست ها... منتظر قسمت های بعدی باشید.
کارگردان هنری: لوییس استنلی
کارگردان تلویزیونی: پدر استنلی
تهیه کننده: شرکت فیلم سازی تی بلا پسر (با لهجه رشتی بخوانید)
دوبلرها:
هری پاتر دوبلر سوباسا
میرتل گریان دوبلر مادر سوباسا
لودویک بگمن دوبلر گزارشگر بازی ها
هرمیون گرنجر دوبلر ...
...