فلور مىياد تو و يك لباسه صورتيه زيبا تنشه
و.......... بشت سرشم بيل مىياد تو
بيل: اينجا جرا اينقدر شلوغه؟
فلور:ما يه بستنى فروشى داريم اينم كه هميشه يك مشكلي داره
مرلين:نه جه مشكلى هان اون دفعه اتفاقي بود جانم بيا بشين عزيزه دل برادر
بيل:
فلور:من و بيل امديم يه بستنى بخوريم و درباره ايندهمون حرف بزنيم
مرلين :مباركه
فلور:هنوز جيزى معلوم نيست حالا دوتا بستنى بده ما بريم
ونوس: نه اجازه ندارى بفروشي تا اطلاع ثانوى دره مغازه تخته
مرلين: ونوس بزار شيرنيه عروسيشون رو بخوريم بعد ببند
ونوس : خب أخه ...............
مرلين در حاله التماس
ونوس: خب حالا همين يه بار
كيلدورى: بيل جان به ماهم كه مىدى؟
ونوس: واى نه ما نمىخوريم بهداشتى نيست
كيلدورى: حالا همين يكبار بزار
ونوسم توش مىمونه مىكه باشه ولي اكر جيزى شد با من نيست
فلور بيل مرلين كيلدورى كيزر همه با هم مى كن: أخ جون و مىبرن سره ونوس تا ببسونش :bigkiss:
ونوس: ولم كنيد ببنينم بجه هايه بر رو
مرلين بستنى ها رو اماده مىكنه و به همه مىده
نفر اول كه خوده ونوسه مىخوره و...............
مىيوفته و يكى بعد از ديكري رو زمين مىيوفتن ..............
كه يكدفعه بليس جادوي مىرسه همه رو با مشت و لكد به هوش مىياره و يه عالمه تنفس مصنوعى مىده البته برايه تنفس :bigkiss:
بعد همه كه به هوش مىيان بيل و فلور كه خودشونو غيب مىكنن و الفرار
مرلينم خودشو تبديل به موش مىكنه و از زيره بايه رئيس بليس در مىره اينم الفرار كيلدورى هم خودشو به ديوونكى مىزنه جون تا حالا ديكه حرفييه
و كيزر هم خودشو به مردن مىزنه و خودشو جسد مىكنه
مىمونه ونوس
ونوس مىبينه اى واى بدرشو در مىيارن ولى نمىتونه كارى كنه كه سربازا مىريزن سرش و مىندازنش تو ماشين و راهيه زندان
و همين طور ونوس داد مىزنه مىكشمتون مىخورمتون تيكه تون مىكنم ولى كو كوش شنوا همه كه در رفتن اونم تو زندان اب خنك مىخوره
تا اينكه يه روز...................
............................................................
دزستانه عزيز بقيه اش رو خودتون ادامه بديد