هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۲۳ چهارشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۷



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۰۸ دوشنبه ۱۷ دی ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۳:۲۴ یکشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۰
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 13
آفلاین
خیلی ترسیده بود. مسابقه ‌ی بزرگی نبود ولی برای اولین بار بود که در یک مسابقه‌ی کوییدیچ شرکت می ‌کرد. هم‌ تیمی اش در تمرین آسیب دیده و در سنت مانگو بستری شده بود. با بدشانسی و به خاطر دردِ دردناک دستش از شرکت در مسابقه محروم بود. به این فکر می‌کرد که اگر بازی با باخت آن‌ها به پایان برسد، چه می‌ شود!!!؟

تاييد شد!


ویرایش شده توسط sa_am در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۲۸ ۱۸:۲۵:۰۲
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۲۸ ۱۸:۳۵:۳۹


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۲۷ چهارشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۷

Terry


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۰ چهارشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۰۳ یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶
از کوچه دیاگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
سیلی خوردن های بعد از بزرگ ترین باختش در مسابقه بیماریهای عجیب که در سنت مانگو برگزار شده بود باعث شد تا ترسناک ترین و دردناک ترین لحظه های عمرش به خنده دار ترین لحظه ها تبدیل شود!!! او با تمرین دوباره شانس امتحان کردن دوباره را داشت...

نيازي نيست فونت رو بزرگ كني..تاييد شد!

فونتشو بزرگ کردم که اگه یکی چشاش ضعیف بود (خدا نکرده) ببینه


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۲۸ ۱۸:۳۴:۴۹
ویرایش شده توسط گرنجر هرماینی در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۲۹ ۱۲:۴۹:۵۶


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۵۹ چهارشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۷

Terry


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۰ چهارشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۰۳ یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶
از کوچه دیاگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
پس از تمرین های بسیار و خنده های تقویت روحیه، باز هم ترس از باخت در مسا بقه بزرگ «سیلی های دردناک» شانسی برای سنت مانگو باقی نمی گذاشت

خوب نبود..تاييد نشد!


خیلی هم خوب بود. تازه من وقت بیشتر ندارم که بهتر از این بنویسم. خیلی هم خوبه خلاصه و مفید...!!!


ویرایش شده توسط گرنجر هرماینی در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۲۸ ۱۵:۰۴:۱۷
ویرایش شده توسط گرنجر هرماینی در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۲۸ ۱۵:۰۷:۳۷
ویرایش شده توسط گرنجر هرماینی در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۲۸ ۱۶:۰۶:۱۷
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۲۸ ۱۶:۲۵:۴۴
ویرایش شده توسط گرنجر هرماینی در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۲۸ ۱۶:۳۵:۳۸

A journey of a thousand miles begins with asingle step


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۸:۳۵ چهارشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۷



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۱۲ یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۲۹ دوشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
سیلی- باخت- ترس- خنده- دردناک- تمرین- بزرگ- مسابقه- سنت مانگو - شانس

هری نگاهی به هرمیون انداخت ، خنده ی تصنعی ای کرد و سرش را تکان داد :
- بی خیال هرمیون ! من می تونم ! اونقدرا سخت نیست !
هرمیون اخمی کرد و زیر لب چیزی گفت ، آنگاه به رون چشم غره رفت . رون که از حالت چشمان هرمیون ترسیده بود رو به هری گفت :
- مسابقه ی بزرگیه هری ، شانس ما باخت نیست ! تو باید تمرین کنی !
هری آهی کشید و به هرمیون نگاه کرد ، هنوز درد سیلی دردناکی را که او را به سنت مانگو فرستاده بود فراموش نکرده بود ، گویی هرمیون هم فراموشش نکرده بود ، زیرا با حالتی تهدید آمیز دستش را تکان میداد .
هری آب دهانش را قورت داد و بی هیچ حرفی به سمت زمین کوییدیچ رفت .


یاعلی .

تاييد شد!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۲۸ ۱۶:۲۵:۵۸


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۰۷ سه شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۸۷

RupyRonyFeriBillieWeasley


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۷ چهارشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۷
از neverLand
گروه:
کاربران عضو
پیام: 7
آفلاین
"سیلی- باخت- ترس- خنده- دردناک- تمرین- بزرگ- مسابقه- سنت مانگو - شانس"

.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*

جینی در میان سیلی از بازیکنان سبزپوش به پرواز درآمده بود... به دنبال سرخ پوشان هم تیمی خود می گشت اما تنها لکه ی سرخی که میان رنگ های سبز اطراف خود می دید، سرخگونی بود که در دستانش جای گرفته بود. ترس از باخت چون نگهبانی شلاق به دست بر وجودش ضربه می زد... قهقهه ی خنده ای ذهن مغشوشش را دردناک تر می ساخت...با وجود تمرین زیادی که کرده بود هیچ وقت برای این چنین مسابقه ای خود را آماده نکرده بود. به طرف حلقه های دروازه شتافت. گلوله ی بزرگی از مقابل چشانش گذشت،شانس با او یار بود...همچنان به حرکت خود ادامه می داد اما پیش رویش حولناک ترین صحنه ای را دید که هرگز قادر به فراموش کردنش نبود.

خانواده اش در مقابل حلقه ها شکنجه می شدند... هری در دستان لرد، زجر می کشید...عرق روی پیشانی اش احساس سرمای عجیبی می کرد... و ... همه جا را تاریکی فرا گرفت.


چشمانش را باز کرد. او در خوابگاه دختران گریفیندور بود... کابوس ترسناکی بود!!!

خيلي خوب بود..تاييد شد!


ویرایش شده توسط RupyZorro در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۲۷ ۱۵:۱۱:۰۲
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۲۷ ۱۷:۱۸:۵۰

The Last Enemy That Should Be Destroyed Is Death
"Strange Sisters"

"The Hands Of Destiny On A Clock Are Like A HEART"


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۱۱ دوشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۸۷

sara


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۲ یکشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۳۴ جمعه ۶ اردیبهشت ۱۳۸۷
از همه چی بیزارم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
سیلی- باخت- ترس- خنده- دردناک- تمرین- بزرگ- مسابقه- سنت مانگو - شانس

این یکی از بزرگترین مسابقه های جهان در دنیای جادوگری بود مپ بزرگترین زن جادوگر دیگر نیازی به تمرین کردن نداشت او از هیچ چیز و هیچ کس ترسنداشت حتی از مرلین ,مرلین جادوگر قدرتمندی که مپ او را اموزش داده بود , مپ تنها کسی بود که همیشه در جنگها شانس موفقیت را داشت و هیچ وقت احساس باخت نکرده بود جنگ شروع شده بود سیلی از جمعیت مشنگی بیرون ریختند تا به تماشای این مبارزه بپردازند .

چقدر اعتماد به نفس !تاييد شد!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۲۰ ۹:۰۷:۲۱


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۹:۳۵ جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۸۷

شهناز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۴ چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۰۳ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۸۷
از کنار دست ولدرموت
گروه:
کاربران عضو
پیام: 9
آفلاین
سیلی- باخت- ترس- خنده- دردناک- تمرین- بزرگ- مسابقه- سنت مانگو - شانس

==================
امروز روز خوبی بود و ویکتور مسابقه ای بزرگ پیش رو داشت . او در وجود خودش ترسی را احساس می کرد شاید این ترس ناشی از مهم بودن این مسابقه بود .
زمان بازی فرارسیده بود و بیست دقیقه ای گذشته بود که دردی در شانه ی چپش احساس کرد که یک بلوجر به او صدمه زد و او را روانه ی سنت مانگو کرد .
با سیلی به هوش آمد و متوجه ی باخت تیم شد . با خود فکر کرد که چرا امروز شانس نداشته است . شاید به خاطر درست تمرین نکردنش بود . ولی او در کمال ناباوری دید که دوستش دارد خنده های بلند می کند و همین طور هاج و واج او را نگاه کرد .

خوب بود..تاييد شد!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۱۶ ۲۰:۲۳:۵۰


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۰۴ جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۸۷

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
سیلی- باخت- ترس- خنده- دردناک- تمرین- بزرگ- مسابقه- سنت مانگو - شانس
___________________________________________
باخت شاید دردناکترین چیزی باشه که برای وی وجو.د داره.
این را گفت و نگهاش را به آشمان بزگ دوخت
_ولدمورت....شانس زیادی برای وزیر شدن داشت ولی حیف...

اسمش را بدون هیچ ترس و وحشتی بزبان میاورد که گویا از دوست یا فامیلی قدیمی حرف میزند. رویش را به من کرد و با همان لحن آرام گفت:
زندگی شبیه به یک مسابقست.باید زحمت بکشی تا ببریش.اونم همین کارو کرد.ولی بعد راه رو اشتباه رفت.اون هم باخت.
دامبلدور این را گفت و بعد خندان چشمانش را به ستارگان دوخت.




Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۰۸ جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۸۷



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۷ جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۴۳ جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 47
آفلاین
سیلی- باخت- ترس- خنده- دردناک- تمرین- بزرگ- مسابقه- سنت مانگو - شانس

دردناک ترين چيزي که تا امروز تجربه کرده بودم.اين مسابقه براي من شانس بزرگي بود.ميتونستم يکي از مشهور ترين بازيکن هاي کوييديچ بشم.شايد اگه اون روز به صورت جان سيلي نميزدم امروز اين طوري نميشد.
نميدونستم جان ميتونه اين قدر نامرد باشه.درست وقتي که داشتم گوي طلايي رو ميگرفتم سر و کله اش پيدا شد.با خنده به سمت من اومد و من رو از بالاي جارو به پايين هول داد.باورم نميشه.هم تيمي من براي تلافي کارم اين کار رو با همه تيم کرد.
ما باختيم.حتي داور هم متوجه نشد.حالا اون همه تمرین و تلاش به خاطر یه سیلی احمقانه از بین رفته.چیزی که ازش میترسیدم آخر سراغم اومد.از الان تا چند ماه باید روی یکی از تخت های بیمارستان سنت مانگو دراز بکشم و حسرت فرصتی رو بخورم که به خاطر یک دعوای احمقانه از بین رفت.

تاييد شد!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۱۶ ۱۷:۲۶:۱۰


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۱:۲۳ جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۸۷

تام   ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۷ پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۹ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 11
آفلاین
سیلی- باخت- ترس- خنده- دردناک- تمرین- بزرگ- مسابقه- سنت مانگو - شانس

با سیلی ای که که لرد سیاه به صورت او نواخت ، چهره اش رنگ باخت.با خنده سرد او ترس بر وجودش چیره گشت.می دانست که این خنده نشانه آن است که تا لحظاتی دیگرزنده نخواهد بود و این یعنی تجربه لحظه ای دردناک برای او که همیشه از مرگ واهمه داشت.
ناگهان چشمانش سیاهی رفت و گذشته هایی که انگار همین چند لحظه پیش بودند ، جلوی چشمانش رژه رفتند:
تمرینهای شبانه روزی اش برای مسابقه دوئل با دامبلدور که ، که در آن لحظات او را سرمست کرده بود چون می پنداشت باوفاترین یار لرد است که چنین مسئولیت خطیری را به او داده بودند.لبخند دامبلدور را به یاد آورد که از پیروزی بزرگش نشئت می گرفت و باخت مفتحضانه خود را ، چوبدستی او در دستان دامبلدور قرار داشت و او واقعا باخته بود...دستان مادرش ، نارسیسا را که بر بازوی او چنگ انداخت تا او را بلند کند ، به یاد آورد و آنگاه بود که سیاهای کاملا جلوی چشمانش را گرفت،لرد کار خودش را کرده بود!
چشمانش را باز کرد و نور سفید خیره کننده ای چشمانش را زد ، نمی توانست چیزی ببیند، یعنی واقعا با مرگ انسان کور می شد؟
صدای خانمی را از کنار خود شنید که نام او را صدا می زد:
-دراکو آروم باش، تو در سنت مانگو هستی.واقعا شانس آوردی که از اون طلسم کروشیو با اون قدرت جون سالم بدر بردی.هرچند ما متاسفانه نتونستیم کاری واسه پاهات بکنیم و اونا دیگه ...
دراکو بقیه حرفهای آن شفادهنده را نفهمید،کاش مرده بود ولی فلج نمی شد..کاش هرگز مرگخوار نشده بود و هزاران آرزوی تحقق نیافته دیگر...

تاييد شد!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۱۶ ۱۶:۲۵:۱۷

هستم یا نیستم؟مسئله اصلی من یکی این است!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.