دادگاه ملکوتی شلوغ تر از همیشه بود. صدای داد و بیداد پیک مرگی همه جا را برداشته و باعث شده بود مشنگ های لندنی در نوار غرب و شمال غرب شاهد بارش ها و رگبارهای متمادی باشند.
مرلین که در جایگاه قاضی قرار داشت سعی می کرد با کوبیدن چکش روی میز و گفتن "ساکت باشین. جلسه رسمیه!" مردمان دنیای بالا را آرام کند.
اما متاسفانه هیچکس آرام نمی شد.
پیامبر که دیگر از این وضعیت به ستوه آمده بود طی یک حرکت زیبا و ظریف، چکشش را به سمت پیک مرگ بیدادگر، پرت کرد. سپس عصایش را چند باری به زمین کوفت و قدرت مرلینی اش را برای همه به نمایش گذاشت که این کارش باعث شد سکوت همه جا را فرا بگیرد.
لطفا نپرسید قدرتش چه بود که نه من مرلین هستم که بدانم؛ نه در آنجا حضور داشتم. شما فرض کنید یک چیز خفن بود دیگر! چی کار به این کار ها دارید آخه.
خلاصه که پس از آرام شدن دادگاه مرلین رو به حضار کرد.
- این همه چکش کوبیدیم چرا ساکت نشدید؟ حتما باید قدرت و خشممان را ببینید؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d8a79335ec.gif)
- ببخشید آقا. نه که ما یه مدت پیش جادوگرا بودیم،فکر کردیم هدف این چکش و همر زدن شما هم مثل مال اوناست.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil532066574d9f2.gif)
گوینده این را گفت و قبل از اینکه مورد غضب مرلین قرار بگیرد، فوری ناپدید شد. مرلین هم که دید طرف خودش محو شده بی خیالش شد و سمت شاکی که پیک مرگی چکش خورده بود، چرخید.
- خیلی خب جناب پیک مرگ. شما از کی شکایت دارید؟
- از ایوان روزیه آقای قاضی!
انگشت پیک مرگ جایگاه متهم را نشان داد که کاملا خالی بود.
- ببین تو رو خودتون! حتی سر چنین جلسهی مهمی هم حاضر نشده! ما پیک مرگا خیلی زور زدیم بیاریمش این بالا. اما طرف حتی با اینکه اسکلت شده بازم دست از این زندگی فانی نمی شوره که نمی شوره!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil53cfdb412c85f.gif)
بقیه پیک مرگ ها هم حرف پیک مرگ شاکی را تایید کردند. هیچکدام دلخوشی از ایوان نداشتند.
- تازه از اون بدتر! قیافشو شبیه ما ها کرده. اصلا با ما مو نمی زنه. همین پریروز کلی باهاش حرف زدم بعد آخرش که ازش پرسیدم «امروز چند تا روحو سانتریفیوژ کردی بندن؟» جواب داد من ایوانم! بعد نیشخند زنان دور شد! باورتون می شه من اونو با بندن اشتباه گرفتم؟
مرلین دستی به ریشش کشید.
- ما فهمیدیم. شما نیاز به عینک داری.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f661728ed623.gif)
حکم صادر...
- صبر کنین آقای قاضی!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413cd727066.gif)
پیک مرگ باورش نمی شد که مرلین چنین حکمی صادر کند. چشمان او اصلا ضعیف نبود و باید یکجوری این را به او می فهماند.
- جناب پیامبر من چشمام از عقاب هم تیز تره.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413799807e4.gif)
- رو حرف ما حرف می زنی؟ داری می گی ما که پیامبریم نمی تونیم تشخیص بدیم؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d8a79335ec.gif)
شاکی که دست و پایش را گم کرده بود با اضطراب نگاهی به مرلین خشمگین انداخت.
- نه. من بی جا کنم رو حرف پیامبر حرف بزنم. اصلا من از فردا عینک می زنم
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413799807e4.gif)
... فقط... فقط الان تکلیف مردم چیه؟ مردمم نمی تونن ما رو از ایوان روزیه تمیز بدن. بعد شما
فرض کن تو خیابون داری راه میری و یه پیک مرگ می بینی. چی کار می کنی؟... من که به عنوان یه انسان سکته می کنم!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413799807e4.gif)
- شما نمی خواد نگران انسان ها باشی. اونش با ما.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f661728ed623.gif)
اعتراضی نیست؟
ملت که نمی دانستند دیگر باید به چه چیز حکمی صادر شده از طرف پیامبر بزرگ جادوگران، اعتراض بکنند؛ سکوت کردند و با خود گفتند لابد این هم مانند آن یکی حکم های دیگر، حکمتی تویش بوده که فقط مرلین و خداوندش می دانند و بس.
- اتمام جلسه رو اعلام می کنیم.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f661728ed623.gif)
با به اتمام رسیدن جلسه، همه متفرق شدند و تنها مرلین در دادگاه تنها ماند. پیامبر عظیم الشان دستی در جیب ردایش کرد و قلم پر و کاغذی از آن بیرون آورد. سپس این چنین نوشت:
لردا. به دستور شما باری دیگر آن روزیه را از دست پیک مرگان نجات دادیم. باشد که در زیر سایه شما به خدمت و کشتن سفییدان بپردازد.
ما همیشه گوش به فرمان شما هستیم .امر دیگری هم بود در خدمتیم.
با احترام مرلین.----------------------------------------------
سوژه های مشخص شده:فرض کن نامرئی بودی. چیکار می کردی؟فرض کن یکاری کردی و الان تو اتاق بازجویی هستی و دارن ازت بازجویی میکنن!فرض کن که یکی دفترچه خاطراتتو خونده و رفته به همه گفته که چی توش بوده...چیکار می کنی؟فرض کن تو خیابون داری راه میری و یه پیک مرگ می بینی. چی کار می کنی؟