سوژه جدیدساعت: شش عصر
مکان: تالار اسلیتریندراکو مالفوی به همراه ریگولوس، بلاتریکس و آستوریا دور یه میز حلقه زدن اما ... اشتباه نکنید میزه گرد نیستها. اما اینکه چطور اینا حلقه زدن بر هیچکس روشن نیست. کراب و گویل که فیگور خفنی گرفتن پشت سر دراکو ایستادن. یه کیسه هم بینشون قرار داره که هر از گاهی تکون میخوره اما با تیپاهای نوبتی کراب و گویل دوباره حالت سکون به خودش میگیره.
دراکو: امشب جشن مهمی قراره در تالار هافلپاف برگزار بشه ... بهترین فرصته که به اونجا بریم و فنجون هافلپاف رو بدزدیم.
بلاتریکس که جو ایفای نقش گرفته بودتش میگه: اجازه بدید من هری پاتر رو بکشم ارباب.
ریگولوس: الان این چه ربطی به جشن هافلپاف و فنجون هلگا داشت؟
بلاتریکس: ها؟ آها ... هیچی.
آستوریا: ما تونستیم شمشیر گریف و تاج ریون رو ازشون بدزدیم. فقط مونده فنجون هلگا. دراکو نمیخوای بگی ما چطور میتونیم وارد تالار هافل بشیم؟
دراکو برای تاثیر گذاری بیشتر یه عینک آفتابی از جیبش در میاره و به چشمهاش میزنه:
-کراب و گویل! کیسه رو بزارید روی میز ...
کراب و گویل کیسه رو برمیدارن و پرت میکنن رو میز. از درون کیسه صدای اعتراضی به گوش میرسه:
-آآآیییی ... مادرتو ...
بوم!مشتی از طرف بلاتریکس به سمت کیسه حواله میشه و محتویات درون کیسه به طور کامل خفه میشه. دراکو بلند میشه و در کیسه رو باز میکنه. کینگزلی در حالی که زبونش از حلقش در اومده و دهنشم کف کرده از کیسه بیرون میاد و کف میز پهن میشه.
دراکو چوبدستیش رو بیرون میاره و به سمت کینگزلی میگیره:
-این شیر کاکائو کلید ورود ما به تالار هافلپافه. کروشیو!
ساعت: ده شب
مکان: تالار هافلپاف *خواندن ادامهی پست برای افراد زیر شانزده سال توصیه نمیشود. لطفا اگر کمتر از شانزده سال سن دارید و بر خواندن ادامهی پست اصرار میورزید، کپی رضایتنامهی والدین به همراه سه قطعه عکس تمام اندام به برتی بات یا درک ارسال نمائید.مبلهای راحتی، میزها و وسائل تزئیناتی از تالار عمومی هافلپاف جمع شدن و یه stage دایرهای شکل به ارتفاع نیم متر و پهنای تقریبی سی متر مربع وسط تالار قرار داده شده که در وسط آن میز دایرهای شکل دیگری قرار گرفته. بر روی میز انواع و اقسام بطریهای نوشیدنی به همراه تعداد زیادی جام (تعداد جامها به علت زیاد بودن از دست نویسنده پست خارج شده) دیده میشه. یعنی یه چیزی میگم یه چیزی میشنوید. هر نوع نوشیدنی که فکر کنید روی میز بوده. از پشت اشاره میکنن نویسنده داره خودشو جر میده که روی عبارت "هر نوع" تاکید بورزه. در کنارههای stage با خطوط طلایی رنگی نوشته شده:
میدان بیناموسی
ایدهی طرح: ادوارد جک
مشاور طرح: لودو بگمن
اسپانسر مالی طرح: پیوز
مجریان طرح: برتی بات، درک
ویژه جشنها و پارتیهای درون تالاریدرب خوابگاه مختلط باز میشه و سدریک به همراه رز میان بیرون. لباسی که بر تن رز هست بینهایت زیباست اما چون توصیف لباسش باعث میشه از محدودهی مثبت شانزده به مثبت هجده وارد بشیم و رضایتنامههایی هم که بدست ما رسیده مربوط به افراد شانزده ساله از توصیف اون صرفنظر میشه.
سدریک: کینگزلی هنوز نیمده؟
رز: حتما دوباره واسشون مهمون اومده نتونسته بیاد.
سدریک و رز به روی میدون بیناموسی میرن و به صرف نوشیدنی آلبالویی رنگی مشغول میشن. سدریک همون اول سه تا جام رو یه جا میندازه تو دهنش اما رز خیلی آرام و با طومئنینه (؟) قلپ قلپ قلپ میخوره. اِما، درک، برتی، ریتا و روفوس هم از خوابگاه میان بیرون و به سمت میدون بیناموسی میرن. پشت سر اونها گلرت به همراه آلبوس دامبلدور در حالی که دست همو گرفتن و از دیدن منظره مقابلشون (نوشیدنیها، نه ساحرهها!) ذوق مرگ شدن پیداشون میشه. بر روی ریشهای دامبلدور اِتیکت طلایی رنگی چسبونده شده که روش نوشته: Special Guest
ده دقیقه بعد ...
تالار به شدت کم نور شده و تنها نور طلایی رنگی به حالت رقص و دَنس داره به میدون بیناموسی میتابه. تمام هافلیها دور تا دور میز وسط میدون بیناموسی جمع شدن و در حالی که جامها دستشونه و لپهاشون سرخ شده آمادهی انفجار هستن. رز چوبدستیشو بیرون میاره و عربده میکشه:
-موزیکوس ماکسیموس!
صدای انفجاری به گوش میرسه و ترانهی گولاخی سرتاسر تالار هافلپاف رو در بر میگیره:
خوش اومدین به این جمع ...
جمعن همه ی هافلیا ...
بوم!صدای انفجار دیگهای به گوش میرسه و از سقف تالار همینجوری پیچک میریزه رو ملت. هافلیا جامهاشون رو بالا میگیرن و میزنن به هم. گلرت و دامبلدور از بس محکم میکوبن جامهاشون خرد میشه.
هِلِه هِلِی لووونه
بوق زنی تو میدونه
همه جا هم چراغونه
وای عله دنبالمونه
خانوم آقا نرو خونه
همه چی ضد قانونههافلیا: هوووووووووووو ....
همه يكی شدن تو اين تاريكی
اين پارتی هم ميشه تاريخی
مهم نیست جشن هست مال کی
امشــــــــــــــــب ... همه مالكید
زدن سیم آخر همه قر و قاطی
همه دارن به هم حس تله پاتیملت دیگه دارن از خود بیخود میشن، لیوانهاشون رو پرت میکنن کنار و شروع میکنن به تکون دادن دستها و کمرشون. اون سمت تالار تابلوی ورودی کنار میره و شش اسلیترینی در حالی که ماسک زدن وارد تالار میشن. همه جا تاریکه و کسی متوجه اونا نمیشه. تاریک هم نبود باز با این حالشون متوجه نمیشدن.
دور و برم نيست تاپیک ارزشی
دارن همه سوژههای چرخشی
همه قيد و ميد بلاکو زدن
توی هافلاویز رول میزنن
نگو اينجوريه هافلو ديدم
بايد باشی ببینی بیراه نمیگم رز سرشو به صورت دورانی تکون میده و باعث میشه موهاش صورت همه رو مورد نوازش قرار بده. درک استعدادشو در حرکات کمر به رخ همه میکشه، ریتا داره اسپانیایی میرقصه و دامبلدور و گلرت هم همدیگرو بغل کردن قاه قاه میخندن. برتی هم که میبینه سدریک تازهوارده و خجالت میکشه یکی میزنه پس گردنش و هلش میده وسط جمع.
حال بده برو یه راست حموم
بده بالا بالا مکس ولووم
تا بیناموسی بشه باز شروع
رفاقتها بکنه بازم طلوع
ریتا دوستت دارم نميگم دروغ
همه در به در و شلوغ پلوغدر اون سمت اسلیترینیها به حالت سینهخیز دارن به سمت تالار یادبودها میرن. لحظهای متوقف میشن، دراکو یه چراغ قوه و یه کاغذ از زیر سینهش (دقت کنید گفتم دراکو، نگفتم بلاتریکس یا مثلا آستوریا) در میاره، نور میندازه رو کاغذه و وقتی از درستی مسیر مطمئن میشه به سینهخیز رفتنش ادامه میده. بقیه در حالی که سعی میکنن پای دراکو نره تو حلقشون پشت سرش حرکت میکنن. کراب و گویل هم به علت گوریل بودن هنوز نزدیک ورودی تالار هستن و به ازای هر پونصد کیلوکالری که انرژی میسوزونن یه سانت میان جلوتر.
وای مدیرا پستو ديدن
عيب نداره رشوه ميدم
ارواح هم واسم خواب ديدن
كه هافلو دارم من تاب ميدم
هِلِه هِلِی لووونه
بوق زنی تو میدونه
همه جا هم چراغونه
وای عله دنبالمونه
خانوم آقا نرو خونه
همه چی ضد قانونهبرتی جو میگیرتش و میپره رو میز و پای سمت راستش تا نصفه میره تو یکی از نوشیدنیها اما اصن حالیش نیس. یه میکروفون از غیب ظاهر میکنه و شروع میکنه به انجام حرکات موزون.
خانمها آقايون نرين خونه
خودم با ناظرا ميزنم چک و چونه
قراره جشن تا ساعت 5 بمونه
دوباره برتی واست تا صبح بخونهدرک هم به روی میز میپره و باعث میشه نصف جامها خرد بشه. میکروفون رو از برتی میگیره و سرشو به شدت عقب جلو میکنه.
برتی داری پارتی بازی؟
كه واسه خودت شر میسازی؟برتی میزنه پس گردن درک و میکروفون رو پس میگیره:
درک باش از اين پارتی راضی
جای اینكه واسه ما مینازی
فکر کردی مزهی دونههام نمکیه؟
همه طعم بودنش الکیه؟ و برای اینکه بزنه تو پوز درک چوبدستیشو به صورت مارپیچ تکون میده و هزاران دانهی همهمزه از سقف شروع میکنه به باریدن. درک هم واسه اینکه کم نیاره یه بطری از روی میز بر میداره، به شدت تکون میده و وقتی درشو باز میکنه گازش میریزه رو ملت. هافلیا ذوق مرگ میشن و وحشیبازی در میارن.
بيا بشين دور و ور ما ببين
جادوگران داره بالا و پايين
تو هافلپاف جمع شديم
خوب و شاد و شنگوليم
هاگ رو هم که دور زدیم
تو روح پادمور بوق زدیم
الان دور هم جمعيم
مدیرا هم كردن كمين
حتي اگه بلاک شيم
تا آخرش همه با هميمکراب: داره تگرگ میاد.
گویل: آره دراکو نگفته بود هافل تگرگ میاد.
کراب: اما تگرگهای خوبیه، من یکیشو خوردم مزه نوشابه میداد.
گویل: اما تگرگ من مزهی پای مرغ میداد.
کراب: چه جالب، تگرگهاشون همه مزهست.
هِلِه هِلِی لووونه
بوق زنی تو میدونه
همه جا هم چراغونه
وای عله دنبالمونه
خانوم آقا نرو خونه
همه چی ضد قانونهریتا که کل لباسش خیس شده از خوشالی شیرجه میزنه به سمت درک که بطری رو ازش بگیره. اما چون حواس درست و حسابی نداشته اشتباهی میپره رو برتی و جفتشون از روی میز پرت میشن اونور و به علت تاریکی بیش از حد تالار نویسنده پست هم قادر نیست بگه بعدش چه اتفاقاتی میفته، اما هر چی که هست دیگه پیداشون نمیشه.
همه جمعيم ...
پس با ما بمون
حالا بلند بخون !دراکو: لوموس!
نور همه جا رو فرا میگیره و به روی جامهای هاگوارتز، مدالهای کوییدیچ و یه سری اشیا بیناموسی میفته که درون جایگاههایی شیشهای قرار داشتن. جایگاهها در دو ردیف امتداد داشتن و در انتهایی ترین قسمت، بر روی یه جایگاه بزرگتر و کلفتتر که دور تا دورش هالهی طلایی رنگی مشاهده میشده ... فنجان هافلپاف!
دراکو و رفقاش: موهاهاهاها ...
ستاره بارونه ... تو تو تو ميدون
هلگا تو یادمونه ... تو تو تو ميدون
در و داف فراووونه ... تو تو تو ميدونکراب و گویل همچنان در مسیر تالار یادبودها سینهخیز دارن میرن که یه کرم فلوبر از کنارشون رد میشه و ازشون جلو میزنه.
ستاره بارونه ... تو تو تو ميدون
هلگا تو یادمونه ... تو تو تو ميدون
در و داف فراووونه ... تو تو تو ميدونکراب: یعن ما از این کرمه نمیتونیم سریعتر بریم؟
گویل: میتونیم اما تاریکه همهجا ... اوه من نور میبینم.
کراب: آره نور ... اما چرا داره حرکت میکنه؟
گویل: شکل خرگوش هم هست.
گویل: و نقرهای رنگ.
هالهای نور به شکل خرگوش نقرهای رنگی از کنار کراب و گویل رد میشه و به وسط میدون بیناموسی میره. موزیک بلافاصله قطع میشه و هافلیها سر جاشون میخکوب میشن. صدای لرزان کینگزلی از درون خرگوش نقرهای رنگ همه جا رو فرا میگیره:
-اسلیترینیها تو تالار هستن. فنجون هافلپاف در خطره. از میراث هلگا محافظت کنید.لحظهای سکوت برقرار میشه و ناگهان همه هافلیها با تمام وجود جیغ میکشن!