توضیحات :*توضیحات رو دوباره میذارم که افراد جدیدی که میان متوجه فرق این تاپیک با بقیه تاپیک ها بشن.
*این تاپیک به خلاصه نیاز نداره. فقط پست قبلی رو بخونید و ادامه بدین.
سوژه پیش رو برای این زده شده که راحت بنویسید. منظور از راحت نوشتن یعنی اینکه مهم نیست سوژه چه اتفاقی واسش میفته. نیاز نیست پست های قبلی رو بخونید. پست قبلی فقط نیاز هست که خونده بشه.
انتظار میره ازتون که کوتاه بنویسید، مثل نمونه پایین (حتی کوتاه تر). نیاز نیست که به ادامه دادن سوژه زیاد فک کنید، هرجا بردینش اشکال نداره. اصلا فکر نکنید که سوژه از بین رفت یا کشته شد، مهم نیستن اصلا این مسائل تو این تاپیک.
وقت زیادی نیاز نیست بذارید. بیشتر از 15 دقیقه وقت برای پست زدن نذارید، شروع کنید به نوشتن و هرچی اومد بنویسید و بفرستید.
---
ادامه :
دامبلدور داشت فکر میکرد چجوری میتونه بازی رو مساوی کنه ولی فعلا چیزی به ذهنش نرسید. ولدمورت که از این پیروزی خوشحال به نظر میرسید، با افتخار گروه بعدی رو معرفی کرد.
- آرنولد با ...
آرنولد که خیلی هیجان زده شده بود، پرید وسط حرف ولدمورت و نذاشت حرفش تموم شه.
-خیلی حوصلم سر رفته از اینکه ببینم دشمنم کیه. میخوام تنها باشم تا آخر عمر.
ولدمورت این حرف ها رو شنید و به خودش فکر کرد. به این خصوصیت و علاقه به تنهایی آرنولد احترام زیادی میذاشت. به دامبلدور نگاهی کرد و دامبلدور هم چون دیگه حوصله چونه زدن نداشت با حرکت سر تایید کرد. ولدمورت ادامه داد.
-میخواستم با اسکارلت جوهانسون هم گروهت کنم ولی خب چون خودت میخوای که تنها باشی و هم گروهی نداشته باشی، قبول میکنم. آرنولد هم گروهی نخواهد داشت.
دامبلدور نگاه عمیقی به سر کچل و گردن صاف و سفید ولدمورت انداخت. پس گردنی محکمی بهش زد و با اطمینان گفت:
-آفرین تام ، درود بر تو برای احترام گذاشتن به خواسته های مردم. برو نفر بعدی.
آرنولد با ناراحتی ته صف رفت، ولدمورت خشمگینانه به دامبلدور نگاه میکرد و منتظر موقعیت بعدیش شد. دامبلدور هم به خاطر اینکه هیچکس بازنده خارج نشه از نتیجه 3-3 پس گردنی راضی بود.