منvsلودو بگمن
...................................
در زندان پشت سر دو محفلی بسته شد،کریس و گریک.
زندانیان که اغلب مرگخوار بودند با تعجب به آن دو خیره شدند و بعد فقط خندیدند.
-اینجا چیکار میکنین جوجوها؟
-نکنه پاستیل دزدیدید گوگولیا؟
گریک ایستاد و گلویش را صاف کرد.
-اهم...سلامتی زندونیای بی ملاقاتی،سلامتی اون باغبونی که زمستونو بیشتر از بهار دوس...
تلاش گریک برای شاخ نشان دادن خودشان ناموفق بود،از کدو حلوایی هایی که به سمت آنها پرتاب میشد این را فهمیدند.
خوشبختانه قبل از آنکه گریک و کریس بدست زندانیان کشته شوند،به سلول خودشان انداخته شدند.
-هی دل غافل!کی فکر میکرد یه روز ما بیفتیم زندون؟
-اونم به خاطر یه سوئ تفاهم مسخره!چرا اون کارآگاه فکر کرد ما دزدیم؟
گریک کیفش را زیر تخت انداخت.
-خب شاید دزد واقعی خوب نقششو بازی کرد.
-شما نمیخواین خفه شین؟
صدایی مانند صدای کرگدن از تخت بالا آمد و سپس موجودی هاگرید مانند روی تخت نشست.
کریس زیر تخت پناه گرفت،مرد غول مانند به گریک نزدیک شد،طوری که نفسش موهای گریک را تکان میداد.
-معلومه که خفه میشیم،شما جون بخواه!
سپس دستش را به سمت مرد دراز کرد.
-گریک الیواندر،همسلولی جدید!
مرد غول مانند بدون اینکه به گریک توجه کند به تختش برگشت.
......
......
کریس و گریک همان موقع فهمیده بودند باید از زندان فرار کنند،اما وقتی اعلامیه کوییدیچ درون زندانی را دیدند راه فرار را پیدا کردند.
برقراری دوباره مسابقات کوییدیچ:
1)مسابقات چهار جانبه مجددا از فردا برگزار خواهد شد.
2)تیم ها تا امروز فرصت دارند درخواست بدهند،تعداد بازیکنان باید سه نفر باشد.
3)اعضای تیم قهرمان از زندان آزاد میشوند باید زمان حبسشان را در تیم کوییدیچ ارتش بازی کنند.
رییس زندان،جک بولف.
حالا کریس و گریک یک تیم برای مسابقات آماده کرده بودند و روز اولین مسابقه بود.
کریس جارویش را برداشت.
-گریک یار سوممون کیه؟میشه به منم بگی؟
-سوپرایزه!
صدای در رختکن آمد.
-سلام!
مرد غول مانند یار سوم آنها بود،کریس فکر نمیکرد گریک همچین کاری بکند.
...
لودو بگمن گزارشگر افتخاری مسابقات بود.
-خب خب خب!امروز شاهد مسابقه جذاب بین تیم گل های خندان و تیم خونخوران هستیم!
از اسم تیم ها معلوم بود وضعیت خوب نیست.کریس که مهاجم بود توپ را برداشت و به سمت حلقه برد.
-برو کریس!
اما کریس نتوانست برود.زیرا مدافع تیم خونخواران با چوبش محکم به صورت کریس زد.
-هی این خطاس!
گریک به سمت داور رفت...اما متوجه شد که داوری وجود ندارد که بخواهد به سمت او برود.
خون زمین را پر کرده بود،و همینطور گوشت و موی کنده شده کریس و گریک.
تنها نکته مثبت تیم گل های خندان مرد غول مانند بود که بدون حرکت جلوی حلقه ها ایستاده بود و هیچکس نمیتوانست توپ را وارد دروازه کند.
-خب حالا گریک الیواندر پای مهاجم حریف رو از دهنش در میاره.همچنان گل های خندان صفر خونخواران صفر!
بالاخره سر و کله ی اسنیچ پیدا شد!
کریس و گریک سعی کردند به سمت اسنیچ بروند که دوباره با پنجه بوکس دروازه بان مواجه شدند و البته متوجه شدند تیم ها جستجوگر ندارند و هریک از اعضا میتوانند اسنیچ را بگیرند.کریس قرمز شده بود،مهاجم و مدافع تیم خونخواران داشتند به اسنیچ میرسیدند.
-هی!این مسابقه پاک نیست!
و این برگ برنده تیم گل های خندان بود.بازیکنان خونخوارن با این حرف کریس از شدت خنده جارویشان را گاز میگرفتند و در همین حین بود که در عین ناباوری گریک اسنیچ را گرفت...
بعد از مسابقه ماموران تیم گل های خندان را تا سلول اسکورت کردند که برای مسابقه فینال زنده بمانند.
آن شب با وجود همه آسیب ها در سلول شادی برپا بود.
...
فردا اعضای تیم گلهای خندان به سمت رختکن رفتند.
-با تیم استخوان شکنان بازی داریم؟
-هه!ما خونخوارانو بردیم!
کریس در اتاق جارو را باز کرد.
-تازه دروازه بانمونم گل نمیخو...
کریس به اتاق جارو ها خیره شد،که خالی از هر جارویی بود.
تیم مقابل جاروهای آنها را دزدیده بود.
-یعنی چی؟هیچ جارویی دیگه ای تو این زندان کوفتی نیست؟
گریک قطره های اشک را از گونه اش پاک کرد.
-اون دوتا هم از خونمون اورده بودن!تو این زندان هیچی نیست!
-تیم گلهای خندان به دلیل شرکت نکردن در مسابقه سیصد به هیچ نتیجه را به تیم استخوان شکنان واگذار کرد!
کریس و گریک به همراه مرد غول مانند در جایگاه تماشاچیان نشسته بودند و به لودو بگمن نگاه میکردند.
-خب کاپ علاوه بر کاغذ آزادی از زندان به اعضای این تیم تعلق میگیره!
کاپیتان تیم استخوان شکنان میکروفون را گرفت.
-ما با شایستگی بردیم،نابودشون کردیم،ولی چیزی که هست اینه،ما نمیخوایم از اینجا بریم!
صدای کف و سوت زندانیان آمد.
-آره!ما عاشق اینجاییم!
لودو بگمن میکروفون را گرفت.
-خب پس طبق قانون جایزه تقدیم میشه به تیم دوم!یه کف مرتب!
البته که هیچکس برای تیم گلهای خندان کف نزد.اما این چیزها برای کریس و گریک مهم نبود،آنها آزاد شده بودند.