هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: دارالمجانین لندن
پیام زده شده در: ۰:۲۷ شنبه ۱۸ دی ۱۳۸۹
#21
سوژه جدید

- نه خیر شما باید منو این جا بستری کنید، من دچار بحران هویت شدم!
- میشه بگید چه بحرانی؟
- بله! ببینید بنده رفتم یک زن دومی گرفتم که ایشون از شوور قبلیش یه بچه داشت! بچه هه هم دختر بود پدر من جناب لوسیوس مالفوی از این دختر خوشش اومد و گرفتش، حالا من نمیدونم پدر بابامم یا پسر دخترمم. تاره پسرم اسکورپیوس هم الان شده برادرم
- بله بله وضع شما خیلی وخیمه، نگهبانان! بگیریدش در بخش پدرسوخته های روانی زنجیری ببندیدش.
جسمی سختی بر سر دراکو اصابت کرد و بیهوش به بخش زنجیری های خطرناک رفت و بسته شد.

یک ساعت بعد

بالاخره دراکو به هوش آمد، دور و برش را نگاه کرد و دیوانه هایی را دید که عربده میکشیدند و زنجیرشان را میجویدند و لباس های خود را جر میدادند! دراکو مرلین را شکر کرد که چوبدستی آنان در اختیاشان نبود. البته چوبدستی خودش هم نبود. ظاهرا نبود!
دراکو دستش را داخل شلوارش کرد و پس از مدتی سرچ از وجود چوبدستی اصلی خیالش راحت شد.
خیلی آرام خودش را به گیجی زد و دراز کشید اما زیرچشمی دنبال مردی بود که به خاطر او به این جا آمده بود. قطعا او در همین بخش بود اما این بخش بزرگتر از این حرف ها بود و پیداکردنش عمری نسبتا محال!

خانه ریدل

لرد ولدمورت در هیبتی خوفناک و شنلی سیاه و کلاهی بزرگ که سر بی مویش را پوشانده بود روی تخت لمیده بود و داشت فکر میکرد که ناگهان نجینی رشته افکارش را پاره کرد.
- فیسیشه! فس فسسا فیسیاشوس؟ (دمغی! تو فکر ماجرای اون جان پیچه ای؟)
- فش فیسیفس! فسای فیسیوس شیسسیشس، خاسسه خاس فسوسی. (نه عسلم! برای پیدا کردن طرف یکیو فرستادم که اگر موفق بشه میتونم مشکلو حل کنم، تو فکر این بودم که پاپیون سیاه ب دمت بزنی بیشتر با لباس من هماهنگ میشی یا سبز )


ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۲۱ ۸:۳۹:۱۱

بوق بر مدیران


Re: دفتر اساتيد
پیام زده شده در: ۲۲:۳۸ جمعه ۱۷ دی ۱۳۸۹
#22
كلام شما متينه اين اتفاق قبلا افتاده ولي چون نادره و معمولا معلم ها انتظار رول و تخيل دارند بايد ذكر ميكردين كه براي بعضي سوال ها كه رولي نيست بايد به كتاب مراجعه كنيم و تخيلي ننويسيم!
مرسي از بابت توجه و توضيحات روشنگرتون


بوق بر مدیران


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست مرگخواريت)
پیام زده شده در: ۱:۱۶ جمعه ۱۷ دی ۱۳۸۹
#23
سابقه ی عضویت در گروه مرگخواران؟
افتخار نبرد در رکاب شما رو نداشتم.


سابقه ی عضویت در محفل؟
ننگ بودن در رکاب اون پیر هاف هافوی احمق رو نپذیرفتم.


مهم ترین تفاوت بین دو جبهه ی سیاه و سفید؟
فقط قدرت ارباب وجود داره و سفیدایی که از داشتنش عاجزن!


نظر شما درباره کچلی و جادوگران کچل؟
ایشالا میدیم این گیسای بلندو آقا سلمونیه از ته بتراشه واسمون!


بهترین و مناسب ترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟
یک بار ما برای خفن ترینشون از کمد دو طرفه استفاده کردیم، جواب داد!


در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟
ایشون رو سر پسر ما جا دارن!


به نظر شما چه بلایی سر موها و دماغ لرد سیاه آمده است؟
اگر دکتر زیباییشونو معرفی کنن ما هم یه سری میزنیم.


یک نمونه از کارهای بی رحمانه و سنگدلانه و سیاهانه خود را شرح دهید.
به دستور شخص جنابعالی مرگخوارها رو وارد هاگوارتز کردیم و دامبی خرفت رو هم کشتیم.


نظر خود را بصورت کاملا خلاصه درباره این واژه ها بین کنید:

ریش: شپش لاشه
طلسم های ممنوعه: بزنی محفلی نمیتونه پاشه
الف دال: پشه!!!
ارباب: بعیده شرح بزرگی ایشون توی کل کاغذ های دنیا جاشه!
قافیه رو داشتین ارباب؟!!


داشتم!

معمولا در رد درخواستها عنوان میکنم که فرد رد شده تجربه کافی نداشته و گاهی اینو اضافه میکنم که برای کسب این تجربه لازم نیست ماهها و سالها پست بزنن.تعداد پستهاشونم اهمیتی نداره.باید بدونن چطوری رفتار کنن و با جو و حال و هوای ایفای نقش آشنا باشن.

اگه پستهای هاگوارتز و تالار خصوصی اسلیترین رو حساب نکنم شما فقط یک پست ایفای نقش دارین.ولی همون یه پست در سطح کاملا قابل قبولی برای اربابه.وقتی رفتار سنگین و موقر و سیاهانه شما رو بهش اضافه کنیم فقط یک نتیجه در پی داره:

به ارتش سیاه خوش اومدین.

تایید شد.





ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۱۷ ۲:۴۴:۲۴

بوق بر مدیران


Re: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱:۰۹ جمعه ۱۷ دی ۱۳۸۹
#24
- بله ارباب؟
- بیا جلوتر، میخوام آروم با هم صحبت کنیم.
لیام جلو رفت و مقابل لرد قرار گرفت.
لرد آرام و با اطمینان گفت: احتمالا متوجه شدی که ارباب تمایل چندانی به برگردودن لوسیوس به گروهش نداره!
- بله ارباب.
- و احتمالا این رو هم میدونی که ارباب به دراکو یک قول داده و ارباب هیچ وقت زیر قولش نمیزنه.
- بله ارباب.
- و قطعا تا حالا این رو هم فهمیدی که ارباب از تو چی میخواد!
- نه ارباب.
- نه؟ فکر میکردم باهوش تر از این ها باشی، تو وظیفه داری بلافاصله بعد از ماموریت دراکو، کاری کنه که ارباب مجبور به عمل به این قول نباشه!

لوسیوس منظور لرد را فهمیده بود اما خیلی دوست داشت که اشتباه کرده باشد!
- ینی چی کار کنم ارباب؟
- بکشش! الانم دیگه خسته شدم باید با نجینی استراحت کنیم پس برو بیرون.

لوسیوس که رنگ از چهره اش با این شوک بزرگ پریده بود از اتاق لرد بیرون رفت و از خانه گانت ها - مقر فعلی مرگخواران - خارج شد. باید فکری میکرد چون لرد بیخیال او نمیشد...

اتاق لرد

- فیسسسیافسسسوس خسسس سیشش! (ترجمه: ولدی جون! این یارو برات دردسر میشه ها!)
- نوفسیسوس نسسیسس ساسا. سییساشوس!(ترجمه: نگران نباش نجینی بابا. میکشمش!)


بوق بر مدیران


Re: دفتر اساتيد
پیام زده شده در: ۰:۵۰ جمعه ۱۷ دی ۱۳۸۹
#25
ببخشید که مزاحم شدم!
میخواستم خدمت پروفسور مالفوی فرزند دلبندم عرض کنم که بابایی!
کلاسای هاگوارتز صرفا جنبه تفریحی داره ولی ظاهرا شما برای جواب به سوال دوم تکلیف جلسه قبل یک منبعی رو در نظر داشتین (احتمالا کتاب جانوران شگفت انگیز ...) که دانش آموز باید با مراجعه به اون پاسخ میداد و به همین خاطر به چند نفر از جمله بنده نمره صفر رو از این سوال دادین. بنده فکر میکنم این رویه غلط باشه چون ممکنه عده ای مثل من این کتابو نداشته باشن و برای سوال به یه جواب وقت دانلودشو ندارن! در نتیجه این عده از ذهن خودشون یک چیزی میسازن و جواب میدن و نباید درگیر این اعداد و ارقام شد.
اگر توضیحات بنده شما رو قانع کرده که هیچی وگرنه میتونیم این موضوع رو با مدیر در میون بزاریم تا ببینیم تصمیم ایشون چیه!

با تشکر.


بوق بر مدیران


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۲:۳۸ چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۹
#26
. برای از دست رفتن روح پيوز ، يك صلوات يا فاتحه توی دلتون بفرستين تا اين يه نمره رو بگيرين! ( 1 نمره ! )

از یک جادوگر اصیل و با وقار مثل من بعیده که برای روح موجودی پست و حقیر کاری بکنه ولی چون امتیاز گروه سیاه و خفن اسلیترین برای من اهمیت داره این کارو انجام دادم که امتیازشو بگیرم!


2. يك رول در مورد مبارزه‌ی خودتون با يه جادوگر آفريقايی بنويسيد. اگه مردين خدا رو شكر، اگه زنده موندين به درك! ( 29 نمره ! )

دراکو وارد اتاق شد و بعn از یک تعظیم بلند بالا جلوی لرد زانو زد.
- اوه دراکو، تو باید به خودت افتخار کنی که ارباب برای ماموریت به این مهمی انتخابت کرده!
دراکو در دلش: میخوام صد سال سیاه انتخاب نکنه! آخرین دفعه که انتخابم کرده بود نزدیک بود بمیرم، مرلین به خیر بگذرونه ...
لرد مکثی کرد و ادامه داد: تو امروز این افتخارو کسب میکنی که به تنهایی یک مانع رو، هرچند خیلی کوچک از جلوی لرد سیاه برداری. اخیرا یک جادوگر آفریقایی سیاه سیاه(!) به نام گومبا لاگومبا دور خودش آدم جمع کرده و برای ارباب شاخ و شونه میکشه. تو وظیفه داری همین امروز به گینه بی صاحاب بری سرکوبش کنی و سرش رو برای ارباب بفرستی. روشنه؟
- بله ارباب!

یک ساعت بعد - گینه بی صاحاب

دراکو در عین ترس فراوانش با سرعت در جنگل های استوایی و سرسبز گینه پیش میرفت.
پس از مدتی پیش روی در جنگل انبوه به یک مکان نسبتا وسیع رسید که دور تا دورش درخت بود اما در خود حلقه هیچ درختی یافت نمیشد.
دراکو با احتیاط دور و برش را بررسی کرد، طبق اطلاعات لرد او باید به مقصد میرسید اما آنجا هیچ موجود زنده ای دیده نمیشد چه برسد به یک دسته جادوگر سیاه آفریقایی!

ناگهان با صدایی مهیب گلدانی غول پیکر حاوی یک گیاه گرسنه از ناکجا آباد پایین افتاد و اگر دراکو یک لحظه دیر میجنبید گلدان 10 تنی روی سرش خورد شده بود. دراکو نفس نس زنان از جایش بلند شد و دید دور تا دورش حصاری جادویی ایجاد شده و پشت آن جادوگرهای سیاه و چاق و عریان آفریقایی حلقه زده اند و میچرخند و آواز میخوانند.
تا به خودش جنبید تا با چوبدستیش آن ها را نشانه بگیرد ماگما دهانش را 2 متر و نیم باز کرد.
دراکو سریعا بی خیال جادوگرها شد و با یک حرکت چوبدستی میله ای به همان طول در دهان ماگما ظاهر کرد.
ماگما هر چه تلاش کرد نتوانست فکش را ببندد و دراکو سر خود را از داخل دهان او بیرون کشید و گفت: آوادا کداورا!
طلسم هیچ اثری روی ماگما نداشت...
دراکو تمرکز کرد تا طلسم ضد ماگما را به یاد بیاورد و در این مدت هم میله در دهان ماگما رفته رفته کج میشد تا بیرون بیاید ...
- ماگمائیوس
همین که ماگما نابود شد همه جادوگر ها با هم طلسمی به سوی دراکو فرستادند و او راه فرار را چیزی جز جسم یابی ندید.


بوق بر مدیران


Re: ضرب المثل های جادویی
پیام زده شده در: ۱۲:۳۲ چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۹
#27
یک محفلی خوب، یک محفلی مردست!


بوق بر مدیران


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۱:۲۳ چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۹
#28
با عرض پوزش از آتوریای عزیز من پست آگوستوس رو ادامه میدم چون ایشون زودتر زدن!



دراکو این را گفت و چوبدستیش را محکم در دست گرفت. با احتیاط جلوی خانه رفت و با یک تکان چوبدستی در قدیمی را بدون هیچ قژقژی باز کرد. آرام آرام در فضای کوچک خانه فکسنی جلو رفت، ظاهرا خانه متروکه بود اما ناگهان چشمش به نوری خورد که از زیر در یکی از اتاق ها بیرون آمده بود.
دراکو با احتیاط در را باز کرد به طوری که با چوبدستی قلب فردی که احتمالا پشت در بود را نشانه رفته بود!

- به به به دراکو جون! خوش اومدی، قدم رنجه کردی، بیا تو چرا وایسادی؟ بقیه بچه ها نیومدن؟
دراکو:
- بیا تو خاله بیا، دوستای تام هم خواهر زاده های منن بیا بغلم!

بیرون خانه مرگخوار ها با شنیدن صدای مهربان لرد شوکه شده بودند.
- به نظر شما این خود لرده؟
- مگه میشه آستوریا؟ لرد با دراکو که یه مرگخوار سادست این جوری صحبت کنه؟ باز من باشم یه چیزی!
- تو از آب گل آلود ماهی نگیر بلا! اون زنه هم بهش میگه تام.
- بهتره ما هم بریم تو تا بفهمیم چه خبره.

داخل خانه دراکو با فکی که روی زمین کشیده میشد به سمت لرد رفت و سپس لرد او را در آغوش گرفت. سپس لرد خیلی آهسته در گوش دراکو زمزمه کرد: حیف که نمیخوام جلوی خالم لرد باشم وگرنه جوری حالتو میگرفتم که بفهمی اربابی گفتن و نوکری!
لرد موقتا یک گاز محکم از لپ دراکو گرفت تا بعدا حسابی تلافی کند!
دراکو در دل گفت: عجب روزگاری شده ها! ارباب خودش مثل مشنگ ها رفتار میکنه اون وقت به من گیر میده

ناگهان تمام مرگخوار ها به داخل اتاق هجوم آوردند. همه از سر و کول هم بالا میرفتند تا در آن اتاق کوچک لرد را ببینند و مطمئن شوند که خود اوست که اینگونه مهربان شده ...


بوق بر مدیران


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۹:۳۷ دوشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۹
#29
فردا صبح - تالار عمومی اسلیترین

- هین! به نظر شما لرد کجا میتونه رفته باشه؟
- نمیدونم، عجیبه! لرد هیچ وقت از تالار خارج نمیشد، حتما رفته کلک دامبلدورو بکنه!
- اون ریشوی پیرپاتال ارزش نداره که لرد وقتشو تلف کنه، حتما یک چیزی شده که لرد ... آخخخخخخ

ناگهان نجینی نیش وحشتناکی به پای اسنیپ زد و او را نقش زمین کرد.
- کمکککککک من دارم میمیرم! چته تو نجینی چرا من نیش میزنی؟
- فیسسا فیسوئه فیسی شیس!
- کسی این جا زبون این زیون نفهمو نمیفهمه؟
- نه!
- خاک بر سرتون مثلا این جا تالار اسلیترینه هیشکی زبون مار ها رو بلد نیست؟ اقلا یکی یه معجون برای زخم من بیاره!

دراکو دوان دوان داخل اتاقی شد و معجون ضد زهر که خود اسنیپ ساخته بود را آورد.
دراکو در شیشه را برداشت و روی ضخم خون آلود اسنیپ معجون ریخت. صدای فریاد اسنیپ به آسمان رفت اما اندکی بعد زخم خون آلودش تقریبا از بین رفته بود.
اسنیپ از جایش برخواست و گفت: باید هر جور شده بفهمیم این جونور چی میگه! احتمالا پیغامی از لرد داره.


بوق بر مدیران


Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۸:۴۶ دوشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۹
#30
1- این معجون چطوری ساخته میشه و مواد اولیه اون به جز این اسانس چه چیز های دیگه ای هست؟(10 امتیاز)
این معجون از ساده ترین معجون هاست و برای ساختنش فقط کافیه مقداری فضله اژدها رو بریزیم تو آب و دو تا تخم مرغم بشکنیم توش و بجوشونیم بعد از ساعت ها جوش باید اسانس رو بهش اضافه کنیم و بس! البته هر چی اژدها گنده تر و خطرناک تر باشه معجون بهتری خواهیم داشت.

2- کاربرد این معجون چیه؟( 4 مورد رو ذکر کنید)(5 امتیاز)
1. در هنگام مواجهه با احمق های مشنگ یا مشنگ دوست
2. مصرف مقدار کمی قبل از دوئل ها پیشنهاد میشود تا کنترل خود را از دست ندهید.
3. قبل از کلاس با پروفسور آگوستوس پای.
4. هنگام حضور در یک جلسه با لرد سیاه.

3- ظاهرا این معجون کاملا تصادفی ساخته شد! می خوام در مورد اینکه چه کسی برای اولین بار این معجون رو ساخت مختصری توضیح بدید. ( 15 امتیاز)
بـــهـــــــله! این معجون توسط چارلی ویزلی (لعنت المرلین علیه) ساخته شد. البته او که از یک خانواده مشنگ دوست و فقیر و نااصیل است عمرا عرضه ساخت این معجون را ندارد اما یک روز اتفاقی دستش خورد و ظرف حاوی کود اژدهایش داخل قابلمه اشکنه ای که برای ناهار گذاشته بود ریخت! او که دیگر چیزی برای خوردن نداشت مجبور شد همان غذا را بخورد و برای جلوگیری از بوی بد غذا مقداری از اسانس که برای مداوای زخم های اژدها ها استفاده میکرد را داخل غذایش ریخت. وقتی نهار را خورد دچار حس آرامش شدید و عجیبی شد و پس از این که بعد ها باز هم این غذا را درست کرد متوجه شد که این یک معجون است و آن را ثبت کرد تا بلکه پولی به جیب بزند.


بوق بر مدیران






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.