هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: داستان های گروهی(فصل 1)(هری پاتر کاراگاه وزارت خانه)
پیام زده شده در: ۱۵:۲۴ شنبه ۶ دی ۱۳۹۳
با یک طلسم خلع سلاح یکی از اعضای گروه سیاه را نشانه گرفت اما تلسم، خطا رفت.
خلع سلاح برای مجازات کسانی که خانواده اش را گرفته بودند خیلی کم بود. اما باید این احتمال را هم می داد که شایدطلسم ها به خانواده اش بخورد که اکنون سپر اعضای گروه سیاه بود


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۰:۵۹ شنبه ۶ دی ۱۳۹۳
-با سلام خدمت مردم فهیم مشنگ ...

مردم که از بخت و اقبال نیکویشان کلمه مشنگ را نشنیده بودند،(در صورت شنیدن ، اعتراض کرده و با یک یا شاید چند آوادا از آنان پذیرایی لازم به عمل می آمد.)دوباره شروع به کف زدن کردند.ولدمورت به خود آمده و خود را میان پول و گل هایی دید که ملت بر روی سن می ریختند.

-دارن چیکار می کنن؟
- فک کنم لرد رو شناختن.
-دارن ازش قدر دانی می کنن. (اشک شوق)
-می دونستم ظلمای اربابو می جواب نمیذارن.
-باید لرد رو ازینجا ببریم الانه که جسارت کنن و عکس یادگاری هم بگیرند با لرد.

وچنان بود که مرگخواران به زور ولدمورت شاد و شنگول را از آن سالن عجیب دور کردند.رفتند و رفتند تا رسیدند به صفی بس طویل و خنفگ.

-هوی مشنگ این صف چیه؟
-مشنگ باباته. اینم صف نذريه.
- از کجا فهمید پدر ما مشنگه؟لودووووو نذري چیه؟
-نذري غذاییه که به مردم می دن تا به حاجات خودشون برسن.
-خوب چرا انقدر صفش شلوغه؟
-تصحیح میکنم قربان نذري غذای رایگانیه که به مردم می دن تا به حاجات خودشون برسنن.
- ... رایگان دوست می داریم. صف میکشیممممممممممممممممممممممم.
-به دستور لرد ولدمورت تمامی مرگخواران به صف.
- :hungry1:

دقایقی بعد

-داداش به این مادرمون 2 تا غذا بده.با این سنش این همه تو صف واستاد.
-هاش هیش هاسسسس ساشههه هاا(نجینی میتونی از این فرد گستاخ به عنوان خوراکی استفاده کنی)
-قربان چرا کشتین بنده خدا رو؟ چون بهتون گفت مادر؟
-نه ابله.
-آها چون شما رو پیر خطاب کرد!
-نه خنگ.
-پس برای چی؟
-میخواست فقط 2 تا ازون شیء نذري به ما بده. میفهمی؟ فقط 2 تا. برای لرد ولدمورت این یک ضایعه نیست؟.
-عععععع رودولفو
پس از این فریاد که از زبان ممد مرگخواری بیرون آمد، تمامی نگاه ها به سمت رودولف چرخید.وی که چارقدی بس جادار را از کردستان به اینجا آورده بود چندین ظرف را زیر چارقد گرفته و می رفت برای چندین+1 امین ظرف نذري که توسط نظری دهندگان شناسایی و به اَشَدِّ مجازات محکوم شد.

پس از صرف نذری و آشنایی با قیمه ، تور زیارتی سیاحتی مرگخواران دوباره به راه افتاد.
پس از طی مسافتی بس طولانی به یک ساختمان بزرگ و رسیدند.
لودو که قیافه متعجب مرگخواران و اربابش را دید،صدای خود را صاف کرده و گفت:
-لیدیز اند جنتل من ولکام تو شهر بازی

_____________________________________
گر نقد شود ز غوره حلوا سازم ( اگه نقد بشه ممنون میشم)


ویرایش شده توسط روبيوس هاگريد در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۶ ۱۳:۳۶:۰۸
ویرایش شده توسط روبيوس هاگريد در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۶ ۱۵:۳۲:۲۵

تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۲۱:۳۵ پنجشنبه ۴ دی ۱۳۹۳
نجات محفلیون

پروفسور
به طرزی بس نجومی و علمی تخیلی محفلیون در خدمت شما هستند صحیح و سالم


خوش اومدی روبیوس!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۵ ۰:۰۷:۴۳

تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۱:۳۱ پنجشنبه ۴ دی ۱۳۹۳
درود خدمت مدیران عزیز
بانو آمبریج ممنون از اسکرول کردن سایت. اما امیدوارم سر فرصت واکنشگرا بشه چون خیلی سخت اسکرول میشه کرد هی دست آدم میخوره به لینک های مختلف صفحه عوض میشه.

و اما پیشنهاد

همونطور که میدونید استفاده از شکلک توی رول ها خیلی مهمه.
اما متن شکلک ها خیلی طولانیه و بعضی اوقات آدم برای پیدا کردن شکلک مورد نیازش پیر میشه
برای همین به نظرم شکلک هایی که جا داره رو به یه عبارت کوچکتر تغییر بدین که برای استفاده مجبور به باز کردن صفحه شکلک ها نشیم.

مثلا برای شکلک
استفاده از :D خیلی راحت تر از : ygrin: هست.

به شدت موفق باشید


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۲۱:۰۲ پنجشنبه ۴ دی ۱۳۹۳
اخبار مشنگی
-بی بی بی بی بی بی ساعت 21
دیری دیری دیردیر
-خلاصه خبر ها
لحظاتی پیش قرص کامل ماه دیده شد. خب زحمت کشیدین . ما قرص نمیخوایم که...
برای اعلام عید نیاز به هلال ماه است.
پس نخور آقا نخور
با تشکر حمید معصومی نژاد ررررررممممم

فضا
محفلیون که خود را میان یک زمین بی آب و علف که تا چشم کار می کرد هموار بود می دیدند کنترل خود را از دست داده و شیون و غوغا راه می انداختند
در این میان پروفسور دامبلدور در حالی که سعی می کرد کنترل خود را حفظ کند، کنترل اعضای محفل را هم کم کم حفظ میکرد.
-
-گریه نکن روبیوس سنی ازت گذشته.
-من تحمل شکنجشونو ندارم.
-اینا که با ما کاری ندارن فقط دارن آهنگ میخونن.
-اصولا از نظر کسی که موسیقی رو درک میکنه واقعا نت هاشون شکنجه آوره
- گید .
-بچه ها به قیافشون نگاه کنید یاد چی میفتید؟
-کیا؟
-آدم فضاییا دیگه.
-
-شبیه ولدمورتن
-
-
-راس میگههه
-ولدی کوچولو بیا اینجا گیگیلی گیگیلی.
-مماغشو نیگا مث حفره ای میمونه که شهاب سنگ افتاده باشه توش

محفلیون سرگرم مسخره کردن آدم فضایی ها بودند اما در جایی نه چندان دور...

مثلث برمودا
محفلیون سرگرم خوردن خورکی های جورواجور که دست پخت منو مدیریت بود ،بودند و صحبت های پر گهر پرنس می گوشیدند(گوش فرا میدادند )
-غزال بریان ، بخورید و حال کنید همانا تیم مدیریت به فکر شماست.

پس از خوردن و آشامیدن و اسراف نکردن ، یکی از مرگخواران گفت:

-بیاین بریم.من سالها تو ارتش بودم رفتن تنها راه نجاته. نباید یه جا ساکن شیم.
-بیشعور تو فیلم مشنگی میبینی؟
-ولی انصافا خیلی خفنگ بود.
-آرههههه!
-بازسازی صحنه هاشم بد نبود.
-آرههههه!
-بسه دیگه
-آرههههه!
-وقتشه که بریم.
-آرههههه!
-کروشیو.
-نهههههه!
-

فضا
محفلیون لپ فضایی ها را کشیده و حسابی با آنها خو گرفته بودند. فضایی ها هم ساز های خود را آورده و شروع به نواختن کردند.
-رننن رننننننننن
-آخیییی!
-چی میگن گید؟
-خیلی سوزناکه.
-نقد نکن ، چی میگن؟

ناگهان رنگ گید پرید. به این صورت در آمده و ( :hyp: ) و گفت:

-غم گم شده ای دارن. انگار یه شخص ارزشمندی رو از دست دادند.کسی که خیلی دوستش دارن. اون شخص امشب بر میگرده
با تشکر
گید ft. تریلانی
-همه اینا تو همین 2 ثانیه ساز زدن بود؟
-بله معجزه موسیقیه دیگه.

ساعاتی بعد مثلث برمودا

مرگخواران خسته و کوفته در حال پرت و پلا گفتن به شخصی که پیشنهاد رفتن داده بود ،بودند که ناگهان دروازه ای بزرگ که داخلش سیاهی مطلق بود ، جلوی راهشان پدید آمد.
-عععع این دروازه از کجا اومد؟
-بالاش عکس اربابه.
-
-به دستور لرد وارد دروازه میشوییییییییییم!
-وااااااا...
-جیییییییییییغ...
-آآآآآآآآآی...
-

ثانیه ای بعد
ملت نه چندان شریف مرگخوار بهت زده شده بودند. پس از ورود به آن دروازه کم تر از یک چشم به هم زدن خود را میان چندین ولدمورت دیدند.
-اربابو طلسم کردن دست که میزنی چند برابر میشن
-نه باو ارباب اصلی اون وسطه
-اربااااااااب بیاین اینور اونجا پیش اون جونورا چیکار میکنین؟
-پسر عمو هام!
-چی چی عموهام؟
- پسر عموهاش!
-تام ریدل مشنگ از اولشم مثل آدما نبود.
-ارباب فضایی بودن؟
-ارباب بغل میکردن؟

مرگخواران محو تماشای ارباشان بودند که به تازگی خانواده خود را دیده و ذوق مرگ شده بود که ناگهان صدای اربده ولدمورت طنین افکند.او به تلی از انسان(محفلیون) اشاره میکرد و نعره سر می داد.
-این حمالا کین اینجا؟
-قیژ قژ
-آدمن؟
-قآره
-آدم اینجا چیکار میکنههههههه.
-بندازینشون دور هرچه زود تر به همون زمین نفرین شده برشون گردونید.

کمی بعد....

-قسر قمو قنداختیمشون قیرون.
-آفرین به همتون ... حالا کی بودن؟
-قخفلی!
-چی؟
-قحفلی!
-وای نه :no:

ساعتی بعد

ولدمورت بیدار شد و حاله ای از مرگخواران را به دور خود دید که مانند همیشه به وی خیره شده بودند.
پس از جویا شدن حال ،ولدمورت شروع به حرف زدن کرد.
-خلاصه، داشتیم یه خواب مسخره می دیدیم ما پیش فضایی ها بودیم اونا محفلیا رو زندانی کرده بودن اما ما حواسمان نبود آزادشون کردیم. البته ما همیشه حواسمون هست.
-قالتون قهتر قد؟
-نهههه


ویرایش شده توسط روبيوس هاگريد در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۴ ۲۱:۲۴:۵۵
ویرایش شده توسط روبيوس هاگريد در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۵ ۰:۰۲:۱۱
ویرایش شده توسط روبيوس هاگريد در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۵ ۰:۰۶:۰۴

تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: عضویت در کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۲:۳۱ چهارشنبه ۳ دی ۱۳۹۳
با درود اينجانب
سينه ستبر هيكل ورزشي
نه كه تيم نداشته باشما
از هند پيشنهاد دارم
كوييديچ هند تا چند سال ديگه قطب آسياست
اما شايد در وطن بمونم


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۰:۲۰ چهارشنبه ۳ دی ۱۳۹۳
-سلام
-سلام خوش اومدي! فرم رو ميزه بر دار و پر كن.
ساعاتي بعد
-سلام
-سَ... تو چرا هنو اينجايي
-قلم پر نَ رم
-بيا:|
نقل قول:

1)اسم،پیشه
روبيوس هاگريد
شكار بان
دركنارش استاد مراقبت از حيوانات جادويي

2)قصد از اقدام برای استخدام(چه شعری شد!)

اون تيلويزيونه رو تو قرعه كشي ببرم

3)توانایی شما بیشتر در حوزه طنز نویسی ست یا جدی نویسی؟

طنز

4)اسم اداری خود را انتخاب کنید

هاگريد

5)آیا برای استخدام شدن به عنوان خبرنگار اختصاصی تمایل دارید؟
خير

خبرنگار اعزامي واحد فرهنگ ررررُم

6)آخرین فعالیت شما در ایفای نقش به چند روز پیش بر میگردد؟

نميدونم

7)قوانین سازمان توسط وزیر تنظیم شد.به آن ها پایبند خواهید بود؟
بله
تذکر 1:فرم استخدام را آبی کنید.
تذکر 2:بند زیر را در انتهای فرم به رنگ آبی پر رنگ تر قرار دهید:

سوگند به مورگانا و مرلین کبیر!سوگند به قژقژ کفپوش های شیون آوارگان!سوگند به نوشیدنی های کره ای مادام رزمرتا!سوگند به ریش تا کمر دامبلدور!سوگند به بینی عمل کرده ولدمورت!من، روبيوس هاگريد تمام توان خود را در راه کمک به بانوی بزرگ و باهوش( )،بانو راونکلا به کار می گیرم تا اهداف بزرگ ایشان را،جامه عمل بپوشانم.



تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: .:: جشن تولد 11 سالگی سایت جادوگران ::.
پیام زده شده در: ۲۳:۲۸ سه شنبه ۲ دی ۱۳۹۳
بانو مورگانا منم از شهرك ميام ديگه
سوار تاكسي هاي صنعت (اونجايي كه مسيره(گفتن لو نديم مكانو))
بشيد،با ١٠-١٥ دقيقه پيادع روي از جلوي در اونجايي كه نبايد اسمشو برد(you know where ) رد ميشين .
با تشكر هاگريد مسير ياب


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: .:: جشن تولد 11 سالگی سایت جادوگران ::.
پیام زده شده در: ۲۱:۴۳ سه شنبه ۲ دی ۱۳۹۳
مكانشكه خوبه
با رودولف موافقم گردو نريزين
خامه خالي با كيك بيشتر ميچسبه ميوه هم نريزين=))


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۱۷ یکشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۳
با درود فراوان
اگه امكانش هست ويرايش كنيد اطلاعاتم رو
------------------------------

نام: روبيوس هاگريد
رنگ چشم: قهوه اي
رنگ مو: قهوه اي
چوب دستي : ٤٠ سانتي از چوب بلوط كه پس از اخراج و شكسته شدن داخل چتر صورتي جاسازي كردمش.
نژاد: دورگه (مادر غول)
گروه:گريفيندور
جناح: محفل ققنوس
شغل:شكاربان،استاد مراقبت از حيوانات جادويي
حيوان خانگي: فنگ(سگ) و براي مدت كوتاهي نوربرت(اژدها)
خانواده: يك برادر ناتني به نام گراوپ(غول)
زندگي نامه كوتاه
از پدر انسان ومادر غول( كه منو پدرمو تنها گذاشت) به دنيا اومدم.با ورودم به هاگوارتز باعث خوشحال پدرم شدم. اما به دليل اتهام به بازكردن دريچه اسرار منو از مدرسه اخراج كرده وچوب دستيم رو شكوندند. اما پروفسور دامبلدور از من حمايت كرد و منو به عنوان شكاربان مدرسه در هاگوارتز نگه داشت. پس از فاجعه مرگ پدر و مادر هري من اونو به پريوت درايو اوردم و بعد از مرگ دامبلدور اونو از پريوت درايو به پناهگاه بردم.


انجام شد.


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۲ ۱۳:۴۱:۳۰

تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.