از اون طرف دانگ سعی میکرد هافلی های بیشتری را با خود همراه کند.
و البوس هم رفته بود تا وسایل لازم را از تالار هافل بیاورد و دیگر اعضا را خبر کند.
رز و ریونا و الادورا نیز از راه رسیدند و وقتی در مورد ماجرا شنیدند بسی کنجکاو شدند .
رز : یعنی واقعا ما هم گروه تشکیل بدیم و بریم دنبالشون ؟؟
ریونا : اررررره بنظرم خیلی هیجان انگیزه !!
سارا : اما این تقلیده ها !!
رز : راست میگی ولی خیلی هیجان انگیزه !!
الا : وای خیلی وقت بود کار هیجان انگیز نکرده بودم !!
رز : تازه سارا ، ما نباید کم بیاریم و بذاریم هافلپاف عقب بمونه تو خودت همیشه می گفتی !!!
ناگهان از دور جمعیت اسلیتیرینی ها نزدیک شدند دراکو بنظر اخم کرده بود !!
دانگ : آخ آخ ببین اینا هم اومدن اونوقت ما نریم ؟؟
الا : واااای بریم دیگه من دلم کار مهیج میخواد !!
البوس هم با کوله باری از لوازم نفس نفس زنان از راه رسید . هر جور بود بچه های هافل سارا رو متقاید کردند و به سمت جنگل ممنوعه حرکت کردند .
نسیم ملایمی می وزید و بر صورت ماجراجویان جوان می خورد .
ریونی ها که حسابی جلو افتاده بودند و غافل از اینکه همه هاگوارتز قصد دارند دنبالشون بیان .