گریفندور و هافلپاف
سوژه:بلاجر سمی!
- بروبچ گریف پاشین می خوایم هافِل رو سوراخ سوراخش بکنیم!
این صدای بسیار خوش آهنگ و گوش نواز، از حنجره مبارک کاپیتان تیم کوییدیچ گریفیندور، استرجس پادمور ساطع شد و اعضای تیم کوییدیچ گریفندور را از جای پراند. آنهایی هم که عضو تیم کوییدیچ نبودند سرشان را روی بالششان کوبیدند و به خواب ناز فرو رفتند. لوئیس روی تختش نشست و چشم هایش را مالید. انگار روز سختی در پیش رو داشتند. رون هم روی تختش نشست و به استرجس زل زد.
- ولی بازی که سه بعد از ظهر شروع میشه استر! الان سر صبح ـه
- درسته ولی ما باید تمرین کنیم.بعد از اینکه تمرین کردیم یکم تمرین می کنیم و بعدش هم کمی تمرین میکنیم.
- اصلاً به جزء تمرین کار دیگه ای هم میکنیم؟
- نچ!
یک ربع بعد- زمین بازی کوییدیچاعضای گروه گریفندور حاضر و آماده در زمین بازی بودند. هوا نیمه ابری بود و گاه و بی گاه قطره ای باران بر فرق سر یکی از اعضای تیم فرود می آمد! استرجس پس از بازرسی گروه و بعد از آنکه فهمید هیچکدامشان دست در دماغشان نکرده اند شروع به سخنرانی کرد:
- ما میخوایم بی برو برگرد در این بازی برنده بشیم. اما قوانین خیلی مهمه... البته من خودم قوانین رو وضع میکنم، ولی برای اینکه کودتا نشه مجبوریم قوانین رو بی چون و چرا اجرا کنیم و به این مسابقه به چشم یک بازی دوستانه نگاه کنیم.
لوئیس و جیمزاخم کردند. چطور می توانستند یک بلاجر را با نیَت خیر و دوستانه پرتاب کند؟!
- پس بروبچ، بریم که می خوایم دهن هافل رو سرویس کنیم!
با فریاد استرجس همگی مانند موشک با جاروهایشان به بالا پرتاب شدند و تمرین را شروع کردند.
دو ساعت بعدملت گریفندوری پس از اینکه خودشان را جِر دادند، استرجس را راضی کردند که به اندازه کافی تمرین صورت گرفته است. در حالی برخی از اعضای تیم خودشان را با دندان به داخل میکشیدند، آرسینوس جیگِر با گام های بلند، ردایی به رنگ سیفید و ماسکی از جنس آینه مانند اجل معلق ظاهر شد و جلوی استرجس ایستاد.
- این چه وضعشه! نیروی تازه نفس واست فرساتاده بودم. ته موندشون رو واسم برگردوندی؟ این چه وضعه تمرین ـه!
- هنوز یک ساعت مونده تا بازی. تا اونموقع با آب کدوحلوایی انرژیشون تجدید میشه... ماسک و ردات چرا این ریختیه آرسینوس؟!
- هوا گرمه رنگ مشکی هم گرما رو به خودش جذب میکنه! از ارباب اجازه گرفتم گفت اگه ردات سفید استخونی باشه اشکال نداره! ماسکم هم آینه ای کردم نور رو بازتاب بده دیگه! توی به این خنگی چطوری مدیر هاگوارتز شدی؟! :vay:
-آخه ندیده بودمت این شکلی. مشکی بیشتر بهت میومد... پس من میرم این افراد خسته رو سرحال کنم.
چند دقیقه قبل از شروع بازی! - زمین مسابقه - کوافلی دارم شاه نداره. از خوشگلی تا نداره. پرتش میکنم میره تو حلقه! پرتش میکنم میره تو حلقه!
صدای سرود گروهی مهاجمین گروه گریفندور زمین بازی را روی سرش گذاشته بود. سپس مادام هوچ وارد زمین مسابقه شد و گفت:
- قوانین مسابقه رو که همه میدونن! همه رداهاشون روهم پوشیدن، خب پس بازی شروع میشه!
در این میان مردی ناشناس از میان جایگاه تماشاچیان به پا خاست و گفت:
- پس دست دادن چی؟
- آها راست میگی. کاپیتان های دوتا گروه با هم دست بدن!
استرجس و وندلین با یکدیگر دست دادند.
- حالا سوار جاروهاتون بشین! سه... دو... یک!
لوئیس که خود را برای سوت مادام هوچ آماده کرده بود با صدای گوشخراش او چماقش را در دستش چرخاند و به به همراه مدافع دیگر، جیمز پاتر به سمت آسمان آبی پرواز کرد. در زمین مسابقه بازی با مود ایزی شروع شد و اما به سرعت وارد مود فَست شد و بازی با سرعت هفتصد اسب بخار و با دوازده سوپاپ شروع شد! صورت اعضای تیم کوییدیچ گریفیندور به علت چپانده شدن مقادیر زیادی نوشیدنی کدو حلوایی در حلقشان توسط استرجس پادمور، به جای رنگ قرمز نارنجی شد و صورتشان به جای گل انداختن پرتقال انداخت! این واقعه می توانست باعث گرفتن کارت زرد از سوی مادام هوچ شود، اما خوشبختانه مادام هوچ به بیماری کور رنگی دچار بود!
اولین حرکت لوئیس با پرتاب آریانا دامبلدور آغاز شد. آریانا با یک چرخش نا خواسته بلاجر را به سمت لوئیس پرتاب کرد و در کمال تعجب، سرعت بلاجر بیشتر شد وبه سرعتبه سمت لوئیس آمد! لوئیس چماقش را دو دستی گرفت و با چرخاندن جارو به طور اتوماتیک، بلاجر را به سمت لاکرتیا بلک پرتاب کرد. بلاجر مستقیاً به دل لاکرتیا بلک خود و کمی احساس دردش را قلقلک داد! لاکرتیا با حالت هَنگ و درد در آسمان استُپ کرد. مادام هوچ فریاد زد:
- پنالتی داریم به نفع هافلپاف!
داد هوار های تیم گریفندور بلند شد. لوئیس نعره زد:
- کار مدافع همینه دیگه نکنه انتظار داشتید نوازشش کنم؟!
- شما به منظقه فوقانی شکم نیرو وارد کردید و باعث هنگ کردن مغز بازیکن شدید، پس خطا صورت گرفته.
فنگ برای زدن پنالتی جلو آمد. او درحالی که چهار یا پنج کشِ او را به جارو بسته بودند، کوافل را در دهانش گرفت و پس از آنکه فهمید آن را به گونه ای آب دهنی کرده که نفر بعدی نتواند آنرا بدون سر خوردن در دستانش نگه دارد، آماده پرتاب شد. وقایعی که در ده ثانیه آینده اتفاق افتاد بی شک درکتاب "عجیب ترین وقایع قرن" جای داشت. فنگ بعد از چند لحظه ویبره رفتن چهار برابر قبل آب دهان ترشح کرد و سپس به سرعت به آریانا دامبلدور بدبخت حمله کرد و محکم به کله او ضربه زد. آریانا به سمت جیگاه تماشاچیان پرتاب شد و میان حلق تماشاچیان فرود آمد. مادام هوچ سوت توقف بازی را زد و گفت:
- یکی بیاد این فنگ رو از بازی بندازه بیرون!
چند لحظه بعد مردان ناشناسی فنگ را با عروسکی آریانا به به بیرون زمین بردند.فنگ نه تنهای به عنوان یک سگ آب دهانی، موجود آرامی بود، بلکه اگر اورا آدم حساب میکردید به عنوان یک مرد آبدهانی هم موجود آرامی بود!
در جایگاه اساتید هکتور دگورث گرنجر، معجون ساز ویبره زن وارد حالت تعجب شد و خاطره ای بسیار تازه و داغ از یک رویداد در مخش نقش بست.
فلش بک - 1 ساعت قبل - دور ترین، سردترین، تار عنکبوت بسته ترین و تاریک ترین دخمه هاگوارتز!- هکتور دو ساعته داری ویبره میری دِ بنال دیگه! این شکلک ویبره رو حذف کنن ما راحت شیم!
- میدونم ویبره رفتنم طولانی شد دراکو، ولی یه نقشه کشیدم گریفیندور ببازه!
- حالا چه نقشه ای داری؟
- بلاجر هارو سمی کردم که فقط بره دنبال گریفندوری ها! سمشون هم جوریه که شخصیتشون رو تغییر میده!
- اگه خورد به هافلپافی ها تکلیف چیه؟
- اصلاً نمیخوره! مگه تو به معجون های من اعتماد نداری؟!
پایان فلش بکهکتور که فهمیده بود معجون هایش به درد نمیخورد سر به بیابان گذاشت و باقی عمرش را به عنوان یک نظافتچی فقیر گذراند.
پس از واقعه فنگ و حمله به آریانا دامبلدورِ بی چاره بازی خشن تر شد! جیمز دیگر رحمی در استفاده در از چماقش نداشت و یکبار هم مستقیماً به جاروی لاکرتیا بلک ضربه زد و کل قسمت پشتی جارو را از جای کند.مهاجمین دو تیم مانند کِش پرتاب میشدند و دوباره به جای اصلیشان بازمی گشتند که جای داشت گفته شود: "ما تو مسابقه کوییدیچ هستیم نه بازی تیر کمون"!
دراین لحظه وندلین شگفت انگیز با حالت شگفت انگیزی بلاجر را به سمت گودریک گریفیندور پرتاب کرد. لوئیس به سمت بلاجر درحال حرکت یورش برد و با شکاندن استخوان شانه اش توانست بلاجر را به سمت وندلین پرتاب کند. در اینجا بود که صحنه اسلوموشن شد. حرکات صورت وندلین اسلوموشن شد و بلاجر که تنها چند سانتی متر با صورت وندلین فاصله داشت ناگاهان تغییر جهت داد و با برخورد به صورت گودریک، اورا بخش جارو کرد! باری دیگر صدای سوت مادام هوچ شنیده شد.
صدای ادی کارمایکل، گزارشگر بازی (که معلوم نبود تا این لحظه در کجا به سر میبرد!) در ورزشگاه تنین انداخت:
- همونطورکه همتون دیدید بلاجر با یه چرخش ناگهان وندلین رو از آسفالت شدن صورتش نجات داد و گودریک بیچاره رو هدف قرار داد!
گودریک در پنج ثانیه بعد شروع به ویبره رفتن و همر کوبی کرد و بعد هم با فرمتی اخمواز جارویش پایین آمد و به سمت جایگاه تماشاچی ها رفت.استرجس حیرت زده پایین آمد و بعد از برسی کردن وضعیت ظاهری، و اینکه مطمئن شد کله گودریک ضربه نخورده است گفت:
- کجا کجا؟! داریم بازی میکنیم. بابا یه گل هم هنوز نزدیم!
- من که گریفندوری نیستم چی داری میبافی؟! من اسلیترینی هستم!
-
- من دراکو مالفوی هستم نکنه یادتو نرفته؟
-... آقا بیاین اینو ببرین یه مشکلی تو مخش پیش اومده فکر کنم.
پس از اینکه اسکادران زمین بازی کوییدیچ هاگوارتز، گودریک را با داد و هوار هایش بیرون بردند استرجس با ناراحتی گفت:
- اشکالی نداره.با شش تا بازیکن هم میتونیم ببریم!
نیم ساعت بعد- خب دوستان هموطور که دیدید هوا بارونی شده و مسابقه هم با امتیازاتِ هتصد به صفر با برتری هافلپاف در جریانِ و بازیکن های تیم گریف مثل برگ پاییزی پر پر میشن و فقط استرجس پادمور، چارلی ویزلی و لوئیس ویزلی باقی موندن!
اعضای تماشاچی گریفندور با حالت پوکرفیس شده این حقیقت را پذیرفتند که گریفندور در راه باخت در حال تاخت بود!
***
در چندین و چند متر بالاتر، باران سنگین تر بود و قطرات آب که هرکدام اندازه یک لوبیا بودند، جستجوگران دو تیم را زیر رگبار گرفته بودند. چند متر دورتر از استرجس پادمور، لیلی لونا پاتر نعره زد:
- فـکـر کـردی مـیـتـونـی هـافـلـپـاف رو شـکـسـت بـدی؟!
- چـی گـفـتـی؟ نـشـنـیـدم صـدات رو!
- چـــی؟!
در میان این حرف های نامفهوم رد و بدل شده گوی زرین جلوی صورت دو جستجوگر ظاهر شد. بعد از چند لحظه پوکر فیس شدن، هردو جستجوگر به سمت گوی زرین حمله کردند. اما در همین لحظه نوری که از سوی یک صاعقه ساطع شده بود دید جستجوگران را مختل کرد! هیچکس هم جرئت نکرد از صاعقه بپرسد که الان چه وقت آمدن بود!
جستجوگران که کوچکترین پیش بینی از این واقعه حتی با وجود باران شدید نداشتند، طبق قانون سوم نیوتون که همان هر کنشی یک واکنش دارد است با هم برخورد کردند.
***
- بابا گریفندور برنده شده دیگه!
- نخیرم هافلپاف برنده شده!
- استرجس گوی زرین رو گرفت!
- لیلی گوی زرین رو گرفت!
- گریف!
- هافل!
روونا ریونکلاو و کنت الاف، داوران بازی به شدت مشغول بحث بودند... ادی کارمایکل مانند اجل معلق پیدایش شد و شروع به صحبت کرد:
- راستی معلوم شد کی بلاجر هارو سمی کرده بود.هکتور دگورث گرنجر! توی نامه خداحافظ اش همه چیز رو توضیح داده... اصلاً حواستون هست چی میگم؟
البته که حواس داوران به او نبود. در آن لحظه تمرکز آنها تنها بر روی کم کردن رو و ناک اوت کردن یکدیگر بود.
در این میان، آلبوس دامبلدور با ریش هایی که دیگر زیر پایش هم میرفتند و به افتخار بازی گریفندور به رنگ قرمز و طلایی رنگ شده بودند جلو آمد و گفت:
- به نظرم بهتره بازی رو از اول شروع کنیم فرزندانم تا برنده مشخص بشه...خخخخخسییپپ...
بعضی از اعضای گروه هافلپاف و گریفیندور با تیم آپی که تا کنون بی سابقه بود اقدام به خفه کردن دامبلدور کردند. روونا چند لحظه ای در حالت تفکر و لودینگ بود و بعد از خارج شدن از آن وضعیت گفت:
- پس بازی بدون برندس دیگه! تازه من از این واقعه ای که بچه های دو تا گروه با همکاری اقدام به خفه کردن دامبلدور کردن، فهمیدم این دوتا گروه میتونن با همدیگه همکاری داشته باشن!
- کاملاً درسته!
- بریم یه چیزی بزنیم تو رگ ضعف کردیم!
- اینم کاملاً درسته!