هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: سازمان عقد و ثبت قرارداد بازیکنان
پیام زده شده در: ۱۸:۳۰ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۴
#51
تیم قرمز طلایی گریفیندور

مهاجمین:برایان دامبلدور- املیا سوزان بونز(مجازی)-جینی ویزلی(مجازی)
مدافعین:جرج ویزلی(مجازی)-هرمیون گرنجر(مجازی)
دروازه بان: رونالد بیلیوس ویزلی(c)
جستجو گر:فوکس


لباس این تیم به رنگ طلایی و قرمز خواهد بود که نشانه ی ابهت گریفیندوری است!


ویرایش شده توسط رون ویزلی در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۳۱ ۱۱:۰۱:۳۸

تصویر کوچک شده


پاسخ به: موسسه ارواح
پیام زده شده در: ۱۹:۰۹ یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴
#52
ریگولوس با حرکتی که کنگ فو ی آمیا را به رخ دیگران می کشید، از کادر به بیرون شوت شد و در وسط مرکز دارت قرارگاه مرگخواران، فرو رفت تا باشد که به خاطر بسپارد که به یک بانوی اصیل گریفیندوری توهین نکند.

آملیا به گفتن ایشی بسنده کرد و ریگولوس را در همان وضعیت رها کرده تا مادر گرامی اش را فریاد زنان احظار کند و در مقابلش عر بزند. همچون...

آرسینوس با نقابی کج که دهان بازش در زیر آن به چشم میخورد، به ریگولوس که همچون میخ به صفحه ی دارت میخ شده بود، نگاه می کرد.

پس از مدتی آرسینوس که از حالت کف کردن خارج شده بود، نقاب خود را صاف کرد و با لحنی که با وجود آن مطمئن بود منو ی مدیریت در سرش خرد و خاک شیر نخواهد شد جلو رفت و گفت:
-اهم...حالا چطوری میخوای اونا رو احظار کنی؟ نکنه بازم برای اینم ایده داری؟

آملیا که لحن مودبانه ی آرسینوس را دید، با فرمت I'm beautifulکه خودش هم نمی دانست از کجا آن را آورده، به آرسینوس نگاه کرد و گفت:
-بعله برای اینم یه ایده دارم. میتونیم از پروفسور تریلانی استفاده کنیم.

سخن آملیا کافی بود تا مرگخواران بار دیگر با فرمت سورپرایز به آملیا نگاه کنند. در این بین صدا ازهیچ کسی خارج نمی شد الا ریگولوس که صدای عر عر کردن هایش گوش همه را کر کرده بود و منوی مدیریت را ترک داده بود.

-خب الان تریلانی رو چطوری پیدا کنیم؟ برای اینم ایده داری؟


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بهترین عضو تازه وارد
پیام زده شده در: ۱۸:۱۵ یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴
#53
ورونیکا اسمتلی شنل قرمزی اسلی


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دوست داري جاي كدوم يكي از بازيگر هاي هري پاتر باشي؟
پیام زده شده در: ۱۲:۵۰ چهارشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۴
#54
نقل قول:

اما در مورد اینکه من دوست داشتم جای کدوم بازیگر باشم توی فیلم...هوووم...رون ویزلی!
خعلی منحرف و ضایعین اگه فکر کنید فقط به خاطر فیلم هشت و اون سکناس توی تالار اسرار که بازیگر رو بروش اما واتسون بود،دوست داشتم جای بازیگر رون باشم!



بوقی با من و زنم چیکا رداری؟ تا وقتی خودمون د رنقشمون هستیم چطور جرئت کردی بیای بگی میخوای به جای من تو اون تالار اسرار باشی و با هرمیون.... بیام دل و رودتو در بیارم؟ با هرمیون من؟


تصویر کوچک شده


پاسخ به: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۱۲:۱۸ چهارشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۴
#55
آلبوس دامبلدور


تصویر کوچک شده


پاسخ به: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۱۲:۰۷ چهارشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۴
#56
لرد و ولدمورت


تصویر کوچک شده


پاسخ به: فروشگاه موجودات جادويي چارلی ویزلی
پیام زده شده در: ۷:۳۸ چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۴
#57
خلاصه:
چارلی به دلیل پارک کردن اژدهای خود(رکس) روبروی فروشگاهش توسط آیلین پرنس توقیف می شود.از طرفی فرد و جرج هم اکنون در قرارگاه مرگ خواران هستند و قرار است اختراع خود(کفش های لاغری) را به بلاتریکس نشان دهند تا بدین شکل در بدنه ی مرگخواران نفوذ کرده و اطلاعات مهمی را دامبلدور بدهند.چارلی ماموریت این را دارد که تکه کاغذی را از طرف فرد و جرج به دامبل برساند.اما فعلا در مغازه اش توسط مرگخواران و دیوانه ساز ها محاصره شده است. او فرار می کند و سعی می کند با اژدهای خود فرار کند اما نمی تواند. از آن سو فرد و جرج به محضر بلاتریکس راه میابند.
******

فرد و جرج در حالی که لحظه ای از شکلک در آوردن برای رودولف امتناع نمی کردند، پشت بلاتریکس به راه افتادند و به داخل اتاقی رفتند که گویا از آن به عنوان اتاق بلاتریکس یاد می شد.

در اتاق ترکیب بو های مختلف موجب پدید آمدن بویی بسیار نامناسب شده بود که حتی باعث شد فرد و جرج برای چند لحظه تعادل خود را از دست بدهند اما در آخرین لحظات توانستند خود را کنترل کنند.

به جز تخت کهنه و فرسوده ی دونفره ای که در کنج اتاق به زحمت جا شده بود، چیز دیگری در اتاق توجه فرد و جرج را جلب نکرد.

بلاتریکس بر روی تخت نشست و در حالی که چند لاخ از موهای فرش را در دست می چرخاند، به فرد و جرج خیره شد.
-خب ببینم اون اختراعتون چیه؟ وای به حالتون اگر خوب نباشه اونوقت دونه به دونه ی سلولاتونو در میارم و به هرکدومشون صد تا آوادا می زنم.

فرد و جرج که با این حرف لحظه ای ترسیدند در حالی که نیش بازشون بسته نمی شد، به سمت بلاتریکس رفتند و دستگاه را در مقابلش قرار دادند.

دستگاه مثل یک جا کفشی کوچک بود که انگار زیادی روغن زده شده باشد.

-اول خودتون امتحان کنید نمی خوام برای پاهای نازنینم ضرری داشته باشن.
-شرمنده بانو این دستگاه برای سایز های نرمال کاری نمی کنه.
-یعنی میگین پاهای من گندن؟

فرد و جرج:

نگاه بلاتریکس بین فرد و جرج می چرخید سرانجام بدون اینکه حرفی بین آنها رد و بدل شود بلاتریکس خم شد تا کفش های نسبتا بزرگش را در بیاورد. سرانجام بعد از مدت ها تلاش، کفش های کوچکی را که به زور پاهایی که پاهای هاگرید باید در مقابل آنها لنگ می انداخت، را در آن جا داده بود را در آورد و موجب بیهوش شدن نه تنها فرد و جرج بلکه مرگخواران کل ساختمان نیز شد.
در واقع گویی بمبی از عطر خوب پا در همه جا پاشیده شد و گل های باغ زندگی را آبیاری کرد.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: کوچه ناکترن!!
پیام زده شده در: ۷:۱۷ چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۴
#58
خلاصه:

لرد سیاه از پرنس می خواد که برای اثبات وفاداریش به محفل بره و براشون جاسوسی کنه. پرنس به محفل می ره و درخواست عضویت می ده. دامبلدور از پرنس میخواد که برای اثبات وفاداریش به خانه ریدل بره و جاسوسی کنه! پرنس به خانه ریدل بر می گرده و دنبال اخباریه که بتونه به دامبلدور بده. برای جمع کردن خبر، اتاق لرد رو انتخاب کرده! بعد از مدتی پرنس به منظور رساندن خبر های مهم ساختگی به سوی دامبلدور می رود و زمانی که وارد اتاق او می شود متوجه می شود که او حافظه ی خود را از دست داده و حتی لرد ولدمورت را هم نمیشناسد. بنابراین او را به قرارگاه مرگخواران می برند تا اربابش بتواند از او اطلاعات جمع کند.
****


لرد به دامبلدور که لبخند پدرانه اش موجب جمع شدن نیم من از ریش های چند صد متری اش در پت لبش شده بود، خیره شد. تا به حال دامبلدور را آنگونه ندیدیه بود. به فکر فرو رفت اما چون فکری او را فرا نگرفت چشمانش را بست و دوباره باز کرد تا مطمئن شود که در هوشیاری کامل است.
-خب الان اینو برای چی اوردین اینجا؟
-که ازش اطلاعات بگیریم دیگه ارباب.
-
-چیزی شده ارباب؟ آخه باز دود کردین.
-احمق بیشعور نفهم آخه تو چقدر ابلهی ؟ خب نفهم وقتی چیزی یادش نمیاد چطوری ازش اطلاعات بگیریم؟

لرد که دماغی نداشت که بترسد مبادا شکسته شود، با خیال راحت آنرا به دیوار می کوباند و خشم خود را آرام میکرد. از انطرف، پرنس که تا به آن زمان در زیر رگبار فحش های اربابش نرفته بود، با چهره ی جنگ زده ها به اربابش نگاه کرد و گفت:
-خب...ارباب ما می تونیم همونطوری که ریتااسکیتر بعد از مرگ دامبلدور ازش اطلاعات جمع میکنه ما هم ازش اطلاعات بگیریم.
-

مرگخواران:

بعد از چند دقیقه تفکر طولانی مدت، لرد فرمت ریلکسیشن به خود گرفت و با ژشت مو قشنگ اما بدون مو های آقا قشنگ() گفت:
-خودمان می دانستیم اما میخواستیم ببینیم مغز پوک شما ها به نتیجه ای دست پیدا می کند یا خیر.

مرگخواران:

-برین دیگه باز واستادین بر و بر مارا نگاه می کنید که جا دارد که الان همتون رو صدتا آوادا مجازات کنیم تا انقدر به فکر های اساسی و پایه دار ما فکر نکنید و بی چون و چرا انجامش بدین.



تصویر کوچک شده


پاسخ به: مغازه ی ویزلی ها!
پیام زده شده در: ۶:۵۳ چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۴
#59
چون سوژه یکم ایراد دار شده بود خلاصه کل ماجرا به صورت زیر در میاد.

خلاصه:فرد و جرج به یک کارخانه آدامس سازی سفارش آدامس می دهند اما وقتی آنها را تحویل می گیرند متوجه می شودند به جای آدامس ها یک سنگ باستانی در جعبه وجود دارد و با کمک هرمیون متوجه می شوند که این کتیبه به همراه نامه ای که با خود دارد حامل مسیری برای رسیدن به گنج است.
******************

-فرد پشو اسنیپ رفت. پشو دیگه.

فرد در حالی که هنوز منگ و آماده برای غش کردن دوباره بود، از حالت خوابیده به صورت نشسته در آمد و به اطرافش نگاه کرد. وقتی فردی سیاهپوش با مو های آغشته شده به روغن سرخ کن بهار نیافت، نفس عمیقی کشید و از جا برخاست . شروع به تکاندن خاک های موجب بر روی لباس از پوست اژدهایش کرد.

-ویزلی بار دیگه ببینم منو دیدی ادای غش کردن در آوردی جوری شهیدت می کنم که تو هیچ سوژه ای زنده نشی. 100 امتیاز از گریفیندور کم! این بار آخره که اخطار می دم که سوژه رو شهید نکنید. دفعه ی بعد جوری باهاتون رفتار می کنم که به قول جیگر با گاف مکسور انقدر در کفش بمانید تا خوب تمییز بشید. به خاطر اینکه انرژی ما را گرفتید هم 50 تا دیگه هم از گریفیندور کم می کنم.

اسنیپ که اینبار از گوشه کادر وارد شده بود و سخنانش را سریع گفته بود، این را گفت و فرد و جرج را در فرمت سورپرایز باقی گذاشت و خود از همان گوشه ای که وارد شده خارج شد.

فرد و جرج که دیگر نمی توانستند بیش از این سوژه رو شهید کنند، بار دیگر با رعایت با ادب و احترام پشت میز نشستند و با چهره های فیس پوکر مانند به هم نگاه کردند تا شاید مرلین معجزه ای کند و سوژه مسیر اصلی خود را پیدا کند.

ناگهان مرلین از ناکجا آباد حوریانش را رها کرده و به فریاد نزده ی آنها رسید.

-مگه انقدر حافظتون ضعیفه که یادتون نمیاد گرنجر اومد و نقشه ی گنج رو براتون تعریف کرد و شما میخواستین برین گنج رو پیدا کنید؟ 10 امتیاز دیگه به جای اسنیپ از گریفیندور کم به خاطر فراموشی.

فرد و جرج:

با یاری سوروس اسنیپ و مرلین، هرمیون و رون دوباره وارد کادر شدند تا ماجرا را ادامه دهند.

-خب حالا از کجا شروع کنیم؟چی برداریم؟
-از هرجا میخوای شروع کنی رو بکن و هرچی میخوای برداری رو بردار. فقط زود تر فرد مگر نه من بدبخت می شم ها!

فرد و جرج هرکدام دست بر چانه های خود گذاشتند و به فکر فرو رفتند اما نمی دانستند که فکر هایی که می کنند به دلیل داشتن الکترون آزاد با پیمودن عرض اتاق به کف اتاق منتقل شده و به صورت کلی فکری در مغزشان باقی نخواهد ماند. سرانجام آنها از تخلیه بار های اکتریکی مغز خود دست کشیدند و در گوشه ای نشستند.

ساعتی بعد آنها در حالی که هرکدام کوله های سنگینی به دوش می کشیدند به سوی ماجرا جویی رفته و مغازه و خانواده هایشان را برای مدتی ترک گفتند.

چند ساعت بعد


-من گوشنمه رون. :worry:
-فرد؟جرج؟ یه کاری بکنین هرمیون گشنشه. زود باشید مگر نه من بد بخت می شم.

فرد و جرج:


ویرایش شده توسط رون ویزلی در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۱۸ ۶:۵۸:۵۵
دلیل ویرایش: خلاصه رو یادم رفت.

تصویر کوچک شده


پاسخ به: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۱۹:۱۸ دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴
#60
مهلت اتمام ثبت نام تا پايان امتحانات هاگوارتز...


به قول وينكي مديونين اگر فكر كنين براي بالاامدن تاپيك اين پست رو زدم..


تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.