هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۴۵ سه شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۴
ارباب..ارباب...ارباب!

مغزمون تنگ شده بود ارباب...ارباب...رودولف خسته شده ارباب!
ارباب...نیاز به کمک دارم...خیلی هم نیاز به کمک دارم ارباب...خیلی ها!

ارباب...رول نوشتیم!
میخوام یه موضوعی رو بگم خجالت میکشم...میخواستم ببینم میشه نقدش کنید؟! آخه شما همین الان سه تا رول رو نقد کردین!
ارباب...میشه یه نگاهی به این بندازین آیا؟!
ارباب...ببخشید درخواست نقد دادم...ارباب...کلا ببخشید!




پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۸:۱۷ سه شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۴
لرد ولدمورت که فرصت را مناسب آن دید که بلاخره سخنرانیش را شروع کند،به سمت جایگاه تریبون مانندش رفت...
_اهم...یارا...چیز...فرزندانم...صحبت کردن مجالی میخواد که الان وقتش نیست...میدونم گشنه هستین...پس فعلا شامتون رو بخورید...

همین که جمله لرد تمام شد،دانش آموز های سال اولی به سمت غذایی که بر روی میز بود هجوم بردند...اما به یک ثانیه هم نکشید که دانش آموزان با صدای فریاد عصبانی لرد،سرجایشان خشک شدند...
_بینزاکت ها...بی ادب ها...احمق ها...چه طوری جرات میکنید وقتی ما هنوز حرف نزدیم به سمت غذا ها حمله برید؟!
_اما پورفسور...شما گفتین که...
_حرف نباشه...یکی این دانش آموز گستاخ رو از جلو چشمام دور کنه!

در همین حین سیوروس،دانش آموز مفلوک را از یقه گرفت و کشان کشان در حالی که دانش اموز بی چاره اشک در چشمانش حلقه زده بود،از سالن خارج کرد...چندثانیه ای طول نکشید که صدای ضجه و فریاد آن دانش آموژ به گوش رسید و دیگر دانش آموزان که فقط صدا را میشنیدند تنها به جویدن ناخن هایشان از ترس اکتفا کردند...صدای جیغ و فریاد آن دانش آموز که قطع شد،سیوروس اسنیپ دوباره وارد سالن شد و به لرد چشمکی به معنای "همه چی حله ارباب" زد...دانش آموزان هم پس از اینکه آب دهانشان را به سختی قورت دادند به طرف لرد برگشته و او را نگاه کردند...
_خب...فرمودیم که میخواهیم ایراد سخنرانی کنیم...همانطور که مطلع هستین بودن آموزش بسیار مهم است...امر آموزش مقوله ایست اساسی،داری پنج وجه که سه وجه آن به شما مربوط نیست و دو وجه دیگر هم داستانش فرق میکند!پس با توجه به کمیت ها و ضرفیت های کنونی هیچکس حق مداخله در امور کودکان را ندارد.چون اشخاص متخصص در این امر باید به این پدیده بپردازند که آیا در میان...

سه ساعت بعد!

لرد همچنان با حرارت و شوق خاصی در حال سخنرانی بود...ولی دانش آموزان همگی چرت میزدند...حتی بعضی از مرگخواران هم به خواب رفته بودند...اما لرد همچنان در حال سخنرانی حماسی خود بود...
_در آخر باید بگم که آموزش را باید به دستان پرتوانمند متخصصین،یعنی ما سپرد تا آینده ی جامعه جادوگری سیا...چیز...سفید شود!در ضمن آقای "بان" سفارش کردن که بگم سمت جنگل دهکده نرین...اونجا ماگل داره،گازتون میگیرن...همچنین گفت که بگم سعی کنید کمتر بخورید تا کمتر از مرلینگاه استفاده کنید...پایان!

بلاتریکس که تمام سه ساعت را سرپا به لرد زل زده بود گفت:
_وای...چه سخنرانی عالی بود...هوی توله ها...چرا بر و بر من رو نیگاه میکنید؟!دست بزنید برای این سخنرانی محشر!

دانش آموزان در حالی که با خواب آلودگی و بیحوصلگی دست میزدند،به لرد نگاهی کردند که کی به آنها اجازه ی شام خوردن میداد...
اما لرد و مرگخواران بی توجه به آنها به سمت تنها میز غذای موجود در سالن رفته و مشغول غذا خوردن شدند...
بلاخره یکی از دانش آموزان تمام شجاعت را جمع کرد و به سمت میز غذا خوری رفت و پرسید:
_ببخشید...ما گرسنه ایم...میتوینم بیاییم و غذا بخوریم؟!
_این میزِ غذا خوریِ اساتیده بی شعور...با استادا میخوای غذا بخوری؟!
_خب...ما از کجا غذا بخوریم؟!
_مگه توی نامه ای که هاگوارتز واستون فرستاده نگفته بودن که غذای یک سال رو با خودتون بیارین؟!
_هوووم...نه!
_خب باید میوردین...خودتون باید با خودتون میوردین...در ضمن چهل درصد گمرک وارد کردن اغذیه به اینجاست...چهل درصد هم مالیات بر ارزش افزوده است...یعنی هر اغذیه ای که داشته باشن،نود درصدش رو باید بدین به آشپزخونه!

دانش آموزان به هم نگاهی کردند...بدون شک سال فلاکت باری در انتظارشان بود!


ویرایش شده توسط رودولف لسترنج در تاریخ ۱۳۹۴/۳/۱۹ ۱۹:۰۲:۲۴



پاسخ به: شهرداری هاگزمید(تعامل با ناظران)
پیام زده شده در: ۲۱:۴۱ دوشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۴
مایکل!

سلام...

نقل قول:
اینکه چن تا از تاپیکا تموم شدن و التبه سوژه ی جدید هم نیس. یه رسیدگی بشه


خب...تاپیک هایی که سوژه شون تموم شده،سوژه جدید میخوان...من سوژه جدید نمیزنم تا خود اعضا اگه ایده ای داشتن برای یه سوژه جدید،بیان سوژه جدید رو بزنن...حالا اگه بخوان و لطف کنن قبلش هماهنگ کنن با ناظر بد نیست...ولی اگه همینجوری زارت میخوان سوژه جدید بدن مشکلی نیست!


نقل قول:
و البته کلی تاپیک داریم که با سوژه های نسبتن قدیمی دارن خاک می خورن. احیا بشن بد نیس... اگر موافقین می شه با همون سوژه ی قدیمی هم پیش رفت


دقیقا کدوم تاپیک؟!تاپیک هایی که داره خاک میخوره دو حالتن...یا اینقدر سوژه اش مشکل پیدا کرده که نتونستم واسش رول پایانی بزنم،یا کلا تاریخ استفاده از اون تاپیک به پایان رسیده!
در مورد حالت اول هم اگه باز برای سوژه پایانی و یا سوژه جدید ایده داره کسی،پست کنه!





پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۲۰:۰۶ شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۴
خلاصه:لرد برای رونمایی از جانپیج جدیدش مراسمی گرفته که در اون همه ی جادوگر ها اعم از محفلی،مرگخوار و خنثی دعوت هستن...در هنگام رونمایی از جانپیچ(که یک دستمال بود)چراغ ها خاموش میشه و وقتی که نور برمیگرده،جانپیچ دزدیده شده بود!آرسینوس جیگر هم به عنوان بازجو وظیفه پیدا میکنه که از تک تک حاضرین در اون مراسم بازجویی بکنه!

-----------------


آرسینوس دست بر چانه اش گذاشت و به فکر فرو رفت...سلسیتنا گفته بود که شخص بد صدایی در جمع در مورد پیچ صحبت میکرد..اما آن شخص چه کسی بود؟!
آرسینوس لیست اشخاص بد صدایی که در مراسم حضور داشتند را در ذهنش مرور کرد...اما به دلیل بلند بالا بودن لیست،بیخیال شد!
حتما راه بهتری برای پیدا کردن شخص بد صدا بود...شنیدن صدایشان!

آرسینوس سریعا از صندلی اش جست و به سمت سالن رفت...به اولین شخص که زنی میانسال با لباس هایی مرتب و شیک بود که رسید،گفت:
_حرف بزن!
_چی بگم؟!
_همینه...چقدر صداش ریز و بده!بیارینش اتاق بازجویی!

اتاق بازجویی!

آرسینوس سعی میکرد در حالی که راه میرفت،با نگاه هایی نافذ متهم را مجبور به اعتراف کند...اما هنگامی که به یاد آورد ماسک به چهره دارد و چشمهایش معلوم نیست،منصرف شد و مثل بچه ی آدم روی صندلی نشست...
_اسم،پیشه،قصدت از دخول به سالن؟!
_دلورویس آمبریج،مدیر سایت،جهت عرض ادب به لرد!
_داشتی درمورد پیچ حرف میزدی وقتی چراغا خاموش شد؟!
_نه!
_پس داشتی چیکار میکردی؟!
_داشتم قالب رو بروزرسانی میکردم!
_قالب چیه؟!
_ببین...وقتی ماژول رو در سستم ابتدایی زوبس قرار میدی،برنامه ی نوشته شده سرورش در این مقال نمیگنجه.واسه این کار ریسور ها باید کدی داشته باشن بوک مارک و لاگین رو با هم انجام بده.در کنار این وقتی کنترل به علاوه اف پنج بزنی یک سری مولفه تحت عناوین even و odd داره که دنبال یک سری کد مادر پیشرفته تر هست.حالا پلتفرم ساپورت نکنه این رو ممکنه!پس باید یوزر باشه...فهمیدی؟!
_


ویرایش شده توسط رودولف لسترنج در تاریخ ۱۳۹۴/۳/۱۶ ۲۲:۱۸:۵۳
ویرایش شده توسط رودولف لسترنج در تاریخ ۱۳۹۴/۳/۱۷ ۱:۴۵:۴۰
دلیل ویرایش: کلفتی گردن...مشکلیه؟!



پاسخ به: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۱۱:۱۴ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴
ناظر خانه ریدل...نه...منظورم دلوروس نیست!
رای من ارباب لرد ولدمورت میباشد!
خب....فعالترین انجمن هویجوری فعالترین،پست خور ترین و بهترین انجمن نمیشه که...این به خاطر داشتن بهترین ناظر هست طبیعتا!

پ.ن:دلوریس...نری رای ما رو بخوری،بری باهاش پُز بدی؟!




پاسخ به: بهترین ایده/تاپیک ماه
پیام زده شده در: ۱۱:۰۷ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴
خب...یه تاپیک هست که هنوز بعد دوماه،مقداری از جذابیتش کم نشده و داره پست میخوره!
تاپیک "افسانه لرد ولدمورت" که فکر کنم ایده اش از مرلین کبیر باشه!




پاسخ به: بهترین نویسنده در ایفای نقش
پیام زده شده در: ۱۱:۰۳ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴
ارباب لرد ولدمورت!

دلیل میخوایین از من؟!




پاسخ به: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۱۱:۰۰ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴
هوووم...خب...راستش من تسترال کیف شدم وقتی دیدم سایت رو قراره برای بروزرسانی یه چند روزی ببندن...خیلی خوشحال شدم...اینکه هنوز میبینیم مدیریت پیگیره و سایت رو جدی گرفته،خیلی خوبه...جیگر آدم حال میاد..رای من به دلیل تلاش و زحمات و پیگیری ها،تعلق میگرد به...تعلق میگرد به...تعلق میگیرد به...دارارام....دارارام(صدای طبل مثلا!)...تعلق میگرد بهههههههههههههه...دلورس آمبریج!
(صدای تشویق ملت و جیغ و سوت و هورا و پیرهن دریدنشون و سر به بیابان نهادنشون!)




پاسخ به: بهترین عضو تازه وارد
پیام زده شده در: ۱۰:۵۲ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴
نارسیسا مالفوی!

رولهای زیادی ننوشته...ولی همون تعداد کمی که نوشته رو بخوندید،شما تعجب میکنید که این تازه وارده!




پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۲:۱۱ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۴
روونا که احساس کرد همین حالاست که سال اولی ها از ترس قالب تهی کنند،تصمیم گرفت سریع قائله را با گفتن چیزی ختم کند...
_اون جمجمه نیست...چیزه...چیزه...اون پروفسور روزه است!
_پروفسور روزه جمجمه است؟!
_اره دیگه...ببینم شما که این همه براتون تعریف کردن که هاگوارتز اینجوریه و اونجوریه،تعریف نکردن معلم درس تاریختون کیه؟!
_اجازه؟!خواهرم بهم گفته یه روحه!
_آ باریکلا...حالا ما اون روح رو اخراج کردیم و به جاش اسکلت استخدام کردیم...فرقی نداره!

دانش آموزان که تقریبا قانع شده بودند،با تردید به هم دیگر نگاهی کردند و به راهشان ادامه دادند...بعد از کمی پیاده روی،وندلین کبریتی روشن کرد و رو به تازه واردین ایستاد و گفت:
_خب...این پیچ رو رد کنیم با شگفت انگیز ترین منظره عمرتون روبرو خواهید شد...برای اولین بار شما شاهد خانه رید...چیز...یعنی هاگوارتز خواهید بود!

دانش آموز ها نفس هایشان را در سینه حبس کردند و به سرعت قدم هایشان افزودند تا سریع تر هاگوارتزی که تعریفش را از بقیه شنیده بودند،ببینند...ولی چیزی که دیدند،به جای یک قلعه با برج و بارو،یک خانه حداکثر 5 طبقه ای و قدیمی بود...
_اِم...اجازه؟! این هاگوارتزه؟!
_بله...شگفت انگیزه...نه؟!
_خب...ما فکر میکردیم خیلی بزرگتر باشه...شنیده بودیم یه قلعه ی بزرگه!
_خب اینم بزرگه دیگه...
_ولی ما شنیدیم...

رودولف که طاقتش طاق شده بود،دوباره قمه اش را بیرون آورد و با تمام توانش بر سر دانش آموز مفلوک فریاد زد:
_بسه دیگه!شنیده بودیم،شنیده بودیم!وقتی بهتون میگن این هاگوارتزه بگین چشم...بچه هم بچه های قدیم!ما بچه بودیم ننه بابامون بستنی میخوردن،بهشون میگفتیم میشه ما بخوریم میگفتن نه این دارو هست...ما هم باور میکردیم...شما چرا اینقدر پررو شدین؟!همین حالا همتون بدون اینکه جیکتون دربیاد وارد خونه ری...چیز...قلعه هاگوارتز بشین...مفهومه؟!

دانش آموزها که نیمی از آنان دریایی از آبی زرد رنگ زیر پایشان درست شده بود و نیمی دیگر قلبشان در دهانشان آمده بود،با ترس سرشان را به علامت فهمیدن تکان دادند و بدون صحبت به سمت خانه ریدل حرکت کردند!

رودولف که به وضوح از کارش راضی به نظر میرسید،به طوری که فقط روونا صدای او را بشنود گفت:
_در تربیت نوین بعضی موقع ها باید بچه رو با چک و لقت بزرگ کرد...البته این نظر منه...به بلا باشه میگه بزرگ کردن بچه نیازمند کروشیو هست!

روونا با تعجب به رودولف خیره شد...او دلش برای دانش اموزهایی قرار است امسال را زیر نظر چنین اساتیدی بگذرانند،میسوخت!


ویرایش شده توسط رودولف لسترنج در تاریخ ۱۳۹۴/۳/۱۱ ۱۲:۴۸:۳۰







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.