جلسه پنجم - ترم زمستان 92
هوا تاریک و بی ابر بود. اسمان پر ستاره شده بود. ستاره هایی که با نگاه کردن به آنها ، در خود محو می شدند. گویی بیننده را به داخل خود می کشیدند و او را از این سرزمین نامهربان دور می کردند.
کلاس پرواز و کوییدیچ دیروز به علت نیامدن استاد تعطیل شده بود و اکنون نیز مدیریت اعلام کرده بود که کلاس در یکی از برج ها برگزار خواهد شد. همه ی دانش آموزان با شگفتی و تعجب در حال بالا رفتن از پله های مارپیچ بودند.
زمانی که به برج رسیدند ، گودریک را دیدند که در لبه ی برج ایستاده و به منظره زل زده است. دستانش را در پشت خود گره کرده بود و انقدر در شرف سقوط بود که یک باد آرام می توانست او را پایین بیاندازد.
دانش آموزان که له و لورده ی این حرکات خفن استاد شده بودند ، جارو های خود را ول کرده و در زمین ولو شده بودند. در همین هنگام نسیمی بهاری وزید و گودریک خیلی آرام افتاد.
تمام دانش آموزان: « استاد
»
همه ی دانش آموزان به لبه ی برج رفتند و پایین را نگاه کردند. در همین هنگام نیز لینی و آلیس که بیشتر از همه نگران شده بودند ، خودشان را از پشت بر روی دانش آموزان انداختند که باعث انداخته شدن چند دانش آموزان شدند.
در همین صدای گودریک از پشت سر دانش آموزان امد که می گفت: « سلام دوستان! »
همه ی دانش آموزان برگشتند و گودریک را در حالی که جاروی پروازش را در دست داشت ، دیدند.
دانش آموزان: «
»
گودریک ادامه داد: « متاسفم! فکر نمی کردم این نمایش من باعث مرگ چند دانش آموز بشه!
ولی نگران نباشین ، اونا تحت بیمه ی مدرسه بودن و دوباره زنده میشن! خب می ریم سراغ درس! در جلسه های قبل تمام کوییدیچ رو یاد گرفتیم! البته پسر های بی عرضه که چیزی یاد نگرفتن ولی دخترا بد نبودن! اکنون نوبت این رسیده که کمی از بازی خارج شویم و ببینیم که پرواز در حقیقت چه کمکی به ما می کند؟! »
دانش آموزان بی سر و صدا داشتند به گودریک گوش می کردند. گودریک ادامه داد: « خب بچه ها! امروز یاد خواهید گرفت که چگونه با جاروی خود برای کارهایی غیر از کوییدیچ استفاده کنید ، همانگونه که همین چند دقیقه پیش جون منو نجات داد. »
گودریک کمی نزدیک دانش آموزان شد و با صدایی ترسناک تر گفت: « به صف بشین! هر کودومتون جاروش رو در هوا پرت می کنه و مثل من خودش رو از برج به پایین میندازه! جارو تحت طلسم من ، به کنار شما میاد ولی گرفتنش سخت خواهد بود. بهتره بگیرینش وگرنه دست و پا شکسته برمی گردید! اگر موفق شدین ، مرحله ی دوم شروع میشه! من دنبالتون میام به عنوان یه دشمن! طلسم های خطرناکی به طرفتون می فرستم و شما باید از دست من فرار کنید و در نهایت به همین برج برگردید!
»
تکالیف:
1. کاری که گفتم رو انجام بدین و در یک رول شرح بدین! (30 نمره)