هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۲۲:۵۲ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶
#71
مرگخواران همچنان با تشویق هایشان به بلاتریکس اعتماد به نفس میدادند.

- نیازی نیست به این حرکتا. تمرکزم رو بهم نریزید و سکوت کنید. اگه بتونید صدای دمنتور در بیارید حتی بهترم هست!

مرگخواران بلافاصله تشویق کردن را رها کردند و همگی شروع کردند به "هوو هوو" کردن تا شاید صدای دمنتورهای آزکابان را تقلید کنند.

- آها... حالا شد... و این است قدرت سیاهِ وفادار ترین یارِ ارباب!

بلاتریکس این را گفت، و سپس روی پاشنه پا جلو پرید. بلافاصله شروع کرد به چرخاندن موهایش و همچنین انجام حرکاتی بروسلی مانند، درست به سمت آواری که روی لرد سیاه ریخته بود.
بلاتریکس برای دقایقی حرکاتش را انجام داد و مرگخواران هم با وجود اینکه که کبود شده بودند، جرئت نداشتند تقلید صدایشان را متوقف کنند.

بلاتریکس همچنان داشت حرکاتش را انجام میداد، اما آوار و سنگ های فرو ریخته خانه ریدل، هیچ حرکتی نمیکردند.
بلاتریکس داشت خسته میشد، تا اینکه ناگهان صدایی آمد:
- خسته نکن خودتو. ما در و دیوار زپرتی آزکابان نیستیم که با ماست پر شده باشیم. خونه ریدل بودیم خیر سرمون.

بلاتریکس با چهره ای پوکرفیس متوقف شد.
- شما؟
- وجدان شیرفرهاد بیدم من. الانم باید برم.

بلاتریکس به افق خیره شد، با همان چهره پوکرفیس و البته موفق شد نارسیسا، لیسا و لایتینا را ببیند که در حال هل دادن یک ماشین آتش نشانی هستند.



پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۲۱:۱۰ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶
#72
- هرکی بود خودشم غیبه قطعا!

مرگخواران درست میگفتند. کسی که غیب گفته بود، خودش هم غیب بود، و این از صفات بارز بانز بود.

بانز کاملا نگاه های مرگخواران روی خودش را میدید.
- چطوری شما زل زدید به من؟
- خاکی شدی بانز... لخت و خاکی!

بانز با شنیدن این پاسخ، جیغی از سر خجالت کشید و به سرعت از صحنه دور شد تا خودش را با برگ بپوشاند.

- خب... اینم از این. حالا چیکار کنیم؟
- هیچی دیگه... همینطور به عملیات آوار برداری ادامه میدیم!

و مرگخواران به عملیات پا کوبیشان ادامه دادند.

- چرا ما هنوز این زیریم؟
- ارباب مقدار آوار روتون بسیار زیاده. ما داریم تمام تلاشمون رو...
- حرف نزن بچه... خودمون داریم میشنویم که یک جا ثابت ایستادید و ادای دویدن رو در میارید.

مرگخواران از این هوش و درایت اربابشان ردا دریدند حتی!

- تا یک دقیقه دیگه اگر مارو خارج کردید که هیچی. اگر نه باید برامون سریعا حمام آب گرم، به همراه غذای تازه و گرم فراهم کنید!
- ارباب، فرمودید دمای آبتون در چه حد باشه و غذا چی میخواید؟
- فقط زودتر مارو خارج کنید از زیر این آوار. کثیف و خاکی شدیم!



پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۹:۵۸ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶
#73
نجینیِ کوچک خزید و با حالتی پر از تعجب به لرد نزدیک شد.
تلاش کرد حرف بزند، اما نتوانست. چرا که کرم ها اصولا توانایی حرف زدن نداشتند.

- فییس!

لرد با دیدن کرم کوچک خشمگین شده بود. به غیر از نجینی و مرگخواران، هیچ کرم و جاندار دیگری حق ورود به اتاق، بدون اجازه وی را نداشت!
لرد به سرعت چرخید و همچون اژدهایی خشمگین به سوی نجینی رفت.
- فیس فااااس!
-

لرد وقتی نگاه متعجب، و پر از خشم کرم را دید، اندکی تعجب کرد، پس دقت بیشتری به چشمان کرم کرد، و آنگاه بود که متوجه حالتی آشنا در چشمان وی شد.
پس به سرعت آرام گرفت و با دقت بیشتری حتی نگاه کرد، و آنگاه بود که فهمید، کرم در واقع نجینی است!

نجینی نیز داشت نیش های نیم سانتی متری اش را به لرد نشان میداد، اما وقتی که دید وی آرام شده است، خودش هم آرام شد و به چشمان لرد نگاه کرد.
سپس تلاش کرد بگوید "پاپا"، اما نتوانست.

بدین ترتیب، لرد و نجینی همینطور به یکدیگر زل زدند...

اما در بیرون از اتاق، لینی ناگهان با اسنیپ رو به رو شد.
- همش تقصیر تو و هکتوره که میخواید اعصاب من رو بهم بریزید!

اسنیپ متعجب شد.
- لینی... نیا نزدیک من... نیشت... آااخ!

اسنیپ نتوانست جمله اش را تمام کند، چرا که نیش لینی مستقیما به درون نوک بینیِ عقابی اش وارد شده بود!



پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۸:۰۸ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶
#74
چشمان ریتا با دیدن پرهای بدن گربه، چهارتا شد.
ریتا به شدت خوف کرده بود، اما پس از چند ثانیه، تصمیم گرفت این تهدید را به دیده فرصت بنگرد.
- این یعنی من یه منبع نامتناهی از قلم پر دارم! شاید بتونم بیشترش هم بکنم!

ریتا به سرعت به سوی لینی رفت.
لینی گوشه ای نشسته بود و با اندوه زانوانش را بغل کرده بود.

- چرا ناراحتی لینی؟
- چون امروز همه سعی میکنن عصبیم کنن! همش هم تقصیر هکتوره! مطمئنم!
- عَخِی...
- آره.
- لینی... میدونی امروز چی صبحونه خوردم؟

لینی به فکر فرو رفت. مغز ریونکلاوی اش به سرعت به کار افتاد، اما نتوانست حدسی بزند. پس گفت:
- نمیدونم ریتا... چی خوردی؟
- یه پیکسی رو لینی! یه پیکسی رو!

لینی وحشت کرد. و سپس عصبانی شد.
- انتقامشو میگیرم!

و سپس نیش لینی درخشید، و در بدن ریتا فرو رفت.
لینی نیشش را از بدن وی خارج کرد و به سرعت از آن محل دور شد.

ریتا با خوشحالی گفت:
- خیلی خب... الان منم کلی پر در میارم.

ریتا با خوشحالی روی زمین نشست، اما بعد، خوشحالی اش به تعجب و حتی اندکی ترس بدل شد.
- اوه... چرا دارم سوزن سوزن میشم؟!

و چند ثانیه بعد، ریتا فهمید که پر درنیاورده است، بلکه تبدیل به سوسکی عظیم الجثه شده است!
- لینیییییییی!



پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۵:۵۳ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶
#75
- نجینی، حتی از زیر آوار هم شالتو بپوش. سرما نخوری!

مرگخواران همچنان در میان سکوتی مرگ آور، به یکدیگر نگاه کردند.

- میشه یکی این اعضای بدن من رو، هرچیشو که باقی مونده، برگردونه؟

مرگخواران اهمیتی به رودولف ندادند. در واقع هیچکس علاقه ای به لمس کردن دل و جگرِ رودولف نداشت.
البته به غیر از هکتور که همه اجزای باقی مانده را در فرغونی جمع کرده بود و داشت به سوی پاتیلش میبرد.

- هکتور نرو... اگه بری نمیگن معجون سازِ خوبیه، میگن گشنه ی اجزای بدن رودولفه! نرو هکتور!

البته هکتور اهمیتی نداد. در حالی که ویبره میزد، فقط چند تکه استخوان و مقداری نخ و سوزن را جلوی رودولف انداخت و گفت:
- تو اونموقعی که اینارو داشتی هم استفاده نمیکردی ازشون. عوضش الان حسابی ازشون استفاده های خوب میشه و معجون جذابیت میسازم باهاشون.
- جذاب از نظر ساحره ها دیگه؟
- آره دیگه. هرکس این معجون رو بخوره در نظر ساحره ها مثل تو جذاب میشه. طوری که ساحره ها با تمام سرعت از دستش فرار میکنن.
- بعد من به این شکل جذابم؟
- آره دیگه.
- یادم بنداز بعدا از جذابیتای قمه ـم هم واست بگم.

رودولف پس از آن، تنها برای اینکه برود جذابیت های قمه را به هکتور نشان دهد، شروع کرد به دوختن شکمش.

- ما هنوزم حوصلمون سر رفته! بیاید یه نمایش عروسکی ترسناک و سیاه اجرا کنید برامون و تلاش کنید نجاتمون بدید حتی!


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۱۷ ۱۶:۲۷:۰۴


پاسخ به: قوانین مسابقات و عضویت کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۴:۳۰ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶
#76
قوانین لیگ کوییدیچ 1396


قوانین مسابقات


1- تیمها بعد از تعین زمان برگزاری مسابقات ، در روزهای تعیین شده و در ورزشگاهی که توسط فدراسیون برایشان مشخص شده است با یکدیگر مسابقه میدهند.

2- هر تیم یک نمایشنامه مشترک می نویسد و بازیکنان آن تیم باید تنها نمایشنامه هم تیمی خودشان را ادامه بدهند . برای مثال: بازیکن a1 از تیم A نمایشنامه اول را برای تیم خودش می نویسد و بازیکن a2 ، هم تیمی آن باید تنها پست بازیکن a1 را ادامه بدهد . در تیم B ، بازیکن b1 برای تیم B نمایشنامه می نویسد و بازیکن b2 ، هم تیمی او باید نمایشنامه بازیکن b1 رو ادامه بدهد. در آخر هر تیم یک نمایشنامه مشترک دارد و تعیین تیم برنده از روی نمایشنامه تیمهاست.

3- كل تعداد نمايشنامه هاي هر تيم حداقل بايد 3 پست باشد و همچنين حداقل سه بازيكن بايد در بازي شركت كنند.

4- هر بازیکن در مسابقه اجازه زدن 1 پست را دارد.
تبصره: یکی از اعضای تیم اجازه ی زدن 2 پست در یک مسابقه را دارد.

5- سوژه بازی ها کاملاً آزاد و در اختیار خود تیم است، اما این سوژه ها باید کاملاً مربوط به کوییدیچ باشد. زمان و مکان سوژه ها مهم نیست.

6- بازی ها به صورت حذفی برگزار میشوند و تیم بازنده از رقابت ها حذف میشود.

7- با توجه به 5 تیمه بودن مسابقات، در مرحله مقدماتی ابتدا دو تیم به مصاف یکدیگر میروند و سپس تیم باقی مانده به مرحله نیم نهایی صعود میکند.

8- مهلت هر مسابقه 10 روز میباشد و بین هر مسابقه نیز مهلتی یک هفته ای وجود دارد.
تبصره: چنانچه پستی حتی یک ثانیه پس از اتمام مهلت قانونی مسابقه ارسال و یا ویرایش شود، امتیاز دهی نخواهد شد.

9- هر تیم تنها 2 فرصت تعویض برای بازیکنان حقیقی و 1 فرصت تعویض برای بازیکنان مجازی دارد و تعویض نیز تنها در مهلت بین دو بازی ممکن است.

قوانین داوری و امتیاز دهی


1- هر مسابقه دارای دو داور میباشد که ناظرین انجمن کوییدیچ هستند، و به وسیله قرعه کشی انتخاب میشوند.
تبصره: در صورت اعتراض تیم ها به نتیجه مسابقه، داور سوم که ناظر باقی مانده انجمن است، داوری مسابقه را بر عهده میگیرد.

2-امتیاز مسابقات از 100 میباشد. بدین صورت که هر داور، مسابقه را از 100 امتیاز دهی میکند و سپس بین امتیازات دو داور، میانگین گرفته میشود.

3- چنانچه اختلاف امتیاز نهایی دو تیم، کمتر از 5 باشد، بازی به پنالتی کشیده میشود. بدین صورت که یکی از اعضای هر تیم، یک پست را در مهلت 5 روز ارسال میکند و پستی که امتیاز بالاتری دریافت کند، باعث برنده شدن تیم میشود.

برنامه مسابقات درتاریخ 20 آذر در تاپیک پایگاه اطلاع رسانی کوییدیچ اعلام خواهد شد.

در صورت وجود هرگونه سوال، انتقاد و یا پیشنهاد در مورد قوانین، تا تاریخ 19 آذر، میتوانید در تاپیک دفتر نظارت انجمن مطرح کنید.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۱۷ ۱۴:۴۴:۳۶


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۴:۲۷ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶
#77
- جانم رو بگیر، اما قمه ام را نه.
- بده رودولف... قمه رو بده به خاطر ارباب. ناز نکن انقدر.

رودولف ملتمسانه به دست بلاتریکس که به سویش دراز شده بود، نگاه کرد.
- بلا، من غرهامو از اعماق روده هام میزنم، اگه روده نداشته باشم دیگه نمیتونی غرهامو گوش کنی ها!
- یعنی واقعا فکر کردی من در طی این مدت به غرهات گوش میکردم؟
- آره خب. نمیکردی؟ غرهام انقدر جذابن!
- من همیشه وقتی غر میزدی خواب بودم رودولف.

سپس بلاتریکس از شکست احساسی رودولف استفاده کرد و قمه وی را قاپید.
رودولف با وحشت به قمه اش نگاه کرد.
- به جان خودم قسم اگر ببری، دیگه قمه من نیستی!

قمه با خوشحالی تمام، شکم رودولف را برید و بلاتریکس هم شروع کرد به بیرون کشیدن روده های وی.

رودولف در حالی که روی زمین افتاده بود و روده و سایر اجزای بدنش توسط بلاتریکس چلانده میشد و بیرون کشیده میشد، رو به قمه اش گفت:
- نامرد... میرم یدونه قمه دیگه میگیرم اصلا!

قمه اهمیتی نداد.

بلاتریکس بالاخره کار بیرون کشیدن روده را به اتمام رساند و رو به رودولف گفت:
- اه... روده هاتم مثل خودت بی مصرف و پر از گره هستش. بلند شو باید طناب بزنی باهاشون، هم شکمت آب شه، هم گره روده هات باز شه.



پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۳:۱۶ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶
#78
کراب به سرعت شروع به دویدن کرده بود. قدم های سنگینش، زمین را به لرزه انداخته بودند؛ اما لینی بدون توجه به لرزش زمین، در حال تعقیب کراب بود.

- نیش نزن لینی! من مهمونی دعوت دارم! نیشت پوستمو خراب میکنه! نیا جلو!

کراب درست میگفت. نیش لینی پوستش را خراب میکرد، چرا که لینی همواره دماغ کراب را نیش زده بود. در واقع به نظر میرسید دماغ کراب، تنها نقطه ای از بدن او باشد که زیر لایه های مواد آرایشی کاملا مدفون نباشد و اندکی آسیب پذیر باشد.

بالاخره پس از دقایقی تعقیب و گریز، لینی توانست کراب را در گوشه ای گیر بیندازد.
پیکسیِ کوچک، درست نوک بینی کراب را نشانه گیری کرد.
و سپس هجوم برد.
اما نیش نتوانست به طور کامل فرو برود.
- کراب؟ دماغتو آرایش کردی؟
- مجبورم لینی... مجبورم. باید یه جوری آثار نیش های قبلیتو پاک کنم خب!

لینی به سختی نیشش را از میان خروارها ماده آرایشی بیرون کشید.
- خیلی خب... اصلا اینبار نیشت نمیزنم. دفعه بعدی که از حموم اومدی بیرون، قبل از اینکه آرایش کنی میام سراغت.
- نهه!

لینی این "نه" و فریاد را نشانه ترس در نظر گرفت و با رضایت از اتاق خارج شد.
اما در واقع کراب داشت تغییر میکرد. مواد آرایشی که به زهرِ نیشِ لینی آغشته بودند، داشتند تکثیر میشدند و کل وجود کراب را میپوشاندند!
ثانیه ای بعد، کراب که خودش تبدیل به مواد آرایشی شده بود به طور کامل، از جایش بلند شد و شروع کرد به خوردن وسایل آرایشی روی میزش.

لینی هم مستقیم رفت به سوی دکه دربانی رودولف...



پاسخ به: لیست بازیکنان و تیمهای کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۱:۳۸ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶
#79
لیست تیم های شرکت کننده در لیگ کوییدیچ 1396


تیم دلار به کاپیتانی لایتینا فاست


تیم ترنسیلوانیا به کاپیتانی ادوارد بونز

تیم تف تشت به کاپیتانی کتی بل

تیم هارپی هالی هد به کاپیتانی لیندا چادسلی

تیم حوله پوشان به کاپیتانی گویندالین مورگن



پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۱:۲۳ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶
#80
لرد توانست از میان پس لرزه های ایجاد شده بر اثر ویبره هکتور، کلمات "پرنسس"، "نیش" و "دست" را تشخیص دهد. پس در حالی که به شک افتاده بود، اما میکوشید شکش در لحنش چندان تاثیر نداشته باشد، گفت:
- دقیقا چیکار میخواید بکنید؟ چرا ما حس میکنیم چیزی پنبه مانند رو به انگشتمون میکشید؟

ریتا که قلم پرش را به الکل آغشته کرده بود و داشت به وسیله آن، نوک انگشت لرد را ضد عفونی میکرد، به دیگر مرگخواران نگاه کرد؛ اما وقتی دید که همه مرگخواران سوت زنان به آسمان نگاه میکنند، خودش آب دهانی قورت داد و جواب لرد را داد.
- چیزی نیست ارباب... میخوایم آب رو به رگ های مبارکتون برسونیم، از طریق انگشتتون.
- میخواید انگشت مبارک مارو سوراخ کنید یعنی؟! کدوم چاقویی همچین جرئتی داره اصلا؟
- نیشِ بانو نجینی ارباب.
- فقط بیایم بیرون از این زیر...

ریتا با حالتی ملتمسانه به دیگر مرگخواران نگاه کرد.

- ارباب تازه سیم هدفون من رو هم گرفتن ارباب. بچه ـمو کشتن.
- در این لحظه کمترین چیزی که مهمه سیم هدفونته لایتینا!

لایتینا دوباره تشنج کرد.

- ارباب قول میدم درد نداشته باشه و سریع تموم شه...

و هکتور، در حالی که نجینی را کاملا گره زده بود تا زیاد تقلا نکند، نیشِ تیز را روی انگشت لرد سیاه فشار داد.
مرگخواران همگی صدای نفس سنگین لرد را شنیدند.

- اصلا هم درد نداشت. اصلا. و رگمون در حال خنک شدنه. این زیر به شدت گرممون بود تا الان. سعی کنید همینطور آب برسونید. و البته حوصلمون سر رفته این زیر. جادو ویزیونی چیزی برسونید این پایین بهمون.

حالت چهره مرگخواران بسیار عاجز به نظر میرسید!







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.