هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: ستاد انتخاباتی رودولف لسترنج
پیام زده شده در: ۱۵:۲۴ سه شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۹
#81
رکسان عزیز...
حمایت شما ساحره ها موجب خوشنودی ما و سعادت شما خواهد بود بلاشک...آینده ای روشن در انتظار شماست..در دولت رودولف لسترنج!

باقی غیر عزیز...
چی؟ چی میگین شما سه نفر؟ صداتون رو نمیشنوم...چون از اون یکی در وارد شدین و دورید...حقیقتا اگه هم بشنوم اهمیت نمیدم...خلاصه که هرچی گفتید ممنون...حمایت شما هم اِی...یه ارزش هایی داره...خداحافظ، به خروجتون از ستاد ادامه بدین!




و اما بعد...
ساحره های ارجمند...حمایت بی دریغ شما از بنده نشان دهنده خفنیت من و حقانیت من است و شک نکنید پیروز این انتخابات من خواهم بود...چرا که بزودی قراره بقیه کاندیدها رو قیمه قیمه کنم! چیزه...بلند فکر کردم؟ مهم نیست..کجا بودیم؟ اها...بله...میگفتم...در این راستا طرح مهمی رو که در صورت انتخاب شدنم قراره اجرا کنم به سمع و نظرتون میرسونم...این طرح نام دولت ما خواهد بود...پس آمده باشید که...

دولت کمالات گرای نمودِ کمالات طلب!


بله..در این طرح ما شاهد این خواهیم بود که کابینه و دولت تماما از ساحره‌های باکمالات تشکیل خواهد شد (به استثنای من طبیعتا!) و جادوگرها صرفا به قسمت خدماتی و آبدارچی و اینها مشغول خواهند شد...اگر غیر از این بود، من این سبیل‌ام را خواهم تراشید!


به رودولف رای بدید..که اگه ندید، مُردید!




پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۳:۲۵ سه شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۹
#82
آیا رودولف لسترنج تنها کاندید انتخابات وزارت است که اشراف کاملی بر ساحره ها حقوق آنها دارد و انتخاب اول آنهاست؟
خب این چه سوالیه؟ معلومه که آره!


شب گذشته خانوم کاسندرا پیترسون، از ساحره ها نامدار در دنیایی ماگلی و جادویی که به "الیورا، ارباب بانوی تاریکی" مشهور است، با حضور در ستاد رودولف لسترنج، حمایت خود را از این نامزد انتخابات اعلام داشتند!
به همین مناسب در محل حضور او در ستاد رودولف لسترنج مصاحبه کوتاهی با ایشان انجام شده و علت حضورشان را جویا شدیم که این مصاحبه و گزارش را تقدیم شما میکنیم:

_خب خانوم پیترسون...خانوم پیترسون؟ خانوم پیترسون؟

تصویر کوچک شده


_خب به نظر میرسه خانوم پیترسون هنوز متعجب هستن..از چی ولی؟ خانوم پیترسون...میشه بگید از چی متعجب هستید؟
_ها؟ چی؟ بله؟ حقیقتش از این همه عضلات تماشایی و ابهت آقای رودولف متحیر گشته‌ام...چقدر ایشون برازنده‌اس!
_یعنی دلیل حضور شما و در اینجا اینه؟ ظاهر اقای رودولف لسترنج؟
_نه خب...ظاهر که مهمه و ایشون جذاب ترین کاندید که هیچ، جذابترین جادوگر تاریخ هستی و خلقت هستند...لکن حضور من و حمایت من از ایشون بیشتر به خاطر مواضع ایشون در حمایت از حقوق ساحره هاست!
_ببخشید...تکرار میکنید چی گفتید؟ حمایت از حقوق ساحره ها؟ رودولف لسترنج خودمون؟ همین رودولفی که بغلتون وایساده؟
_بله...همین ایشون...شما شاهد این نیستن که ایشون چقدر براشون ساحره ها مهم هستن؟ آیا این اهمیت کافی نیست؟
_اما رودولف که همه ساحره ها رو برای خودش میخواد میخواد!
_بله..و این نشونه چی هست؟ غیر از این هست که این یعنی ما رو دوست داره؟ خب به همین خاطر من از طرف جامعه ساحره های باکمالات حمایت خودم رو از ایشون ابراز میکنم!
_خیلی ممنون!


در انتهای این مصاحبه و این گزارش لازم به ذکر است که پیش از این عکس هایی از حضور امی ادامز و کارمن الکترا به همراه رودولف لسترنج در ستاد او منتشر شده بود و نشان از حمایت این دو زیبارو از رودولف لسترنج دارد.


ویرایش شده توسط رودولف لسترنج در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۳۱ ۳:۲۹:۳۸



پاسخ به: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۲۳:۰۶ یکشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۹
#83
همین که محفلی مذکور خواست که برود و با دامبلدور برگردد، بلاتریکس احساس خطر کرد...
_چیزه...هی...محفلی بی‌ارزش...حالا قهر نکن...بیا...الان میفرستیمت پیش ارباب پیامت رو بدی!

مرگخواران با تعجب به بلاتریکس که به وضوح نگران بود،نگاه کردند...آنها میدانستند که این جمله‌ی بلاتریکس دلیل داشت...چرا که بلاتریکس حرف یا کاری را بی دلیل و از روی غفلت انجام نمیداد...به غیر از مورد ازداوجش البته!
پس لینی به بلاتریکس نزدیک شد و طوری که آن محفلی متوجه نشوند،به او گفت:
_امممم...داستان چیه؟ نقشه ای داری؟
_چرا حواستون نیست؟ دامبلدور ارباب رو خوب میشناسه....اگه اون بیاد و زبون فنریر لال ارباب رو توی این وضعیت ببینه، کارمون ساخته‌اس...دامبلدور رو سخت میشه گول زد، ولی این محفلی ساده رو چرا!
_منطقیه...ولی چطوری؟ چیکار باید بکنیم؟
_ببین..ارباب که قدرت تکلمشون سر جاشه...اگه یه جایی ثابت نگهشون داریم که نیوفتن، می‍شه یه کاری کرد...به نظرم تو و دوتا مرگخوار دیگه برید و ارباب رو روی صندلیش بنشونید و یک نفر اینور و یک نفر اونورشون وایستن تا ارباب یکهو ولو نشن ابرومون بره...ما یک دقیقه بعد محفلی رو میارم تا سریع پیامش رو بیاد بگه و بره و این قضیه ختم به شر شه!
_حله...پس ما الان میریم...شما هم تا جایی که میتونید این محفلی رو معطل کنید!

محفلی مذکور اما به نظر میرسید بسیار بی‌حوصله بود و از پچ‌پچ بلاتریکس و لینی خسته شده بود...پس فریاد زد:
_چی میگین شما دوتا؟ تکلیف من چیه؟ برم با پرفسور بیام یا میذارن برم پیامم رو بدم!
_اینقدر عجول نباش دیگه...الان لینی میره و تشریف فرماییت رو به استحضار ارباب میرسونه...لینی برو دیگه!
_الان پنج ثانیه اس من منتظرم!
_رفت دیگه لینی...حالا قبلش بیا بگو ببینم محفلی مذکور...تو چرا اسم نداری؟ اسمت چیه؟
_چرا اسم ندارم؟ من زاخاریس اسميت هستم...زاخاريس دختر کش!

مرگخواران نگاهی به سرتاپای زاخاریس انداختند...
_به این قیافه زاقارت و هيکل ریقو بیشتر میاد مگس‌ کش باشی!
_هاها...خیلی بامزه ای...بیا توی ستاد من به عنوان دلقک کابینه استخدامت کنیم!

مرگخواران این بار نگاهی به یکدیگر انداختند...به نظر می‌رسید محفلی مذکور که زاخاریس نام داشت، یک چیزی‌اش بود!




پاسخ به: ستاد انتخاباتی رودولف لسترنج
پیام زده شده در: ۱۵:۰۷ یکشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۹
#84
شفاف سازی پست قبل!


درب ورودی سمت راست ستاد (مخصوص جادوگران!) به روایت تصویر:

تصویر کوچک شده



درب ورودی سمت چپ ستاد (مخصوص ساحره‌ها!) به روايت تصوير:

تصویر کوچک شده



درب ورودي مخصوص ارباب لرد ولدمورت به روايت تصوير:

تصویر کوچک شده



و در آخر...درب پیشنهادی مخصوص سایر کاندیدها و رقبا به روایت تصویر:

تصویر کوچک شده



پ.ن: در انتها لازم به ذکر است که کله‌پاچه مخصوص ارباب و باقی حضار در ستاد میتونن با سیراب شیردون از خودشون پذیرایی کنن!




پاسخ به: ستاد انتخاباتی رودولف لسترنج
پیام زده شده در: ۲۳:۴۱ شنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۹
#85
قبل از هر چیزی بذارید ورودتون به ستاد رو مدیریت کنم...
اقایون جادوگر، از درب سمت راست وارد بشن که منتهی میشه به خارج ستاد و برن خونه‌شون دیگه...متشکر از تشریف فرمایی شما...رای یادتون نره و خداحافظ!
خانوم های ساحره شما بفرمایید از درب سمت چپ وارد بشین که ورودیش تخم چشمهای من هست و در ادامه وارد ساختمان ستاد انتخابات شده و از خودتون پذیرایی کنید...میتونید همون ابتدا لباستون رو بر جالباسی اویزون کنید و از گرمای مطبوع داخل ستاد استفاده کنید. برای خدمات تفریحی و غیره هم در انتهای سالن تخت هایی در نظر گرفته شده برای ماساژ، خودم در خدمت تک تک تون هستم، یه جوری مشت و مال میدم خستگی از جونتون دربیاد!

و اما بعد...مثل اینکه اینجا باید بقیه رو تخریب کنیم و برنامه ها رو ارائه بدم....ابتدا برنامه ها!



برنامه های رودولف لسترنج وزیر

الف:برنامه هایی که جنبه طنز و شوخی دارد:
1_طرح معدم سازی و محو مخالفان..در این طرح هر کسی که مخالف بود رو با قمه یا سایر وسایل امحا، نابود کرده و به حیات بی ارزشش پایان داده میشه...به این صورت ما جامعه ای همرنگ و یکدست خواهیم داشت که به تمام اهدافش خواهد رسید...لازم به ذکره که شروع این طرح حتی منوط به بعد از وزارت نیست و از الان کلید خورده...پس هر کسی از کاندیدهای رقیب حمایت کنه و زبونش لال به اونا رای بده، مواظب باشه!
2-کاهش جمعیت و از بین بردن غلبه مردان و جادوگران...توی این طرح هم از اونجا که در گذشته این دختران بودند که زنده به گور میشدند، برای انتقام و تحقیق عدالت و برابری جنسیتی، هر نوزادی که جنسیتش مذکر بود رو پیش از بزرگ سالی از بین خواهیم برد...همه اینها در راستای خمایت از ساحره هاست!
3-طرح قربانی برای لرد سیاه...در این طرح هم روزانه سه مذکر مغزدار جهت رفع بلا (از هر نوعش!) و قضا قدر از سر جامعه جادویی، در پیشگاه لرد ولدمورت قربانی کرده و میدیم ارباب تا صبح ها کله پاچه بزنن، نوش جونشون!
4-ساخت انبوه دکه و سگدونی دو در یک متر، جهت سهولت خانه دار شدن و ازدواج جوانان...این طرح هم از اسمش معلومه دیگه...این کار رو میکنم، حالا دیگه تصمیم با ساحره هاس که برن زیر یه سقف دو در یک با یه جادوگر یه‌لاقبا، یا بیان زیر سقف کاخ وزارت با یه جادوگر هنسام و خوشتیپ و وزیر!
5-اعطای حقوق بالا در دنیایی واقعی به پست زنندگان در تاپیک فخیم "کی؟کی؟کجا؟چیکار؟با کی؟"...اینم مثل قبلی...از اسمش معلومه..هر یک پست در اون تاپیک مساوی با یک میلیون تومان وجه رایج مملکت (کدوم مملکت؟ نمیدونم...فقط میدونم مملکت!)...بله جناب آرتور ویزلی..شما بلاخره قراره میلیاردر بشی!
و چنیدن چند برنامه و طرح دیگه که در آینده و کم کم ازشون رونمایی میشه!

ب:برنامه هایی که جنبه ظنز و شوخی ندارد:
هیچی...و در آینده و کم کم هم ازشون رونمایی نمیشه!




همین دیگه...تخریب بقیه کاندیدها بمونه برای بعد،آخه من قبلش باید یکم این قمه‌ام رو تیز تر کنم!




پاسخ به: مرکز پذیرش کاندیداهای وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۵:۲۶ چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۹
#86
رودولف لسترنج اینجاست نه برای فقط ثبتنام...بلکه مثل جد بزرگوارش، برای وزیر شدن...فرار کنید!


مدت زمان عضویت در بخش ایفای نقش (و حتما در صورت داشتن شناسه پیشین، آن را ذکر کنید):
کمالات قمه غر کمالات نمود کمالات غر وفاداری در عین فرصت طلبی خشونت بخوابید غر کمالات ساحره قمه نمود!

شرح "سوابق اجرایی-خدماتی /فعالیت‌های آزاد" قبلی در وزارت سحر و جادو یا مجموعه‌های وابسته (آزکابان و موزه):
نمود کمالات خشونت کمالات غر کمالت ساحره نمود کمالات قمه غر کمالات بخوابید ساحره فرصت طلبی در عین وفاداری نمود کمالات!

شرح "سوابق برجسته/خدمات نظارتی-مدیریتی" در انجمن‌های ایفای نقش:
غر بخوابید کمالات وفاداری در عین فرصت طلبی قمه کمالات ساحره غر نمود کمالات قمه بخوابید خشنوت غر قمه!

شرح برنامه‌های آینده خود برای وزارت سحر و جادو و مجموعه‌های وابسته:
قمه فرصت طلبی در عین وفاداری ساحره بخوابید غر نمود کمالات خشونت کمالات غر خشونت بخوابید قمه نمود کمالات بخوابید!

شعار انتخاباتی:
شعار واس بچه سوسولاس...مردای واقعی کمالات ساحره غر وفاداری در عین فرصت طلبی خشونت قمه نمود کمالات بخوابید کمالات قمه غر خشونت!




پاسخ به: آرایشگاه عمو آگریپا
پیام زده شده در: ۱۶:۰۶ سه شنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۹
#87
خلاصه:
لرد ولدمورت در طی یک مسابقه از دامبلدور شکست خورده و طبق شرطی که قبل از مسابقه بسته بودن، لرد باید کشته می‌شد. اما داورهای مسابقه، دامبلدور و مرگخوران هر بار که لرد رو کشتن، لرد به خاطر جانپیج های متعددش باز یه جوری زنده شده.مرگخوارها و لرد تصمیم میگیرن که لرد الکی نقش مُرده رو بازی کنه تا دامبلدور و داورها بیخیال بشن. ولی داورها برای اطمینان میخوان لرد به ظاهر مُرده رو یه بار دیگه بکشن. و مرگخوارها هم از اون سمت چون نمیدونن که چندتا جانپیج دیگه اصلا برای لرد مونده، به بهانه‌هایی مانع این کار میشن.

-------------------------------------------


_خب...همکاران داور گرامی...فکر کنم که نمیتونیم با طلسم آواداکادورا لرد رو بکشیم!
_صحیح است!
_شاید بهتره روش های جادویی رو بیخیال بشیم و به روش های مشنگی رو بیاریم!
_صحیح است!
_نظرتون در مورد گردن زدن چیه؟
_ صحیح است!

رنگ مرخواران مثل گچ سفید شد...آنها باید مانع این کار میشدند...
_یعنی چی صحیح است اقا...ارباب تاریکی ها...خفن‌ترین جادوگر تاریخ...بزرگترین شخصیت تمام دوران ها...میخوایین با روش مشنگی گردنش رو بزنید؟
_مشکلش چیه؟ مُرده دیگه..فرقی نداره...یا نکنه نمرده؟
_عه؟ نه...چیزه...مشکلی نداره...یعنی داره...یعنی مُرده...ولی خب...ولی خب...آها...کسر شان هست چنین جادوگری با روش های مشنگی کشته شه!
_هوووووم....شاید درست میگی...شاید نباید بیخیال روش‎‌‌های جادویی شد کاملا...بهتره معجون‌های سمی رو هم امتحان کنیم...ها؟

مرگخوار معترض مذکور، نگاهی به دیگر مرگخوارها انداخت....آنها نیز به نظر نمیرسید که ایده‌ای داشته باشند...

داورها اما انگار زیاد وقت نداشتند...
_زود باشین تصمیم بگیرین...معجون های سمی یا گردن زدن؟




پاسخ به: مرلینگاه عمومی هاگزمید (تالار اندیشه)
پیام زده شده در: ۳:۵۰ جمعه ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
#88
نقل قول:

روبيوس هاگريد نوشته:
نقل قول:

رودولف لسترنج نوشته:
نقل قول:

روبيوس هاگريد نوشته:
نقل قول:

رودولف لسترنج نوشته:
نقل قول:

روبيوس هاگريد نوشته:
رزرو


_ای بابا...اینجا هنوز پُره؟ جووون؟ چیکار میکنی شیش ساعت اون تو؟ بیا بیرون دیگه، ما اوضاعمون کیشمیشیه...درسته گنده منده ای، ولی اگه تمام وزنت رو هم میر...چیز...چیز....امممم...آها...تمام وزنت رو هم دفع میکردی، باز اینقدر طول نمی‌کشید...بسه...تموم کن شاهکار هنریت رو...قیچی بیارم؟


ببین دوست گرامی! بیا منطقی باشیم. بالفرض که شوما الان قیچی آووردی. که چه؟ که ببری؟ چیو ببری؟ چرا فک می‌کنی که چیزی هست که ببری؟ ببخشید اگه می‌کنم ناراحتت، ولیکن رول‌نوسی که دوسش داری تمریناشو با ما کرده. عچه عچه عچه.

خب! شوخی بسه. راستش... ببین، هست! هست ولی نمی‌آد. متوجهی؟
مشکل دارم پدر خب منم همین‌طور. فکر می‌کنم خیلی لوس و بی‌مزه‌م، منم همین‌طور. الان هرکسی که تا اینجای پست رو خونده باشه دیگه دستش اومده که با چیز خاص و متفاوتی روبرو نیست و این هم از همون پست‌های درجه دوی خنده‌نداریه که این روزا جوون‌ها سعی می‌کنن با زدنش خاص و خنده‌دار به نظر برسن. و به همین دلیل ناامیدانه قراره از تاپیک بره بیرون. بعد، چند ساعت دیگه دوباره سایت رو باز می‌کنه و چشمش که به بلاک پست‌ها می‌افته با خودش می‌گه: «راستی برم پست فلانی رو هم بخونم. باید باحال باشه.»
با اینکه قبلا خونده ها! ولی یادش رفته. چون ذهنش انتظار نداشته این‌قدر پوچ و عبث باشه قضیه و به همین دلیل ثبتش هم نکرده. بگذریم... یارو که یادش رفته ماجرا رو، دوباره کلیک می‌کنه روی لینک، دوباره تاپیک رو باز می‌کنه و چشمش که به خط اول رول می‌افته، یادش می‌آد که این پست رو خونده بوده.
حرف من می‌دونید چیه؟ این تاپیک نوپاست. هنوز مسیری نداره. آینده‌ش می‌تونه توی دست ما باشه. می‌تونیم پست‌های فوق خنده‌دار توش بذاریم و تاپیک رو نقطه عطفی در تاریخ معاصر سایت بکنیم. اما من به چیز دیگه‌ای فکر می‌کنم.
بیاید بی‌مزه باشیم این‌جا. یه بزرگی یه روز می‌گفت 25 نوع طنز داریم که از این انواع، 23 تاشون اصلاً خنده‌دار نیستن. خنده‌دار نیست؟ نیست. نکته همین‌جاست. بیاید این‌جا رو تبدیل کنیم به جایی که لایقشه. به یه مرلین‌گاه. کر و کثیف. بی‌مایه و نخوندنی. کف‌ش رو خیس کنیم. سرامیک‌های سفیدش رو با جای کفش‌هامون گل‌آلود کنیم. و بیاید بلانسبت بلانسبت، بلانسبت کنیم به سرتاپای این‌جا. کاری کنیم که این تاپیک همیشه بالا باشه اما هیچکس پست‌هاشو نخونه.
موافقید؟
من که مخالفم.


شما فکر کن پشت در مرلینگاهی...و داره می‌ریزه رو سر زمین زمون، می‌ریزه....اونور یکی مرلینگاه رو اِشغال کرده و داره از پشت در، با پاهای باز و فراغ بال، فراغ کلیه و فراغ معده و روده‌ی بزرگ و کوچک، در مورد نقشه هاش برای تعالی آینده مرلینگاه سخنرانی میکنه....شما بودین چه می‌کردین؟ می‌کردین دیگه...نمی‌کردین؟ می‌کردین....در رو با لگد باز....و بدون توجه به عواقب، وارد مرلینگاه شدن!


-تو می‌تونی. تصویر کوچک شده
-تو می‌تونی؟
-تو می‌تونی بریزی. تصویر کوچک شده
-وای خدا من نمی‌فهمم چی می‌گی تو. اصلاً تو کی هستی؟
-من برایان تو هستم. تصویر کوچک شده
-برایان من؟ یعنی چی؟ یا خودا. نکنه بس که فیشار آوردم کور شدم؟
-سید مگه الان من رو نمی‌بینی؟
-چیرا یه چیزایی معلومه.
-خب پس چی می‌گی کور شدی؟ تصویر کوچک شده
-نیمی‌دونم.
-چرا چشماتو هی می‌گیری؟ اه. با اون دستای کثیفش.
-آخه شلوار پام نیس.
-خب؟ تصویر کوچک شده
-خب؟
-خب؟
- راس می‌گی راس می‌گی. سگ. سگ. برایان سگ. چشماتو بگیر. چشماتو بگیر.
-آروم باش آروم باش وحشی.
-تو چطوری اومدی این‌جا؟
-من اینجا زیست می‌کنم. تصویر کوچک شده
-با من که حرف می‌زنی چشاتو بنند سگ.
-اه. باشه.
-خب بگو چی می‌گفتی. تصویر کوچک شده
-می‌گفتم من در مرلین‌گاه زیست می‌کنم.
-آها. تصویر کوچک شده
-این‌جا رو نبین انقد کثیفه. تو دنیای موازی مرلین‌گاهاش از یخخخه.
-آها. تصویر کوچک شده
-از یخخخخ.
-اوکی. تصویر کوچک شده
-از یَــــ... هوی داری چه غلطی می‌کنی؟ این سیس نشستن مال منه.
-کدوم سیس؟ تصویر کوچک شده
-این. تصویر کوچک شده
- اگه چشماتو بسته‌ی از کجا فهمیدی؟ دروغگو! سگ. سگ. سگ. سگ. سگ. سگ. سگ. سگ. سگ. سگ. سگ. سگ. سگ. برایان سگ.
-
-



_
_اوه! چیزه...هاگرید و برایان، من روببخشید....فکر کنم بد موقع مزاحم خلوتتون در مرلینگاه شدم...شما راحت باشین، من میرم توی شانس و زندگی خودم بریزم!


پایان رزرو!



پاسخ به: مرلینگاه عمومی هاگزمید (تالار اندیشه)
پیام زده شده در: ۳:۱۳ جمعه ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
#89
نقل قول:

روبيوس هاگريد نوشته:
نقل قول:

رودولف لسترنج نوشته:
نقل قول:

روبيوس هاگريد نوشته:
رزرو


_ای بابا...اینجا هنوز پُره؟ جووون؟ چیکار میکنی شیش ساعت اون تو؟ بیا بیرون دیگه، ما اوضاعمون کیشمیشیه...درسته گنده منده ای، ولی اگه تمام وزنت رو هم میر...چیز...چیز....امممم...آها...تمام وزنت رو هم دفع میکردی، باز اینقدر طول نمی‌کشید...بسه...تموم کن شاهکار هنریت رو...قیچی بیارم؟


ببین دوست گرامی! بیا منطقی باشیم. بالفرض که شوما الان قیچی آووردی. که چه؟ که ببری؟ چیو ببری؟ چرا فک می‌کنی که چیزی هست که ببری؟ ببخشید اگه می‌کنم ناراحتت، ولیکن رول‌نوسی که دوسش داری تمریناشو با ما کرده. عچه عچه عچه.

خب! شوخی بسه. راستش... ببین، هست! هست ولی نمی‌آد. متوجهی؟
مشکل دارم پدر خب منم همین‌طور. فکر می‌کنم خیلی لوس و بی‌مزه‌م، منم همین‌طور. الان هرکسی که تا اینجای پست رو خونده باشه دیگه دستش اومده که با چیز خاص و متفاوتی روبرو نیست و این هم از همون پست‌های درجه دوی خنده‌نداریه که این روزا جوون‌ها سعی می‌کنن با زدنش خاص و خنده‌دار به نظر برسن. و به همین دلیل ناامیدانه قراره از تاپیک بره بیرون. بعد، چند ساعت دیگه دوباره سایت رو باز می‌کنه و چشمش که به بلاک پست‌ها می‌افته با خودش می‌گه: «راستی برم پست فلانی رو هم بخونم. باید باحال باشه.»
با اینکه قبلا خونده ها! ولی یادش رفته. چون ذهنش انتظار نداشته این‌قدر پوچ و عبث باشه قضیه و به همین دلیل ثبتش هم نکرده. بگذریم... یارو که یادش رفته ماجرا رو، دوباره کلیک می‌کنه روی لینک، دوباره تاپیک رو باز می‌کنه و چشمش که به خط اول رول می‌افته، یادش می‌آد که این پست رو خونده بوده.
حرف من می‌دونید چیه؟ این تاپیک نوپاست. هنوز مسیری نداره. آینده‌ش می‌تونه توی دست ما باشه. می‌تونیم پست‌های فوق خنده‌دار توش بذاریم و تاپیک رو نقطه عطفی در تاریخ معاصر سایت بکنیم. اما من به چیز دیگه‌ای فکر می‌کنم.
بیاید بی‌مزه باشیم این‌جا. یه بزرگی یه روز می‌گفت 25 نوع طنز داریم که از این انواع، 23 تاشون اصلاً خنده‌دار نیستن. خنده‌دار نیست؟ نیست. نکته همین‌جاست. بیاید این‌جا رو تبدیل کنیم به جایی که لایقشه. به یه مرلین‌گاه. کر و کثیف. بی‌مایه و نخوندنی. کف‌ش رو خیس کنیم. سرامیک‌های سفیدش رو با جای کفش‌هامون گل‌آلود کنیم. و بیاید بلانسبت بلانسبت، بلانسبت کنیم به سرتاپای این‌جا. کاری کنیم که این تاپیک همیشه بالا باشه اما هیچکس پست‌هاشو نخونه.
موافقید؟
من که مخالفم.


شما فکر کن پشت در مرلینگاهی...و داره می‌ریزه رو سر زمین زمون، می‌ریزه....اونور یکی مرلینگاه رو اِشغال کرده و داره از پشت در، با پاهای باز و فراغ بال، فراغ کلیه و فراغ معده و روده‌ی بزرگ و کوچک، در مورد نقشه هاش برای تعالی آینده مرلینگاه سخنرانی میکنه....شما بودین چه می‌کردین؟ می‌کردین دیگه...نمی‌کردین؟ می‌کردین....در رو با لگد باز....و بدون توجه به عواقب، وارد مرلینگاه شدن!



پاسخ به: مرلینگاه عمومی هاگزمید (تالار اندیشه)
پیام زده شده در: ۲:۵۶ جمعه ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
#90
نقل قول:

روبيوس هاگريد نوشته:
رزرو


_ای بابا...اینجا هنوز پُره؟ جووون؟ چیکار میکنی شیش ساعت اون تو؟ بیا بیرون دیگه، ما اوضاعمون کیشمیشیه...درسته گنده منده ای، ولی اگه تمام وزنت رو هم میر...چیز...چیز....امممم...آها...تمام وزنت رو هم دفع میکردی، باز اینقدر طول نمی‌کشید...بسه...تموم کن شاهکار هنریت رو...قیچی بیارم؟







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.