هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: اتاق مدیریت
پیام زده شده در: ۲۲:۳۵ یکشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۱
#1
درود بر مدیریت عزیز هاگ

آقا جان آقا
بنده یه مشکلی داشتم با این نمراتی که لطفیدین توی تاپیک جام آتش

جواب سوال 3 من و فلور دلاکورا تقریباً یکیه اما به جواب من 4 دادین و به جواب فلور 7. ( چون پاسخنامه ی مشخصی نداشت این آزمون از جوابی که نمره ی کامل گرفته بود به عنوان یه مرجع استفاده کردم)

به نظر من حالا هر چی هم تفاوت باشه بین این دو تا، 3 نمره نبوده دیگه!
اگه میشه یه بازنگری بکنید.

با تشکر


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »

We Love hufflepuff


من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
ماده ای در قفس اندازید و دلم شاد کنید


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۰:۰۴ پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۱
#2
درود

مدیران عزیز...
این قالب به این قشنگی پاتر مور چرا اینقدر داغونه؟
یه موردش این. فک نکنم کاری داشته باشه درست کردنش.

در ضمن عرضش هم زیاده و یه نوار سیاه کنارش هست که باعث میشه اسکرول بار افقی بیاد.

یه رسیدگی بکنین.

مرسی


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »

We Love hufflepuff


من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
ماده ای در قفس اندازید و دلم شاد کنید


پاسخ به: ثبت نام جام آتش !
پیام زده شده در: ۱۹:۴۶ چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۱
#3
درود

خو منم به نوبه ی خودم به عنوان اولین عضو هافلپاف ثبت نام می کنم، باشد که مشت محکمی بر دهان آستاکبار و به ویژه مدیران باشد

نام: سانکویینی بامل

گروه: بهترین گروه جادوگران، هافلپاف

پیشنهادات: انتقادات :hammer;


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »

We Love hufflepuff


من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
ماده ای در قفس اندازید و دلم شاد کنید


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۰۲ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۱
#4
نام: سانکویینی

نام خانوادگی: بامل

نژاد: خون آشام!

سن: 27 سال خون آشامی

گروه: هافلپاف

رنگ و مدل مو: موهای سیاه و تقریباً بلند که روی صورتش ریخته.

رنگ چشم: قهوه ای، در بعضی موارد متمایل به قرمز!

ویژگی های ظاهری کلی: قدی بلند و هیکلی چهار شانه، صورتی کشیده، همیشه پالتوی قهوه ای رنگ می پوشه و یقه هاش رو هم بالا می زنه.

ویژگی های اخلاقی: رفتاری سرد و خشن، تا حدودی تند خو و تشنه ی جنگ و البته خون!

سرگذشت: سانکویینی یک خون آشام وحشی بود که در سن 15 سالگی تبدیل شد. تا سالیان سال او با استاد خودش زندگی می کرد و روش های زندگی خون آشامی رو یاد می گرفت ولی بعد از مرگ استاد دیگه تنها کار کرد. بعد از چندین سال سانکویینی با الدرد ورپل( از دوستان هوریس اسلاگهورن) مواجه شد و بعد از آشنایی با او توانست کمک های زیاد ازش بگیره. مثل اینکه الدرد به سانی یاد داد که بتونه حس خون خوردن خودش رو کنترل کنه و با خوردن غذاهای انسانی تشنگی خودش به خون رو تسکین بده. البته این همیشگی نیست و تا یه مدت محدود کار می کنه و بعد از اون سانکویینی حتماً به خوردن خون نیاز داشت. بعد از مدتی الدرد در سانی اثراتی از جادو پیدا کرد و سعی کرد که اون رو پرورش بده.

پ.ن1: این شخصیت ساختگی نیستاااااا، سانکویینی همونه که توی کتاب 6 توی مهمونی اسلاگهورن بود.
پ.ن2: جیمز پاتر تا اون جایی که من دیدم خیلی وقته فعالیت نکرده ها... فک می کنم میشه شناسه ش رو آزاد کرد.

با تشکر





------
حداقل یه شخصیت بهتر انتخاب میکردی.
جیمز پاتر اخیرا درسته فعال نبوده، اما هفته پیش یه سری به سایت زد. به احترام اینکه از اعضای قدیمی مون هستن و گاهی سر میزنن، سخت تر دسترسی شون رو از ایفای نقش میگیریم. یه چیز متقابله این موضوع.
به هر حال.
تایید شد !


شخصیت به این خوبی... خیلی هم دلت بخواد
اولین خون آشام توی جادوگرانم!


-----
خب باو حالا !
خونخوار !
ایوان آنلاین بشه، دسترسیتو میده.




ویرایش شده توسط noble در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۳۱ ۲۳:۵۹:۲۸
ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۱/۶/۱ ۸:۱۵:۲۵
ویرایش شده توسط noble در تاریخ ۱۳۹۱/۶/۱ ۱۱:۱۴:۴۹
ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۱/۶/۱ ۱۶:۴۷:۰۶

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »

We Love hufflepuff


من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
ماده ای در قفس اندازید و دلم شاد کنید


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۰۴ دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۱
#5
درود

نام و نام خانوادگی: جیمز پاتر

سال تولد: 1958

محل تولد: انگلستان

ویژگی های ظاهری: چشمان قهوه ای رنگ، صورتی کشیده، موهای به هم ریخته، پر پشت و مشکی رنگ. عینکی و قد بلند. بسیار بسیار خوشتیپ!

ویژگی های اخلاقی: فوق العاده شیطون و بازیگوش، دنبال دردسر و اهل شوخی و خنده. بسی مهربان و علاقمند به دختران زیبا!

سرگذشت: او در سال 1969 وارد مدرسه هاگوارتز شد و در گروه گریفیندور قرار گرفت.
بهترین دوستان او در دوران تحصیلش در هاگوارتز سیریوس بلک، ریموس لوپین و پیتر پتی گرو بودند. آنها گروهی به نام غارتگران تشکیل داده بودند و به شیطنت در مدرسه می‌پرداختند. یکی از اختراعات مهم این گروه، نقشه غارتگر است.
جیمز از ابتدای ورود به مدرسه از سوروس اسنیپ، دانش‌آموز اسلایترینی متنفر بود و این دو از هر فرصتی برای طلسم کردن یکدیگر استفاده می‌کردند. جیمز پاتر در هاگوارتز عاشق لی‌لی اوانز شد و در نهایت نیز با او ازدواج کرد. جیمز یکی از اعضای فعال محفل ققنوس بر علیه ولدمورت بود و سرانجام نیز یک سال پس از به دنیا آمدن فرزندش یعنی هری به همراه همسرش، لی‌لی، توسط لرد ولدمورت کشته شدند. هری توانست از طلسم ولدمورت نجات یابد.




-----
این شخصیت گرفته شده
لطفا یک شخصیت دیگر انتخاب کنید



ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۳۱ ۲۱:۱۲:۵۵

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »

We Love hufflepuff


من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
ماده ای در قفس اندازید و دلم شاد کنید


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۹:۵۸ دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۱
#6
- آی یارم بیا... دلدارم بیا... حالا دست دست دست دست... :hungry1:

در چادر کوچک سه جوینده ی جاودانه ساز ها، رون به شدت در حال خوندن آوازهای بسی جک و خفن جواد بود. البته دوستان از پشت صحنه اشاره می کنن آهنگ هاش جواد رو رد کرده و به محمد جواد رسیده.
هرمیون که سعی می کرد روی نوشته های کتاب تمرکز کنه قیافه اش کج و کوله شده بود و هر از چند گاهی نگاه بسیار بسیار خشنی به رون می انداخت که زهر نگاه فیل رو در جا می کشت، اما رون مثل شیر شعر های بسی جک تر و خفن محمد جواد تر میخواند.

بالاخره صبر هرمیون تموم شد و کتاب قطور و شوفصد صفحه ای که دستش بود رو با قدرت، شدت و مهارتی همچین تپل به سمت رون پرت کرد.
صحنه آهسته شد و قیافه ی رون که تازه متوجه این عمل هرمیون شده بود به سرعت در هم رفت و سعی کرد خودش رو از جلوی کتاب کنار بکشه. اما در همین حین کتاب به رون برخورد کرد و از پهنا وارد سوراخ سمت چپ دماغش شد!

در این لحظه صدای نویسنده در فضای رول پیچید و گفت:
- هه هه هه هه... صحنه آهسته بود.

بعد از قطع شدن صدای نویسنده نوبت به هرمیون رسید که چادر رو بذاره روی سرش:
- مرتیکه ی گوسپند الاغ! چه کارای شعینیه انجام میدی؟ یعنی چه آخه؟ این از تو اینم از اون هری بی شعور که منو با توی گوسپند تنها گذاشته و رفته دنبال یللی تللی... بعد من میخوام بشینم کتاب بخونم ببینم چجوری اون ولدک بی ناموس رو بکشیم، اونوقت تو نشستی داری برای من امشو شو شه میخونی؟ :vay:

رون:

- چرا دو تا شکلک پشت هم میزنی ابله؟ الان نمیگی این ریگولوس میاد گیر میده این بچه رو تأیید نمی کنه؟

رون که بدفرم در ترس و وحشت فرو رفته بود گفت:
- باو آخه دو تا دلیل برای ترس وجود داشت دیگه. هم اینکه تو قاطی کردی و دیوونه شدی، هم توی حرفات اسم اون ولدکو گفتی و الان این مزدورا میریزن میگیرنمون به فنا میریم. البته الان خودمم دوباره اسمشو گفتم!

لحظاتی بعد صدای هلیکوپتر، تانک، زره پوش، اسب، شتر و انواع و اقسام وسایل نقلیه ی نظامی در طول تاریخ به گوش رسید.
ناگهان صدای بلندی از بیرون چادر به گوش رسید:
- آآآآآآآآووووووووووووووو ( افکت زوزه کشیدن )

بعد چند ثانیه صدای این بلندگو پلیسیا به گوش رسید:
- فنریر گری بک هستم از اداره ی آرشاد لرد ولدمورت. به ما گزارش رسیده که شما دختر و پسر جوان در این چادر در حال اعمالی بسی بی ناموسی هستین. هر چه سریع تر دستاتون رو سرتون بذارین و بیاین بیرون. مدارک جرم رو هم از بین نبرید که کار داریم باش. آآآآآآآووووووووووووو...

رون و هرمیون:
فنریر گری بک:
نویسنده ی پست:

دقایقی بعد رون و هرمیون در حالی که بسته شده بودن در وسط محوطه ای که حالا کاملاً نظامی شده بود قرار داشتن و در حال بازجویی شدن بودند!

- آقا به جون مامانیم ما کاری نمی کردیم. تازه داشتیم دعوا هم می کردیم. ببینین این دختره کتابو کرد تو سوراخ چپ دماغم.

فنریر خنده ای کرد و گفت:
- بیا... دیدی داری دروغ میگی. اول گفتیی کاری نمی کردیم ولی بعد گفتی داشتیم دعوا می کردیم. تازه حتماً یه کاری کردی، یه پیشنهادی دادی که بی ناموسی بوده و این دختره تو رو گرفته زیر بار کتک دیگه. فک می کنی من نمی فهمم اینا رو؟

هرمیون که دید اوضاع مناسبه به فنریر گفت:
- حاج گری بک... میگم ما از این بیسکوییت استخونیا هم داریما، خیلی هم خوشمزه س. میخواین؟ اگه ما رو آزاد کنین بهتون میدم بخورینش. :pretty:

فنریر که با این پیشنهاد دامنش به کلی از دست برفت کل اون منطقه ی نظامی رو در کسری از ثانیه شپلخ کرد و بعد از گرفتن بیسکوییت استخونی از هرمیون خودش هم رفت پی کارش و رون هم مُرد!

پ.ن: در جواب اونایی که می پرسن رون چرا مرد باید بگم که این مشکل شخصیه نویسنده با رون بوده و به هیچ کس ربطی نداره... اهه!





-----
برو باوو تو هم !
لوس !
واسه من مثه کودکان طفل معصوم ستم دیده از این قرتی بازیا در نیارید. در خفا نور بالا بدید، بعدشم یه راست برید شخصیت وردارید دیگه. این جوجوک بازیا چیه دیگه !
در راستای حمایت از شکلک متوالی:
تایید شد !!!


ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۳۰ ۲۰:۲۹:۵۹
ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۳۰ ۲۰:۳۱:۳۷

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »

We Love hufflepuff


من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
ماده ای در قفس اندازید و دلم شاد کنید


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۰۰ دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۱
#7
تک شاخ - عینک - زبان - جرقه - قفس - درختچه - خون - قلعه - جیغ - کاغذ

با قدم هایی محکم و استوار پیش می رفت. طول سرسرای ورودی را گذراند و خود را به در ورودی قلعه رساند. چوبدستی اش را بلند کرد و با آن اشاره ای به قفل بزرگ در ورودی کرد. چند جرقه ی کوچک و عبور بسیار ساده از یک مانع!
در حالی که از محوطه ی هاگوارتز عبور می کرد در ذهنش مشغول بازخواست کردن خودش بود:
- این کار اشتباهه!
- ولی مجبورم.
- می تونی یه راه دیگه براش پیدا کنی.
- می دونی که نمیشه!
- خب شاید تقدیر این بوده.
- پس تقدیر رو عوض می کنم!

دیگر گلخانه ها را هم پشت سر گذاشته بود و به حاشیه ی جنگل ممنوع نزدیک می شد. برای آخرین بار نگاهی به کاغذ درون دستش انداخت، تصمیمش را قطعی کرد و به طرف قفس بزرگی که در پناه سایه های درختان جنگل ممنوعه قرار گرفته بود رفت.

پشت در قفس ایستاد و نگاهی پر از حس تحسین به آن حیوان زیبا و اسطوره ای انداخت. نسیم ملایمی وزید و یال های تک شاخ طلایی را رقصاند. جیمز عینکش را برداشت و صورتش را که از عرق سردی خیس شده بود با آستین ردایش پاک کرد.

در قفس را به آرامی باز کرد و به داخل آن خزید. خنجر نقره ای رنگی را از ردایش بیرون کشید و از پشت به اسب تک شاخ نزدیک شد.
لحظاتی بعد صدای جیغ اسب و خونی که بیرون از قفس پاشیده شد، خبر از قتل یک حیوان اسطوره ای داد!




------
خیلی خوب بود.
برید به کارگاه نمایشنامه نویسی
تایید شد !


ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۳۰ ۱۶:۳۸:۵۷






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.